مهدی فنونی زاده زبان شیرینی دارد. خاطره که تعریف میکند، ممکن نیست قهقه نزنید. او و برادرش آقا مرتضی، شیرینترین برادران فوتبال هستند. به مناسبت سالگرد قهرمانی استقلال در آسیا، گفت و گویی متفاوت از خاطرات آن روزها با مهدی فنونی زاده داشتیم.
آقای فنونی زاده امروز سالگرد قهرمانی استقلال در آسیاست. چه خاطرهای از آن بازیها دارید؟
خاطره که زیاد دارم. یادم هست رفتیم جزو هشت تیم. دو بازی ول را بردیم. بازی سوم به محمدان بنگلادش خوردیم. با بازیکنان دور هم نشستیم و گفتیم در این بازی یک حالی به ناصرحان حجازی بدهیم. یادتان که هست؟ ناصرخان آن موقع سرمربی این تیم بود. گفتیم اگر او و محمدان به دور بعد برسند، قراردادش بالاتر میرود. وجهاش بهتر میشود. پول خوبی نگرفته بود. یادم هست ناصرخان میگفت اگر بالا برویم پول بیشتر به باشگاه میآید و میتوانیم چند بازیکن از استقلال بیاوریم. حتی با چندتا از بچهها حرف زد. به من هم گفتند. گفتم ناصرخان میلیارد هم بدهند من نمیروم. بابا آنجا یک لیوان آب خوردم تا ۶ ماه دل درد شدید داشتم! شانس هر جا ما را میخواست امکانات نبود. یک سال رفتم نپال اصلا صدا و سیما نداشتند بازیها را نشان دهد!
تکلیف جلسه چه شد؟
دو سه تا بازیکن داشتیم که اگر استقلال مساوی میکرد، اینها گریه میکردند. یعنی شدیدا به استقلال تعصب داشتند. البته این را بگویم خود من دو سال و نیم برای استقلال بازی کردم و فقط یک باخت دادیم. یعنی آنموقع ما نمیباختیم. یادم هست یکی از بچهها بود وقتی تیم مساوی هم میکرد با مشت به در و دیوار میکوبید. خلاصه آن دو سه نفر مخالفت کردند.
چه کسانی بودند؟
قشنگ خاطرم نیست، ولی به هر حال مخالفت شد. بعد رفتیم برای بازی. نگو منصورخان پورحیدری تصمیم داشت کل تیم اصلی را بیرون بگذارد. همه را بیرون گذاشت الا من را! رفتم به او گفتم منصورخان ۱۰ نفر دیگر چه فرقی با من دارند؟ خون شان رنگینتر است؟ بی خیال ما شو. بگذار من هم استراحت گفتم. گفت رو ویلچر هم باشی باید به زمین بروی. پس من وسط زمین را به چه کسی بسپارم؟ این شد که من هم بازی کردم و مساوی شدیم. تیم ناصرخان هم حذف شد. یک بر صفر هم عقب بودیم، ولی گل مساوی را زدیم. راستش را بگویم؟ آن موقع اگر هم میباختیم برای اولین و آخرین بار در زندگیام بود که ناراحت نمیشدم. ما بالا رفته بودیم. همه دوست داشتیم ناصرخان و محمدان هم صعود کنند. ناصرخان با آن دبدبه کبکبه رفته بود آنجا. به خدا خیلی به او سخت میگذشت. بنگلادش آن موقع هیچی نداشت. الانش را نگاه نکنید که از ما جلو زده و کشور خوبی شده.
بعد از بازی فینال هم ناصرخان به هتل شما آمد؟
بله. ما دو بر یک بردیم و وقتی برگشتیم هتل دیدیم ناصرخان آنجاست. به خدا جوری خوشحالی میکرد انگار محمدان بنگلادش تیم خودش قهرمان شده است. بچهها نباید آن روز مخالفت میکردند. البته منصورخان هم تیم اصلی را بازی نداد و همه چیز بهم خورد. ناصرخان مرد بزرگی بود. گفتیم یک بار در زندگی مان به ابر مرد استقلالی کمک کنیم.
ماجرای خط تلفنها چه بود که به عنوان پاداش دادند؟
آقای غرضی آن موقع مخابرات دستش بود. در بنگلادش هم حضور داشت. وقتی قهرمان شدیم گفت پاداش دارید. برگشتیم رفتیم باشگاه پیام در سیدخندان. در جعبه یک گوشی تلفن به ما دادند. احمدرضا عابدزاده دید شاکی شد و آن را زیر پایش انداخت که قهرمان شدیم یک گوشی ۵ هزار تومانی میدهند؟! گفتم احمدرضا تلفن را بلند کن، یک کاغذ زیرش هست. برداشت و دید یک خط تلفن هم کادو داده اند. به هر کدام از ما یک خط تلفن دادند، در حالی که آن موقع اصلا کسی تلفن نداشت. یادم هست قرارداد من با استقلال بود ۱۰۰ هزار تومان، خط تلفن ۱۰۲ هزارتومان ارزش داشت. در یکسری محلهها که اصلا خط تلفن وجود نداشت. مثلا پدر زن یکی از دوستانم در ملاصدرا به من گفت مجوزت را میخرم. آنجا اصلا تلفن نبود. خط من را ۸۰۰ هزار تومان خرید!
آقای فنونی زاده امروز سالگرد قهرمانی استقلال در آسیاست. چه خاطرهای از آن بازیها دارید؟
خاطره که زیاد دارم. یادم هست رفتیم جزو هشت تیم. دو بازی ول را بردیم. بازی سوم به محمدان بنگلادش خوردیم. با بازیکنان دور هم نشستیم و گفتیم در این بازی یک حالی به ناصرحان حجازی بدهیم. یادتان که هست؟ ناصرخان آن موقع سرمربی این تیم بود. گفتیم اگر او و محمدان به دور بعد برسند، قراردادش بالاتر میرود. وجهاش بهتر میشود. پول خوبی نگرفته بود. یادم هست ناصرخان میگفت اگر بالا برویم پول بیشتر به باشگاه میآید و میتوانیم چند بازیکن از استقلال بیاوریم. حتی با چندتا از بچهها حرف زد. به من هم گفتند. گفتم ناصرخان میلیارد هم بدهند من نمیروم. بابا آنجا یک لیوان آب خوردم تا ۶ ماه دل درد شدید داشتم! شانس هر جا ما را میخواست امکانات نبود. یک سال رفتم نپال اصلا صدا و سیما نداشتند بازیها را نشان دهد!
تکلیف جلسه چه شد؟
دو سه تا بازیکن داشتیم که اگر استقلال مساوی میکرد، اینها گریه میکردند. یعنی شدیدا به استقلال تعصب داشتند. البته این را بگویم خود من دو سال و نیم برای استقلال بازی کردم و فقط یک باخت دادیم. یعنی آنموقع ما نمیباختیم. یادم هست یکی از بچهها بود وقتی تیم مساوی هم میکرد با مشت به در و دیوار میکوبید. خلاصه آن دو سه نفر مخالفت کردند.
چه کسانی بودند؟
قشنگ خاطرم نیست، ولی به هر حال مخالفت شد. بعد رفتیم برای بازی. نگو منصورخان پورحیدری تصمیم داشت کل تیم اصلی را بیرون بگذارد. همه را بیرون گذاشت الا من را! رفتم به او گفتم منصورخان ۱۰ نفر دیگر چه فرقی با من دارند؟ خون شان رنگینتر است؟ بی خیال ما شو. بگذار من هم استراحت گفتم. گفت رو ویلچر هم باشی باید به زمین بروی. پس من وسط زمین را به چه کسی بسپارم؟ این شد که من هم بازی کردم و مساوی شدیم. تیم ناصرخان هم حذف شد. یک بر صفر هم عقب بودیم، ولی گل مساوی را زدیم. راستش را بگویم؟ آن موقع اگر هم میباختیم برای اولین و آخرین بار در زندگیام بود که ناراحت نمیشدم. ما بالا رفته بودیم. همه دوست داشتیم ناصرخان و محمدان هم صعود کنند. ناصرخان با آن دبدبه کبکبه رفته بود آنجا. به خدا خیلی به او سخت میگذشت. بنگلادش آن موقع هیچی نداشت. الانش را نگاه نکنید که از ما جلو زده و کشور خوبی شده.
بعد از بازی فینال هم ناصرخان به هتل شما آمد؟
بله. ما دو بر یک بردیم و وقتی برگشتیم هتل دیدیم ناصرخان آنجاست. به خدا جوری خوشحالی میکرد انگار محمدان بنگلادش تیم خودش قهرمان شده است. بچهها نباید آن روز مخالفت میکردند. البته منصورخان هم تیم اصلی را بازی نداد و همه چیز بهم خورد. ناصرخان مرد بزرگی بود. گفتیم یک بار در زندگی مان به ابر مرد استقلالی کمک کنیم.
ماجرای خط تلفنها چه بود که به عنوان پاداش دادند؟
آقای غرضی آن موقع مخابرات دستش بود. در بنگلادش هم حضور داشت. وقتی قهرمان شدیم گفت پاداش دارید. برگشتیم رفتیم باشگاه پیام در سیدخندان. در جعبه یک گوشی تلفن به ما دادند. احمدرضا عابدزاده دید شاکی شد و آن را زیر پایش انداخت که قهرمان شدیم یک گوشی ۵ هزار تومانی میدهند؟! گفتم احمدرضا تلفن را بلند کن، یک کاغذ زیرش هست. برداشت و دید یک خط تلفن هم کادو داده اند. به هر کدام از ما یک خط تلفن دادند، در حالی که آن موقع اصلا کسی تلفن نداشت. یادم هست قرارداد من با استقلال بود ۱۰۰ هزار تومان، خط تلفن ۱۰۲ هزارتومان ارزش داشت. در یکسری محلهها که اصلا خط تلفن وجود نداشت. مثلا پدر زن یکی از دوستانم در ملاصدرا به من گفت مجوزت را میخرم. آنجا اصلا تلفن نبود. خط من را ۸۰۰ هزار تومان خرید!