شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۸ دی ۱۳۹۰ - ۱۱:۱۴
جنگ به روایت تصاویر:

شلمچه - سه راهی شهادت!

تربت پاک جبهه های حق علیه باطل، پوشیده از شقایق‌های سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور می‌گشایند و این شقایق‌های سرخ نیز که تو گویی با خون آبیاری شده‌اند
کد خبر : ۵۰۸۰۰
به گزارش سرویس وبلاگ صراط؛ مسعود شجاعی در وبلاگ وصیت نامه نوشت:
 
جنگ به روایت تصویر/24 دی 1365/شلمچه/سه راهی شهادت/صحنه شهادت نادر نادری(داماد حاجی بخشی)/احسان رجبی






نادر جان، عزیز دلم، ای گوهر درخشان خاطرات من، چگونه می توانم تو را از یاد ببرم. یادم است در سال 61 در پایگاه مقداد وقتی با هم آشنا شدیم، چقدر زود به دنیای زیبای دل تو پناه آوردم. و چه دوستی صمیمانه ای بین ما رقم خورد.
هنوز صدای عصاهایت در گوشهایم طنین انداز لحظه های خوش با تو بودن است، با اینکه پای چپت را از بالای زانو قطع  کرده بودند، اما بیشتر از همه ی بچه ها پرجوش و خروش و فعال بودی، یادت است که برایم از عشق و دلتنگی ات  تعریف می کردی، از دست دادن پایت را هدیه ای ناچیز به معبود می دانستی، چه زیبا تعریف می کردی که روز قبل از اصابت ترکش توپ به پایت، به بیمارستان رفته بودی و خون خود را اهداء کرده بودی، کمی بعد فهمیدی که اگر خونت را اهدا نکرده بودی در همان کردستان به شهادت می رسیدی،یادم هست به شوخی می گفتی: « مال بد بیخ ریش صاحبش»!
سیمای تو همچون طلعت ستاره سحری بود که وقتی با لبخند در می آمیخت افق دلهای ما را روشن می کرد، شهادت را در عشق و دلباختگی به کربلای حسین معنا می کردی، یادم است بعد از عملیات خیبر وقتی«هاشم منجر» شهید شد، چطور دلمان آتش گرفت، تو می گفتی یعنی می شود کربلا در منظومه خویش ما را هم بپذیرد، هاشم جان چرا دست ما را نگرفتی و با خود نبردی، آخر بچه های پایگاه مقداد با هم عهد کرده بودند که اگر به شهادت رسیدند همدیگر را دریابند، دست همدیگر را گرفته و تا میعادگاه معراج حیات طیبه با خود بکشانند و ببرند. هاشم به وعده خود نسبت به تو عمل کرد، و سرانجام ترا در عملیات کربلای پنج، در شلمچه و در سه راهی شهادت با خود برد.

عکس هایی که احسان رجبی از لحظه لحظه ذوب شدنت در آغوش آتش و شهادت گرفته است، بدون شک تصاویری بی نظیر از عشق به کربلاست، در عهدی ازلی از عاشقترین عاشقان و عارفترین عارفان که میثاق عهد ابدی با سرور شهیدان کربلاست که از آن عهد است که شقایق سرخی می-گیرد و یاس سپیدی آسمان رفعت می گیرد و زمین وسعت می یابد.
عزیز دلم، وقتی نقاشی تو را از روی دیوار مجتمع قضایی قدوسی در خیابان قره نی پاک کردند و به جای آن نقاشی مفهومی!! کشیدند، فهمیدم که شهر سخت سرد شده و قلبهای زیادی یخ بسته است، من همچنان به تو می اندیشم و به عهدی که با هم بستیم...
پ .ن.
1- گل واژه های این مطلب از شهید آوینی است.
2- عکس بالا مربوط به قبل از عملیات خیبر است (سال 62). دوکوهه  دیگر جا نداشت ، ما رو فرستادند به حاشیه!، به قول بچه ها برای جمع کردن پوکه یا ترکش!
3-سه راهی شهادت، همان‎جایی که شاید یکی از طلایی‌ترین و ناب‌ترین عکس های دوران دفاع مقدس یعنی شلیک موشک کاتیوشا به سمت خودروی تویوتای حاجی بود و نادر نادری ، داماد حاجی بخشی  به شهادت می رسد، صحنه  تلاش حاجی برای خاموش کردن آتش با پتو توسط احسان رجبی به ثبت رسید...
4- حاجی بخشی پیر جبهه‌هاي دفاع مقدس که در دو سه سال اخیر با بيماري و جراحت‎هاي ناشي از جانبازي دست و پنجه نرم كرد و سرانجام، روزسه‌شنبه 13 دی ماه 1390 به دیدار معبود شتافت. او را همه با شعار «ماشاء‌الله، حزب‌الله» و تویوتای پر از ترکش می‌شناسند.حاج بخشي در دوران دفاع مقدس با يك گوني شكلات و دريايي از سرور به خط جبهه مي رفت. او مرتباً مي گفت اينجا خانه خودمان است و همه مي دانستند كه او نظر به كشورگشايي ندارد؛ بلكه مي خواهد از سر طنز جوابي به صدام داده باشد و به راستي چه كسي مي تواند باور كند كه در اين لحظات، دو ساعتي بيش از شهادت فرزند او نمي گذرد و با اين همه، او هنوز هم روحيه خود را حفظ كرده است؟
5- روز قبل از بمباران برادر نادری با تعدادی از همرزمانش به بیمارستانی در شهر می روند تا خون خود را اهدا کنند، روز بعد پس از مجروحیت او را به همان بیمارستان منتقل می کنند، گروه خونی اش ظاهرا کمیاب بود، به هر حال وقتی کیسه ی خون را به او وصل می کنند، پرستار از روی نام نادر نادری بر روی کیسه خون و در عین حال هم نام بودن با مجروح متعجب می شود، بعد از به هوش آمدن نادری، سرانجام مشخص می شود ، خون خودش را به خودش تزریق کرده بودند. 
6-اکنون وعده‌ی خداوند تحقق یافته است و قومی را مبعوث ساخته که محبوب او هستند و او نیز محبوب آنهاست و چه چیزی خوش‌تر از ملامتی که در راه محبوب کشند؟ آماده شو برادر، جراحت کربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول کربلا نیاید، این جراحت التیام نمی‌پذیرد.
غروب سر رسیده است و تا شب، تا پایان انتظار، فاصله‌ای نیست. گوش کن! صدای تپش مشتاقانه‌ی قلب‌هایشان را می‌شنوی؟ برادران، این قلب تاریخ است که در سینه‌ی شما می‌تپد.
حزب الله اهل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است؛ پایمردی می‌خواهد و وفاداری. تربت پاک جبهه های حق علیه باطل، پوشیده از شقایق‌های سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور می‌گشایند و این شقایق‌های سرخ نیز که تو گویی با خون آبیاری شده‌اند، بر همان پیمانی شهادت می‌دهند که حزب الله را بدین خطه کشانده است؛ همان پیمانی که رجالی از مؤ‌منین با حق بسته‌اند ...