پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۴ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۵۸

شهیدی که به خاطر پایمال شدن حق کارگران استعفا داد+عکس

مادر شهید شیرازی می‌گوید در قرآن کریم آمده است که شهدا زنده هستند و نزد خدا روزی می‌گیرند، امین بین ما نیست، اما من حضورش را احساس می‌کنم و از او راهنمایی و مشورت می‌گیرم. خیلی وقت‌ها حضور او را احساس می‌کنم. با او حرف می‌زنم و حس می‌کنم که در جریان اتفاق‌هایی که می‌افتد جواب من را می‌دهد.
کد خبر : ۵۱۵۱۷۰
از خدمت سربازی که برگشت هدفمندتر درس خواند و در رشته عمران پذیرفته شد. سر چهار سال یک مهندس شایسته شده‌بود. بندبند سوگند نامه را به خاطر سپرد و به شهادت همکارانش هرگز از آن تعدی نکرد. خوش‌فکر بود. خوب حرف می‌زد و با کلام نافذی که داشت دعوت کننده خیلی ها به اردوهای جهادی شد. راهی که آن را والاترین مسیر برای دستیابی به رضایت اهل‌بیت(ع) می‌دید. راهی که انتهای آن به لبخند شادی یک کودک یتیم در منطقه‌ای محروم و دورافتاده گره می‌خورد.

*** از کودکی با کار برای محرومان آشنا شد

«بعد از جنگ برای انجام کارهای جهادی در مناطق محروم بودم. با گروه‌های جهاد سازندگی برای رفع محرومیت در گوهردشت ساکن بودیم. یادم هست قرار بود مسجدی بسازیم. با تلاش‌هایی یک طبقه از این مسجد آماده شد و امین و دوستانش گاهی در آن جا دور هم جمع می‌شدند.» پدر شهید شیرازی با بیان این خاطره‌ها می‌گوید پسرش از کودکی طعم بودن در کنار محرومان را چشیده بود: «در هر کاری به این قشر توجهی ویژه داشت. همکارانش تعریف می‌کردند وقتی در شرکت بزرگی استخدام شده بود نگران نگهبان جلوی در بود که مبادا در سرما بماند. فردای آن روز رفته بود و برای آن بنده خدا بخاری تهیه کرده بود که سرما نخورد. یا وقتی در شرکت باقی مهندس‌ها را به ناهاری دعوت می‌کرد دقیقا به همان شکل از همین نگهبان‌ها و آبدارچی‌ها پذیرایی می‌کرد و فرقی بین این افراد قائل نبود.»

شهیدی که به خاطر پایمال شدن حق کارگران استعفا داد+ تصاویر

پدر مهندس امین با یاد خاطره‌ای منقلب می‌شود و اشک به چشم می‌آورد: «در کنار کارهای عمرانی که انجام می‌داد به سفرهای جهادی می‌رفت. در اعتکاف با اعضای گروه جهادی طلوع حق آشنا شده بود و همراه با آن‌ها برای محرومیت زدایی و انجام کارهای عمرانی به روستاهایی که در نقطه صفر مرزی بودند سفر می‌کرد. در یکی از فیلم‌هایی که دوستانش برای من فرستادند دیدم که امین در چاله مشغول کندن زمین است. با خودم فکر می‌کردم پسرم قصد چه کاری را دارد و به نتیجه‌ای نمی‌رسیدم چون در یک گودال مشغول به کار بود. از دوستانش که پرسیدم به نحوی از جواب دادن طفره رفتند. بعد شهادت امین با اهالی روستایی که او برای‌شان کارهای عمرانی و بنایی انجام داده بود آشنا شده بودم. اتفاقا شماره تلفن صاحب این خانه را داشتم. تلفن را پسر نوجوان خانواده برداشت. سوال که کردم گفت آقا جان بی‌ادبی است و نمی‌گویم. اصرار که کردم با شرم گفت ما سرویس بهداشتی مناسبی در دسترس نداشتیم. امین آقا در این فیلم مشغول کندن چاه برای این کار است. هر وقت یاد این تصاویر می‌افتم، گریه‌ام می‌گیرد. پسرم از انجام هیچ کاری برای خدمت به محرومان دریغ نداشت.»


***زیارت کربلا را به من هدیه کرد

مادر شهید شیرازی می‌گوید در قرآن کریم آمده است که شهدا زنده هستند و نزد خدا روزی می‌گیرند، امین بین ما نیست اما من حضورش را احساس می‌کنم و از او راهنمایی و مشورت می‌گیرم: «خیلی وقت‌ها حضور او را احساس می‌کنم. با او حرف می‌زنم و حس می‌کنم که در جریان اتفاق‌هایی که می افتد جواب من را می‌دهد. یک روز دختر کوچکش بهار با ناراحتی به من گفت که بابا امین خیلی زود ما را تنها گذاشت و اگر من به آسمان بروم او را دعوا می‌کنم. دوساله بود که پسرم به شهادت رسید و در 4 سالگی این حرف ها را می‌زد. همان موقع به او گفتم که بابا امین همین جاست و اگر با او حرف بزنی کمکت می‌کند. به او گفتم یک صلوات بفرستد و با پدرش حرف بزند. چند دقیقه بعد به طور اتفاقی دوستان نوه‌ام به خانه ما آمدند و تمام روز بازی کردند و خیلی به او خوش گذشت.»



مادر شهید شیرازی می‌گوید پسرش عاشق زیارت کربلا بود و با این حال بلیط هایی که داشت را به من و پدرش هدیه کرد: «من اصرار داشتم که خودشان از این بلیط ها استفاده‌کنند. اما با مهربانی همیشگی‌اش گفت شما بروید و انشاالله نوبت بعدی آقا اباعبدالله (ع) همه ما را با هم می‌طلبد. ایشان شهید شد و قسمت نشد با او به زیارت بروم.» امین و رفقای جهادی‌اش به نقاطی سفر می‌کردند که در نقشه کمتر اثری از آن ها دیده می‌شد: «یک روز آمد و به من گفت قصد دارد به اردوی جهادی گیلانغرب برود. گفتم خب بیا و در نقشه به من نشان بده دقیقا به کجا قرار است بروید. خندید و گفت این روستاها در نقشه هم دیده نمی‌شوند. بعدها فهمیدم به روستای محرومی در نقطه صفر مرزی رفته و در مسیر خدمت به همین محرومان بود که جانش را فدا کرد.»



***بهانه نذرهایش سلامتی امان زمان (عج) بود

همسر شهید شیرازی از حساسیت بالای او نسبت به قشر مظلوم خاطره‌های زیادی دارد: «ایشان ظلم به حق دیگران را تاب نمی‌آورد. یادم هست در یک شرکتی کار می‌کرد و برای سرکشی پروژه‌های عمرانی با کارگرها آشنا شده بود. آمده بودند پیش او و گلایه کرده بودند که به آن ها دستکش نمی‌دهند. امین چند باری این موضوع را به کارفرما گوشزد کرده بود اما آن کارفرما انجام این کارها را مساوی با خرج اضافه می‌دید و این کار را انجام نمی‌داد. امین به دلیل همین سهل انگاری‌ها در زمینه پایمال شدن حق آن کارگران از آن شرکت استعفا داد چون نمی توانست زور گفتن کارفرما به کارگران را تحمل کند.»

زهرا میخچی از عشق و علاقه همسرش به خانواده می‌گوید: «عاشق بچه‌ها بود. دوست داشت خانواده‌اش 5 نفره شود. می‌گفت بچه‌ها انرژی خوبی دارند و خانه‌ای که بچه‌ها در آن بازی و شیطنت نکنند انرژی و گرما و محبت ندارد. با وجود این که دخترم بهار دوماه داشت به من اصرار می‌کرد که در دهه محرم به هیئت بروم و در آنجا به دخترمان شیر بدهم. می‌گفت همین طوری نیست که یک بچه امام حسینی شود و باید پایه آن را در همین هیئت‌ها بگذاریم تا در آینده بچه ما هم مثل خود ما عاشق امام حسین (ع) شود و در مسیر اهل بیت قرار بگیرد.»

شهیدی که به خاطر پایمال شدن حق کارگران استعفا داد+ تصاویر

همسر شهید شیرازی می‌گوید هیچ گاه مانع از سفرهای جهادی او نمی‌شده و برای این کارش دلیل محکمی داشته است: «خود ایشان هم در فیلمی که به یادگار گذاشته‌اند در این باره صحبت می‌کنند و می‌گویند برای زنده ماندن و رهایی از غم ها به این سفرهای جهادی نیاز داشته‌اند. امین دلیل زنده ماندن را در خدمت به محرومان تعریف می‌کرد. در این اردوها خیر و برکت زیادی می‌دید و به همین دلیل من هم با او همراه می‌شدم. در این مسیر سعی داشتم که کمک حال او باشم. بهانه نذرهای همیشگی او خشنودی امام زمان (عج) بود و می‌گفت رفع گرفتاری از افراد نیازمند و محروم هم منجر به شادی دل امام زمان (عج) می‌شود. خیلی از نزدیکان ایشان هم نمی‌دانستند که او مبدع سه شنبه‌های مهدوی است. از کرج به تهران می‌رفت و زحمت همه خریدها را هم به جان می‌خرید. به مردم در ماه مبارک رمضان افطاری‌های ساده می‌دادند و هر سه شنبه با تقدیم گل و نذری‌های ساده دل‌های زیادی را متوجه آقا امام زمان (عج) می‌کردند.»



آخرین اردوی جهادی مهندس امین در یکی از دورافتاده‌ترین روستاهای گیلانغرب سپری شد: «همسرم به همراه تعداد دیگری از رفقای جهادی شان پشت وانت باری بودند و بعد از خدمت در روستاها به محل اسکان بر می‌گشتند که در مسیر جاده ناهموار این روستاها تصادف می‌کنند. از این 10 نفر دو نفر به شهادت رسیدند که یکی از آن‌ها همسر من بود. زندگی کوتاه من با او هیچ گاه از لطف خالی نمی‌شد. هنوز هم ایشان را در کنار خود احساس می‌کنم و امیدوارم در نگهداری از دختر کوچکش بهار امانتدار خوبی باشم.»