متأسفانه ديگر پس از آن فيلمي به خوبي بازمانده در سينماي ايران توليد نشد و اصلاً آن مسير ساخت فيلمهاي ضدصهيونيست كه ميتوانست بعد از فيلم مرحوم «داد» ادامه پيدا كند، ادامه نيافت. تا اينكه پرويز شيخطادي «شكارچي شنبه» را در همان حال و هوا و با چنين رويكردي ساخت. فيلمي كه به خاطر ويژگيهاي متفاوت و البته متناقضش، قضاوت و اعلام نظر را درباره آن دشوار كرده است. ميتوان يك نظر كلي داد و تمام. اما اين بيانصافي است كه در خصوص چنين فيلم مهمي، يك راي كلي صادر كنيم و باقي كار را بسپاريم به ديدگاه و بازخورد دريافتي از جانب تماشاگران. بگذاريد حرف آخر را همين اول بزنم. «شكارچي شنبه» در ژانر خود فيلم ضعيفي است كه عمده ضعف آن از نداشتن داستان سرراست و فيلمنامه منسجم ناشي ميشود. ولي نميشود پاي اين فيلم نشست و نقاط قوت آن را نديد. «شكارچي. . . » اتفاقاً فيلم خوشساختي است كه ناگفته پيداست كارگردان و گروه توليد براي آن بسيار زحمت كشيدهاند. گرچه نتيجه اين زحمات به خاطر همان الكنبودن روايت قصه فيلم، يكسره به باد رفته و تماشاگر در نهايت جز مُشتي سكانسهاي خوشرنگ و لعاب سر همبنديشده چيزي نميبيند. خوبي چنين فيلمي اين است كه با وجود عدم فيلمنامه محكم، ريتم و ضرباهنگ تندي دارد و به خاطر تنوع رنگ و نور و دكوپاژ مثالزدني فيلم، مخاطب خود را خسته نميكند. بلكه او را وا ميدارد فيلم را تا انتها دنبال كند و از كارگرداني هنرمندانه شيخطادي و گروه اجرايياش لذت ببرد. اما واقعاً چه ميشد اگر براي ساخت چنين فيلمي و تأثيرگذاري بيشتر بر ذهن و باور بيننده از جنايات رژيم اشغالگر، كمي بيشتر روي فيلمنامه كار ميشد؟ «شكارچي شنبه» پر است از صحنههاي بيخاصيتي كه كمترين منطق روايي ندارند يا به خاطر شيوه غيرخطي تدوين، در نهايت لطمه خوردهاند. مثل سكانس جذاب شكنجه و تقاص ژاكلين (آريه سوكياسيان) و متين (اميريل ارجمند) كه در عمل توضيحي درخصوص آن اتفاق داده نميشود و در ظاهر تماشاگر بايد خود حدس بزند چه حادثهاي براي آنها رخ داده كه اينگونه غرق در خون گشتهاند. حتي اشاره جزئي حانان (علي نصيريان) به گناهاني چون خيانت و زنا، گرهاي از مشكل آن حل نميكند يا همچنين ماجراي آن بچهمسلماني كه معلوم نميشود بنيامين (محمدجواد جعفرپور) چطور او را با خود به خانه حانان ميآورد كه او نميفهمد. از طرفي نميتوان شخصيتپردازي درستي براي فيلم قائل شد. حانان جز به عنوان يك يهودي كينهتوز و افراطي كه كمر به نسلكشي اعراب فلسطيني و حتي مسيحيان ميانهرو بسته، معرفي نميشود. مشخص نيست چه كسي اين همه اختيار و قدرت را به او داده تا هر چه بيشتر ظلم كند و بيآنكه مجبور باشد به كسي پاسخ بدهد، انسانهاي بيگناه را بكشد. برخي صحنههاي فيلم بيش از حد شعاري است و پيام فيلم به خاطر بيان گلدرشت آن توي ذوق ميزند. به خاطر بياوريد صحنهاي را كه حانان همراه با ژاكلين و بنيامين راهي شهر و بازار ميشوند و حانان در قالب دو نوع متفاوت از گدايي، سعي ميكند به آنها بفهماند چطور بايد در نهايت عزت و احترام به اهداف پليدشان دست يابند!
انتقاد ديگري كه به فيلم وارد است اينكه چرا در چنين فيلمي با اين همه نماهاي سرشار از خشونت و خونريزي، درجهبندي سني براي تماشاگرش لحاظ نشده تا خانوادهاي كه به تماشاي «شكارچي شنبه» مينشيند، نگران فرزند خردسالي نباشد كه با خود به سينما ميآورَد و با ديدن صحنههاي جنايت و وحشيگري، شب و روزهاي پس از آن را با كابوسهاي ناتمام سپري ميكند؟
با اينهمه، حرف كلي فيلم همان چيزي است كه ما سالهاست با آن موافقيم و ميدانيم تندروي و منفعتطلبيهاي بيپايان و مزورانه صهيونيستها، در هالهاي از تقدسنمايي پنهان مانده و آنها در اين سراب نافرجام اسيرند كه قوم برترند و به زودي پيامبري از ميان آنها سر برميآورد. از اين منظر، در فيلم كنايهها و اشارات درستي را ميتوان در تحريف دين و ارتكاب جنايت به نام «خدا» مشاهده كرد. حانان هر دروغي كه به سود خود و قوم يهود است را به كتاب تورات نسبت ميدهد و در مواجهه با افرادي كه دينداري و اعتقاد به خدا را انتخاب كردهاند، از آيات كتاب مقدس و فرامين خداوند شاهد ميآورد. حال آنكه او شيطاني است در جلد روحانيت يهود. او كسي است كه خود را نماينده خدا روي زمين ميداند و براي بخشودهشدن گناهان مردم، آنها را سركيسه ميكند ولي خودش هم ميگويد «تاوان كسي كه احكام موسيرو به سخره بگيره اينه. من بودم جونتونرو ميگرفتم!» كه البته در پشت پرده اين كار را هم ميكند و هر مخالفي را به رگبار ميبندد.
بازي بازيگران نقشهاي اصلي فيلم و همينطور فيلمبرداري و قاببنديها، طراحي نور و صحنه، گريم، دكوپاژهاي چشمگير و تدوين فوقالعاده فيلم، از مهمترين نقاط قوت فيلم محسوب ميشوند. علي نصيريان با آن تيك وحشتناك در چشمها و بيان محكم و تسخيركنندهاش، بازي بسيار درخشاني ارائه ميدهد كه در آن چهره منفور سران يهود به خوبي پيداست. محمدجواد جعفرپور پس از بازي بهخاطرماندنياش در فيلم «به همين سادگي»، اينجا بار ديگر گل كاشته و با آن نگاه و بيان كنترلشده خود، شمايلي درست از كودكي كه بازي كودكياش، شليك گلوله به نوجوانان و مسلمانان عرب است، آفريده. اما غير از همه اينها، دوست دارم بيش از هر چيز ياد كنم از قابهاي بسيار خاص «شكارچي شنبه» كه به شدت يادآور فيلمهاي هنري سينماي اروپاست. به خصوص نگاه كنيد به پلانهاي مربوط به كشت و كشتار پاياني فيلم و آن مونولوگ حانان با بنيامين. نگاه كجِ بنيامين و رنگ و نور سبز و لجنگرفته ديوار پشت سرش با تضادي كه ميان موهاي طلايي آن پسر و كلاه مشكياش ايجاد ميكند، كنتراست غريب و مسحوركنندهاي از قابهاي سينماي اروپا را به خاطر ميآورد و اين همان ويژگي شاخص فيلمهاي شيخطادي است؛ ضبط تصاوير بينظير روي نگاتيو.
انتقاد ديگري كه به فيلم وارد است اينكه چرا در چنين فيلمي با اين همه نماهاي سرشار از خشونت و خونريزي، درجهبندي سني براي تماشاگرش لحاظ نشده تا خانوادهاي كه به تماشاي «شكارچي شنبه» مينشيند، نگران فرزند خردسالي نباشد كه با خود به سينما ميآورَد و با ديدن صحنههاي جنايت و وحشيگري، شب و روزهاي پس از آن را با كابوسهاي ناتمام سپري ميكند؟
با اينهمه، حرف كلي فيلم همان چيزي است كه ما سالهاست با آن موافقيم و ميدانيم تندروي و منفعتطلبيهاي بيپايان و مزورانه صهيونيستها، در هالهاي از تقدسنمايي پنهان مانده و آنها در اين سراب نافرجام اسيرند كه قوم برترند و به زودي پيامبري از ميان آنها سر برميآورد. از اين منظر، در فيلم كنايهها و اشارات درستي را ميتوان در تحريف دين و ارتكاب جنايت به نام «خدا» مشاهده كرد. حانان هر دروغي كه به سود خود و قوم يهود است را به كتاب تورات نسبت ميدهد و در مواجهه با افرادي كه دينداري و اعتقاد به خدا را انتخاب كردهاند، از آيات كتاب مقدس و فرامين خداوند شاهد ميآورد. حال آنكه او شيطاني است در جلد روحانيت يهود. او كسي است كه خود را نماينده خدا روي زمين ميداند و براي بخشودهشدن گناهان مردم، آنها را سركيسه ميكند ولي خودش هم ميگويد «تاوان كسي كه احكام موسيرو به سخره بگيره اينه. من بودم جونتونرو ميگرفتم!» كه البته در پشت پرده اين كار را هم ميكند و هر مخالفي را به رگبار ميبندد.
بازي بازيگران نقشهاي اصلي فيلم و همينطور فيلمبرداري و قاببنديها، طراحي نور و صحنه، گريم، دكوپاژهاي چشمگير و تدوين فوقالعاده فيلم، از مهمترين نقاط قوت فيلم محسوب ميشوند. علي نصيريان با آن تيك وحشتناك در چشمها و بيان محكم و تسخيركنندهاش، بازي بسيار درخشاني ارائه ميدهد كه در آن چهره منفور سران يهود به خوبي پيداست. محمدجواد جعفرپور پس از بازي بهخاطرماندنياش در فيلم «به همين سادگي»، اينجا بار ديگر گل كاشته و با آن نگاه و بيان كنترلشده خود، شمايلي درست از كودكي كه بازي كودكياش، شليك گلوله به نوجوانان و مسلمانان عرب است، آفريده. اما غير از همه اينها، دوست دارم بيش از هر چيز ياد كنم از قابهاي بسيار خاص «شكارچي شنبه» كه به شدت يادآور فيلمهاي هنري سينماي اروپاست. به خصوص نگاه كنيد به پلانهاي مربوط به كشت و كشتار پاياني فيلم و آن مونولوگ حانان با بنيامين. نگاه كجِ بنيامين و رنگ و نور سبز و لجنگرفته ديوار پشت سرش با تضادي كه ميان موهاي طلايي آن پسر و كلاه مشكياش ايجاد ميكند، كنتراست غريب و مسحوركنندهاي از قابهاي سينماي اروپا را به خاطر ميآورد و اين همان ويژگي شاخص فيلمهاي شيخطادي است؛ ضبط تصاوير بينظير روي نگاتيو.
احمدرضا حجارزاده