چهارشنبه ۰۵ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۸ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۰

هادی حجازی‌فر: من خجالتی هستم / از عداوت تا رفاقت با پژمان جمشیدی

هادی حجازی‌فر: من خجالتی هستم / از عداوت تا رفاقت با پژمان جمشیدی
بازیگر سریال «دوپینگ» در گفت‌وگوی زنده اینستاگرامی با خبرآنلاین از هر دری سخن گفت. از بازی در سریال «دوپینگ» تا ماجرای جشنواره فیلم فجر و جنجال نادیده گرفته شدن فیلمی که فیلمنامه‌اش را نوشته و نقش اصلی‌اش را ایفا کرده بود.
کد خبر : ۵۰۱۷۵۱

صدایش کمی گرفته بود و سرفه می‌کرد. همان اول تا شروع نکردیم، خودش می‌گوید کرونا ندارد و برای این سرماخوردگی قصه جالبی می‌گوید که بدانیم حالش خوب است. کسی که این بار مهمان گفت‌وگوی لایو کافه خبر بود، کسی نبود غیر از هادی حجازی‌فر. 
او که عید گذشته با «دوپینگ» به تلویزیون آمده بود. با او تقریبا درباره همه حاشیه‌های اطرافش حرف زدیم. از محمدحسین مهدویان تا پژمان جمشیدی. از تئاتر مستقل تا ماجراهای جشنواره فجر. با اینکه دو داور جشنواره اعتراف کردند در حق او و جواد عزتی کم‌لطفی شده، او می‌گوید رفتارشان در لو دادن آنچه در جلسه خصوصی اعلام رای گذشته را نپسندیده است.
بخش مهم دیگر حرف‌هایش هم دفاع تمام قد از تنابنده و «پایتخت» است که در این نوروز رقیب‌شان بوده‌اند اما حجازی‌فر معتقد است رقابتی در کار نبوده است.

 

سرماخوردگی در اثر ایفای نقش در یک فیلم لاکچری!

الان نزدیک به ۵ماه است که به خاطر عفونت سینوس‌هایم بویایی و چشایی‌ام را به طور کامل از دست دادم. ماجرای این سرماخوردگی هم برمی‌گردد به بازی در فیلم «پیتوک» که بعد از مدت‌ها یک نقش لاکچری به من خورده بود که طرف ویلای لاکچری دارد و نصف فیلم هم صحنه‌های بزن بزن در استخر سرپوشیده ویلا بود. شانس ما تا پایمان به لواسان رسید، هوا صفر درجه شد و سیستم گرمایش ویلا از کار افتاد و تقریبا در هوای صفر درجه و آب سرد صحنه‌های زیر آب را فیلمبرداری می‌کردیم. از همان زمان سینوس و ریه‌هایم به شدت بیمار شد ولی الان خدا را شکر بهترم.

 

ماجرای تعطیلی سالن تئاتر هامون

تقریبا دو، سه روز بعد جشنواره به ما اعلام شد که باید فعالیت‌هایمان را کم کنیم و الان دو ماه است که کاملا سالن تعطیل است و فکر می‌کنم تعطیلی واقعی ما تا شهریور طول بکشد. به این دلیل که تماشاکرهای تئاتر اغلب افرادی هستند که در این مدت هم قرنطینه را رعایت کردند و احتمالا حتی در صورت بازگشایی سالن‌های تئاتر به این زودی اعتماد نمی‌کنند و در فضاهای عمومی حاضر نمی‌شوند.

شانسی که آوردم این بود که چون پیش‌بینی می‌کردم که با مشکلاتی روب‌رو خواهیم شد، قرارداد اجاره سالن را به رهن کامل تبدیل کردم. چون می‌دانید که هر اتفاقی که می‌افتد اولین جایی که تعطیل می‌شود تئاتر است. کلی دستورالعمل برایش می‌رسد و هر کسی از راه می‌رسد نظری می‌دهد. خیلی از سالن‌ها الان اجاره‌های سنگین دارند و نمی‌دانم چه بلایی قرار است بر سرشان بیاید.

 

مصائب عرصه تئاتر

در بحث خصوصی‌سازی و کاهش تصدی‌گری دولتی تنها جایی که زورشان رسید و خصوصی شد تئاتر بود. اما از طرفی تمام نظارتش را دارد و حتی بیش از قبل هم این نظارت را تشدید کرده است. طبعا وقتی هم دولتی سر کار است که تا حدودی اصلاح‌طلب است، همیشه وزارت فرهنگ پاشنه آشیلش بوده و می‌تواند مشکلاتی به وجود بیاید که کل دولت را بزنند. من یادم است که دوره قبل مثلا در دوره احمدی‌نژاد راحت‌تر بودیم و خیلی از کارهایی که آن دوره اجرا می‌رفت متاسفانه این دوره نمی‌تواند روی صحنه برود.

درحقیقت هیچ کمکی به تئاتر نمی‌شود. مدیران تئاتر را سال‌هاست می‌شناسم. مقلا همین آقای کرمی که فکر می‌کنم به واسطه دردسرهایی که برایش به وجود آمد مجبور به کناره‌گیری شد. در کل نمی‌دانم الان و در این شرایط دولت به سالن‌های خصوصی کمک کرده یا نه چون من خودم برای سالن هامون از زمان افتتاح یک ریال کمک دولتی و وام دریافت نکردم و الان هم کمک نمی‌خواهم و اگر مجبور به کمک گرفتن باشم ترجیح می‌دهم سالن را ببندم اما برای سالن‌های دیگر نگرانم.

 

درباره «دوپینگ»

هر اتفاقی که بگویی از شروع فیلمبرداری «دوپینگ» رخ داد. از شهادت سردار سلیمانی، اتفاقات تشییع، سقوط هواپیما و ... با حال بد ما باید کار طنز می‌ساختیم. آن هم با محدودیت‌هایی که ساخت طنز دارد و یواش یواش با خودمان هم که شوخی می‌کنیم می‌گویند نباید با خودت شوخی کنی!

قرار بود «دوپینگ» ۳۰قسمت باشد اما با شرایط پیش آمده مجبور شدیم جمعش کنیم. بیست‌وچهارم اسفند ما تعطیل شدیم اما نیما و خانم حبیبی مجبور شدند برای ادامه ضبط بروند.

 

استقبال از «دوپینگ»

الان برای گفتن این مساله زود است. ما ذائقه تماشاگر را با یک چیزهایی عادت دادیم و همیشه کار متفاوت انجام دادن دردسرهای خودش را دارد. من خودم به این ژانر کمدی فانتزی علاقمندم و یادم است سال ۹۰ که «کرکره» را برای شبکه سه ساختند، فانتزی‌های عجیب‌تری در آن بود. در کل باید این مدل کمدی ساخته شود.

ما می‌دانیم که بارها می‌توانستیم بهتر از این بسازیم ولی به هزار دلیل این شد. من خودم این سریال را دوست داشتم و پشیمان نیستم. لااقل در حوزه بازیگری راضی هستم چون بازخورد خوبی از مخاطب گرفتم.

 

رقابت با «پایتخت» آری یا خیر؟

من گاهی متوجه نمی‌شوم که از قَدَر بودن رقیب می‌گویند و اینکه «دوپینگ» هیچ شانسی نداشته. اگر اینطور باشد که باید بقیه شبکه‌ها کارشان را تعطیل کنند. من خودم با «پایتخت» خندیدم و خیلی دوستشان داشتم. اینکه از دور بنشینی و ایراد بگیری هیچ کاری ندارد. کافی است یک بار در مقام بازیگر، کارگردان و نویسنده باشی و قرار باشد با مخاطب ارتباط بگیری و او را بخندانی، می‌فهمی چه مصیبت‌هایی دارد. از اول هم قرار نبود رقابتی اتفاق بیفتد و طبعا باید به سلیقه‌های مختلف خوراک داده شود. من فکرکنم «دوپینگ» هم مخاطب خودش را پیدا کرد.

 

برخورد با سکانس آخر «پایتخت»

جای بدبختی است که تو بخواهی یک لحظه بازسازی کنی یا پارادوی یک اتفاق را در چهل، چهل‌وپنج سال قبل انجام بدهی و اینطور به چارمیخ کشیده شوی، این از عقب‌ماندگی است. پارودی همه جای دنیا هست. پارودی یعنی هجو یا کمدی یک واقعه یا اثر. حتی واقعه تاریخی را بازسازی می‌کنی و این یکی از راه‌های کمدی است. الان محسن تنابنده  و آقای مقدم باید چه کنند که بتوانند بخنداندند؟ شاید من هم در سلیقه‌ام یک سری چیزها نباشد ولی به موضوع کلان‌تر نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم همیشه موفقیت عوارض دارد و این هم از عوارض موفقیت آقای تنابنده و آقای مقدم است. البته که به زودی این هم فراموش می‎شود. چون زندگی آن قدر برای ما ماجرا دارد که هر روز صبح، دیروزمان به ابدیت می‌پیوندد و فراموش می‌شود.

 

جنجال داوری جشنواره فیلم فجر

من صادقانه بگویم، در این چند سال بخشی از سازوکار و پشت صحنه سینما را تا حدودی بر اساس شناخت خودم یاد گرفتم. به همین دلیل بعد از اتفاقاتی که در جشنواره برای «ماجرای نیمروز۱» و «لاتاری» افتاد، من بی خیال جایزه شدم و درکل اعتباری که در ذهن من داشت را از دست داد. برای همین سعی می‌کنم فرهیخته‌تر با ماجرا مواجه شوم و اینطور ببینم که جشنواره فیلم فجر فرصتی است برای اینکه فیلمت دیده شود و نقد بشنوی و مثلا در اکران بتوانی در آن دست ببری. من به اینها بسنده کردم و واقعا سیمرغ گرفتن در فجر برای شخص من مهم نیست، هرچند اگر اتفاق می‌افتاد خوشحال می‌شدم. درباره حرف‌های آقای میری و آقای جیرانی  پس از جشنواره هم من از آنها ممنونم، ولی اگر من بودم این کار را نمی‌کردم. شاید این کار خدشه‌دار کردن شادی همکارهای من باشد که نام ۵نفر از آنها در لیست کاندیداها بود. من اگر بودم شاید تلفنی به خود فرد می‌گفتم. همانطور که ممکن هم هست اگر یک نفر دیگر جای آن یک نفر هیات داوران بود که همه می‌دانیم کیست، نتایج عوض می‌شد اما کسی که وارد این بازی می‌شود باید قواعدش را بپذیرد ولی این هم نباید باشد که راه اعتراض به ماجرا بسته شود. من در مقام بازیگر مشکلی نداشتم و خانم کریمی هم قبل جشنواره در جلساتی که داشتیم می‌گفت ما سعی می‌کنیم فیلممان، فیلم شاعرانه‌ای که ساختیم، دیده شود و انتظاری هم نداریم.

 

دعوا در نشست مطبوعاتی پس از نمایش «آتابای»

به زعم تو یک چیزهایی در مورد شخص تو بی‌عدالتی است. یک زمانی است که یک بی‌عدالتی احساس می‌کنم در حق خودم اتفاق افتاده یک زمانی ولی احساس می‌کنی چیز بزرگتری در جریان است. طرح سوال از طرف کسی که یک نشریه دارد راجع به اینکه پارسی زبان رسمی ما است و چرا من باید فیلم را به زیرنویس ببینم این ته عقب‌ماندگی و فلاکت ذهنی است. چطور زمان جنگ، انتخابات و ... آذربایجان سر ایران است و ... تازه آقای گبرلو هم مدام به من می‌گفت میکروفنت را خاموش کن و این بیشتر من را عصبانی کرد. در هر جای دنیا این اتفاق رخ داده بود آن فرد به جرم حرف‌های فاشیستی از ورود به جشنواره منع می‌شد اما اینجا هیچ اتفاقی نیفتاد. من هم اگر ساکت می‌ماندم شاید به نفعم بود ولی نه تنها جشنواره که من حاضرم از هر جایگاه نداشته‌ای که دارم بگذرم سر بعضی چیزها که زبان مادری یکی از آنها است.

داستان اصلی این است که این ناراحتی که یک‌باره اوج می‌گیرد دلیل دارد. تو یک عمر با عوارض نگاهی که این شکلی وجود دارد در طول زندگی مواجه بودی. در طول ۴۳ سال من می‌توانم ۴۳هزار مورد شبیه این برایت بگویم. این یک بی‌احترامی تاریخی است که تلنبار شده و یکباره منفجر می‌شود. من نمی‌خواهم بگویم آن میزان عصبانیت درست بود یا غلط ولی واقعی بود. متاسفانه در ادامه هم تو مطالب و کامنتها را می‌بینی که در حمایت از این نظریه نوشته می‌شود و...

 

از عداوت تا رفاقت با پژمان جمشیدی

من اوایل که کار تئاتر می‌کردم نسبت به پژمان دافعه داشتم. چون در تئاتر امکانات سخت‌افزاری کم است و تعداد فارغ‌التحصیلان زیاد، امکان بروز کم است. برای همین نسبت به ورود افراد غیر همیشه دافعه وجود دارد اما در سال‌های اخیر نه تنها پژمان که خیلی از بازیگرهای سینما و تلویزیون که وارد تئاتر شدند به تئاتر کمک زیادی کردند و شاید بخش عظیمی از تماشاگران که به تئاتر اضافه شدند تحت تاثیر این افراد بوده است.

پژمان را پس از نمایش «ایستاده در غبار» دیدم و خیلی به من لطف داشت اما من نسبت به او گارد داشتم تا زمان فیلمبرداری سریال «زیرخاکی» که مجبور شدم تحملش کنم و دوستش دارم و به نظرم هیچ موفقیتی بی‌دلیل نیست و پژمان هم روز به روز دارد بهتر می‌شود و در «زیرخاکی» هم نقش فوق‌العاده‌ای بازی کرده.

هنوز هم فوتبال بازی می‌کند و زمانی که در دماوند فیلمبرداری داشتیم هر شب سالن می‌گرفت و همه را ردیف می‌کرد و ده تا گل می‌زد و کیف می‌کرد. من اما هیچ وقت داخل زمین نرفتم و گفتم عمرا بگذارم به من استقلالی و تراکتوری لایی بزنی.

 

با مهدویان به هم فرصت دادیم

من و مهدویان به شدت هنوز رفیقیم. اما از آنجایی که به واسطه پذیرشی که در مخاطبان اتفاق می‌افتد ناخودآگاه موقعیت‌هایی به وجود می‌آید که هم من در مقام بازیگر و هم حسین در مقام کارگردان با آدم‌های دیگر کار کنیم، قرار شد به هم فضا بدهیم و فکر می‌کنم برای هر دویمان این کار خوب بود. من یک نقش متفاوت در یک فیلم خوب داشتم و حسین هم با پیمان معادی «درخت گردو» را داشت که مورد استقبال قرار گرفت و سیمرغ هم گرفت.

 

دوری از تلویزیون به خاطر خجالتی بودن

تنها دلیلی که من سعی می‌کردم به سمت تلویزیون نروم یا نقش کوتاه بپذیریم این بود که من یک مشکلی دارم و آن هم این است که خجالتی هستم و تلویزیون بسیار رسانه فراگیری است. الان بعد از «دوپینگ» حتی با ماسک و کلاه هم شناخته می‌شوم و مردم به من لطف زیادی دارند و این یک مقدار من را اذیت می‌کند.