چهارشنبه ۰۵ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۲:۱۴

راز بازی انتخاباتی اصلاح‌طلبان: از انسداد به سقوط؟

به نظر می‌رسد انسدادی که اصلاح‌طلبان از چند سال پیش گرفتار آن هستند، آنها را به این تأمل واداشته که راهی غیر از تغییر پارادایم بازی برای خروج از انسداد و مشارکت فعال در حوزه سیاسی در ایران ندارند اما رویکرد اخیر چقدر به آنها کمک می‌کند؟
کد خبر : ۴۶۹۵۷۸

لایه اوّل واقعیّت درباره مواضع اخیر انتخاباتی طیف اصلاح‌طلبان آن است که آنها درباره شرکت در انتخابات مجلس یازدهم دچار یک اختلاف‌نظر جدی هستند. بخش رادیکال این جریان اظهار می‌کند که اصلاح‌طلبان نباید در این انتخابات شرکت کنند چرا که سیستم امکانی را فراهم نمی‌کند که هر فردی با هر سلیقه و سابقه‌‌ای در معرض انتخاب قرار گیرد. دسته دوم می‌گویند که اصلاح‌طلبان علیرغم انتقاداتشان باید در این انتخابات به صورت «بلاشرط» شرکت کنند؛ امّا موضع دسته سوم «مشارکت به‌شرط لا» است. این دسته سوم می‌گویند که سیستم نظارت، انتخابات ایران را از کارکرد خود که همان تمهید کارآمدی نظام است انداخته، لذا تا زمانی که این سیستم از نظارت وجود دارد، حضور جریان سیاسی اصلاح‌طلبان در انتخابات هم بی‌فایده، لذا بلاموضوع است.

به گزارش تسنیم از این منظر، مواضع افراد رادیکالی مانند مصطفی تاج‌زاده در دسته اول، موضع‌گیری محمد خاتمی در گروه دوم و افرادی همچون عباس عبدی در بخش سوم قرار می‌گیرد.

این لایه از واقعیت، خالی از حقیقت نیست؛ اتفاقاً اختلاف جدی است، امّا مسئله این است که متوقف شدن در این لایه، نه تنها کمکی به تحلیل واقعی مواضع انتخاباتی جریان اصلاح‌طلب نمی‌کند، بلکه به نوعی ‌تواند پازل بخشی از آنها را هم تکمیل کند.

لایه عمیق‌تر واقعیّت آن است که انسدادی که اصلاح‌طلبان از چند سال پیش گرفتار آن هستند، آنها را به این تأمل واداشته که راهی غیر از تغییر پارادایم بازی برای خروج از انسداد و مشارکت فعال در حوزه سیاسی در ایران ندارند. امّا این انسداد از کجا نشأت می‌گیرد و سوال مهمتر این است که آیا استراتژی جدید انتخاباتی، اصلاح‌طلبان را از این انسداد خارج می‌کند یا خیر؟

پیش از این نیز گفته‌ شده است که اصلاح‌طلبان پس از چند دوره رادیکالیسم ایدئولوژیک که در مقام نظر تا شعار رسمی خروج از حاکمیت و عبور از خاتمی کشیده شد و در مقام عمل نیز فتنه‌های 78 و 88 را پیش آورد، از سال 92 به این سو به این نتیجه رسیدند که راهی غیر از عملگرایی و پراگماتیسم برای بازگشت مجدد به حوزه رسمی سیاست در ایران ندارند. عملگرایی به این معنا که ابتدا با کنار گذاشتن شعارهایی مانند دموکراسی و آزادی و ... مسیری که ما را به قدرت می‌رساند را انتخاب کنیم و پس از آنکه به قدرت بازگشتیم، دوباره هویت خود را بازسازی می‌کنیم. به همین دلیل بود که در انتخابات 92 به حجت‌الاسلام روحانی روی آوردند که پیش از آن جزئی از این جریان محسوب نمی‌شد. با این حال اصلاح‌طلبان تمام پتانسیل سیاسی اجتماعی خود را برای حمایت از او به صحنه آوردند. آیت‌الله هاشمی و سیدمحمد خاتمی با کنار گذاشتن عارف، به صورت مشترک از روحانی حمایت کردند و پس از انتخابات نیز شخصیت‌های اصلی این جریان به دفاع تمام قد از روحانی پرداختند. سعید حجاریان می‌گفت که اصلاح‌طلبان حاضرند دندانه‌های کلید روحانی باشند.

این رویه اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس دهم هم به نوعی تکرار شد، و با اصل گرفتن «نیل به قدرت»، مجلسی روی کار آمد که اصلاح‌طلبان هیچگاه نتوانستند از کارآمدی آن دفاع کنند، بلکه در عوض ادبیات قابل توجهی در این جناح تولید می‌شد که بیشتر به معنای برائت از این مجلس بود تا حمایت از آن.

در این وضعیت اصلاح‌طلبان برای انتخابات آینده خود را در یک وضعیت انسداد می‌بینند؛ مسئله‌ای که غیر از برخی تحلیل‌گران مستقل یا علاقمند به جناح رقیب اصلاح‌طلبان، توسط برخی چهره‌های اصلی همین جریان هم تایید شده است. عباس عبدی از اواسط سال گذشته تاکید می‌کرد که اصلاح‌طلبان به وضعیت انسداد رسیده‌اند.

به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان -به درستی- از یک سو به این ادراک رسیده‌اند که با کارنامه‌ی دولت و مجلس فعلی نمی‌توان در انتخابات آتی نتیجه مطلوبی کسب کرد. و از سوی دیگر -باز هم به درستی- این مسئله را پذیرفته‌اند که نمی‌توانند به راحتی حساب خود را از دولت و مجلس فعلی جدا کنند و جامعه عملاً کارنامه‌ی این دو نهاد فعلی را به حساب جریان اصلاح‌طلب می‌نویسد.

بدین ترتیب از نقطه نظر اصلاح‌طلبان تنها راه ممکن تغییر قاعده و پارادایم بازی است. خصوصیات پاردایم‌ها آن است که اساساً با تغییر یک پارادایم می‌توان یک سری از سوالات و مسائل را به حاشیه برد و سوالات جدیدی را جایگزین آن کرد به نوعی که سوالات جدید به جای آنکه چالش آفرین باشد، مزیت ساز باشد. توضیح بیشتر آنکه، اصلاح‌طلبان متصورند که اگر قاعده‌ بازی و پارادایم از «کارآمدی منتخبان» به «کارآمدی شیوه انتخاب» و از خود انتخابات، به انتخابات آزاد، تغییر کند، اصلاح‌طلبان می‌توانند تهدید را با فرصت جایگزین کنند. چرا که در پارادایم جدید اساساً این سوال مطرح نیست که چه گروهی مجلس و دولت فعلی را بر سر کار آورده، بلکه چالش در اطرافِ نفسِ شیوه‌ی برگزاری انتخابات شکل می‌گیرد و در این قاعده اصلاح‌طلبان می‌توانند مدعی باشند که سیستم انتخاباتی اگر اصلاح شود ما می‌توانیم کاندیداهای کارآمدتری معرفی کنیم!  ضمن اینکه پارادایم  جدید، ذیل حوزه «آزادی» شکل می‌‌گیرد که اصلاح‌طلبان از نظر اجتماعی خود را  در موقعیتی بالاتر از رقبا تصور می‌کنند. چرا که توانسته‌اند چنین تصویری از خود در جامعه تولید کنند که به شعار آزادی اعتنای بیشتری دارند.

این ایده‌ی انتخاباتی روی کاغذ فرصت جدیدی برای اصلاح‌طلبان پدید می‌آورد، امّا مسئله اینجاست که واقعیت پیچیده‌تر از آن است و روی آوردن به پارادایم تحریم-عدم تحریم انتخابات می‌تواند اصلاح‌طلبان را از انسداد، به سقوط ببرد.  چرا که:

اولاً: به لحاظ نظری، اصلاح‌طلبان اگر بخواهند روی ایده‌ی خود پافشاری کنند، با توجه به اینکه شورای نگهبان تاکنون نشان داده  در مقابل فشارها منفعل نمی‌شود، لذا این طیف باید اقدامی هم در این باره از خود نشان دهد اما مسئله این است که انتخابات مجلس به این راحتی قابل تحریم نیست. با توجه به اینکه انتخابات مجلس در هر استانی و برای نمایندگان مختص به همان استان انجام می‌شود، در بسیاری از استانها قواعد کلان جناحی و سیاسی، آنچنان که بعضاً در تهران حاکم است، در این استانها حاکم نیست، لذا مردم بر اساس قواعد دیگری(اعم از بخشی، قومی و یا ...)در انتخابات شرکت می‌کنند و تحریم چنین انتخاباتی نمی‌تواند آنقدر که اصلاح‌طلبان تصور می‌کنند ساده باشد.

ثانیاً: به لحاظ تجربی، اصلاح‌طلبان تاکنون دو بار این پروژه را امتحان کرده و در هر دو نوبت ناکامی بزرگی برداشت کرده‌اند(و اساساً به همین دلیل بود که به عمل‌گرایی و پراگماتیسم روی آوردند). پس از ماجرای تحصن مجلس ششم و تحریم انتخابات مجلس هفتم توسط اصلاح‌طلبان، میزان مشارکت مردمی در این انتخابات 51 درصد بود که معدل خوبی برای آن محسوب می‌شود. همچنین بعد از فتنه 88 و در حالی که اصلاح‌طلبان راحت‌ترین بهانه و بالاترین سرمایه اجتماعی را برای خود در تحریم انتخابات می‌دیدند، در اولین انتخابات پس از 88، یعنی مجلس نهم، اعلام کردند که تحریم را در دستور کار قرار داده‌اند؛ اما این انتخابات مشارکت 64 درصدی به خود دید که جزو پرمشارکت‌ترین انتخابات مجلس پس از انقلاب به شمار می‌رود. جالب‌تر اینکه در این انتخابات حتی فردی مانند محمد خاتمی هم راهی غیر از رای دادن (از حوزه انتخابیه دماوند) پیش پای خود ندید.

ثالثاً: سابقه جریانات دیگری که در پی «اراده‌ی معطوف به قدرت» با جمهوری اسلامی چنین قاعده‌ای را دنبال کرده‌اند، تجربه خوشایندی به دست اصلاح‌طلبان نمی‌دهد. نهضت آزادی روشن‌ترین نمونه‌ی مسیری است که اصلاح‌طلبان با تحریم انتخابات می‌توانند طی کنند. این جریان پس از چالش با جمهوری اسلامی، به تحریم دفاع مقدس و همچنین تحریم انتخابات دست زد و اعلام کرد که سیستم نظارت در انتخابات را نمی‌پذیرد و انتخابات در جمهوری اسلامی را غیرآزاد می‌داند؛ این جریان بر روی مواضع خود پافشاری کرد اما نهایتاً این نهضت آزادی بود که تا حد قابل توجهی از ساختار سیاسی کشور محو شد. عباس عبدی در تحلیل خود پس از فوت دکتر ابراهیم یزدی نوشت که اگر فردی چون یزدی به جای مهندس بازرگان ریاست نهضت آزادی را برعهده گرفته بود، شاید این نهضت به آن روز دچار نمی‌شد چرا که ابراهیم یزدی مشی معتدلانه‌تری نسبت به بازرگان در مواجهه با جمهوری اسلامی پیش می‌گرفت.