اما اگر بخواهیم به صورت کارشناسی به قضیه نگاه کنیم، باید سلسله عوامل را ببینیم؛ از جمله اینکه به الگوهای خشونت در فضای خانواده نگاهی داشته و این را به عنوان عامل زمینه ساز برای رفتارهای خشن و پرخاشگرانه مد نظر داشته باشیم؛ یا اینکه در فضای خانواده فرزندان دائما با الگویی از خشونت و تبعیض و رفتارهای دوگانه والدین و مسائل مختلف روبرو هستند و این خواه ناخواه روی رفتار و نگرش و تفکر فرزندان یک خانواده و اعضای یک خانواده اثرگذار خواهد بود.
به گزارش خبرآنلاین در کنار آن ما چندین نسل است که نسلهای غیرماهر تربیت میکنیم و حتی در حوزه تعلیم و تربیت ما نگاه مهارتی وجود ندارد و نسلی که پرورش پیدا میکند به عنوان شهروندانی فاقد مهارتهای مقابله با بحرانها و مهارتهای حل مسئله و مهارت کنترل خشم وارد زندگی اجتماعی میشوند.
خارج از این، باید به یک سری دلایل مهم دیگر به عنوان زمینهساز شکلگیری یک اتفاق بزرگ مثل قتل در خانواده توجه کرد؛ از جمله ناکامیهایی که درزندگی افراد اتفاق میافتد، فقر و ناتوانی در تطبیق فرد با شرایط جامعه که این حاصل جامعه پذیری ناقصی است که در نهادهای اجتماعی جامعه اتفاق میافتد و همینطور ناکامی مثل بیکاری، عدم توفیق در تامین معیشت و پایین امدن میزان امید به اینده و افزایش ضریب ناامیدی و یاس در روح جامعه و ... همه علتهایی است که در این رفتارها مهم و موثر است.
تولید رفتارهای پرخاش جویانه در همه ارکان جامعه است؛ هم در خانواده و هم در فضای جامعه و هم در رسانه همه در کنار هم این رفتار را تولید میکنند و این میتواند میزان تاب آوری جامعه را کاهش بدهد؛ یعنی جامعهای که شهروندانش نتوانند ماهرانه با مسائل و چالشها روبرو شوند، رفته رفته میزان تاب آوری شان نسبت به چالشهای زندگی کاسته میشود و این ناکامی خیلی جاها تبدیل به افسردگی میشود. افسردگی که شاید از حالت طبیعیاش چند گام پیشتر رفته و التهاب و ناامنی درونی در افراد ایجاد کند.
یک نکته مهم، عدم ارتباط موثر در فضای خانواده است. یعنی افراد از داشتن یک رابطه ماهرانه و موثر محروم اند و بنابراین ارتباط سالم نمیگیرند و این امر باعث میشود که با چالش و با مشکل مواجه شوند و در حل مشلات موجود و مواضع ارتباطی شان در بین اعضای خانواده راهکارهای ناکارآمدی انتخاب کنند.
فراموش نکنیم که برخلاف نگاه اصولی که در دنیا به رفتارهای کلی در جامعه وجود دارد، ما جامعه ای هستیم که اغلب هیجان مدار برخورد و زندگی میکنیم و رویکرد هیجانمدار در زندگی اجتماعی طبیعتا راهکارهای ناکارآمد را برمیگزیند و باعث یک انتخاب ناصحیح در حوزه رفتاری میشود؛ مثل اعتیاد یا هنجارشکنی.
گاهی هم افراد با استفاده از پرخاشگری و انتقام جویی در صدد حل مشکلاتشان هستند و این روح انتقام جویی که در قتل های خانوادگی خودش را نشان میدهد، افراد را آرام نمیکند و در واقع راهکار ناکارامدی است که به صورت جنون آنی در فرد شکل میگیرد که ریشه در بسیاری مسائل دارد که ظرفیتهای روانی افراد را پر کرده که دیگر شاید برای ناکامی دیگری جا ندارد یا آن خلا تصمیم سازی و تصمیم گیری همچنان به عنوان یک عدم مهارت در وجود افراد به چشم میخورد که توانایی تصمیم گیری در لحظه یا تصمیم سازی در لحظه را ندارند و برای همین دست به رفتارهای آنی یا جنون آمیز میزنند برای اینکه از وضعیت موجودشان انتقام بگیرند؛ البته نه از افراد نه از والدین یا اعضای خانواده که به قتل میرسد، بلکه بیشتر به دنبال انتقام جویی از وضعیت موجود خودشان هستند و خیلی زود بعد از ارتکاب به این عمل دچار ندامت و پشیمانی میشوند که آنجا دیگر برایشان سودی ندارد.
عمده این دلایل در کنار هم به صورت یک پازل پیچیدهای که در حوزه اجتماعی و روانی افراد تعریف میشود، قطعات مختلفی را در بر میگیرد؛ خانواده، مدرسه، جامعه، کنشها و رفتارها و کنشگران جامعه همه روی افراد اثر میگذارد و فرد غیر ماهر و ناتوان توانایی مقابله با شرایط موجود را به صورت کارآمد ندارد و اینجاست که از رفتارها و رویکردهای ناکارآمد استفاده می کند که یکی از آنها همین رویکرد خودکشی یا دگر کشی است.
گاهی افراد دست به خودکشی میزنند گاهی به دگر کشی و این هم گاهی به کسب امتیاز و جلب توجه برمیگردد؛ اینکه بخواهند محبت دیگران را که در طول زندگی شان کسب نکرده اند و آن را در زندگی به عنوان یک حلقه مفقوده میبینند، جبران کنند در نتیجه دست به اقدامی میزنند که گاهی این اقدام در لحظه به صورت یک رفتار جنون آنی قابل کنترل است و با گذشت و با یک رفتار مناسب و همدلانه در آن لحظه میتواند این فضا را تغییر بدهد و خسارت را به حداقل برساند اما گاهی می بینیم که برخورد اطرافیان در لحظات جنون هم برخوردی تحریک کننده است و اغلب تصور نمیکنند این فرد دست به قتل بزند یا یک اقدام مخربی مثل خودکشی یا دگرکشی را انجام بدهد.
اینها عواملی است که وقتی به صورت پازل کنار هم قرار میگیرند به شرایطی که روی فرد اثر میکند، کمک میکنند. مسائل کلان جامعه مثل تبعیضها، بی عدالتی در حوزه اجتماعی، توزیع نابرابر فرصتها و امکانات که میتواند روی افراد اثر بگذارد و افراد را محروم کند و محرومیتهای اجتماعی که به طور طبیعی در زندگی افراد وجود دارد و همینطور ناکامی های اقتصادی و معیشتی که در سطح جامعه وجود دارند و افراد از آنها احساس خستگی میکنند از قطعههای این پازل هستند.
برگردیم به اینکه توانایی تعامل و تبادل اطلاعات و برقراری گفتمان موثر بین اعضای خانواده در خیلی از شرایط پایین است و چون این افراد گفتمان موثر دست پیدا نکرده اند و نتوانسته است مسائلشان را در قالب یک گفتمان موثر حل کنند، رفته رفته و ناخواسته به ورطه یک اتفاق و یک رابطه ناسالم می افتند و یک ارتباط ناسالم برایشان تعریف می شود.