مسعود قاسمی که خبر بیماریاش باعث نگرانی فوتبالدوستان شد درباره بیماریاش و اتفاقاتی که منجر به دوریاش از فوتبال شد، حرف زد.
قاسمی، اما با وجود بیماری، روحیه خوبی داشت و با بچههای تحریریه روزنامه شوخی میکرد و میگفت: «از همه شما سالمتر و سرحالترم». بخشهایی از گفتههای قاسمی را با هم مرور میکنیم:
* وقتی در ۲۴ سالگی من را از فوتبال کنار گذاشتند و محروم شدم، علاقهام به فوتبال را از دست دادم و دنبال کار و تجارت رفتم.
* فیلم نامزدی من در جامعه پخش شد. خلاف نکرده بودم. نامزد کرده بودم و نامزدی گرفتم. اگرچه در مهمانی نامزدی من اتفاقاتی افتاد که خارج از عرف جامعه بود، اما خیلیها از این قبیل مهمانیها میگرفتند. همین فیلم با دو سال تأخیر از طریق فیلمبردار و اطرافیانش در جامعه پخش شد و من مادام العمر از فوتبال محروم شدم.
* باشگاه استقلال از من حمایت نکرد. نه سرمربی وقت تیم و نه مسئولان باشگاه... بدتر از این اتفاق برای محرمی، شاهرودی و چند پرسپولیسی دیگر افتاده بود، اما پروین و پرسپولیسیها آنها را نجات دادند، ولی به من که رسید همه پشتم را خالی کردند.
* در جام باشگاههای آسیا، ناصرخان حجازی میخواست در بازی فینال به جای برومند از من استفاده کند، اما چون بازی قبلی اسم من در لیست ۱۸ نفره نبود، قانون AFC اجازه نداد و محمدعلی یحیوی در فینال آسیا بازی کرد.
* مهدی رحمتی را از بیرانوند بیشتر قبول دارم. بیرانوند دروازهبان خوبی است، اما دفاع تیم ملی را هم در نظر بگیرید که قدرتمند شده و موقعیتی روی دروازه ایران ایجاد نمیشود.
* سیدحسین حسینی هم دروازهبان آیندهداری است به شرطی که کنار رحمتی تجربهاندوزی کند.
* خدا رحمت کند ناصرخان حجازی را، اگر مثل دوران او از من حمایت میشد، ۲۰۰ بازی ملی داشتم. در ۲۴ سالگی من را برای همیشه از فوتبال کنار گذاشتند.
* هنوز هم استقلالیام و برای استقلال حرص میخورم هرچند از فوتبال دلخورم.
* وقتی مریض شدم، گفتم خدایا شکرت... از خدا طلبکار که نیستم. چهل و چند سال زندگی کردم و راضیام به رضای خدا.
* همه چیز از سرگیجه شروع شد، از روی مبل که بلند میشدم سرم گیج میرفت و زمین میخوردم. ناگهان صورتم ورم کرد. پزشک عمومی گفت عفونت دندان است، اما دردم غیرقابل تحمل شد و رفتم پزشک متخصص که بعد از MRI و آزمایش و... تشخیص داد تومور مغزی دارم و غده صورتم هم غده چرکی است.
* بلافاصله مراحل درمانی شروع شد. پرتودرمانی، شیمیدرمانی، لیزر و... هر چیزی که لازم بود را پشت سر گذاشتم. اولش مریضیام را باور نداشتم، شوکه بودم، ولی بعد خودم را سپردم به خدا و دست پزشکان.
* الان بهترم، باید نمونهبرداری انجام شود. اگر غده سرطانی پخش شده بود یا نشده بود، نمیدانم چه میشود. پزشکم گفته نهایتش عمل جراحی میکنیم.
* خودم نخواستم به خانواده و دوستانم بگویم. نخواستم دیگران را نگران کنم. البته در این مدت دوستان خوبی کنارم بودند مثل علی میرزایی که واقعاً کمکم کرد و هزینههای درمانم را داد و سایر دوستان که شرمنده محبتشان هستم.
* مردم شرمندهام کردند. وقتی خبر پخش شد، چند هزار تماس داشتم از پرسپولیسی و استقلالی، آشنا و غریبه و خدا را شکر کردم که دعای مردم را دارم. الان هم توکلم به خداست.