پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۷:۱۳

حمله وحشیانه اسرائیل به غزه، نسخه تازه‌ای از تروریسم دولتی

اسرائیل مدت‌هاست خارج از قواعد بازی می‌کند. صاحب سلاح‌های هسته‌ای است و عضو پیمان NPT نه. پای معاهده‌های صلح‌آمیز و حقوق بشری، اگر هم نام اسرائیل باشد، تعهدی به همراهش نیست. چتر حامی بزرگی به نام آمریکا، در صحنه اقتصاد، فرهنگ، دیپلماسی به کمک او می‌آید، امکانات نظامی‌اش را تامین می‌کند و حق وتو را هم در خدمتش قرار می‌دهد.
کد خبر : ۴۱۳۸۷۵

روح‌اله نخعی در شماره امروز همدلی در گزارشی با عنوان ترور یک شهر نوشت: به کسی می‌گویند که مرگ در آینده بسیار نزدیک و محتومش است و در این فاصله هیچ کاری نخواهد توانست بکند: «مرد مرده»، حتی راه‌رفتنش، راه‌رفتن مرد مرده است. این بدیهی‌ترین نمایش پویایی و حیات هم از او انسان زنده نمی‌سازد. مرگ برای او فعل گذشته است، اگر چه در آینده واقع شده باشد.

حکم غزه صادر شده است. وکیلی ندارد، قاضی تجدیدنظری در کار نیست. جلاد صبور است. اعدامی‌ها را در زندانی وسیع زیر آسمان رها کرده تا سر فرصت، سرگرم‌کننده‌تر جان آن‌ها را بگیرد. شاید مثل دوشنبه، در یک مراسم جشن، دسته‌دسته آن را قربانی قدم مهمانان کند. در این فاصله اما، اصراری به زنده نگه‌داشتن آن‌ها ندارد. آمار‌ها و گزارش‌ها از غزه، توصیف محل زندگی نیست. بسته‌بودن مرز‌ها و راه‌های ورود و خروج در کنترل اشغالگر، دسترسی حداقلی و قطره‌چکانی به امکانات اولیه درمانی و بهداشتی، بیکاری ۷۰درصدی، کمبود همه چیز که برای زندگی لازم است. اقامت در غزه، مجازات است. غزه، فلسطین، پنجره‌ای است به گذشته‌های دور. دورانی که در آن استعمار، روال روزمره دنیا بود و مردم مستعمره‌ها، در خاک نیاکانشان، ارزشی کمتر از اموال اهالی استعمارگر داشتند. جان‌شان، مال‌شان، سلامت‌شان، آرامش‌شان، انسانیت‌شان، هیچ کدام به حساب نمی‌آید.
در طرف مقابل، اسرائیل به هر طریق همراهی آنچه جامعه جهانی خوانده می‌شود را کسب کرده. اعتراض‌ها به «نگران‌کننده» بودن رفتار اسرائیل، شاید حتی صادقانه باشند، اما از این حد فراتر نرفته‌اند و بعید است حالا بروند. رژیم صهیونیستی در راهبردی چندین ساله، همزمان با دراختیارداشتن حمایت بزرگترین قدرت‌های اقتصادی و نظامی، دیگران را به همراهانی گرچه بی‌میل، یا بی‌تفاوت‌هایی گرچه ناراضی تبدیل کرده است. هژمونی روایت اسرائیل‌پسند ماجرا در صحنه افکار عمومی آن چنان قدرتمند است که هر صدای مخالف یا منتقدی را انگشت‌نما و طرد می‌کند. حتی وقتی اسرائیل مانند دیروز، کودکی ۸ماهه را در میان قربانیانش دارد، موضع‌گیری اغلب چهره‌های ناچار به موضع‌گیری، «ابراز نگرانی» است که قبل و بعدش تاکید بر پذیرش «حقوق» اسرائیل در حفاظت از «مرزهایش» است: حفاظت از مرزها، با استفاده از تفنگ دوربین‌دار علیه کودکان و مردم بی‌سلاح و به قصد کشت. در دوران اوباما، وقتی اختلاف‌نظر‌های دولت ایالات متحده با دولت اسرائیل بر سر تاکتیک‌ها و مخالفت‌های نتانیاهو با برنامه‌های آمریکا کار را به ابراز اختلاف اندک میان دو دولت کشاند، رسانه‌های آمریکایی نام آن وضعیت را شدیدترین فاصله میان دو کشور تعبیر کردند. حمایت آمریکا از اسرائیل آن‌چنان محکم بوده که حالا خود آمریکا هم نمی‌تواند در مقابلش بایستد.
دولت ترامپ، با سیاست، دیپلماسی، افکار عمومی، ظواهر و قواعد نسبتی ندارد. این فرصتی برای نتانیاهو است، هم برای کاهش مشکلات حاکی از وجود فلسطینیان و هم برای کسب امتیاز در صحنه رقابت‌های سیاسی داخلی. آمریکا همواره قیدوبند‌های بیشتری از خود اسرائیل داشته و دارد. از اسرائیل دمکراتیک‌تر است، آن قدر که گاهی جنگ‌افروزی بی‌قاعده دولتش به قیمت کرسی‌های سنا و کنگره و کاخ سفید تمام می‌شود. در معاهدات و قرارداد‌های بین‌المللی عضو است و تخطی‌اش از آن‌ها، لااقل ایجاد مسئله می‌کند.
اما اسرائیل مدت‌هاست خارج از قواعد بازی می‌کند. صاحب سلاح‌های هسته‌ای است و عضو پیمان NPT نه. پای معاهده‌های صلح‌آمیز و حقوق بشری، اگر هم نام اسرائیل باشد، تعهدی به همراهش نیست. چتر حامی بزرگی به نام آمریکا، در صحنه اقتصاد، فرهنگ، دیپلماسی به کمک او می‌آید، امکانات نظامی‌اش را تامین می‌کند و حق وتو را هم در خدمتش قرار می‌دهد. آمریکای ترامپ، اما حتی کمتر از پیشینیانش خود را در بند محدودیت‌ها می‌بیند و این یعنی به محاسبه‌گری اندکی که پیش از این لازم بود هم نیازی نیست. حالا اسرائیل نیازی کمتری دارد، به خاطر وجهه آمریکا در مقابل هم‌پیمانانش وانمود کند به صلح تمایل دارد و از همین‌روست که اشغال را رسمیت بیشتری می‌بخشد و بعد از چندین سال، سفارت را منتقل می‌کند و با خیال راحت‌تری، فلسطینیان را از دم تیغ می‌گذراند. آنچه بعضاً «آخرین میخ بر تابوت صلح» در خاورمیانه خوانده می‌شود، حذف آخرین انگیزه‌های اسرائیل برای تظاهر به صلح‌طلبی است.
زمانی که اتفاقاتی مانند انتفاضه در جریان بود، عبارتی که در کلام ایرانیان و غیرایرانیان ناظر بر ماجرا گاهی تکرار می‌شد، این بود که یک امتیاز فلسطینیان، فقدان ترس از مرگ در آن‌هاست. شجاعتی که با نبود پرهیز از گلوله می‌آمد، به آن‌ها اجازه می‌داد، در مسیر‌هایی که قواعد نظامی نمی‌پذیرفت، پای بگذارند. هزینه ریسک مرگ، محاسبه شده بود و قابل پرداخت بود. وضع امروز راهپیمایان غزه، اما حکایت دیگری دارد. اگر آن روز، فقدان بازدارندگی احتمال مرگ، یکی از ابزار‌های محدود فلسطینیان بود، امروز این آخرین تیر ترکش آن‌هاست که حتی به امید پیروزی هم پرتاب نمی‌شود. منطقه گسترده‌ای هموار، زیر دید تک‌تیرانداز‌هایی که هیچ دغدغه‌ای بابت شلیک ندارند، بلکه تمام و کمال، ترجیح می‌دهند بزنند. در اهدافشان هم تبعیضی قائل نیستند، به گواه گزارش‌ها، نیرو‌های امدادی، خبرنگار‌ها و کودکان هم هدف خواهند بود. برای پای‌گذاشتن در چنین مسلخی، نترسیدن از مرگ کافی نیست. اسرائیل حالا سرنوشت محتوم این مردم را مرگ تعیین کرده و انتخاب چگونه مردن را پیش‌روی آن‌ها گذاشته. بی‌رحمی و بی‌ملاحظه‌گی اسرائیل در کشتن، اتفاق جدید نیست. آنچه دیروز دیدگان جهانیان را مبهوت کرده، شورش فلسطینیان در مقابل مرگ است. مردمی که زمانی در راه هدف خطر مرگ را به جان می‌خریدند، حالا مرگ را هدف گرفته‌اند.
در سمت حامیان مردم فلسطین، نشانه چندانی از راه‌حل در کار نیست. «راه‌حل نظامی» در مقابل رژیمی که آنچه ارتش در دنیاست در کنار خود دارد، امیدوارانه به نظر نمی‌رسد. قدرت و همبستگی لازم برای راه‌حل‌های سیاسی نیز در میان هواداران فلسطین نیست. شاید در میان مردم جهان، «هواداران فلسطین» چندان در اقلیت نباشند، اما در میان دولت‌ها، برای شمارش حامیان فلسطین به انگشت‌های زیادی نیاز نخواهید داشت. میان مسلمانان، حتی تظاهر به وحدت هم دیگر خریدار ندارد. عربستان سعودی تعارف را کنار گذاشته و از میان همین مسلمانان در مقابل کشور مسلمانی دیگر، ایران، هم‌پیمان می‌خرد. جمعیت انبوه مسلمانان، شاید با اتحاد با یکی دو کشور قدرتمند از میان‌شان می‌توانستند کاری صورت دهند، اما فعلاً آرزوی چنین اتحادی هم خامی است.
برای اسرائیل، وجهه عمومی مهم است. شدت جنایت‌ها از سر بی‌توجهی به این وجهه نیست، بلکه در مدیریت مسلط بر صحنه گفت‌وگوی عمومی ریشه دارد. در این میان، اما آنچه این بازی را به هم زده، ابزار عوام‌گرایانه اینترنت است. عوام‌گرایی همیشه منفی نیست و در این مسئله، شبکه‌های اجتماعی، هم اطلاعات را به سرعت و با فاصله بیشتری از کنترل قدرت‌ها به مردم کشور‌ها می‌رسانند و هم واکنش آن‌ها را به یکدیگر و به رهبرانشان. این شاید آخرین بارقه امید برای بازشدن راه‌های دیگر باشد: فشار کافی از سوی مردم. نشانه مهم اهمیت این رویکرد برای اسرائیل نشانه‌رفتن ایرانیان و همسایگان فرهنگی‌شان است در همان فضای مجازی. توییت التماس‌گونه حساب کاربری فارسی اسرائیل برای قانع‌کردن فارسی‌زبانان در همین راستاست که: «باور کنید، آخرین گزینه ماست». در مقابل این توییت و تلاش‌های وابستگان و هم‌پیمانان و هواداران این رژیم، البته فعالیت گسترده‌ای از سوی مخالفان آن هم در موقعیت‌های این چنینی دیده می‌شود. ایرانیان هم سهم کافی در این میان بازی می‌کنند، البته، اگر اینترنت وصل شود و فیلترشکن کار کند.
نیاز به تکرار دارد، فشار کافی از سوی مردم کشور‌ها شاید آخرین راه وقوع معجزه‌ای است که برای نجات جان، حتی نه لزوما خاک، جان فلسطینیان غزه لازم است. شاید دنیا بعد از این همه سال سکوت، چنین قیامی به خودش بدهکار است. شاید غزه اولین نمونه قیام «مردم» دنیاست و تغییر الگوی حاکمیت‌ها. شاید مردمی‌ترشدن سیاستمدارها، عاقل‌ترشدنشان، دیپلمات‌ترشدنشان برای ایجاد همبستگی بین کشور‌هایی که ممکن است بتوانند در مقابل اسرائیل بایستند، تاریخ را به صفحه‌ای سفید ورق بزند. «شاید»‌تر از همه این‌ها برای معجزه، سربرآوردن سیاستمداری نو در صحنه آمریکاست که قواعد را به شکلی دیگر بر هم بزند. آمدن ترامپ ثابت کرد، پیش‌بینی‌ها و قواعد هر دو قابل شکستن‌اند. شاید ممکن است «مردم» آمریکایی که اصلی‌ترین حامی بلای اسرائیل است، قیام کنند و به جای دیوانه‌ای مثل ترامپ، «دیوانه‌ای» از جنسی دیگر بر کرسی بنشانند. امید برای نجات فلسطین، به اندازه امید برای وقوع این معجزه‌هاست. شاید برای همین است که انسان‌هایی در یک گوشه دنیا تصمیم می‌گیرند، باقی‌مانده جسم و جانشان را در دست بگیرند و به میان آتش گلوله‌های خندان اسرائیلی بروند.