علی فتح الله زاده چه در فوتبال باشد و چه نباشد، همیشه یک گزینه بسیار مهیج برای مصاحبه است، مخصوصاً حالا که نزدیک شهرآورد هستیم. با او مرور کردیم یکسری خاطرات به یادماندنی در شهرآوردها را.
* آقای فتحالله زاده آقای عابدینی گفته فک و فامیلشان استقلالی بودند، برای شما چطور، قرمز بودند؟
نه، اکثراً استقلالی بودند. بعضیها را هم خودم به راه راست هدایت و استقلالی کردم. ببین پدر من استقلالی دو آتیشه بود. پدرم نظامی بود. یک بار سربازی که به مرخصی آمده بود، به من یک دست لباس پرسپولیس داد. ۷، ۸ سالم بود. ظهر پوشیدم بروم فوتبال. پدرم گفت: این لباس را کی داده؟ گفتم سربازت، هر چی هم گفتم پول نگرفت. آخ آخ اگر بدانید چه داستانی شد. لباس را گرفت و برد. به سربازش گفته بود دفعه آخرت باشد لباس قرمز برای خانواده من میبری! اگر این کار را بکنی دیگر مرخصی بی مرخصی. یادم هست پدرم برایم لباس نمیخرید، اما همین اتفاق باعث شد یک دست لباس استقلال برای من بخرد! (خنده)
* اولین حضورتان در استقلال با شکست همراه شد، آن باخت سه بر صفر.
سه بر صفر؟ من که چنین باختی یادم نمیآید.
* مهدویکیا و بزیک و طاهرخانی...
مطمئنی دوران من بود؟ یادم نمیآید.
* با آقای عابدینی حرف زدیم میگفت: شبش در تلویزیون به فتحا... زاده گفتم سه تا میزنیم.
یادم آمد. گفت: دو هیچ میزنیم، من هم گفتم آرزو بر جوانان عیب نیست ولی یادم هست یک بازی بود که ما هم دو گل زدیم. حاجی جان خاطرات عتیقه میآوری؟ بابا قبلش بگو من یک مقدار فکر کنم و یادم بیاید. خودت جوانی فکر کردی ما هم جوانیم. اصلاً این حرفها چیست. شما یک جمع و تفریق کن. بیشتر شهرآوردها را در دوران مدیریت من بردیم.
* از علی پروین یک خاطره ناب برایمان تعریف میکنید.
همان شهرآورد صفر- صفری بود که پرسپولیس ۹ نفره شد. آقای فائقی به ما گفت: رعایت کنید.
* قصه آن شهرآورد ۹ نفره و سفارش فائقی را پرسپولیسیها که تکذیب میکنند.
آقای پروین خیلی ناراحت شد. او برای من مثل برادر است و برای فوتبالمان زحمت کشیده است. دیدم بالاخره خیلی ناراحت است و دارد تیم را بیرون میکشد. گفتیم یک وقت اتفاق ناگواری نیفتد. فائقی گفت: رعایت کنید ما هم استقبال کردیم؛ به بچهها هم گفته بود.
* پرسپولیسیها ولی رد میکنند.
خب شاید خبر نداشتند. آقای فائقی به ما گفت. شاید اصلاً به آنها نگفته بود. خود ایشان هم که تأیید کرد. گفت: شل بازی کنید ما هم شل بازی کردیم.
* رفتارتان حرفهای بود؟
نه، رفتار ما حرفهای نبود.
* اگر پرسپولیسیها جای شما بودند این کار را میکردند؟
نه، شاید نمیکردند. ببین آن موقع احتمال میرفت که ما ۶ بر صفر پرسپولیس را بزنیم. با توجه به جو حاکم بر استادیوم، ترسیدند مردم به داخل زمین بریزند ولی انصافاً رفتار ما حرفهای نبود.
* یعنی سیاست باعث تساوی باشد.
دقیقاً حاجی جان، درست گفتی.
* فائقی به چه کسی گفته بود؟
به عمو نصی و زرینچه گفته بود، آنها هم به بازیکنان. به من هم پیغام داد گفتم چشم.
* ۶ تا نه، چرا یک هیچ نبردید؟ اینکه بیشتر به ضررتان شد. چقدر قرمزها شما را تحقیر کردند.
ببین تقصیر بچهها شد. فکر میکردند اصلاً نباید بازی را ببرند و کلاً بازی را ول کردند. بعضی بازیکنان... حالا اسم نمیبرم، به قول خودشان مشتیگری کردند.
* تبانی بود؟
نمیدانم، حالا میخواهی اسمش را بگذار تبانی ولی ما این کار را کردیم.
* سال ۷۹ عجب بزن بزنی بود. برایمان تعریف کنید چه گذشت؟
بعد از بازی خیلی رأفت و برومند را دعوا کردم. هر سه ترکزبان بودیم. رأفت به من احترام میگذاشت. به هر دو آنها گفتم خجالت نمیکشید؟ دو تا آذری هستید و زورتان را با مشتتان نشان میدهید؟ به پرویز گفتم تو باید زورت را در دروازه نشان بدهی و به رأفت گفتم تو هم در خط حمله خودت را باید نشان میدادی. این چه کاری است کردید؟ آبروی ما را هم بردید. اینجا فوتبال است جنگ که نیست.
* چیزی که هرگز دربارهاش صحبت نکردید این بود که میخواستند هر دو را مادامالعمر محروم کنند، درست است؟
آره حاجی جان. از مقامات به ما گفتند پرویز و رأفت باید کلاً از فوتبال حذف شوند. گفتند قرارداد اینها را تمدید نکنید. نمیخواهم جزئیاتش را بگویم. بنده حتی تا مرز استعفا رفتم. گفتم بابا اینها جوان هستند و احساساتی شدند. گفتند تاوان اشتباهشان محرومیت مادامالعمر است. بعد هم به اندازه کافی تنبیه شدند. دوستان میخواستند به صورت نامتعارف هر دو را مادامالعمر محروم کنند.
* استیلی و نوازی را چطور؟
نه، به آن شدت نبود.
* ولی شما قرارداد پرویز را تمدید کردید. بعد مشکلی پیش نیامد.
من خیلی پرویز را دعوا کردم، خیلی زیاد. او مثل پسرم بود. جوری دعوایش کردم که حتی امکان داشت درگیری فیزیکی پیدا کنیم. زور بازوی پرویز زیاد بود. با اینکه خیلی تند با او حرف زدم، سرش را انداخت پایین در حالی که اگر پسرم هم بود، یک چیزی به من میگفت، اما پرویز خیلی متواضعانه برخورد کرد.
* همان سالها یک فیلم از مهمانی استقلالیها بیرون آمد که چقدر دردسرساز شد؛ چی بود ماجرا؟
بله، متأسفانه برای ما دردسرساز شد. یک عده دنبال ضربه زدن به باشگاه ما بودند. یادم هست فیلم بدتری هم آمد کاری نکردند ولی ما اذیت شدیم. یک عده واقعاً در حق ما نامردی کردند. شما حساب کن خذیراوی را چه کار کردند. بچه بیگناه بود. شهرستانی بود و چیز زیادی نمیدانست. کاسه کوزهها را سرش شکستند. در آن مهمانی آدمهای دیگری بودند که دررفتند و مجاهد بنده خدا محروم شد. ماجرا به این حادی نبود که آنطور محرومش کردند.
* آقای فتحالله زاده آقای عابدینی گفته فک و فامیلشان استقلالی بودند، برای شما چطور، قرمز بودند؟
نه، اکثراً استقلالی بودند. بعضیها را هم خودم به راه راست هدایت و استقلالی کردم. ببین پدر من استقلالی دو آتیشه بود. پدرم نظامی بود. یک بار سربازی که به مرخصی آمده بود، به من یک دست لباس پرسپولیس داد. ۷، ۸ سالم بود. ظهر پوشیدم بروم فوتبال. پدرم گفت: این لباس را کی داده؟ گفتم سربازت، هر چی هم گفتم پول نگرفت. آخ آخ اگر بدانید چه داستانی شد. لباس را گرفت و برد. به سربازش گفته بود دفعه آخرت باشد لباس قرمز برای خانواده من میبری! اگر این کار را بکنی دیگر مرخصی بی مرخصی. یادم هست پدرم برایم لباس نمیخرید، اما همین اتفاق باعث شد یک دست لباس استقلال برای من بخرد! (خنده)
* اولین حضورتان در استقلال با شکست همراه شد، آن باخت سه بر صفر.
سه بر صفر؟ من که چنین باختی یادم نمیآید.
* مهدویکیا و بزیک و طاهرخانی...
مطمئنی دوران من بود؟ یادم نمیآید.
* با آقای عابدینی حرف زدیم میگفت: شبش در تلویزیون به فتحا... زاده گفتم سه تا میزنیم.
یادم آمد. گفت: دو هیچ میزنیم، من هم گفتم آرزو بر جوانان عیب نیست ولی یادم هست یک بازی بود که ما هم دو گل زدیم. حاجی جان خاطرات عتیقه میآوری؟ بابا قبلش بگو من یک مقدار فکر کنم و یادم بیاید. خودت جوانی فکر کردی ما هم جوانیم. اصلاً این حرفها چیست. شما یک جمع و تفریق کن. بیشتر شهرآوردها را در دوران مدیریت من بردیم.
* از علی پروین یک خاطره ناب برایمان تعریف میکنید.
همان شهرآورد صفر- صفری بود که پرسپولیس ۹ نفره شد. آقای فائقی به ما گفت: رعایت کنید.
* قصه آن شهرآورد ۹ نفره و سفارش فائقی را پرسپولیسیها که تکذیب میکنند.
آقای پروین خیلی ناراحت شد. او برای من مثل برادر است و برای فوتبالمان زحمت کشیده است. دیدم بالاخره خیلی ناراحت است و دارد تیم را بیرون میکشد. گفتیم یک وقت اتفاق ناگواری نیفتد. فائقی گفت: رعایت کنید ما هم استقبال کردیم؛ به بچهها هم گفته بود.
* پرسپولیسیها ولی رد میکنند.
خب شاید خبر نداشتند. آقای فائقی به ما گفت. شاید اصلاً به آنها نگفته بود. خود ایشان هم که تأیید کرد. گفت: شل بازی کنید ما هم شل بازی کردیم.
* رفتارتان حرفهای بود؟
نه، رفتار ما حرفهای نبود.
* اگر پرسپولیسیها جای شما بودند این کار را میکردند؟
نه، شاید نمیکردند. ببین آن موقع احتمال میرفت که ما ۶ بر صفر پرسپولیس را بزنیم. با توجه به جو حاکم بر استادیوم، ترسیدند مردم به داخل زمین بریزند ولی انصافاً رفتار ما حرفهای نبود.
* یعنی سیاست باعث تساوی باشد.
دقیقاً حاجی جان، درست گفتی.
* فائقی به چه کسی گفته بود؟
به عمو نصی و زرینچه گفته بود، آنها هم به بازیکنان. به من هم پیغام داد گفتم چشم.
* ۶ تا نه، چرا یک هیچ نبردید؟ اینکه بیشتر به ضررتان شد. چقدر قرمزها شما را تحقیر کردند.
ببین تقصیر بچهها شد. فکر میکردند اصلاً نباید بازی را ببرند و کلاً بازی را ول کردند. بعضی بازیکنان... حالا اسم نمیبرم، به قول خودشان مشتیگری کردند.
* تبانی بود؟
نمیدانم، حالا میخواهی اسمش را بگذار تبانی ولی ما این کار را کردیم.
* سال ۷۹ عجب بزن بزنی بود. برایمان تعریف کنید چه گذشت؟
بعد از بازی خیلی رأفت و برومند را دعوا کردم. هر سه ترکزبان بودیم. رأفت به من احترام میگذاشت. به هر دو آنها گفتم خجالت نمیکشید؟ دو تا آذری هستید و زورتان را با مشتتان نشان میدهید؟ به پرویز گفتم تو باید زورت را در دروازه نشان بدهی و به رأفت گفتم تو هم در خط حمله خودت را باید نشان میدادی. این چه کاری است کردید؟ آبروی ما را هم بردید. اینجا فوتبال است جنگ که نیست.
* چیزی که هرگز دربارهاش صحبت نکردید این بود که میخواستند هر دو را مادامالعمر محروم کنند، درست است؟
آره حاجی جان. از مقامات به ما گفتند پرویز و رأفت باید کلاً از فوتبال حذف شوند. گفتند قرارداد اینها را تمدید نکنید. نمیخواهم جزئیاتش را بگویم. بنده حتی تا مرز استعفا رفتم. گفتم بابا اینها جوان هستند و احساساتی شدند. گفتند تاوان اشتباهشان محرومیت مادامالعمر است. بعد هم به اندازه کافی تنبیه شدند. دوستان میخواستند به صورت نامتعارف هر دو را مادامالعمر محروم کنند.
* استیلی و نوازی را چطور؟
نه، به آن شدت نبود.
* ولی شما قرارداد پرویز را تمدید کردید. بعد مشکلی پیش نیامد.
من خیلی پرویز را دعوا کردم، خیلی زیاد. او مثل پسرم بود. جوری دعوایش کردم که حتی امکان داشت درگیری فیزیکی پیدا کنیم. زور بازوی پرویز زیاد بود. با اینکه خیلی تند با او حرف زدم، سرش را انداخت پایین در حالی که اگر پسرم هم بود، یک چیزی به من میگفت، اما پرویز خیلی متواضعانه برخورد کرد.
* همان سالها یک فیلم از مهمانی استقلالیها بیرون آمد که چقدر دردسرساز شد؛ چی بود ماجرا؟
بله، متأسفانه برای ما دردسرساز شد. یک عده دنبال ضربه زدن به باشگاه ما بودند. یادم هست فیلم بدتری هم آمد کاری نکردند ولی ما اذیت شدیم. یک عده واقعاً در حق ما نامردی کردند. شما حساب کن خذیراوی را چه کار کردند. بچه بیگناه بود. شهرستانی بود و چیز زیادی نمیدانست. کاسه کوزهها را سرش شکستند. در آن مهمانی آدمهای دیگری بودند که دررفتند و مجاهد بنده خدا محروم شد. ماجرا به این حادی نبود که آنطور محرومش کردند.
* بعد از شهرآورد ۷۹ شما هم رفتید زندان پیش بچهها؟
نه من زندان نرفتم.
* چون مثلاً علی پروین رفته بود.
من با مقامات اطلاعات و نیروی انتظامی دیدار داشتم و حرف زدم. دوستان خیلی محبت کردند. مسئول وزارت اطلاعات واقعاً محبت داشت. فکر کنم دوره آقای دری نجفآبادی بود.
* البته سال ۷۹ وزیر آقای یونسی بود.
بله، خیلی واقعاً لطف داشتند.
* روزی که بازیکنان را بردند دادگاه چطور؟
من دفتر مدیریت دادگاه بودم. رفتم با مسئولان حرف زدم. آن موقع مسئولان ما اینقدر فوتبالی نبودند. الان همهشان فوتبالی هستند و همه چیز را خوب آنالیز میکنند.
* اگر اشتباه نکنیم اولین شهرآوردی که استقلال با شما برد شهرآورد ۷۹ بود.
آخ آخ عجب مسابقهای. علیرضا جانانه زد. همان گل باعث شد اکبرپور شود.
* علی ۳۰ ثانیه چطور؟
آن روز یادم هست. بازی در تبریز بود. این جایگاه ما خیلی از زمین فاصله داشت، من هنوز ننشسته بودم و به زور داشتم زمین را میدیدم که علی سامره توپ را کرد ته تور و شد علی سامره. گفتم بیانصاف میگذاشتی بنشینیم!
* در شهرآورد سال ۸۲ چه اتفاقاتی افتاد؟
داور ناجوانمردانه علیه ما بود. این را بعدها هم گفتند.
* علی کریمی عجب دریبلهایی میزد.
آره حاجی. اتفاقاً حسرتش را خوردم که چرا علی را از دست دادیم ولی اگر خوب نگاه کنید، من در نقل و انتقالات از عابدینی و پرسپولیس جلوتر بودم و آنها را بردم. شما حساب کن مجیدی و اکبرپور را میخواستند، ما گرفتیم. آن پسره که گل نمیزد، کی بود حاجی؟ آهان مؤمن زاده را میخواستند من گرفتم. اینها به کنار. در یک شبیهخون شبانه به چادر دشمن زدم و الماسشان را برداشتم و آوردم.
* هاشمینسب را میگویید؟
بله.
* در شهرآورد گل زد چه حسی داشتید؟
به خدا میخواستم بال دربیاورم و پرواز کنم حتی لبه سکو رفتم که بپرم داخل زمین. فکر کردم بال دارم.
* هنوز داستان هاشمینسب و استقلال ادامه دارد. پروین و مهدی و عابدینی هنوز درباره اش حرف میزنند.
خب سخت بود. یادم هست به پورحیدری گفتم برای هاشمینسب چه برنامهای داری؟ گفت: برایش یک نقشه کشیدهام. یک نفر میگذارم که او را مهار کند و گل نزند. گفتم منصور میگویم مواظب این بچه باش، بازیکن ماست! گفتم مگر او را کنار زمین ندیدی؟ گفت: چرا، مگر نیامده به دوستانش در استقلال سر بزند؟ گفتم منصور مهدی هاشمینسب بازیکن ما شده. گفت: داری شوخی میکنی؟ مهدی بازیکن ماست؟ وقتی فهمید، باورش نمیشد. بچهها شاهد هستند. فکر میکرد مهدی آمده به دوستانش در استقلال سر بزند! یعنی در این حد کسی انتقال او را باور نمیکرد.
* دور دومی که برگشتید استقلال، بازیها مساوی میشد. انصافاً داستانی بود؟
خدا را شاهد میگیرم نه. من تازه آن موقع فهمیده بودم شهرآورد بردن چه لذتی دارد. یعنی اگر خود رئیسجمهور هم به من میگفت: شهرآورد را مساوی کنید، میگفتم نه. تازه بدنمان داغ شده بود.
* بعد که دوباره رفتید و برگشتید، آن شهرآورد یک بر صفر بود. فرهاد مجیدی توپ را از بین پاهای علیرضا حقیقی وارد دروازه کرد.
اون که دو گل حساب میشد، چون از دو دروازه رد شد!
* شهرآورد سه بر دو در ایران نبودید. یادمان هست با شما تماس گرفتیم و در باکو بودید و بدجور شاکی...
عوامل مخرب دشمن پروازها را به هم ریخت تا من نرسم. اگر میآمدم که تیم نمیباخت.
* مظلومی هنوز میگوید بعضی بازیکنان کمکاری کردند.
نه کمکاری نبود. خدا تنبیهمان کرد. ما بیخودی مغرور شدیم.
* منظورتان کار مظلومی است؟
او مغرور شده بود، مثل کل تیم. ما باید آن بازی را میباختیم. فراموش کرده بودیم رقبای ما هم انسان هستند. خوب شد آن اتفاق افتاد و ما تنبیه شدیم تا به خودمان بیاییم.
* پیشبینیتان از بازی فردا چیست؟
اگر مثل بازی برگشت با السد کار کنیم انشاءالله پرسپولیس را میبریم.
منبع: خبر ورزشی