۲۵دی ماه ۹۶ بود که سارینا گزمه، دختر ۹ ساله علی آبادی با طلوع آفتاب همچون روزهای دیگر برای فراگیری علم و دانش راهی مدرسه شد، اما ناگهان دردی عجیب تقدیر را طوری دیگر برای او رقم زد.
به گزاش مهر سارینا که در حال و هوای تهیه چادر نماز برای جشن تکلیف خود بود هیچ گاه گمان نمیکرد این جشن تبدیل به دعای همکلاسی هایش برای رهایی او از زندگی نباتی شود.
او بر اثر یک غفلت از دنیای شیرین کودکانه خود جدا گشت و اسیر تخت و مراکز درمانی شد.
برای اینکه بیشتر جویای حال سارینا شویم به محلی زندگی او که در یکی از روستاهای استان گلستان به نام مهدی آباد از توابع شهرستان علی آباد است سفر کردیم و با پدر این دختر ۹ ساله به گفتگو پرداختیم. ابراهیم گزمه به خبرنگار مهر میگوید: سارینا قبل از اینکه از مدرسه تعطیل شود دچار دل درد شد و این درد تا زمانی که به خانه رسید همچنان همراهش بود و کار به جای رسید که مادرش او را به بیمارستان برد.
وی ادامه میدهد: در زمان مراجعه به بیمارستان چند آزمایش از دخترم گرفته و او را مرخص کردند و برای دریافت جواب آزمایش مجددا ساعت ۲۰ همان روز همراه با سارینا به بیمارستان بقیه الله مراجع کردیم. کشیک آن شب برعهده یک پزشک جوان بود، برای معاینه، سارینا را روی تخت دراز کرد و با دو انگشت خود به پهلویش فشار آورد و با مشاهده درد دستور بستری شدن سارینا را داد چرا که معتقد بود این درد بر اثر آپاندیس به وجود آمده است.
گزمه میگوید: بعد از انجام کارهای بستری، سارینا در بخش زنان و زایمان بستری شد و طبق گفته پرستاران باید منتظر خانم احمدی، پزشک جراح میماندیم که ایشان ساعت ۲۲:۳۰ همان شب بر بالین دخترم حاضر شد و بعد از بررسی جواب آزمایشات دستور تزریق آمپول مترونیدازول را برای ۶:۳۰ صبح فردا و سونوگرافی دادند تا در صورت آپاندیس جراحی انجام شود.
تزریق سولفات منیزیم به جای مترونیدازول
وی توضیح میدهد: به گفته پرستاری که مسئول سارینا بود ساعت ۶:۳۰ صبح برای دریافت دارو به داروخانه مراجعه و متاسفانه به جای مترونیدازول، سولفات منیزیم دریافت میکند که این دارو برای بیماران سکته مغزی استفاده میشود. سرنگی که حاوی داروی سلوفات منیزیم بود توسط پرستار مربوطه کنار تخت دخترم قرار میگیرد و در زمان مشخص شده به پرستار کارآموز دستور داده میشود تا دارو تزریق شود.
گزمه ادامه میدهد: چند دقیقه بعد از تزریق آمپول توسط پرستار کارآموز، سارینا از مادرش درخواست کمک میکند و مدام میگفت: سوختم، آتش گرفتم، من را در تشت آب قرار دهید. همسرم برای کمک به سارینا باعجله به سمت پرستاران بیمارستان رفت تا آنها را مطلع کند، اما او زمانی که برگشت با جسم بی هوش شده دخترم مواجه شد در همان لحظه همسرم با من تماس گرفت و موضوع را اطلاع داد.
پدر سارینا میگوید: با تلاشی که پرستاران انجام دادند سارینا دوباره احیا شد و به گفته پزشکان هنگام وارد کردن شوک، اکسیژن به مغز نریسید و همین باعث شد تا بیمار به کما رود.
وی ادامه میدهد: با توجه به امکانات بیمارستان طالقانی گرگان، تصمیم بر این شد که فرزندم را به بیمارستان گرگان منتقل کنند، اما تا اجرایی شدن کار وقت زیادی از دست رفت و بعد از چهار ساعت انتقال صورت گرفت که این خود لطمهای بزرگ وارد کرد.
گزمه میگوید: سارینا روزهای اول به کمک دستگاه اکسیژن دریافت میکرد، اما بعد از چند روز از دستگاه جدا و بعد از ۲۰ روز از کما خارج شد.
وی توضیح میدهد: به گفته نظام پزشکی و پزشکان متخصص مغز و اعصاب، در اثر این دارو ساقههای مغز سارینا دچار آسیب شده و متاسفانه هیچ کاری نمیتوان انجام داد و طبق تشخیص پزشکان اکنون دخترم در زندگی نباتی به سر میبرد و هیچ حرکتی ندارد.
حال بعد از گذشت ۶ ماه وضعیتی جسمی سارینا تغییری نکرده است. پدرخانواده که کارگری ساده بود برای کسب روزی حلال آرماتور بندی میکرد تا بتواند حداقل امکانات را برای فرزندان خود فراهم کند، اما با وجود آمدن شرایط سارینا تقدیر طور دیگر رقم خورد.
گزمه برای اینکه بتواند کمی بار خستگی را از دوش همسر خود بردارد دست از کار کشیده و شب تا صبح مراقب سارینا است، وی در این خصوص میگوید: طبق دستور پزشک بدن سارینا هر دو سه ساعت نیاز به دارو و یا غذا دارد و هر نیم ساعت باید کفش طبی بپوشد که برای انجام این کار نیاز است هنگام شب یک نفر بالای سرش بیدار بماند و این کار را فقط خودم انجام میدهم، زیرا همسرم به اندازه کافی در طول روز مشغلول فعالیت است.
خواهر بزرگتر سارینا به کمک خانواده آمد
وی میافزاید: برای ادامه درمان سارینا در طول روز به مراکز مختلف برای گفتار درمانی و فیزیوتراپی مراجعه میکنم که بعد از آن تازه باید دنبال دارو، پوشک و دیگر چیزهایی که تمام میشود باشم و این باعث شده تا زندگی ما از رونق بیافتد و ما را با مشکل اقتصادی مواجه کند.
وی میگوید: قبل از اینکه سارینا دچار مشکل شود هسرم همراه با دیگر خانمهای روستا در زمینهای اطراف مشغول به کار بود و روزانه مبلغی را دریافت میکرد، اما حالا، هم من و هم همسرم از کار افتادیم و اکنون دختر بزرگم که ۱۳ سال سن دارد آستین همت بالا زده و برای کسب درآمد مشغول کارگری شده.
پدر سارینا توضیح میدهد: برای ادامه درمان نیازمند برخی از وسائل کار درمانی هستیم که باید برای منزل تهیه شود، اگر بخواهم به امید بیمارستان بمانم باید مدت زیادی را در رفت و آمد باشم و اگر بخواهم خودم تهیه کنم فعلا شرایط اجازه نمیدهد و اینها باعث میشود تا ضربهای بزرگ به سرینا وارد شود.
گزمه ادامه میدهد: طبق دستور پزشک، شیر، موز، عسل، خروس محلی و دیگر چیزها جزو مواد غذایی و مصرف روزانه سارینا است که تهیه همه اینها مستلزم هزینه است و با وضعیتی که پیش آمده تهیه این همه خوراکی کار را برای من سخت کرده است. اگرچه مسئولان دانشگاه علوم پزشکی درمان و دارو را رایگان کردند، اما با روزمرگی و امرار معاش خود چه کنم.
پدر سارینا میگوید: تنها کمکی که از سوی مسئولان صورت گرفت مبلغ ۳۰۰ هزار تومان از سوی رئیس بهزیستی شهرستان علی آباد بود که پرداخت شد.
وقتی عرق شرمندگی بر پیشانی مرد خانواده ظاهر میشود دیگر حتی حاضر نیست پا را بیرون از خانه گذارد
با وضعیت اقتصادی گزمه، همه اقوام، دوستان، آشنایان و همسایگان کمر همت بسته اند و هرکدام در تهیه مواد خوراکی کوشا هستند تا بتوانند کمی از فشارهای اقتصادی جلو گیری کنند، اما گزمه درحالی از لطف اطرافیان خود یاد میکند که نگاه شرمندگی در چشمانش موج میزند و در همین خصوص میگوید: همه اقوام، دوستان و آشنایان نسبت به من و خانوادهام لطف دارند، اما با اوضاع اقتصادی که خود آنها برخوردار هستند این کار برای من بسیار درد آور است وحتی نمیخواهم از منزل خارج شوم چراکه در مواجه شدن با آنها شرم دارم.
وی با گلایه مندی از پرستاری که این قصور را کرده یاد میکند و میگوید: این پرستار نه تنها به عیادت سارینا نیامده حتی حاضر نشده تلفنی جویای حال دخترم شود، در پی این اتفاق حتی هیچ برخوردی با ایشان نداشتم، شکایتی که انجام شد مراجع قضایی قصور را از سوی پرستار و پرستار کار آموز قبول کردند، پزشک قانونی اعلام کرده خرداد سال آینده سارینا را مجددا معاینه خواهد کرد و نظر قطعی را اعلام میکند و ما تنها خواستار برگشت دخترمان هستیم.
معاینه توسط پرفسور سمیعی تنها خواسته پدر سارینا
وی ادامه میدهد: من به دنبال مادیات نیستم، اما از استاندار، رئیس دانشگاه علوم پزشکی و دیگر مسئولان استان میخواهم که برای ویزیت دخترم از پرفسور سمیعی وقت بگیرند و دخترم را به تهران انتقال دهند و این حداقل خواسته من است که اگر آنها بخواهند این کار حتما انجام خواهد شد و فکر نمیکنم درخواست زیادی باشد.
عقربههای ساعت حدود ۸:۴۵ دقیقه صبح را نشان میدهد گزمه به سمت دخترک حرکت میکند تا او را آماده و به مرکز کار درمانی انتقال دهد. برای جویای وضعیت سارینا، خبرنگار مهر همراه آنها حرکت میکند، مربی سارینا در گفتگو با خبرنگار مهر میگوید: اکنون سارینا از وضعیت خوبی برخوردار است، روزهای اول هیچ واکنشی نشان نمیداد، اما الان در برخورد با حرکات احساس خود را نشان میدهد و این علامت خوبی است که میتواند امید وار کننده باشد.
روند درمان سارینا باید ادامه پیدا کند
وی میگوید: با شروع کار درمانی ما شاهد بهتر حرکت کردن دست و پا بیمار هستیم، ماساژهایی که انجام میدهیم بر روی صداسازی، غذا خوردن و حسهای مربوط به روی صورت و داخل دهان تاثیر گذار است.
این مربی با بیان اینکه در گذشته حساسیت داخل دهان خیلی بیشتر بوده، ادامه میدهد: روزهای اول با کوچکترین تحریک و قرار گرفتن دست در اطراف دهان، حال سارینا بد میشد در حالی که الان این گونه نیست.
وی در خصوص ادامه روند درمان سارینا میگوید: همه چیز بستگی به شرایط سارینا دارد، اما باید توجه داشته باشیم که پروسه طولانی است و روند درمان باید ادامه پیدا کند.
بعد از کار درمانی سارینا به منزل منتقل و حدود ساعت ۱۲ مجددا آماده برای فیزیوتراپی شد. همراه خانواده او شدیم، ولی در همان ابتدای ورود شاهد واکنش تند مسئول این مرکز بودیم که مدام تکرار میکرد هر فیلم و عکسی که از سر در این مرکز تهیه شده باید پاک شود.
به همین دلیل تلاش ما برای تهیه گزارش از روند فیزیوتراپی سارینا با مخالفت مدیر مرکز بی نتیجه ماند.