تقارن روز عید میلاد مسعود حضرت امیرالمومنین علیه السلام با شب عید نوروز بهانهای شد تا احمد بابایی دست به قلم خیال ببرد و چارپارهای مکتوب کند. گفت «تلخ است»! گفتمش «تلخی از دوست هم رسد نیکوست!» و او خود، نیکتر از همگان میداند که این تلخیِ مبارک در شب و شام دو عید، حوالتی از دوسترسیده است.
بابایی آئینیسرا ست، ولی گذشتهگرا نیست. سهم بالایی که در شعرش به آئین میدهد، صرفاً معطوف به گذشته نیست. او بارها گذشته آئینی ما را روایت کرده، ولی از روایت آن، امکاناتی را برای امروز بیرون میکشد. در شعر پیشرو از انسان کاملی سروده است که در شانش گفتهاند «کُنْتَ لِلْمُؤْمِنینَ أباً رَحیماً اِذْ صاروُا عَلَیْکَ عِیالاً» و حالا شاعر در آخرین روزهای سالی سخت برای عیال امیر مؤمنان تیغ نقدش را آخته و برای امروز حماسه ساخته.
چارپاره تازه سروده شده احمد بابایی را در تقارن روز میلاد امیر المومنین علی علیه السلام و عید نوروز میخوانیم.
«یا علی (ع) یا محول الاحوال»
ما سرابیم و خیرمان مکر است
آب و تاب از فریب میگیریم
وسط معرکه، به جای مَصاف
ختم «امّن یُجیب» میگیریم!
مثل تیغی که در غلاف طلاست
عمر، پشت نقاب سر کردیم
تشنهکُش، مثل ابر یائسهایم
سرِ انگشت مرگ، تر کردیم
دست از پا خطا نکرده کسی
همه اینجا نَشُستهی پاکند!
مفتخورهای خوشسلیقهی شهر
همه در لاک خویش، دلّاکند!
مسخ شد در حقیقت آتشمان
شعلهی آهمان مَجازی شد
رجز ما قیام لکنتها...
پرسش ما «جواببازی» شد!
شاه تکچشم شهر کورانیم
بیسبب نیست هیچکاره شدیم
آرزومان قضای حاجت شد
بسکه درگیر استخاره شدیم
تلخی شعر را حلال کنید!
طعنه بر روزگار کج زدهام
غرضم عرض بیقراری بود
گام اگر در ره فرج زدهام
سنگ بستیم بر ترازوها
عدل از لاف ما خجل مانده
خشک و تر سوخت در تنور امید
خردهریزی به نام دل مانده
یا علی (ع)! یا محول الاحوال!
حال ما در شب تنور گذشت
دستکم از غروب جمعه نداشت
صبح عیدی که بیظهور گذشت
زندگی بی امام، زندان است
تلخی شعرم از تعارف نیست
روزگار کجی که میبینم
جای خوبی برای یوسف نیست
بیتعارف! غرورمان زخمیست
بی امام آبرویمان رفته است
غافلیم از امام و جمعهی ما
روز تعطیلِ آخرِ هفته است!
بیش از این در مرام عاشقها
صبر، مطلوب نیست یا حیدر (ع)!
بهتر از هرکسی، تو میدانی
حالمان خوب نیست، یا حیدر (ع)!
کاش میشد چو موج در دریا
گوهری غرق در صدف باشیم
وقت تحویل سالهای جدید
کاش میشد که در نجف باشیم
حُرمتش واجب است در دو جهان
هر که در فکر احترام علی (ع) ست
از یمن تا به شام، معلوم است
هرچه دعواست پای نام علی (ع) ست
پای نام علی (ع) ست، دعواها
دامن زخم را ز کف ندهیم
اختیار مناره را هرگز
به اذانهای بیطرف ندهیم
در اذانهای بیطرف، ارثیست
که به اَشراف بیشرف برسد
کوری چشمِ تنگ این اَشراف
روزی شیعه از نجف برسد
یا علی (ع)! یا محول الاحوال!
رو به راه است حالمان با تو
پدر! ای تکیهگاه بیمنت
تخت باشد خیالمان با تو
زیر دِین توایم یا حیدر (ع)
عشق مدیون توست، مذهب هم
پدری کن شکستهبالان را
نان و خرما بیار امشب هم!
دم تیغ دو دم نبود اگر
مُردهای خاکخورده میماندیم
شهدا را اگر نمیدیدیم
بیتعارف، فِسرده میماندیم!
دست ما کوتَه است و ناله بلند
تو دعا کن زمانه برگردد
پدر! از حق بخواه، از زندان
یوسف ما به خانه برگردد
هر چه هستیم، خاک پای فلک
یا اگر بر سر مَلَک، تاجیم
پدری کن برای ما امروز
به دعای تو سخت محتاجیم
بغض تلخی که چارپاره شده
با تو سنگ صبور خواهد شد
بیتعارف، اگر تو جلوه کنی
سال، سال ظهور خواهد شد
شمع سرخوردهایم در طوفان
دست تو جان پناه ماست، علی (ع)!
شاعرت را به قتلگاه بکش!
نجف، آغاز کربلاست، علی (ع)!
«احمد بابایی» - زمستان ۹۷