پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۷ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۵

مزدوران «2030» مشغول کارند

بعد از پذیرش سند توسعه پایدار 2030 توسط رئیس‌جمهور در مهر‌ماه سال 139۴ ، اتفاقات جدید و بعضا عجیبی در حیطه آموزش مسائل جنسی در کشور رخ داد.
کد خبر : ۴۰۱۶۴۶

صراط: کتاب‌هایی منتشر شد، ان جی او‌هایی (گروه‌های مردم نهاد) در این زمینه ایجاد و یا فعال شدند، نهادهای به اصطلاح بین‌المللی، تمام عیار دست به کار شدند، گروهی از کامش شناس‌ها (سکسولوژیست) در اقصی نقاط کشور کارگاه آموزش جنسی برگزار کردند و حتی دستگاه‌های دولتی، مبادرت به انجام آموزش‌هایی کردند که سابقه نداشت. اما آیا این حجم از عملکرد، برآمده از تقاضای مردم و نیاز جامعه بود؟

به گزارش کیهان، آیا شیوه عملکردها در این زمینه، بر اساس کار ‌کارشناسی متخصصین متعهد بود؟ آیا برای اجرای این پروژه، تحلیل هزینه فایده صورت گرفته بود؟ اساسا به چه دلایلی، آموزش جنسی، به خصوص به کودکان و نوجوانان تجویز شد؟ سه علت عمده برای تجویز این آموزش‌ها را بررسی می‌کنیم.

آموزش جنسی بدهید
تا بچه‌هایتان ایدز نگیرند!
هیچ عاقلی نیست که بخواهد فرزندان این آب و خاک دچار بیماری خطرناک ایدز شوند، اما چه چیزی را باید به دانش‌آموزان، آموزش داد تا ایدز نگیرند؟


انتقال ایدز از سه طریق عمده صورت می‌گیرد: نخست مادر به جنین و نوزاد، سپس خون (معمولا سرنگ مشترک در معتادان تزریقی) و فرآورده‌های خونی (مانند بلایی که جنایتکاران فرانسوی بر سر بیماران ایرانی آوردند) و راه سوم نیز ارتباط جنسی. در مورد انتقال از مادر، آموزش به کودک و نوجوان ضرورتی ندارد و در مورد انتقال خون و فرآورده‌های خونی نیز به دلیل آزمایش‌های دقیقی که بر روی آنها صورت می‌گیرد، احتمال انتقال ویروس عامل ایدز، قریب به صفر است. پس برای آموزش، می‌ماند اعتیاد تزریقی و سپس بحث ارتباط جنسی. حال در این دو مورد باید چه چیزی را به دانش‌آموز یاد بدهیم؟


علی‌القاعده در مورد اعتیاد تزریقی باید به دانش‌آموز گفت: «به سراغ مواد نرو! اگر رفتی، زیاد مصرف نکن! زیاد مصرف کردی، تزریقی نشو! تزریقی شدی، از سرنگ آلوده دوستت استفاده نکن! خواستی استفاده کنی، ابتدا آن را ضدعفونی کن! ضدعفونی نکرده استفاده کردی، برو تست ایدز بده! مثبت شدی، رابطه جنسی برقرار نکن! رابطه جنسی برقرار کردی، لااقل از وسیله‌ای استفاده کن که طرفت ایدز نگیرد!»


در مورد ارتباط جنسی نیز باید به دانش‌آموز گفته شود که «رابطه جنسی نداشته باش. خواستی رابطه داشته باشی از وسیله‌ای استفاده کن که ایدز نگیری! اگر به این وسیله نیاز پیدا کردی، اینگونه تهیه کن و این را هم بدان که وسیله مزبور، بدین صورت استعمال می‌شود. نهایتا گمان هم نکن که آن نوع رابطه جنسی منجر به ایدز نمی‌شود، بلکه احتمال اینکه از آن طریق مبتلا شوی، بیشتر از این طریق است. البته این را هم بدان که آن یکی فعل جنسی و آن دیگری، تو را به ایدز مبتلا نخواهد کرد. شاید باورش برایت سخت باشد ولی فلان فعل جنسی هم منجر به ایدز نمی‌شود!»


در نگاه نخست واضح است که این آموزش‌ها آسیب‌زا هستند، چرا که به صورت ضمنی به عموم دانش‌آموزان القا می‌شود که در معرض ابتلا به اعتیاد و فحشا هستند. آموزش‌هایی که معمولا مانع رفتارهای غلط نیز نمی‌شوند، بلکه تنها آنها را بهداشتی می‌کنند. البته این آموزش‌ها می‌توانند زمینه ترویج این سوءرفتارها را نیز فراهم کرده و به عنوان مثال به نوجوان القا کنند که در صورت رعایت برخی ملاحظات، رابطه نامشروع هم برایش مشکلی ایجاد نمی‌کند! همچنین از آنجا که آموزش‌های مزبور، رابطه جنسی را خارج از چارچوب نهاد خانواده مورد بررسی قرار می‌دهند، ناخودآگاه این تلقی را در مخاطب خود ایجاد می‌کنند که «ازدواج تنها راه مجاز ارضای نیاز جنسی نیست»، از این طریق از روابط نامشروع، قبح زدایی کرده و انحرافات جنسی را از معضلی اجتماعی، به مسئله‌ای فردی یا بین فردی تنزل می‌دهند.
خطر ابتلای دانش‌آموزان به ایدز چقدر است؟


البته به صرف اینکه این آموزش‌ها آسیب زا هستند، نمی‌توان مانع آنها شد، چرا که ممکن است خطر، آنقدر بزرگ باشد که مجبور شویم با تحمل این آسیب‌ها مانع خسارت بزرگتر شویم و به قول معروف، دفع افسد به فاسد کنیم.


حال باید بررسی کرد که خطر ابتلای دانش‌آموزان به ایدز چقدر است و تا‌کنون که آموزش‌های جنسی منظمی صورت نگرفته، چه نسبتی از دانش‌آموزان به ایدز مبتلا شده‌اند؟


آخرین تخمین از مبتلایان به ویروس عامل ایدز نشان می‌دهد که تا پایان سال 1395، 56 هزار و 882 نفر در کشور مبتلا به ایدز بوده‌اند، یعنی 7 نفر از هر 10 هزار ایرانی. از این تعداد 25 هزار و 472 نفر شناسایی شده‌اند (45 درصد کل بیماران) و مابقی از بیماری خود بی‌اطلاع هستند. در طول این سالیان نیز 9 هزار و 477 نفر از مبتلایان به ایدز مرده‌اند. از مجموع مبتلایان شناسایی شده، 66 درصد، معتاد تزریقی بوده‌اند که از طریق سرنگ مشترک بیمار شده‌اند، 19 درصد از طریق رابطه جنسی (که عمدتا همسران مردان معتاد تزریقی هستند) و 1.5 درصد نیز از طریق مادر به کودک، ویروس عامل ایدز را گرفته‌اند. از بین مجموع بیمارانی که شناسایی شده‌اند، ۸۴ درصد مرد و ۱۶ درصد زن هستند. البته در چند سال اخیر، درصد زنان مبتلا به ایدز شناسایی شده، افزایش داشته که عمدتا ناشی از کنترل اپیدمی ایدز در مردان معتاد تزریقی بوده است (طبق مطالعات متعدد اکنون در کشور، بیش از نیمی از معتادان تزریقی به سرنگ استریل دسترسی دارند. این میزان در برخی مطالعات تا 70 درصد نیز عنوان شده) در واقع پایین آمدن کفه انتقال، ناشی از سرنگ مشترک بوده است که سبب شده کفه انتقال جنسی بالا برود.
در این میان قریب به 500 نفر از مبتلایان شناسایی شده، زیر 20 سال دارند که ما در اینجا تسامحا تمام آنها را دانش‌آموز حساب می‌کنیم، (در حالی که از 6 تا 18 سالگی دانش‌آموز شمرده می‌شوند) و مبتلایان شناسایی نشده در این سنین را نیز 600 نفر به شمار می‌آوریم.
حال باید دید از مجموع این 1100 مبتلا به ایدز در سنین زیر 20 سال، چه تعداد از طریق رابطه جنسی و اعتیاد تزریقی مبتلا شده‌اند؟
با توجه به اینکه عمده شیوه ابتلا در این رده سنی، از طریق مادر به جنین است، در بدبینانه‌ترین حالت فرض می‌گیریم که نیمی از این 1100 نفر از طریق جنسی و اعتیاد، به ایدز مبتلا شده باشند. حال با توجه به وجود جمعیت بیش از 12 میلیون و 600 هزار دانش‌آموز در کشور، متوجه خواهیم شد که شیوع ایدز در بین دانش‌آموزان، کمتر از 9 هزارم درصد است و از هر صدهزار دانش‌آموز، نهایتا چهار نفر احتمالا از طریق اعتیاد و رابطه جنسی به ایدز مبتلا شده‌اند.


حال با این وصف کدام عقل سلیم است که برای جلوگیری از ابتلای چهار نفر به ایدز، صدهزار دانش‌آموز را در معرض قبیح‌ترین مسائل جنسی و مطالب آسیب‌زای مرتبط با اعتیاد قرار دهد؟ چرا باید برای این آمار اندک، آموزش‌های جنسی را به کل جامعه دانش‌آموزی تسری داد؛ آن هم در حالی که بسیاری از کودکان و نوجوانان مبتلا به این بیماری، جزء گروه‌های پرخطر (High Risk) هستند، در نقاط خاصی از شهرها زندگی می‌کنند، بی‌خانمان هستند و اساسا معلوم نیست که به مدرسه بروند یا خیر؟! آیا بهتر نیست، به جای عمومی کردن این آموزش‌های آسیب‌زا، صرفا به آموزش گروه‌های در معرض خطر بپردازیم؟!


آنچه گذشت تا حدودی وضع بیماری ایدز در کشور را نشان می‌دهد. حالا باید دید که این وضعیت، چه تناسبی با عملکردهای وزارت بهداشت دارد؟
واقعا مشخص نیست که بر چه اساس آموزش‌های ایدز به مهدکودک‌ها، مراکز پیش دبستانی، دبستان‌ها و دبیرستان‌ها کشیده شده است؟ چرا علیرغم شیوع بسیار پایین ایدز در بین نوجوانان، ایران اولین کشوری بوده که در آسیای جنوب غربی و شمال آفریقا به طرح همگانی (all-in) پیوسته و همراه با یونیسف، به کودکان و نوجوانان 13 و بعضا 10 سال به بالا آموزش ایدز می‌دهد؟ چرا شئونات اخلاقی در این آموزش‌ها رعایت نمی‌شود و چرا با عملکردهای بی‌خردانه از مفاسد اخلاقی قبح‌زدایی می‌شود؟ بر چه اساس و به چه حقی، آموزش پرورش با وزارت بهداشت تفاهم نامه امضا کرده که به فرزندان مردم آموزش ایدز بدهد تا ایشان به عنوان سفیران سلامت، آموزش‌های آسیب‌زای مزبور را به سایر دانش‌آموزان و خانواده‌های خود منتقل کنند؟! راه انداختن اتوبوس‌های ایدز در پایتخت، چه تناسبی با الگوی انتقال این بیماری در تهران دارد؟ مقصود از راه‌اندازی خودپرداز ارائه کاندوم در برخی مراکز بهداشتی شهر مشهد چیست؟ چه شده است که اکنون در «رویکرد نوین آموزش اچ آی وی» به مربیان بحث ایدز، توصیه می‌شود که دیگر «ﭘﺎﯾﺒﻨﺪي ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده» را به عنوان راه ﭘﯿشگيری از اﺑﺘﻼ ﺑﻪ اچ آي وي ﻣﻄﺮح نکنند؟!


در حالی که صرفا 19 درصد انتقال ویروس از طریق جنسی بوده و همان نیز عمدتا از مردان معتاد به همسرانشان بوده، چرا باید مراکز کاهش آسیب (و البته افزایش فحشا) با رویکردی ضددین، مشغول خدمت رسانی به زنان روسپی باشند؟ چنانکه مدیر یکی از مراکز کاهش آسیب مورد حمایت وزارت بهداشت در اظهاراتی تکان دهنده گفته است: «کار مرکز، امر به معروف و نهی از منکر نیست. ما نمی‌توانیم به زن بگوییم تن فروشی نکن! مشاور مذهبی هم نداریم. کار ما کاهش آسیب است. ما تنها می‌توانیم سرنگ و کاندوم رایگان در اختیار زنان قرار دهیم تا رابطه ایمن‌تری برقرار کنند. حتی به آنها می‌گوییم، اگر می‌خواهی رابطه داشته باشی از میان ۲۰ رابطه، پنج رابطه سالم با پول زیاد انتخاب کن!»


چرا باید افرادی که عقاید و افکاری فاسد دارند، در مورد بحث ایدز تصمیم‌گیری کنند؟ دکتر مینو محرز در مهر ماه سال 1394 در سخنرانی خود در نشست تخصصی «سلامت زنان و رفتارهای پرخطر» می‌گوید: «ما از نظر علمی کلمه تن فروش را یک انگ می‌دانیم. چون همان جور که گفتم جزء اولین شغل‌ها بوده! (لابد به دلیل الفضل لِلمتقدّم!) ما می‌گوییم صنعت سکس و اسم آن خانم را نمی‌گوییم تن فروش؛ بلکه می‌گوییم زن کارگر جنسی! بنابراین خواهشم این است که این کلمه را به کار نبریم... ما صنعت سکس می‌گوییم و کارگر جنسی، حالا چه زن و چه مرد!... ما نباید بر روی این زنان انگ بگذاریم، نباید سعی کنیم شغل آنها را عوض کنیم! بلکه باید آنها را سالم نگه داریم تا جامعه مصون بماند!»


نگارنده قبلا از «فقر فهم فرهنگی» برخی از مدیران وزارت بهداشت نوشته بودم، اما وقتی اظهارنظرهای وقیحانه و بی‌پایه این متخصص بیماری‌های عفونی را از نظر می‌گذرانیم به خوبی در می‌یابیم که دیگر اینجا مسئله، فقر فهم فرهنگی نیست، بلکه علنا با «بی‌شعوری فرهنگی» مواجهیم. با کمال تاسف این فرد، عضو کمیته کشوری ایدز و رئیس‌مرکز تحقیقات ایدز ایران است و حقیقتا اگر خروجی تصمیمات چنین افرادی، چیزی جز این بود که اکنون شاهد آنیم، جای تعجب داشت.


بی‌شک مسئولان وزارت بهداشت باید به جای مدنظر قرار دادن تعهدات بین‌المللی (به خصوص تعهدات سند توسعه پایدار 2030) و پیروی کورکورانه از دستورالعمل‌های ترجمه‌ای و خوش رقصی برای آژانس‌های سازمان ملل، بساط این آموزش‌ها را جمع کرده و بر اساس شواهد علمی و با مدنظر قرار دادن مشخصات فرهنگی مردم ایران، به مبارزه با ایدز بپردازند.
به بچه‌هایتان آموزش جنسی بدهید تا به آنها تجاوز نشود!


از دلایل دیگری که برای لزوم آموزش جنسی شمرده می‌شود، بحث کودک آزاری جنسی
(Sexual Child Abuse) است. در بهترین حالت توصیه می‌کنند که باید به بچه‌ها یاد بدهیم که نقاط خصوصی بدنت کدام است و بگوییم مراقب باشد که کسی به آن نقاط دست درازی و تعرض نکند. اما مشخصا با این اقدام برای کودک سؤالاتی پیش می‌آید: برای چه تعرض کنند؟ چه سودی به حالشان دارد؟ و...
در واقع این آموزش سبب می‌شود که آنچه به ذهن کودک خطور هم نکرده است، برای او تبدیل به مسئله شده، مقدمه‌ای شود برای کنجکاوی‌های بیشتر. مسئله‌ای که خود می‌تواند خطراتی را برای کودک به دنبال داشته، همچنین اسباب فساد اخلاقی وی را در بزرگسالی فراهم آورد؛ چرا که به فرموده حضرت امام على (ع): «مَن کَثَّر فِکرَه فِى المَعاصى دَعَته إِلَیها» کسى که در مورد گناهان زیاد فکر کند، گناهان او را به سوى خود می‌کشند. همچنین با ارائه آموزش‌های اینچنینی، فضای مدارس نیز برای پرده‌دری‌های بیشتر آماده می‌شود. (معلمین و دانش‌آموزان، توصیف‌های نغزی از فضای کلاس‌ها هنگام تدریس این مباحث دارند، که البته امکان انتشارشان وجود ندارد!)


همچنین معدود مطالعاتی که در مورد میزان شیوع کودک آزاری جنسی صورت گرفته، نشانگر شیوع بسیار اندک این آسیب در شهرهای مورد مطالعه بوده است. از همین رو عقلانی نخواهد بود که به خاطر این تعداد اندک، ذهن، دل و ضمیر پاک میلیون‌ها کودک این سرزمین درگیر چنین مباحثی شود؛ به خصوص که می‌توان مراقبت‌های لازم را به والدین کودکان آموزش داد تا فرزندانشان اساسا در معرض آزار جنسی قرار نگیرند. البته همین آموزش‌های آسیب زا را می‌توان برای کودکان در معرض آسیب، مثلا کودکانی که والدین معتاد دارند، تجویز نمود. اگرچه در کارایی این آموزش‌ها در این موارد نیز تردیدهای اساسی وجود دارد؛ چرا که معمولا این کودک آزاری‌ها با توسل به زور صورت می‌گیرد و مشخصا فنون رزمی در این آموزش‌ها جایگاهی ندارد و بر فرض وجود نیز، کمکی به این کودکان بی‌گناه نخواهد کرد!


متاسفانه آموزش و پرورش به بهانه پیشگیری از کودک آزاری جنسی، برنامه‌های بی‌شرمانه‌ای را برای دانش‌آموزان کلاس‌های اول تا سوم ابتدایی ترتیب داده است که اعتراض والدین دانش‌آموزان را نیز به دنبال داشته. اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران، بر اساس مجوزی که مورخ 12/09/1396 صادر شده، تحت عنوان «مداخلات مددکاری اجتماعی» و «نظام مراقبت‌های اجتماعی» به این آموزش‌ها پرداخته است و در برخی از شهرستان‌ها نیز آموزش‌های مزبور با همکاری آموزش و پرورش و برخی از ان‌جی او‌ها ارائه شده است.


به دانش‌آموزان، آموزش جنسی بدهید
تا اطلاعات جنسی را از منابع غیر معتبر
دریافت نکنند!


مسئولان پیگیر آموزش جنسی می‌گویند: «دیگر آن زمان گذشته است که اگر ما اطلاعات مربوط به مسائل جنسی را در اختیار نوجوان قرار ندهیم، او نتواند این اطلاعات را کسب کند. می‌رود از فضای مجازی و فیلم‌های مبتذل آن اطلاعات را به دست می‌آورد و همین مسئله سبب انحراف وی می‌شود.»


اما در مورد این استدلال نیز باید چند نکته را متذکر شد: نخست اینکه آیا واقعا نوجوان برای دریافت اطلاعات جنسی است که به سراغ فضای مجازی و فیلم‌های مبتذل می‌رود؟


در پاسخ باید گفت: موضوع برای دختر و پسر متفاوت است. پسر عمدتا برای پاسخ به نیاز جنسی به سراغ این مفاسد می‌رود، در حالی که دختر بیشتر برای کنجکاوی، به این عمل غیر اخلاقی می‌پردازد. پس لااقل پسران، برای علم آموزی و دانش اندوزی به سراغ این منابع نمی‌روند و اگر معلمین به آنها اطلاعات معتبر بدهند هم، تا آن زمان که به نیاز طبیعیشان پاسخ داده نشود، ابدا تضمینی وجود ندارد که دست به دامان این منابع نشوند و از تاثیرات منفی آنها در امان بمانند.


در مورد دختران نیز باید گفت که پاسخ دادن به کنجکاوی‌هایشان آنچنان فایده‌ای ندارد، زیرا اساسا کنجکاوی حد یقفی ندارد. بر فرض که دختری، پاسخ سؤالاتش را از معلم و مدرس گرفت، حال اگر باز کنجکاویش در سطحی بالاتر گل کرد چه؟! پس آموزش با هدف ارضای کنجکاوی دانش‌آموز، آن هم در بحثی مانند مسائل جنسی، هرگز معقول به نظر نمی‌آید. این کنجکاوی‌ها نیز معمولا، پس از ازدواج دختران به صفر می‌رسد، نه لزوما به این دلیل که پاسخ سؤال‌هایشان را گرفته‌اند، بلکه به این علت که نیاز جنسی- عاطفیشان ارضا شده است.


البته آموزش برخی مسائل، مانند «نکات بهداشتی در سنین بلوغ»، «نحوه صحیح مواجهه و تعامل با جنس مخالف» و «تکالیف شرعی پس از بلوغ» لازم است که بهتر است همین آموزش‌ها نیز از طریق والدین و روحانیون مبلغ صورت گیرد. همچنین موضوعاتی از قبیل «نحوه پاسخ به سؤالات جنسی کودک و نوجوان»، «تغذیه نوجوانان در سنین بلوغ»، «مسائل پیرامون خواب و استحمام کودک و نوجوان» و «حفظ حدود و حریم‌ها در مسائل جنسی» نیز باید به والدین کودکان و نوجوانان آموزش داده شود.


چرا برخی از مسئولان پیگیر ورود آموزش جنسی به مدارس هستند؟


با وجود این توضیحات، این سؤال همچنان باقی می‌ماند که چرا برخی از مسئولان در داخل کشور مجدانه پیگیر ورود آموزش جنسی به مدارس هستند؟


واقعیت این است که برخی از مسئولین و کارشناسان، با وجود حضور فیزیکی در ایران، در فضای فرهنگی غرب تنفس می‌کنند و گمانشان بر این است که وضعیت خانواده و بالتبع آمار انحرافات جنسی در ایران مانند کشورهای غربی است و ما نیز باید به شیوه آنها عمل کنیم.
خوب است که در این مجال مروری اجمالی بر وضعیت اخلاق جنسی و شیوه‌های آموزش جنسی در آمریکا داشته باشیم.


آموزش جنسی در آمریکا
در آمریکا از هر 10 هزار نفر، 50 نفر به ایدز مبتلا هستند. یک نفر از هر 8 کودک آمریکایی، قربانی کودک‌آزاری جنسی شده است و صرفا سه درصد از جوانان، رابطه جنسی را به بعد از ازدواج موکول می‌کنند. قریب به نیمی از جمعیت بالای 18 سال آمریکا نیز مجرد هستند.


در این شرایط دو روش عمده برای آموزش جنسی در آمریکا وجود دارد. نخست آموزش جامع جنسی (Comprehensive Sexuality Education) و دیگری روش خویشتنداری و ریاضتی (Abstinence Only Sex Education). حامیان روش نخست معتقدند که باید وسایل جلوگیری از بارداری در اختیار نوجوانان باشد و راه‌های جلوگیری از ابتلا به بیماری‌های مقاربتی به آنها آموزش داده شود، اما حامیان روش دوم معتقدند که دانش‌آموزان نباید پیش از ازدواج، رابطه جنسی داشته باشند، همچنین با آموزش روش‌های جلوگیری از بارداری به دانش‌آموزان نیز مخالفت می‌کنند. تفاوت بین این دو رویکرد و تاثیر آنها بر رفتار نوجوانان، همچنان در آمریکا یک موضوع بحث‌برانگیز باقی مانده است و هر دو گروه شواهدی مبنی بر ‌اشتباه بودن رویکرد مقابل دارند.


طرفداران آموزش «مدل غربی خویشتنداری» معتقدند که آموزش جامع جنسی، منجر به بیشتر شدن آمار فساد جنسی، بیماری‌های مقاربتی و بارداری‌های نامشروع خواهد شد. از سوی دیگر نیز طرفداران آموزش جامع جنسی استدلال می‌کنند که از هر 30 آمریکایی، تنها یک نفر رابطه جنسی را به بعد از ازدواج موکول می‌کند، پس باید به آنها مسائل جنسی را کاملا آموزش داد. همچنین بر اساس مطالعات صورت‌گرفته مدعی هستند که آموزش جامع جنسی، منجر به افزایش فعالیت جنسی نوجوانان و یا افزایش ابتلا به بیماری‌های مقاربتی نشده است، مسئله‌ای که البته می‌تواند تا حدودی صحیح باشد؛ زیرا در جامعه‌ای مثل آمریکا، با بی‌بندوباری‌های گسترده و ولنگاری‌های بی‌حد و مرز، چه‌بسا این آموزش‌های آسیب‌زا نیز نتوانند کمکی به بدتر شدن وضع موجود بکنند!


نهایتا گذشته از اینکه کدام یک از دو روش فوق ‌اشتباه‌تر است، آنچه گفته شد عبرت‌هایی برای کارشناسان و مسئولین مذکور دارد که می‌تواند برای جبران گذشته به آنها کمک کند:


قطعا این موضوع بسیار جالب و تامل‌برانگیز است که در جامعه‌ای مانند آمریکا نیز، کارشناسان زیادی به آسیب‌زا بودن آموزش‌های جامع جنسی اذعان دارند و همین مسئله منجر شده است که 37 ایالت از 50 ایالت آمریکا، به مباحث خویشتنداری بپردازند. تاسف‌آور آنکه طبق سند 2030، روش آموزش جامع جنسی در کشور ما پیگیری می‌شود.


این هم که در آمریکا پس از مطالعه و فهم شرایط اجتماعی، اقدام به آموزش می‌کنند، خود درس مهمی برای مسئولین مربوطه در کشور ما است و به عنوان نمونه مسئول آموزش و پرورش شهرستان فنوج زاهدان باید بگوید که بر اساس کدام مطالعه و یا چه شواهدی به این نتیجه رسیده که باید دوره آموزشی پیشگیری از آزار و سوءاستفاده جنسی از کودکان را برای دانش‌آموزان 7 تا 12 ساله، اعم از دختر و پسر برگزار نماید؟!


نهایتا هم خوب است مسئولین بدانند که هیچ یک از این دو نوع آموزش، توفیقی در توقف رشد فساد اخلاقی نداشته‌اند و صرفا در برخی مقاطع زمانی، وضع فاجعه‌بار آمار بارداری‌های ناشی از زنای نوجوانان و موارد اقدام به جنایت سقط جنین تعدیل شده است. اکنون نیز آمریکا بیشترین آمار بارداری‌های دختران 15 تا 19 ساله را در بین کشورهای توسعه‌یافته دارد.


اما یکی از دلایلی که باعث شده آموزش‌ها صرفنظر از محتوایشان، در عمده کشورهای غربی توفیقی نداشته باشند این است که آگاهی نسبت به مضرات یک رفتار ‌اشتباه، لزوما مانع وقوع آن رفتار نخواهد شد. به عنوان مثال چرا پزشکان زیادی وجود دارند که سیگاری هستند؟ آیا این پزشکان نمی‌دانند که بدن به سیگار نیاز ندارد و سیگار عامل انواع و اقسام بیماری‌های خطرناک است؟
سیگار می‌تواند باعث مرگ شود و انحراف جنسی هم در صورت ابتلای فرد به ایدز می‌تواند به مرگ بینجامد؛ اما کدام‌یک از این دو، فی‌نفسه جاذبه نفسانی بیشتری دارد؟ قطعا انحراف جنسی که مربوط به یک نیاز حقیقی و غریزی قدرتمند است، جاذبه بیشتری نسبت به سیگار دارد. حال وقتی که آگاهی از خطر مرگ با مصرف سیگار، لزوما نمی‌تواند مانع سیگار کشیدن شود، قطعا آگاهی از خطر مرگ به دنبال انحرافات جنسی نیز به طریق اولی نخواهد توانست مانع وقوع این انحرافات شود.


غرض اینکه باید متوجه بود که موضوع مسائل جنسی به خصوص در نوجوانان و جوانان مجرد، بیش از آنکه عرصه کارکرد علم و تعقل و آموزش باشد، میدان تاخت و تاز نفس است و مطرح شدن موضوع انحرافات جنسی و مضرات آن، نه تنها لزوما منجر به عدم تمایل به این انحرافات نمی‌شود، بلکه می‌تواند با گشودن عرصه‌ای برای ماجراجویی در پیشاروی فرد، او را به ارتکاب فعل خطا متمایل نیز بکند.
راه‌حل مفاسد اخلاقی در جامعه ما چیست؟


به نظر می‌رسد که عمده مفاسد اخلاقی که اکنون در جامعه وجود دارد، ناشی از بی‌توجهی به نیاز جنسی نوجوانان و جوانان باشد. یعنی معمولا فرد پس از آنکه نمی‌تواند به نیاز جنسی- عاطفی خود از طرق مشروع پاسخ بدهد، به ورطه گناه افتاده و روز به روز به انحرافات اخلاقی وی افزوده می‌شود تا جایی که مفاسد اخلاقی وی، بروز اجتماعی می‌یابد.


مشخصا برای پیشگیری از این روند، ابتدائا باید نیاز فرد برآورده شود و صدالبته در مواجهه با یک نیاز حقیقی، قدرتمند و طبیعی، توصیه‌های اخلاقی کار خاصی از پیش نخواهند برد.


اما در برخی از مواقع، دیگر بحث بر سر نیاز جنسی نیست، بلکه موضوع، میل جنسی است. اینجاست که توصیه‌های اخلاقی کارکرد پیدا می‌کنند. در این مواقع برای بازگرداندن اسیران شهوات جنسی به مسیر تعادل انسانی، باید یک خودآگاهی در ایشان ایجاد کرد که متوجه شوند، در وجود خود معادن طلا و نقره‌ای را معطل گذاشته‌اند و همتشان را مصروف امور کم‌ارزش کرده‌اند.


متاسفانه از منظر طیف مهمی از کارشناسان و مسئولین، حل معضلات جنسی در جامعه، هزار راه‌حل دارد که از این هزار، یکی هم ازدواج نیست! در این طرز تفکر، آموزش مسائل جنسی با تمام مضراتش از حقوق نوجوان شمرده می‌شود، ولی ارضای مشروع این نیاز برای وی، خلاف عقلانیت تلقی می‌شود. در این طرز تفکر، اگرچه نیاز جنسی نوجوان به رسمیت شناخته می‌شود، ولی راه‌حلی مشروع برای ارضای آن معرفی نمی‌شود و تنها از امور حرام و مضر قبح‌زدایی شده، مورد توصیه قرار می‌گیرند. تازه اگر نوجوانی بخواهد از راه مشروع به نیازش پاسخ دهد، برخی از مسئولین نگران می‌شوند که مبادا کنوانسیون بین‌المللی حقوق کودکان نقض شود و فردی پیش از 18 سالگی ازدواج کند! در این میان هم کسی نمی‌پرسد: چرا مجامع بین‌المللی، افزایش سن ازدواج را که می‌تواند مفاسد بسیاری را به دنبال بیاورد، نادیده می‌گیرند و مدام نگران موضوع به اصطلاح «ازدواج زودهنگام» هستند؟ این نهادها چرا تاکنون فکری به حال معضل «ازدواج دیرهنگام» نکرده‌اند؟ واقعا اگر فردی پیش از 18 سالگی نیاز جنسی داشت، چه باید بکند؟!


فقط ازدواج نکند!
آشکار و در خفا می‌گویند که هر کار خواست می‌تواند بکند، ولی نباید ازدواج کند. وقتی می‌گوییم چرا؟ می‌گویند چون احتمال طلاق در «ازدواج‌های جنسی» بیشتر است! در حالی که اتفاقا کمترین میزان طلاق در کشور، در ازدواج‌های سنین پایین است.


همچنین برخی از روانشناسان معتقدند که ازدواج‌هایی که در سنین پایین و برای رفع نیاز جنسی صورت می‌گیرند، باعث پشیمانی فرد می‌شوند، آن هم به دو دلیل؛ نخست آنکه این افراد جوانی نکرده‌اند و دیگری آنکه در انتخاب یا پذیرفتن فردی به همسری، عجله کرده‌اند و معیارهای لازم را در نظر نگرفته‌اند. اما چند نکته در اینجا باید مورد‌اشاره قرار بگیرد:


کسی موافق این مسئله نیست که نوجوان، تنها با هدف ارضای نیاز جنسی- عاطفی ازدواج کند، ولی از طرف دیگر اگر کسی احتمال بدهد که اگر ازدواج نکند به گناه خواهد افتاد، ازدواج بر او واجب می‌شود. حال اگر ازدواج بر یک نوجوان واجب شده باشد، باید چه کند؟ علی‌القاعده این فرد می‌تواند با انگیزه رفع نیاز جنسی به دنبال آموختن معیارهای انتخاب همسر برود، مهارت‌های همسرداری را بیاموزد، برای ازدواج آماده شود و سپس ازدواج کند؛ همان گونه که اگر نماز بر کسی واجب شد، وضو نیز به عنوان مقدمه نماز بر او واجب می‌شود. یعنی به کسانی که مدام بحث بلوغ فکری و اجتماعی را به عنوان بهانه‌ای برای به تاخیر انداختن ازدواج مطرح می‌کنند، باید گفت: این بلوغ مانند بلوغ جسمی نیست که لزوما منتظر بمانی تا در سنی خاص اتفاق بیفتد، بلکه می‌توان آن را کسب کرد. بی‌شک مخاطبان، مواردی را سراغ دارند که یک فرد در سنی کمتر از بیست سال به تنهایی یک خانواده را مدیریت می‌کند و جوانی در سن بیشتر از سی سال هم هست که بدون کمک والدین، هنر اداره خودش را نیز ندارد.
پس ایرادی ندارد که فرد با انگیزه رفع نیاز جنسی به سراغ ازدواج برود و به اهداف غایی ازدواج نیز دست پیدا کند، بلکه ایراد اصلی این است که نوجوانان و جوانان ما در زمان لازم، به بلوغ اجتماعی نمی‌رسند و مهارت‌های لازم برای زندگی مشترک را نمی‌آموزند.


اما بر فرض اینکه یک نوجوان بخواهد برای در امان ماندن از گناه، ازدواج کند، آیا اساسا این امکان برای او فراهم است که مهارت‌های لازم برای همسرداری را کسب کند؟ خیر، ما تاکنون به خصوص در نظام آموزش و پرورشمان چنین امکانی را برای نوجوانان فراهم نکرده‌ایم و البته باید این کار صورت بگیرد؛ یعنی باید همزمان با متوسط سن بلوغ، به دختر و پسر آموزش همسرداری داده شود، تازه اگر در آستانه ازدواج قرار گرفتند، می‌توانیم برایشان دوره‌های بسیار مفصلی بگذاریم و به آنها مدرک فوق تخصص مسائل جنسی نیز بدهیم!


نکته دیگر هم اینکه ازدواج‌ها در سنین نوجوانی می‌توانند، با مسئولیت محدود آغاز شوند، یعنی تا زمانی که پسر شغل مناسبی نیافته است و دختر و پسر شرایط زندگی مستقل را پیدا نکرده‌اند، می‌توانند نامزد باشند و نیازهایشان را از طریق مشروع پاسخ گویند و در عین اینکه برای زندگی آینده خود برنامه‌ریزی می‌کنند، جوانی هم بکنند. صدالبته اهل اندیشه می‌دانند، که جوانی کردنِ پس از ازدواج با جوانی کردنِ پیش از آن، بسیار توفیر دارد و نه فقط با ازدواج، جلوی آسیب‌های این جوانی کردن گرفته می‌شود، که به زوجین نوجوان، آینده‌نگری و برنامه داده، سبب می‌شود ایامشان را به بطالت نگذرانند.


اما اگر ازدواج در آغاز احساس نیاز ترویج شود، آیا خانواده‌ها و نوجوانان از آن استقبال می‌کنند؟ در پاسخ باید گفت مسئولان امر تاکنون چنین راهی را برای خانواده‌ها و نوجوانان معرفی نیز نکرده‌اند و یک نوجوان آنقدر در خانواده، جامعه و مدرسه، دور از مسائل زندگی مشترک تربیت می‌شود که حتی به تخیل خود نیز راه نمی‌دهد که بخواهد تشکیل خانواده بدهد و مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. از سوی دیگر کسی خطرات و آسیب‌های به تاخیر افتادن ازدواج را به والدین دانش‌آموزان متذکر نشده است. در این شرایط بدیهی است که والدین، سری که درد نمی‌کند را دستمال نبندند و دانش‌آموزان، حتی به ازدواج فکر هم نکنند. به نظر می‌رسد با رفع این دو عیب عمده، دلیلی برای رد ازدواج در آغاز احساس نیاز وجود نخواهد داشت.


تضمین پایداری ازدواج در ابتدای احساس نیاز چیست؟
اما یک سؤال دیگر؛ در صورت ترویج ازدواج در ابتدای احساس نیاز، پایداری این ازدواج‌ها چگونه خواهد بود؟


به نظر می‌رسد در سنین نوجوانی، از آن رو که شخصیت زوجین کاملا شکل نگرفته و دختر و پسر برای تغییر رویه‌های اخلاقی و رفتاری، منعطف‌تر هستند، امکان کسب تفاهم حداکثری، بیشتر خواهد بود و همین موضوع اساسی سبب خواهد شد که این زندگی‌ها پایدارتر باشند. همچنین افرادی که در ابتدای احساس نیاز جنسی- عاطفی، ازدواج کرده‌اند از آن رو که گرفتار رفتارهای انحرافی و روابط خارج از چارچوب نشده‌اند، پس از ازدواج نیز معمولا دچار تنوع‌طلبی در رابطه، نارضایتی جنسی در زندگی مشترک و خیانت نخواهند شد، که این مسئله نیز در اندازه خود به استحکام بیشتر نهاد خانواده کمک خواهد کرد. به هر حال این حقیقت که در ازدواج‌های سنین پایین‌تر، احتمال وقوع طلاق کمتر است، خود می‌تواند گواهی بر پایداری بیشتر اینگونه ازدواج‌ها باشد.


نهایتا اینکه راه‌حل محوری و اساسی یک کلام است: «ترویج ازدواج در ابتدای احساس نیاز به همسر و مهیا کردن ساختارها در خدمت این هدف.»
حل آسیب‌های اجتماعی


راه و رسم شاهانه ندارد!


صدالبته برای نگارنده این سطور نیز کاملا آشکار است که کار در این زمینه تا چه حد دشوار است، ولی بی‌شک حل آسیب‌های اجتماعی به خصوص آسیب‌های معطوف به غریزه جنسی، راه میانبر ندارد. مشخصا بی‌آنکه سن ازدواج جوانان کم شود، معضلات جنسی حل نخواهد شد. نمی‌شود بدون استخراج «الگوی پاسخ به نیاز جنسی- عاطفی در اسلام»، به افق جامعه اسلامی رسید. نمی‌شود به وضع حجاب و عفاف بی‌توجه بود و توقع داشت که بین بلوغ جنسی نوجوان و بیداری غریزه در وی، فاصله بیفتد. نمی‌توان در منبرها توصیه حضرات معصومین علیهم‌السلام به غیرت را قلم گرفت و توقع داشت فساد زیاد نشود! نمی‌شود توصیه اسلام در مورد مهاجرت از محیط‌های آلوده را نادیده گرفت و در عین حال جلوی ابتلای میلیون‌ها نفر از مردم به فساد و فحشا را گرفت. نمی‌شود به کودک و نوجوان آموزش جنسی داد و همزمان مانع بیداری زودهنگام غریزه جنسی نوجوان شد. نمی‌شود در جامعه‌ای امر شرعی ازدواج موقت، نزد مردم منفورتر از زنا باشد و آن جامعه روز به روز بیشتر و بیشتر به سمت فساد نرود. نمی‌شود نسبت به نیاز جنسی فرزندانمان بی‌تفاوت باشیم و برای کشیده نشدنشان به فساد، توکل کنیم. نمی‌شود فضای مجازی را بی‌هیچ قاعده‌ای در اختیار فرزندانمان بگذاریم و متوقع باشیم که فرزندانمان به فساد کشیده نشوند.


واقعا نمی‌شود و البته از غرائب روزگارند، والدینی که به دلیل نظارت نکردن بر فرزندانشان، به دیگران فخر نیز می‌فروشند که: «ما به حریم خصوصی و خلوت فرزندمان احترام می‌گذاریم!» ایشان نمی‌دانند که اگر هم می‌خواهند کار باکلاسی انجام دهند باید مانند استیو جابز -موسس شرکت اپل- دسترسی فرزندان خود به فضای مجازی را محدود کنند، یا مثل اوباما به دخترشان اجازه استفاده از فیسبوک را ندهند!


البته همین طرز تفکر را می‌توان در برخی از مدیران وزارت ارتباطات نیز دید، چرا که احساس می‌کنند اگر نظارت خود بر فضای مجازی را کمتر کنند، به مردم آزادی داده، کار روشنفکرانه‌ای کرده‌اند؛ حال آنکه در مبدأ روشنفکری مصطلح – اروپا - قرار است که در همین سال ۲۰۱۸، هیچ نوجوان کمتر از ۱۶ سالی بدون اجازه والدین نتواند از شبکه‌های اجتماعی، نظیر توئیتر و فیسبوک استفاده کند.


مشخصا نمی‌شود با این طرز تفکرهای‌ اشتباه و همت‌های کوتاه با آسیب‌های اجتماعی مبارزه کرد و حل این معضلات راه میانبر ندارد.
نقل است، بطلمیوس اول -پادشاه یونان- وقتی که خواست هندسه بیاموزد، آن را دشوار یافت و ترجیح داد که از راه ساده‌تری به فهم آن موفق شود؛ پس، نزد اقلیدس رفته از وی پرسید: آیا امکان دارد قضایا را به نحو ساده‌تری بیان کرد؟ اقلیدس بی‌معطلی به وی گفت: «آموختن هندسه، راه و رسم شاهانه ندارد!»
الغرض که حل آسیب‌های اجتماعی نیز راه و رسم شاهانه ندارد و با جلسات اداری بی‌پشتوانه و بدون کار جهادی دلسوزانه، هیچ کاری به پیش نخواهد رفت.