سکانس اول
عقربههای ساعت 10 شب را نشان میداد. پدر خسته از کار روزانه به خانه روستایی خود برگشت. برعکس همیشه علیکوچولو به استقبالش نیامد.
پسرک در گوشهای از اتاقخواب بود. پدر کنارش نشست و صورت علی را بوسید. متوجه شد پسرک بسختی نفس میکشد. دست علی مشت شده بود و وقتی آن را باز کرد با قرصهای اعصاب همسرش در مشت پسرک روبهرو شد. علی قرصهای مادر را خورده بود و نفسهایش به شماره افتاده بود.
پدر و مادر و زنی دیگر، او را سوار خودروی پیکان کرده و به سمت بیمارستان بروجن حرکت کردند. هوا سرد شده بود و در بخشهایی از جاده برف میبارید.
به گردنه برفگیر «حلوایی» که رسیدند نفس ماشین بریده شد و دیگر حرکت نکرد. مرد جوان هر کاری کرد، پیکان خیال روشن شدن نداشت. به داخل ماشین برگشت و منتظر معجزهای برای نجات پسرش شد. علی بعد از بیتابی در مسیر، به خواب رفته بود.
سکانس دوم
ستوان دوم مجتبی موسوی، بعد از 18 ساعت گشتزنی در جاده، راهی پلیس راه بروجن - لردگان شد تا شیفت خود را تحویل دهد و به خانه برگردد. با این خستگی باید 180 کیلومتر از پلیس راه رانندگی میکرد تا به خانه برسد. ساعت یک و 30 دقیقه بامداد بود که متوجه توقف خودروی پیکانی در گردنه حلوایی شد. به توقف ماشین در آن محل مشکوک شد و توقف کرد.
ستوان موسوی درباره آن شب میگوید: «دو زن و مردی داخل خودروی پیکان بودند. پسر دو سالهای هم در آغوش یکی از زنان خواب بود. راننده گفت اهل یکی از روستاهای لردگان هستند و در حال رفتن به بیمارستان بودند که خودروی آنها خراب شده است.»
پدر و مادر علی تصور میکردند پسرشان خواب است اما مامور پلیس راه وقتی نبض او را گرفت متوجه ایست قلبی پسرک شد. بدون این که موضوع را به پدر و مادرش بگوید، از مادر علی خواست سوار خودروی گشت پلیس راه شوند تا او و پسرش را به بیمارستان برساند.
مامور فداکار ادامه داد: «آموزشهای اولیه امداد را گذرانده بودم و پی بردم پسرک نبض ندارد. اگر موضوع را به پدر و مادرش میگفتم، حال آنها هم بد میشد و مشکل بیشتر.به همین خاطر از مادر علی خواستم همراه پسرش سوار خودروی گشت شوند تا آنها را به بیمارستان ببرم.
میدانستم زمان برای این کودک حیاتی است. در آن منطقه تلفن همراه آنتن نمیداد و نمیتوانستم از اورژانس کمک بخواهم. سریع به سمت بیمارستان حرکت کرده و برای تعمیر خودروی پیکان هم از امدادگران درخواست کمک کردم.»
سکانس پایانی
خودروی پلیس راه با چراغهای گردان روشن وارد محوطه بیمارستان شد. مامور پلیس، علی را در آغوش گرفت و به بخش اورژانس برد. پزشکان عملیات احیا را آغاز کرده و توانستند پسر بچه را به زندگی بازگردانند. ستوان بعد از اطمینان از نجات پسر بچه ساعت 3 و 30 دقیقه بیمارستان را ترک کرد.
این مامور پلیس راه گفت: «پزشکان بعد از نجات جان پسربچه گفتند اگر چند دقیقه دیرتر او را به بیمارستان رسانده بودیم، عملیات احیا برای نجاتش بیفایده میماند. خدا به من کمک کرد تا بتوانم جان این کودک را نجات دهم.»
مجتبی موسوی درباره این کار خود با کسی صحبت نکرد تا این که پدر و مادر علی با مرکز 197 پلیس تماس گرفتند و از مامور فداکار تشکر کردند. در این مدت به خاطر این تلاش از او قدردانی نشد و چشم انتظار آن هم نبود و نیست. معتقد است وظیفه آنها نجات جان افراد است و بدون هیچ چشمداشتی به این خانواده کمک کرده است. او ادامه میدهد: وقتی پسر بچه را در آغوش گرفتم، حس کردم پسر خودم است.
مامور وظیفهشناس پلیس راه، سال گذشته که در پلیس راه اصفهان مشغول کار بود نیز چهار زن را از میان آتش نجات داد. او درباره این حادثه میگوید: سال گذشته در پلیس راه اصفهان بودم که متوجه تجمع افراد زیادی در حاشیه جاده شدم. وقتی توقف کردم، با صحنه هولناکی روبهرو شدم. خودروی پرایدی واژگون شده و آتش گرفته بود. افراد زیادی آنجا بودند که به جای کمک فقط فیلم میگرفتند. کپسول آتشنشانی را از خودروی سمند بیرون آورده و آتش را خاموش کردم. بعد آن چهار زن را از ماشین بیرون کشیدیم. اگر آن افراد به جای تماشا و فیلمبرداری خاک روی آتش میریختند، شعلههای آتش خاموش شده بود.»
سرهنگ رحمتا... نجفی، فرمانده قرارگاه پلیس راه استان چهارمحال و بختیاری نیز گفت: پس از نجات این کودک توسط همکارانم در پلیس راه، خانواده او در تماس با مرکز نظارت همگانی نیروی انتظامی از این اقدام مامور پلیس راه تشکر کردند. همکارانم در پلیس راه سراسر کشور هر روز با مواردی مشابه این ماجرا رو به رو شده و برای نجات جان هموطنان اقدام میکنند.
وی افزود: شهروندان در صورتی که در جادهها با مشکل روبهرو شدند، میتوانند از پلیس درخواست کمک کنند و همکاران ما همیشه برای خدمترسانی به آنها آماده هستند.
منبع: جام جم