پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۵ دی ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۹

در جنگل امیدیه اهواز چه گذشت؟ +عکس

میلاد فرزدق، نجات دهنده این دختر: با گذشت ٣ هفته از این ماجرا مردم از گوشه‌وکنار ایران و خارج از کشور پیگیر سرنوشت ربابه هستند
کد خبر : ۴۸۹۹۷۷

میلاد فرزدق، نجات دهنده این دختر: با گذشت ٣ هفته از این ماجرا مردم از گوشه‌ وکنار ایران و خارج از کشور پیگیر سرنوشت ربابه هستند «این دختربچه در جنگل امیدیه گم شده و الان پیش من است.» این جمله به همراه عکس مرد جوان و دختربچه‌ای به سرعت در فضای مجازی پخش شد و مردم ایران و حتی کشورهای دیگر را هم برای یافتن خانواده این بچه به تکاپو انداخت.

 

در جنگل امیدیه اهواز چه گذشت؟ +عکس

کودکی که فقط چند ساعت در جنگل‌های امیدیه اهواز گم شد، اما در همان چند ساعت مردم از گوشه‌وکنار این کشور عکسش را منتشر کردند، پیام دادند و پیگیر شدند. ماموران پلیس، شورای شهر و دهیاری هم دست به کار شدند.

به گزارش رکنا میلاد، منجی این دختربچه هم چند ساعت تمام در سوز و سرما در جنگل ماند، شاید خانواده ربابه برگردند. دختربچه چهار ساله درست در چند قدمی مرگ بود که به دست میلاد نجات پیدا کرد. او از خانواده‌اش جا مانده و در آن جنگل، تنها و سرگردان شده بود. «میلاد فرزدق» از هیچ تلاشی برای یافتن خانواده این دختربچه دریغ نکرد، حتی زمانی که مأموران پلیس قصد داشتند ربابه را با خود ببرند و در کلانتری از او نگهداری کنند، با دیدن ترس و وحشت این دختربچه، او را کنار خود نگه داشت تا اینکه خانواده‌اش از راه رسیدند.

ظهر جمعه سه هفته پیش بود. میلاد و چند نفر از بستگانش در جنگل‌های امیدیه اتراق کرده بودند. آنها برای تفریح به آنجا آمده بودند که حدودا ساعت ٢ ظهر، میلاد دختربچه‌ای را تنها و سرگردان دید. دخترک به سمت جاده می‌رفت، هیچ‌کس حواسش به بچه نبود و قدم‌هایش تند بود؛ جاده‌ای که خودروها با سرعت از آنجا می‌گذشتند. میلاد در ثانیه آخر ربابه را نجات داد و آنجا بود که متوجه شد این دختربچه تقریبا چهار ساله گم شده است و خانواده‌اش کنارش نیستند: «وقتی بچه را پیدا کردم، بلافاصله او را به چند خانواده‌ای که آنجا بودند، نشان دادم، ولی هیچ‌کس بچه را نمی‌شناخت. یک ساعتی در آن اطراف گشت زدم و به دنبال خانواده‌اش گشتم، ولی پیدا نشدند.

موضوع را به پلیس گفتم و در آن مدت سعی کردم با بچه کمی خو بگیرم تا نترسد. با او شوخی و بچه‌های فامیل را دورش جمع کردم تا با هم بازی‌کنند که باعث شد با من دوست شود، به همین علت وقتی پلیس آمد و می‌خواست او را به کلانتری ببرد، ترسید، من هم ربابه را پیش خودم نگه داشتم. مأموران و حتی شورای شهر آنجا و دهیاری روستایی که کنار جنگل بود، همگی بسیج شدند و به دنبال ردی از خانواده این دختر رفتند، من هم در آن فاصله از این دختر عکس گرفتم و در فضای مجازی منتشر کردم. هرگز فکرش را هم نمی‌کردم که این عکس تا این اندازه دست‌به‌دست بچرخد.»

مردم زیادی برای کمک به این بچه عکس را در فضای مجازی منتشر کردند، تا اینکه موضوع به پیچ بازیگران هم رسید و چند نفر از بازیگران در همان چند ساعت نخست عکس را منتشرکردند که باعث شد افراد زیادی با میلاد تماس‌بگیرند: «من حتی از آلمان و آمریکا هم پیام داشتم. چند نفر از آنجا به من پیام دادند که اگر خانواده این بچه پیدا نشده‌ است، می‌توانیم سرپرستی‌اش را برعهده بگیریم. مردم زیادی از کشور خودمان هم مرتب پیام‌می‌دادند یا تماس می‌گرفتند و پیگیر این مسأله می‌شدند. باورم نمی‌شد که این مسأله تا این اندازه بزرگ شده باشد.»

در نهایت خانواده ربابه با دیدن عکس فرزندشان در فضای مجازی با میلاد تماس گرفتند. ساعت ٩ شب بود که خانواده این دختربچه راهی همان جنگل شدند تا ربابه را تحویل بگیرند.

مادر این دختربچه وقتی با میلاد تماس گرفت، از بس گریه کرده بود، حتی توان صحبت‌کردن هم نداشت: «مادرش پای تلفن به من گفت که تصور می‌کرده ربابه در ماشین یکی از بستگان‌شان است. برای همین بدون او از آنجا رفته‌اند و وقتی متوجه گم‌شدن بچه‌شان شدند، جست‌وجوها را شروع کردند، تا اینکه عکس ما را در فضای مجازی دیدند و تماس گرفتند. در آن مدتی که ربابه پیش من بود، فقط توانست اسم و فامیلی خود را بگوید.

من حتی از طریق فامیلی بچه هم اقدام کردم تا شاید بتوانم پیدایشان کنم، اما نشد. با این حال، از آن جنگل تکان نخوردم. با اینکه هوا خیلی سرد بود، اما آتش روشن کردم و با ربابه آنجا ماندیم تا خانواده‌اش او را تحویل گرفتند. بعد از گذشت چند روز هنوز هم مردمان زیادی پیگیر این ماجرا هستند. هر روز تماس‌ها را پاسخ می‌دهم و به همه می‌گویم که خانواده بچه پیدا شد.

با اینکه خبر پیدا شدن خانواده ربابه را در فضای مجازی منتشر کردم، اما مثل خبر ناپدید‌شدن ربابه، دست‌به‌دست نچرخید و خیلی‌ها متوجه نشدند. مردم حتی وقتی متوجه پیداشدن خانواده این بچه شدند، موجی از تشکرها به سمتم سرازیر شد. همه به من لطف داشتند وگرنه من فقط وظیفه‌ام را انجام دادم.»