شاید اگر در همان سال از مردم پرسیده میشد که عملیات سقوط محمد مصدق و تلخ کردن شیرینی ملی شدن صنعت نفت توسط چه کسانی صورت گرفت، انگشت اشاره به سوی شعبان بی مخ و پری بلنده دراز میشد و اگرچه در سالهای بعد همه تحلیلگران، آمریکاییها را مقصر میدانستند، اما نیاز بود که 60 سال بگذرد تا آمریکاییها اعتراف کنند که عملیات آژاکس با همکاری سازمان سیا و دستگاه جاسوسی انگلستان صورت گرفته است .
این اعتراف آمریکاییها بیش از آنکه بخواهد بر اطلاعات تاریخی بیافزاید، در ارائه تحلیلهای ناظر به وضعیت کنونی و آینده کشور مؤثر بود. نگاهی به عملکرد دولت ایالات متحده نشان میدهد که سیاست کلی آمریکاییها در قبال کشورهای مختلف، جلوگیری از به دست آوردن استقلال و حفظ آن بوده است که این سیاست در مورد کشورهای دارای منابع انرژی و موقعیت مناسب ژئوپولتیک بیشتر به چشم میخورد.
شاید به همین دلیل است که بعد از ملی شدن صنعت نفت، دولت مصدق با تهدیدات گوناگونی همچون آشوب و تحریم رو به رو میشود و در آخرین تلاش، آمریکاییها سقوط را به عنوان تنها راه حل برای کمرنگ شدن استقلال و پررنگ شدن وابستگی اتخاذ میکنند.
آمریکاییها همیشه در داخل ایران به دنبال فردی بودند که بتواند راه چپاول را هموار کند. در آن سالها علی امینی چنین وظیفهای را بر عهده داشت تا با برعهده گرفتن وزارت دارایی، مسیر تسلط آمریکاییها و انگلیسیها را بر منابع نفتی ایران هموار کند. آمریکاییها هزینه کودتا و سقوط مصدق را با پرداخت 50 میلیون تومان جبران کردند و میوه نفتی ایران را از درخت تلخ وابستگی ایران چیدند.
نمونه رفتار آمریکاییها با مصدق را میتوان نمونه تام و مصداق اتم در شسکت پروژه مذاکره با کدخدا و اعتماد به او دانست. اگرچه نمونههای تاریخی معمولاً برای اتخاذ تجربه به کارمیرود؛ اما گویا تئوری توسعه وابسته همچنان مورد تأیید برخی جریانات داخلی است.
13 آبان سال 58 نقطهای مهم در روابط سیاسی بین ایرانِ بعد از انقلاب و ایالات متحده تلقی میشود و اتفاقاً به همین دلیل است که دونالد ترامپ این تاریخ را برای اعمال دور جدید تحریمهای خود آغاز کرده تا با تداعی اتفاقاتی که منجر به انقلاب دوم شد، مردم را از اهداف انقلابی خود دور سازد. اما سؤال این است که دولت مصدق که نهایت همکاری را با آمریکاییها داشت چرا توسط آنها سرنگون شد؟ آیا او جریانی اسلامی و یا حکومتی دینی را نمایندگی میکرد؟
پاسخ را باید در همان دوگانه استقلال و وابستگی جستجو و اینگونه نتیجه گیری کرد که تنظیم رابطه میان دولتمردان آمریکایی با کشورهای مختلف بر همین اساس صورت میگیرد. در واقع تفاوتی میان دموکرات و جمهوری خواه وجود ندارد و این سیاست به یک خط مشی ثابت در رفتار دولتمردان آمریکایی تبدیل شده است.
نگاهی به کنش رفتاری اخیر ایالات متحده نسبت به ترکیه موید این قضیه است که ایده مذاکره و سازش برای بهبود اوضاع مملکت نه تنها در ایران، بلکه در سایر کشورها نیز، یک ایده شکست خورده است. ترکیه به عنوان کشوری که در جنگ سوریه از مخالفان بشار اسد بود و از تروریستهای مسلح حمایت میکرد و در طول سالهای اخیر برای آنکه به عنوان عضو اتحادیه اروپا شناخته شود، سعی بر این داشته که در اتخاذ سیاستهای خود نسبت به اسرائیل جانب احتیاط را رعایت کند و از نظر نظامی وابستگی مستقیم دارد؛ بازهم هنگامی که میخواهد از کشورش دربرابر جاسوسان آمریکایی دفاع کند، مغضوب دولت ایالات متحده قرار میگیرد و تحریم میشود تا جایی که ارزش پول آن به کمترین میزان در طی سالهای اخیر میرسد.
آمریکاییها علاوه بر ایران، در قبال کشورهای مختلف همچون، نیکاراگوئه، کوبا، پاناما، کره جنوبی، ژاپن، ویتنام، ترکیه، اندونزی، عراق، اروگوئه، بولیوی، سوریه، شیلی، ونزوئلا، چین و.... سیاستهای مختلفی چون حمله نظامی، کودتا، حمایت از شورشیان و حمایت از حاکمان وابسته برای سرکوب استقلال طلبان را اتخاذ کردهاند. اگرچه این سیاست و خط مشی همچنان در حال اجرا است و نباید از آن غافل شد اما باید در نظر داشت که شاید بسته به شرایط نظامی و سیاسی کشورهای مختلف ممکن است کودتا و یا حمله نظامی از دستورکار آمریکاییها خارج شده باشد، اما نمیتوان گفت کشورها از دوگانه ساخته شده توسط دولت ایالات متحده، در امان هستند.
شرایط کنونی کشور نشان میدهد که دو تکنیک حمله نظامی و یا کودتا در قبال ایران اگر از دستور کار آمریکاییها خارج نشده باشد هم خود آنها چندان امیدی به موفقیت در این عرصه ندارند. اما آیا در این شرایط میتوان با قطعیت گفت که امثال علی امینی که پس از سرنگونی مصدق، مورد وثوق دولت ایالات متحده بود تا راه را برای تأمین منافع بعد از کودتا هموار کند از بین رفتهاند؟ آیا میتوان با اطمینان کامل گفت که دیپلماسی دلار، جنگ موز، عملیات آژاکس، ماجرای واترگیت و ... در قبال ایران اجرا نخواهد شد؟
ایده کدخدا محورانه که رابطه با دولتهای ایالات متحده را بر اساس خوش بینی تنظیم میکند، رابطه روسای جمهور دموکرات و یا جمهوری خواه آمریکا را در دوگانه دوستی – دشمنی تعریف کرده و بر همین اساس این باور را در جامعه تزریق میکنند که جلب رضایت آمریکاییها هنگامی صورت خواهد گرفت که رابطه دشمنی ما به پایان برسد.
شاید به همین دلیل است که بعد از گذشت چند سال از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی، تعدادی از دانشجویان آن روزها، امروز از لزوم رابطه با آمریکا سخن می گویند؛ زیرا ماجرای تسخیر و بهتبع آن رابطه آمریکا با ایران را در دوگانه دوستی – دشمنی تعریف میکنند نه استقلال – وابستگی. علی امینیها و شعبان بی مخهای امروز ایران، همین جریانی است که ایده کوتاه آمدن از استقلال را در زرورق تنش زدایی و دوگانه دوستی-دشمنی کادوپیچ میکنند و هنوز از شکست تجربه برجام به عنوان پایان این ایده درس نگرفته است.
تجارب کشورهای مختلف و تجارب تاریخی ایران در دورههای زمانی گوناگون، همچون دوران مصدق، نشان میدهد که رابطه ایالات متحده با کشورها در قالب دوستی-دشمنی تعریف نمیشود؛ آنچه که تقابل میان جمهوری اسلامی و آمریکا را تاکنون حفظ کرده است، سیریناپذیری آمریکاییها برای دخالت در استقلال دولتها است.