به گزارش صراط به نقل از برنا استاد قرائتی در برنامه این هفته درس هایی از قرآن پیرامون اصول كار فرهنگی در جامعه سخن گفته است.
در خدمت برادرانی هستیم كه مسؤولین كارهای فرهنگی و اجتماعی هستند در شهرداری. خوب یك شرح وظایفی را برای شما تعیین كردند كه باید طبق آن عمل كنید. من نه شما را میشناسم و نه شرح وظایف شما را میدانم و نه میدانم شما به شرح وظیفه عمل میكنید یا نمیكنید. آنجا بازرس دارد، ناظر دارد، حساب و كتاب دارد خودتان در برنامههای خودتان هرچه وظیفهتان است انجام بدهید.
من به عنوان معلم قرآن میخواهم بگویم در كار فرهنگی چند تا اصل را رعایت كنید. توجه به چند اصل در كار فرهنگی و اجتماعی. یكی اینكه كارهایی باشد كه ارزان باشد. حالا یك نمونه برای طراحیهای غلط بگویم.
۱- دوری از اسراف و هزینههای بیجا
یكبار یكی از مهرههای درشت شهرداری تهران آمد ستاد نماز گفت: آقا من میخواهم كار فرهنگی، اجتماعی كنم بودجهی سنگینی هم برایش در نظر گرفتیم. آمدم با شما مشورت كنم. گفت: میخواهیم در یكی از پاركهای بزرگ تهران مثل پارك لاله صد تا مجسمه درست كنیم با سنگ مرمر با یك پیشنماز كه اینها دارند قنوت می خوانند. یك خرده میرویم عقب تر صد نفر در حال ركوع هستند. همه سنگ مرمری! دوباره صد تا سنگ تراش، صد تا سنگ مرمر درست كنند، یعنی صد تا مجسمه كه در حال سجده هستند. تا حالا آدم دیدید از راه سنگ مرمر به سمت خدا برود؟ اصلاً پارك جای نماز نیست، پارك جای استراحت است. خسته شده میخواهد بنشیند یك خرده استراحت كند. خانهاش حیاط ندارد، پارك جای تفریح است. حالا برای اینكه یك كار فرهنگی هم بكنید یك نمازخانهای هم كنارش بسازید، اما نماز با سنگ مرمر چند صد میلیون این سنگ تراش میخواهد از تو بگیرد و این شیره را سر تو بمالد. هم غلط است و هم اگر این كار را كنید من در تلویزیون آبروی شما را میریزم. آخر یعنی چه؟ من نمیدانم چه كسی بود در شهرداری آمد و رفت!
گاهی یك آدمهایی میآیند به عنوان طراح، میدانید چقدر پول خرج میشود! این پولی كه خرج مجسمه نماز بكنیم مسجد بسازیم خود مردم مسجد میروند. ما هنوز شهركهایی داریم، نمازخانه ندارد. مسجد ندارد. مدرسههایی داریم، نمازخانه ندارد. تو با سنگ مرمر در پارك لاله... اصلاً آن كسی كه پارك لاله میآید، به قصد نماز نمیآید. به قصد تخمه شكستن و بستنی خوردن میآید. آن وقتی به قصد بستنی میآید تو میخواهی نماز تبلیغ كنی، این ضد تبلیغ است.
داماد وقتی میآید، عروس وقتی میآید نزد داماد بنشیند به قصد این میآید كه با هم خوش و بش كنند. یك داماد رفت كنار عروس نشست و گفت: عروس خانم، توحید یعنی چه؟ نبوت یعنی چه؟ عروس بلند شد رفت. گفت: نفهمیدم شب اول عروسیمان است یا شب اول قبرمان!(خنده حضار)
آن كسی كه در پارك میآید او آمده استراحت كند. نمازهایی هم كه ما گفتیم در پارك خوب است، به شرطی كه هشت دقیقه باشد مزاحم تفریح مردم نشود. مردم آمدند تفریح كنند. یك نماز بخوانید كه تفریحتان بینماز نشود كه چون رفتید تفریح كنید نمازتان قضا شد. همانجا یك مسجدی، جایی باشد یك ده دقیقه كسی نماز بخواند. نه اینكه آنجا زیارت عاشورا و دیگ بار بگذارید و منبر و شله زرد و... حسینیه كه نیست، پارك است. پارچهی عمامه غیر از پارچهی كت و شلواری است. ما گاهی قاطی میكنیم. یكی اینكه باید كارهای ارزان باشد نه سنگ مرمر، دوم باید ماندگار باشد.
زشت است شاه عباس روز قیامت یقهی شما را بگیرد. شاه عباس یقهی شما را در شهرداری میگیرد. میگوید: شما بودجه داشتید چهارصد سال بعد از من. بلوار هم داشتید، اتوبان هم داشتید، قطار هم داشتید. كار فرهنگی را من كردم، برای زوارهای امام حسین یك كاروانسرا ساختم. هنوز كاروانسرای شاه عباسی هست.
۲- انجام كارهای ماندگار و پایدار
شما كار فرهنگی میكنید، ماه دیگر خراب میشود، نه دو سال دیگر خراب میشود. یك كار فرهنگی كنید ماندگار، نه یكبار مصرف، دو سال مصرف، ده سال مصرف. ماندگار باشد. پس ۱- ارزان ۲- ماندگار ۳- منافعش به درد همه بخورد. ما یكوقت یك زمین والیبال درست میكنیم، ده تا بچه میتوانند در آن بازی كنند. خسته شدند ده تا دیگر. یك وقت یك زمینی درست می كنیم كه فقط دو نفر در آن بازی میكنند. تنیس!؟ اسمش تنیس است؟ مثلاً یك زمین فقط دو نفر در آن بازی می كنند. خوب این همه پول برای دو نفر خرج كنیم.شما یك لامپ داشته باشی میتوانی در یك فلكه بزنی كه هزار تا آدم از آنجا رد میشود. میتوانی در یك كوچهی بن بست بزنی كه سه تا خانه در آن است. تو كه لامپ داری در فلكه بزن، چرا در كوچهی بن بست میزنی؟ اگر بناست یك پولی خرج ورزش كنیم، خرج ورزشی كنیم كه افراد زیادتری از آن استفاده كنند. یعنی چند منظوره باشد. از خدا مهندسی را یاد بگیرید.
خدا یك شكاف در صورت گذاشته به نام لب. گفته: قدر لبت را داشته باش. «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ» (بلد/۹) «شفتین» یعنی یك جفت لب به تو دادیم. بعد هم میگوید: در لب تدبر كن.ما گفتیم: لب كه تدبر ندارد، خوب این است دیگر. این تدبر نمیخواهد، همین است كه هست! گفته تدبر كن، همهی مسؤولین شهرداری و آموزش و پرورش و دانشگاه و همهی مهندسین باید بیایند شاگرد لب شوند. چطور؟ خدا با این شكاف چه كرده است؟
۱- نوزاد كه هست سینهی مادر را میمكد. سلامتی و وجودش به خاطر این لب است كه میمكد.۲- بزرگتر میشود حرف میزند. با همین لب اكسیژن میگیرد، با همین لب كربن پس میدهد. با همین لب میبوسد. با همین لب سوت میكشد. با همین لب فوت میكند.
حالا اگر دست كارشناسها میدادند. یك سالن اینجا درست میكردند نمازخانه، اینجا آمفی تئاتر، اینجا قرائت خانه، بیایید یك كار چند منظوره كنید. یعنی یك چیزی درست كنید هم بشود در آن خندید. هم بشود در آن گریه كرد، هم بشود در آن ورزش كرد. طراحی را از خدا یاد بگیرید، لب را قرار داده، یك انگشت شصت قرار داده، هفت، هشت، ده تا وزارتخانه را در این گذاشته است. هفت، هشت، ده تا وزارتخانه در این. بگذارید كنار وزارت كار تعطیل میشود. نه بیل، نه پیچ گَشتی، نه اره، نه سوزن نخ، دكمهی یقهات را نمیتوانی ببندی. وزارت آموزش و پرورش، نمیتوانی قلم دست بگیری. وزارت بهداشت تعطیل میشود، آمپول نمیشود زد با این چهار تا. از خدا یاد بگیرید.
اگر بنا است یك پولی خرج كنید با این پول چقدر میشود كار كرد؟ میشود پوستر چاپ كرد كه فردا پاره شود. میشود با سنگ مثلاً در ترمینال، چه میگویند... پایانه، در پایانهها یك تابلو بزنیم، اخلاق مسافر. یك، دو، سه، با سنگ نه با كاشی. چون كاشیها برف میآید و یخ ببندد پایین میافتد. با سنگ مثل سنگ قبری كه میتراشند با سنگ حكاكی كنند آداب سفر، اخلاق سفر، رانندهی خوب كیست؟ یك پوستری نباشد كه فردا پاره كنند. یك كاری كنیم ماندگار باشد. یك كاری كنیم عقلی باشد. یك كاری كنیم خداپسند باشد. یك كاری كنیم حیا آور باشد، نه بیحیایی. اینها خیلی مهم است.
۳- نقش نهضت سوادآموزی در تغییر فرهنگ جامعه
حالا چون ماه دی هم هست و هفت دی روز نهضت سواد آموزی است، خدا امام را رحمت كند. ما مفتخر هستیم كه خدا عمرمان را در نهضت صرف كرد. بالاخره ۵۰ درصد مردم بیسواد بودند، امروز ۱۰، ۱۵ درصد از مردم بیسواد هستند. ما سه چهار میلیون بیسواد الحمدلله بیشتر نداریم.
زمان شاه كار فرهنگی میكردند ما هم كار فرهنگی میكنیم. فرقش را ببینید. میخواستند بگویند: دو تا لام داریم. لام بزرگ، لام كوچك، زمان طاغوت میگفتند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خرید. لام كوچك! آنوقت در عكس، سارا خانم یك خانمی بود تا بالای زانویش باز بود. دست دختری را گرفته بود او هم بیحجاب، خانم بیحجاب، دختر بیحجاب، كیف دستش است میروند بازار لباس بخرند. میگویند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خرید. لام درس میداد، اما بیحجابی را درس میداد، مصرف را درس میداد، مد پرستی را درس میداد. همهی شیطنتهایشان را در این لام بزرگ و لام كوچك تزریق میكردند.
نهضت سواد آموزی آمد گفت: خوب ما لام بزرگ داریم و لام كوچك! سلمان، لام كوچك، یار باوفای رسول، لام بزرگ، خدا بود. سلمان، لام كوچك، رسول لام بزرگ. همان را ما درس میدهیم. منتهی ایران مطرح است، سلمان مطرح است، پیغمبر مطرح است. یاوری پیغمبر مطرح است. در آن همه رقم شیطنت است، در این همه رقم دیانت... بودجههای فرهنگی را باید نشست فكر كرد. شما فكر نكن فوق لیسانس و دكتر میفهمند پولهایشان را چه كنند. امام سجاد میفرماید: خدایا به من یاد بده پولم را كجا خرج كنم. این خیلی مهم است. پول درآوردن فقط عقل نمیخواهد. پول خرج كردن هم عقل میخواهد. شما یك بولیز میخواهی بخری. میتوانی بگویی: آقا یك بولیز بده، رنگش طوسی باشد. اینهایی كه به گردن میچسبد چیست؟ یقه اسكی، اسكی! به اینجا بچسبد. حالا هرچه میخواهید اسمش را بگذارید، عرض كنم كه یقهاش اینجا باشد، رنگش هم طوسی باشد، ظریف باشد. این بولیز را خریدی، هم خودت میپوشی، هم یكوقت خانمت خواست میپوشد، هم دخترت، هم پسرت، طوسی اگر باشد هم میشود روز عاشورا پوشید، هم میشود سیزده بدر پوشید. یكبار هم یك بولیز میخری، رنگ سفید یك گل سرخ هم رویش است. این را فقط باید دختر چهارده ساله بپوشد. چون رنگش سفید است، نه عاشورا میشود پوشید با گل دیگرمی شود...
میشود این میز را خرید، این میز چون شیشهای است فقط برای پرتقال خوب است. ولی همین میز اگر چوبی باشد، اگر هم صندلی نباشد یك نفر روی آن مینشیند. هم اگر یك نفر پا درد آمد، یك منقل برقی میگذاریم، لحاف رویش میاندازیم كرسی میشود. اگر هم خواستیم از كمد بالا چیزی برداریم، پا رویش میگذاریم میشود چهار پایه. یعنی هم میشود روی آن میوه گذاشت میز پذیرایی شود. یعنی همین كه شیشه چوب شود پنج منظوره میشود. شیشه كه شد یك منظوره میشود. فقط باید در حد یك لیوان آب رویش گذاشت. یك گل هم رویش گذاشت. هان! خلاص... هیچ خاصیت دیگری ندارد. اما اگر چوبی باشد، به خصوص چوبش ضخیم باشد، هم كرسی میشود، هم چهارپایه میشود، هم صندلی میشود، هم یك پارچهی سفید میاندازیم رویش میز پذیرایی میشود.
با یك سوم پول مملكت اگر دست آدم عاقل باشد، مملكت اداره میشود. دو سومش را شاید بشود گفت كه هدر میرود. خیلی پولها هدر میرود. خیلی از فكرها هدر میرود. و لذا امام سجاد میگوید: خدایا، «أَصِبْ» با صاد، «أَصِبْ بی» به من برسان. چه؟ «سَبِیلَ الْهِدَایَة» (صحیفه/ص۹۸) راه هدایت. در كجا؟ «فِیمَا أُنْفِق» یعنی خدایا در انفاقات من، پولهایی كه خرج میكنم هدایتم كن كه كجا پولهایم را خرج كنم. یاد من بده كجا پول خرج كنم.
می رویم سر سفره. حلوا میخوریم، میگوییم: گرمم شد. دو سه تا قاشق ماست میخوریم، بعد میگوییم: سردم شد. باقلوا را میخوریم، میگوییم: گرممان شد. خیار میخوریم میگوییم سردمان شد. دارچین میخوریم میگوییم: گرممان شد. هندوانه میخوریم میگوییم سردمان شد. بابا نخور، خوب میشوی. هی میخورد، سردی میخورد، گرمی میخورد، ده رقم غذا. بسیاری از عمرها و پولها هدر میرود. مواظب باشید نمیدانم در شهرداری اسلام شناس دارید یا ندارید؟ میخواهید جزوه چاپ كنید. چه جزوهای چاپ كنید؟ چه پوستری، با چه، گاهی وقتها كتاب میخواهند چاپ كنند مثلاً میبینی ۵۰ صفحه است، ولی پول جلدش دو برابر پول خودش است. با گرانترین كاغذها، باید دید مصرفش چیست؟ مصرفش چیست؟ در كارهای مذهبی هم همینطور است. یك منار كوچك نمیسازیم كه رویش اذان بگویند. منار میسازیم، هشتاد متر، نود متر، هفتاد متر، نه كسی آن بالا میرود.نه بالا داد بزنی پایینیها میفهمند.
۴- توجه به محتوا در نمادهای فرهنگی
عزاداریهای ما، من این را قبلاً گفتم. میخواهیم علامت برداریم، برداریم. ولی علامت یعنی نشانه، نشانهی اینكه ما حسینی هستیم، «هیهات من الذلة» این را با این مواد فلزی كه سبك است، چیه؟ پروفیل... آلومینیم، آلومینیم سبك است. شما با آلومینیم بنویسید «هیهات من الذلة» زیر سم اسب میروم، اما زیر بار زور نمیروم. این یك درس است كه در خیابانهای آمریكا هم میگویند: درود بر كسی كه میگوید: زیر سم اسب میروم و زیر بار زور نمیروم. كلمات امام حسین را این هیأتها ولو ما گفتیم و گوش ندادند. ولی از ما گفتن و از آنها هم گوش ندادن. روز قیامت لااقل من بگویم خدایا من گفتم. آن آهنی كه سر دل میكشند. به عشق امام حسین، میشود همین فلز را سر دل كشید ولی پیام امام حسین را گفت. گنجشك و اردك و طاووس چه پیامی دارد؟ تیغههای علامت پیام ندارد. من میگویم اگر بناست یك كسی علامات سر دست بلند كنند، علامتی باشد وزنش سبك باشد و كلمات امام حسین باشد.
این كار در ما آخوندها هم متأسفانه هست. كاشی كاری میكنیم لب پشت بام، هركسی میخواهد ببیند باید دستش را روی عمامهاش بگذارد و چنین كند. بعد هم چنان خطها در هم رفته است كه هیچ جنی یك مترش را نمیتواند بخواند. آخر ببینید ما عقلمان كجاست؟! بابا هركس میخواهد مطالعه كند كه لب بام را نگاه نمیكند. راست چشمش را خوشگل كن. یك خرده هم گشاد بنویس كه بخوانیم. زیرش را هم فارسی بنویس. زیرش هم انگلیسی بنویس. در حرم عبدالعظیم این كار شده است. حدیثهای حضرت عبدالعظیم مقابل چشم است. پشت بام نیست. یك خرده هم گشاد است یعنی میشود خواند. زیرش هم فارسی معنا شده، و زیرش هم انگلیسی، آخر ما تبلیغ دین میخواهیم بكنیم چرا كاشی با خط میخی، دم پشت بام یا عزاداری، با آهن، اردك، سنگین! نمیدانم والله! خدایا یك دعا میكنم. یك جو عقل بین همهی ما تقسیم بفرما.
پول میدهد سیگار میخرد. بابا آدم پول میدهد و هوای سالم میخورد. تو هم پول میدهی، هم هوای تلخ میخوری، هم ریهات خراب میشود.من نمیدانم این سیگاریها تحلیل عقلیشان چطوری است؟ اگر كسی میخواهد سیگار بكشد لااقل اسكناس را آتش بزند. اگر كسی اسكناس را آتش بزند پولش رفته، جانش سالم است. هوا هم سالم است. این هم هوا را كثیف میكند به خصوص اگر در خانه زن و بچه، در تاكسی، اتوبوس و مسجد باشد. هوای اینجا برای همه است. تو چه حقی داری این را دودی میكنی؟! تجاوز به حریم هوایی میكنی. ریهی خودش هم از بین میبرد، پولش هم رفته، سلامتیاش هم رفته است. هوای سالم را هم به هوای تلخ تبدیل كرده است. این خیلی مهم است كه آدم بودجه را هم پولهایی كه خرج میكنیم باید جواب بدهیم.
۵- دقت در هزینه كردن بیت المال
از پیغمبر(ص) نقل شده (صلوات حضار)، یكبار حضرت یك درهم به سلمان داد، یك درهم به ابوذر داد. گفت: بروید خرج كنید و فردا بیایید. رفتند و برگشتند، گاهی از من مصاحبه كردند كه در اسلام نمایش داریم یا نه؟ تئاتر داریم یا نه؟ گفتم: این حدیث تئاتر است كه داریم. حضرت یك اجاق درست كرد. یك پایه برد بالا با سنگ، یك پایه هم برد بالا، یك تخته سنگ هم همینطور گذاشت روی این دو پایه. این هم تخته سنگ. زیر سنگ را روشن كرد، داغ شد. وقتی داغ شد به سلمان گفت: برو بالای سنگ، ببینم یك درهم دیروز را چه كردی؟ ابوذر تو كفشت را بكن، برو بالای سنگ بگو چه كردی؟ یكی راحت جواب داد، یكی سخت جواب داد. ولی پای هردویشان سوخت. حضرت فرمود: روز قیامت همینطور باید پولهایی كه خرج میكنی جواب بدهی. همینطور باید پولها را جواب بدهی.
۶- ترویج نماز و ازدواج، اولویت كارهای فرهنگی
ما وقتی مسجد نداریم، مردم میخواهند نماز بخوانند جا ندارند به چه دلیل كار دیگر بكنیم؟ اولین جایی كه باید ساخته شود، تمام بودجههای فرهنگی اول خرج نماز شود. بچههای ما، نسل كشور ما جوان هستند و بدنه هم لیسانس دارد. قرآن وقتی میگوید: «اقْرَأ» پشت سر«اقْرَأ» میگوید: «بِاسْمِ رَبِّكَ» (علق/۱) دنیا «اقراء» دارد، «بِاسْمِ رَبِّ» ندارد. ما اگر مدرسه ساختیم، مسجد نساختیم. دانشگاه داشتیم، مسجد نداشت. «اِقراء» هست، «بِاسْمِ رَبِّ» نیست. آخر سورهی «اقراء» یك آیهای است كه اگر بخوانید سجدهی واجب دارد، آخر سورهی علق جملهاش این است كه میگوید: تو باید سجده كنی، فارسیاش را گفتم. یعنی چه؟ یعنی سواد باید به بندگی خدا خاتمه پیدا كند. الآن باسوادهای ما با سواد هستند اما بعضیشان، این سواد آنها را به بندگی خدا نرسانده است. دنیا الآن، كشورهای پیشرفته اقراءشان خوب است، باسم رب در آن نیست. اقراءشان خوب است ولی این علم به بندگی خدا كشیده نشده است. اقرایی ارزش دارد كه به بندگی خدا كشیده شود.
یكی از كارهای فرهنگی خوب این است كه كتابهای مفید را خلاصه كنیم. این یك كاری است زمین مانده است. حوزه و دانشگاه میتواند این كار را بكند. خندههای حكیمانه یك كار فرهنگی است. مردم خسته شدند میخواهند بخندند. وقتی میخواهند بخندند، نمیدانند چطور بخندند، همدیگر را مسخره میكنند. این لر میشود. او ترك میشود. او شیرازی میشود، او اصفهانی میشود. یعنی عوض اینكه با هم بخندیم، به هم میخندیم. یك سایت خنده درست كنید، منتهی خندههای حلال و حكیمانه! یعنی وقتی آدم میخندد یك چیزی هم یاد بگیرد. یك خندهی حكیمانه و حلال شهرداری درست كند این را میگویند: كار فرهنگی! مسجد راه بیاندازید، كار فرهنگی! ازدواج را آسان كنید. هر شهرداری در ایران حرف مرا میشوند به مقدار پولی كه دارد سالن بسازد پول تالار را از عروس و داماد كم كند. عروس و داماد یكی از مشكلاتشان كرایهی تالار است. یك تالار ارزان درست كنند، و یك امكاناتی كه مثلاً ازدواج را باید آسان كنیم. نماز و ازدواج راه بیفتد، اینها كار فرهنگی است. وگرنه حالا یك پول بدهیم یك عده بیایند، در یك فلكه، در یك پارك یك نمایش هم بازی كنند، یك عده هم جمع میشوند میخندند، اما فردا چه؟ فردا هیچی به هیچی. مثل خاراندن، خاراندن یك لحظه كه آدم میخاراند دستش حال میآید. بعد از یك دقیقه نه اینجا چیزی است نه اینجا. تفریحهای خاراندنی، یعنی لحظهای!
تفریح باید ابدی باشد. شاه عباس كار فرهنگی كرد برای زوارها و ما الآن با این امكاناتی كه داریم میتوانیم خیلی كار كنیم. البته شهرداری كارهای خوبی هم كرده است. بی انصافی نباید كرد. خیلی كارهای خوب هم كرده است. كارهای خوب بسیار كرده است اما باز هم پول هدر رفته زیاد داریم و كار نكرده هم زیاد داریم. قرآن یك آیه دارد میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/۱۳۶) شما كه در خط آمدید «آمَنوا»، «آمِنوا»! «آمَنُوا آمِنُوا».
كار فرهنگی، تمام جوانهای ایران شنا یاد بگیرند. چون هم استخر كم است، هم وقتی میخواهی شنا كنی باید پنجاه تومان، چهل تومان، كمتر بیشتر داد و خیلی پدر است، سه تا پسرهایش میخواهند شنا یاد بگیرند باید ۱۲۰ تومان بدهد، ندارد بدهد. یك كمكی به مردم است. كار فرهنگی است و این كار فرهنگی مفید هم هست. یك یادگاری است، میگوید: شهرداری شنا یاد من داد. تمام دختر و پسر ایران شنا یاد بگیرند. این هم كار فرهنگی است، هم كار تفریحی است، هم ماندگار است. كسی كه شنا بلد باشد تا آخر عمرش، خودش را نجات میدهد، یكوقت بچهاش هم در آب افتاد، نجات میدهد. یعنی نجات خود، نجات نسل، یادگاری، فرهنگی، ارزان! هر جوانی چهل هزار تومان خرجش است، پنجاه هزار تومان خرجش است، یك قرارداد میبندند تمام جوانهای ایران كه شنا بلد نیستند، شنا یاد بگیرند. حالا اگر نمیشود سوبسید هم بدهید. مثلاً بگویید: دو سوماش من، نصف من نصف شما، شریكی. میشود یك كارهایی كرد كه رشد داد. شنا برای انسان رشد است، تیراندازی برای انسان رشد است. اسب سواری رشد است، دویدن رشد است. كتابخانه رشد است. مسابقات مفید، مسابقات مفید، مسابقات مفید... گاهی وقتها مسابقه میگذاریم كه خوب بگو ببینم كه كوه هیمالیا چند متر است؟ نمیتوانیم، ایشان برنده است. خوب مثلاً اینكه برنده شد با كسی كه باخت چه خاطرهای دارد؟ كوه هیمالیا را بابایش میخواست بالا برود، ننهاش میخواست بالا برود، خودش میخواهد بالا برود؟ حالا اینكه كوه هیمالیا چند متر است چه مسابقهای است شهرداری میگذارد؟ كسی كه بلد است چه مشكلی را حل كرد.آن كسی كه نمیداند چه خاكی بر سرش شد؟! كار فرهنگی، كار خدماتی، اینها را باید نشست فكر كرد. تصمیم با یك نفر نباشد، ببین آقا، بگذار من رك بگویم.
برادرانی كه پول دستتان است، در آموزش و پرورش، در دانشگاه، در شهرداری و غیره، هركس پول دستش است، كاری كه میكنید یا به بهشت میروید، یا به جهنم میروید. دیگر راه سوم كه نداریم. اگر بهشت بروید، دست یك اسلام شناس را هم بگیرید و ببرید. بگویید: آقای فلانی ما این پول را میخواهیم اینجا خرج كنیم. خدا راضی است یا نه؟ یك مجتهدی، یك ملایی، یك آدم اسلام شناسی كه فقط اسلام شناس هم نباشد. اسلام شناس، نیاز شناس، مردم شناس، هنر شناس، یك عالم وارستهای را پیدا كنید، اگر بهشت میروید رأی او را هم داشته باشید كه یك نفر را با خودتان بهشت ببرید. اگر میروید جهنم، لااقل بگویید: خدایا ما سرمان نمیشد، این آقا هم امضا كرد و این پول را خرج كرد. او را بگیر! یا میروید جهنم، یا میروید بهشت. اگر بهشت میروید یك آقا را با خودتان ببرید. اگر میروید جهنم لااقل جهنمتان را گردن آقا بیاندازید. بگویید: این آقا گفت. یك مشاور اسلام شناس باید داشته باشید. منتهی نه مشاوری كه... كارهایتان هم رنگ الهی داشته باشد، میماند. مردم كار خدایی و كار غیر خدایی را میفهمند. اگر یك كاری خدایی نباشد، میفهمند. نه مردم میفهمند، بچهها هم میفهمند.
بچهی من حدوداً سه ساله بود. یك مهمانی خانهی ما آمد، او هم یك بچهی دو سه ساله داشت. من بچهی دو سه سالهی مهمان را بوسیدم. بعد دیدم بچهی خودم دارد نگاه میكند، فوری بچهی خودم را هم بوسیدم. چون دیدم دارد نگاه میكند. این بچه آمد گفت: آقاجان! گفتم: بله. گفت: تو مرا الكی بوسیدی. (خنده حضار) اصلاً ماتم برد و قیافهام چنین شد. یك چنین قیافهای، رفت در اتاق و برگشت و گفت: آقاجان، گفتم: بله! گفت: دیدی چه به تو گفتم، همچین كردی! (خنده حضار) دو تا سیلی این بچه ی دو ساله به من زد. والله به حضرت عباس كارهای سیاسی را مردم میفهمند.
۷- اخلاص در كارهای فرهنگی
كارهای خالص را مردم میفهمند. كارهای ریایی را میفهمند. هیأتها را میفهمند كه چه كسی خالص است و چه كسی خالص نیست. آخوندها را میفهمند كه چه كسی خالص است و چه كسی خالص نیست. خوب مردم میفهمند. نه تنها مردم میفهمند، بچهها هم میفهمند. حالا بچهها خیلی میفهمند.
یك بچهی كوچولو بود شاید چهار ساله بود. آمد پرسید كه ملاصدرا یعنی چه؟ گفتم: ملاصدرا اسم یكی از دانشمندان است. گفت: نه! گفتم: نه، پس چیه؟ تو بگو. گفت: ملا، یعنی با سواد. صدرا یعنی آدم باسواد وقتی نمیداند چه كند مینشیند فكر میكند صد راه پیدا میكند. (خنده حضار) ملا صدرا... گفتم: آقاجان حضرت عباسی این را خود ملاصدرا هم نمیداند (خنده حضار) كه یك چنین اسمی دارد. خود ملاصدرا هم نمیداند. مردم میفهمند. اینكه ما فكر كنیم یك كار مذهبی میكنیم، مردم میفهمند. هرچه پاكتر باشیم، قرآن قول داده گفته: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» اگر اهل ایمان و عمل صالح باشید، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/۹۶) «وُد» یعنی مودت. مودت و مهرت در دلها مینشیند. امام حسین برای خدا قیام كرد. بعد از هزار و چهارصد سال یك سال نشد كه بگویند امسال محرمش كمرنگ تر از پارسال بود. هر سال هیأتش، دیگش، عزاداریاش، خرجش، بیشتر میشود. مهر امام حسین در دلها مانده است.
اما كارهایی كه نیاكان ما كردند ولو خدمت كردند، بچههایشان را بزرگ كردند، اما به هریك از شما بگویند برای جد هفتم شما در قرن چهارم میخواهیم سالگرد بگیریم. برو دنبال كارت حوصله داری! جد هفتم من در قرن چهارم! خُلی! یعنی ما برای نیاكان خودمان حاضر نیستیم فاتحه بگیریم، ولی برای امام حسین خرج میدهیم. این رازش چیست؟ خدا در قرآن قول داده و گفته: آن كسی كه مخلص باشد مهرش در دل مینشیند. كاری كه می كنید سعی كنید صد در صد از خدا بخواهید نیتتان خدمت به خلق باشد. حالا ایشان به ما رو انداخته، ایشان رشوه داده، ایشان تلفن كرده، ایشان همسایه ما است. ایشان مادرش چیه، این ملاحظات را نكنید. اگر حق است سریع انجام دهید، ولو او را نمیشناسید. اگر باطل هم هست انجام ندهید ولو او را میشناسید. حق و باطل باشد.
داشتیم آیات كوتاه را میگفتیم. اینكه قرآن میگوید: «وَ سارِعُوا» (آلعمران/۱۳۳) بیفكر كار كردن كار شیطان است ولی وقتی فكر كردی رسیدی دیگر عجله كن. میگوییم: عجله كار شیطان است. هی خواستگار برای دختر ما میآید، هی میگوییم: باشد بعد. باشد بعد، باشه بعد! یكبار میبینی دیگر خواستگار نیامد. داریم دختر را زود شوهر بدهید، پسر را زود داماد كنید. «حی علی الصلاة» حی یعنی عجله كن. «سابقوا» یعنی سبقت بگیر. عجله كن. «سارِعُوا» سرعت بگیر. «فَاسْتَبِقُوا»، «سارعوا»، «سابقوا»، «حیَّ»، «عَجِّلوا» اصلاً قرآن میگوید: بعضی ها علت اینكه به جهنم میروند مِن و مِن است. روز قیامت منافقین به مؤمنین میگویند: «انْظُرُونا» عربیهایی كه میخوانم قرآن است. شما میفهمید. «انْظُرُونا» نظر كنید به ما، نگاه كنید به ما. «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُم» (حدید/۱۳) از نور شما اقتباس كنیم. ای مؤمنین، ما منافق هستیم، رو سیاه هستیم. رویتان را برگردانید ما از نور شما استفاده كنیم. «قیلَ ارْجِعُوا» گفته میشود: برگردید در دنیا! «فَالْتَمِسُوا نُورا» از دنیا نور بیاورید، اینجا نور به كسی قرض نمیدهند. میگویند: «أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ» (حدید/۱۴) ما با هم در یك شهرداری، در یك بازار، در یك وزارتخانه، در یك مزرعه و كوچه و برزن نبودیم؟ میگوید: چرا با هم بودیم. اما شما سه تا گیر داشتید. یكی: «وَ تَرَبَّصْتُم» تَرَبُّص یعنی مِن و مِن می كردید. خمست را بده. حالا باشد پیر شویم! برو نماز. وقت داریم حالا عجله نكن. دختر را شوهر بده. حالا باشد بعد ممكن است دو سال دیگر كس دیگری بهتر پیدا شود. به كارهای خیر عجله نمیكند. اما اگر میگویند: آقا سیبزمینی یك جا ارزان است. از نصف شب صف میكشد. یعنی برای دنیا «بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَیْهَا أَسْعی» (بحارالانوار/ج۹۵/ص۸۷) امام سجاد میگوید: بعضی هستند كه وقتی بشارت به شر داده میشود بدو می روند. شر را با دو میروند، خیر را مِن و مِن میكنند. «سابقوا» سبقت بگیرید. «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم» (آلعمران/۱۳۳)
یكی از آیات كوچك دیگر قرآن این است كه «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ» (آلعمران/۵۴) خدا تدبیر می كند... اینها تدبیر میكنند، اینها نقشه میكشند، خدا هم نقشه میكشد. «وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماكِرینَ» (آلعمران/۵۴) این نقشهی خدا چیست؟ بگذارید یك مثل ملموس بزنم.
دكتر میآید بیمارستان بالای سر مریض، میگوید: این شربت را شش ساعت به شش ساعت مثلاً یك قاشق بخور. میگوید: باشد. بیمار شیشهی شربت را میگذارد. فردا صبح كه پزشك میخواهد بیاید میبیند شربت را نخورده است. بلند میشود چند تا قاشق شربت را در دستشویی میریزد، روی آن آب میریزد و شیشه را میبندد. دكتر كه میآید میگوید: شربت را خوردی؟ میگوید: مگر نمیبینی سرش خالی است. وقتی دكتر میرود بیمار میگوید: سر دكتر كلاه گذاشتم. باید گفت: سر خودت را كلاه گذاشتی. «وَ مَكَرُوا» اینها مكر را تدبیر میكنند،«وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماكِرینَ».
مثنوی یك ماجرایی را میگوید. قدیم كه سنگهای كیلو نبود. هرچه میخواستند بكشند، یك كفه سنگ بود، یك كفه مثلاً شكر. یك كسی مثلاً آمد شكر بخرد،گفت: مقداری شكر بده. این شكر فروش هم یك سنگ اینجا گذاشت و رفت شكر بیاورد. تا رفت سر مغازه شكر بردارد بیاورد، این مشتری كلوخ را گرفت و هی به زبانش مالید. مثنوی میگوید: این نمیفهمد، فكر میكند مال مغازهدار را لیس میزند. و حال آنكه هرچه از كلوخ كم بشود، از شكرش كم میشود.
حدیث داریم «مَنْ غَشَّ غُش» (كافی/ج۵/ص۱۶۰) به زن مردم نگاه بد كنی، به زنت نگاه بد میكنند. به خواهرش نگاه حرام كردی، جوانهای دیگر به خواهرت نگاه بد میكنند، كش رفتی مالت را كش میروند. این حدیث است. «مَنْ غَشَّ غُش»! «غَشَّ» با غین. هركس كلك بزند به او كلك میزنند. هركس خیانت كند به ناموسش خیانت میكنند. شما كمفروشی كردی، از كم فروشی، رشوه، حق و ناحق ده میلیون گیر آوردی. بعد میبینی با كسی معامله میكنی همان ده میلیون را یكجا از تو میبرد. «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماكِرینَ».
آیهی دیگر «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» (آلعمران/۱۸۵) دنیا انسان را گول میزند. گول دنیا را نخورید. چه جوانی! در پارك عاشق میشود میخواهد او را بگیرد. میگوییم:آقا كجا گزینش كردی؟ میگوید: در پارك! در سینما، در خیابان، در دانشگاه، آخر پارك و خیابان و دانشگاه محل گزینش است؟ عروس و داماد كیلویی هستند؟ متری هستند؟ شكلی هستند؟ مالی هستند كه او ماشینش چطور بود؟ مسكنی هستند كه خانهی خوبی داشت؟ عروس و داماد دو تا انسان هستند، فكری هستند، فكر باید به فكر بخورد. ممكن است خانه و ماشین داشته باشد اما فكرش با فكر شما نخورد. «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» دنیا گول میزند، زرق و برق دنیا را مواظب باشید.
۸- حركت به سمت جلو، نه بازگشت به عقب
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» این هم یك آیه است. از این آیههای كوچك را داریم میگوییم. یعنی هیچوقت توقف نداریم.ما سه تا حركت در قرآن داریم. یك حركت داریم حركت به جلو است. مثل همین آیه، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» تو كه ایمان داری برو جلو. یك تریاكی سالی یك نفر را تریاكی میكند. صد تا تریاكی را یكجا كنند، سال دیگر حضرت عباسی میشود دویست تا. اما صد تا از اینها كه نماز جمعه میروند سال دیگر دویست نفر به نماز جمعه میروند. الآن تریاكیها از ما جلوتر هستند. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا». تو كه خوب هستی، خوب تر شو. حدیث داریم پول میخواهی به فقیر بدهی به بچهات بده او به فقیر بدهد، یعنی چه؟ یعنی این كمك به فقیر را به یك نسل دیگر هم منتقل كن. این حركت به جلو.
یك حركت به عقب داریم. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» (نساء/۱۳۷) ایمان داشت، كافر شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/۵۱) گوساله پرست شد. «ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ» (بقره/۶۴) منحرف شد. یعنی خوب بود، بد شد. قبلاً دروغ نمیگفت حالا دروغ میگوید. حجابش بهتر بود، بدتر شد. نمازش بهتر بود، زبانش بهتر بود، چشمش بهتر بود. پس یك حركت به جلو روز به روز بهتر. «زِدْنی عِلْماً» (طه/۱۱۴) روز به روز باسوادتر. «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/۱۷). «زِدْنی عِلْماً»،. «زادَهُمْ هُدىً»، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» اینها همه آیاتی است كه روز به روز جلو برو. آیاتی كه روز به روز عقب برو. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» یك عده روز به روز بهتر میشوند و یك عده روز به روز بدتر میشوند. یك كسی به یك كسی گفت: یك دعا به ما كن. گفت: خدایا ایشان را مرگش بده! گفت: اِ... حاج آقا! ما گفتیم: دعا كن. گفت: دعایت كردم. گفت: گفتی خدا مرگت بدهد. گفت: تو هر نفسی كه میكشی یك گناه میكنی. هر روز به گناهان تو اضافه میشود، زودتر بروی بهتر است. بعضیها روز به روز بهتر میشوند، بعضیها روز به روز بدتر میشوند. پیغمبر فرمود: اگر شبی بخوابم كه در آن روز چیزی یاد نگرفته باشم، آن روز برای من روز مباركی نیست. مطالعهی ممتد داشته باشید. به خصوص شبهای زمستانی، ۳۰/۵ غروب میشود، میانگین ۳۰/۱۰ میخوابیم، ۵ ساعت است. خوب دو ساعت برای گفتگو با همسر و تلویزیون و شام و دو ساعت، سه ساعت، یك ساعت مطالعه كنید. در ایران یكی از مشكلاتی كه ما داریم اهل مطالعه كم داریم.
در یكی از كشورهای غربی از فرودگاه پیاده شدم،رفتم سراغ تاكسی، دیدم اوه... چه صف طولانی، همه شوفر تاكسی و همه هم داشتند روزنامه میخواندند. یعنی از آن پاره وقتها استفاده میكردند. ما اینجا اگر امتحان نباشد درس نمیخوانیم. شب امتحان درس میخوانیم. یك مطالعهی ممتد، از كتابهای مفید. بعضی كتابها هم لفتش میدهند. خدا میداند بعضی از كتابها را آدم نگاه میكند میگوید: حیف كاغذ، حیف نان! آخر چرا اجازهی چاپ به این دادند؟ یك مطلبی را میخواهد بگوید ۵ صفحه لفتش میدهد، تا مطلب را بگوید. سخنرانی میخواهد بكند، آقا بگو ببینم میخواهی چه بگویی؟ لفتش میدهد. صرفهجویی، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا».
یكی دیگر از آیات قرآن این است كه «لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» (مائده/۲) این آیه را هم حفظ كنید. كمك ظلم نكنیم. حدیث داریم در شراب خدا ده گروه را لعنت كرده است. لعنت خدا بر كسی كه به قصد شراب انگور میكارد. لعنت خدا بر كسی كه انگور را خریداری میكند. لعنت خدا بر كسی كه شراب میسازد. لعنت خدا بر كسی كه شراب را حمل و نقل میكند. لعنت خدا بر كسی كه شراب را میفروشد. لعنت خدا بر كسی كه شراب میخرد. لعنت خدا بر كسی كه شراب را سرو میكند. به ده گروه لعنت شده است. حتی گاهی با نگاه، حدیث داریم قیامت یك قطره خون میچكد روی پیشانی یك نفر. میگوید: این چیه؟ میگوید: یك نفر را به ناحق كشتند تو هم در یك قطرهاش شریك هستی. مواظب باشیم یك كار خلافی میشود گاهی گناه میشود، نایست نگاه كن. یك جایی گناه میشود، در سفرهای كه شراب است، حتی شما نخورید، نشستنش هم حرام است. اصلاً گاهی وقتها باید جلسه را به هم زد. آخر ما با هم رودروایسی داریم، رودروایسی بی رودروایسی باید به هم بزنی. آخر خواهند گفت: بد اخلاق است، باسمه تعالی بله من بداخلاق هستم. جلسهای كه فساد در آن است باید به هم زد. لااقل نگذاریم گناهكار با راحتی گناه كند. حالش را بگیریم. اگر جلوی منكر را هم نمیتوانیم بگیریم، حالش را بگیریم. اگر میشود با قدرت جلویش را گرفت، اگر نمیشود با زبان، یعنی حال گیری كنیم. اینطور نباشد كه گناهكار همینطور با خیال راحت گناه كند. «لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان»
خدایا هرچه فهمیده و نفهمیده یا ظلم كردیم، یا كمك ظلم كردیم، راضی بودیم به ظلم كسی تمام خلافهای ما را ببخش و هركدام قابل جبران است، توفیق جبران مرحمت بفرما. خدایا چنان كن سرانجام كار، تو خشنود باشی و ما رستگار.
آدم دانه درشت شهرداری که آمد سراغ قرائتی
یكبار یكی از مهرههای درشت شهرداری تهران آمد ستاد نماز گفت: آقا من میخواهم كار فرهنگی، اجتماعی كنم بودجهی سنگینی هم برایش در نظر گرفتیم. آمدم با شما مشورت كنم