صراط: سلبریتیها انسانهای بیهنری هستند که از بستر خاص تمدن مدرن و با زمینهسازی رسانهها توان ظهور خاصی از جهره خود را در میان فرهنگ عمومی دارند.
به گزارش تسنیم مسئله سلبریتیها به عنوان یک برآیند دوران کنونی که پیشبرنده فرهنگ عمومی است یکی از مسائل اصلی جامعه ما شده است. سلبیریتها در دوران کنونی از سیاست گرفته تا هنر، ورزش، مسائل اقتصادی و... ورود پیدا میکنند بدون آنکه تخصص و یا علم خاصی در آن حیطهها داشته باشند. یکی از نکات مورد تامل در خصوص سلبریتیها، تبیین دلایل و علل بروز این برآیند و در محور قرار گرفتن آن در دوران کنونی است. در همین رابطه به گفتوگو با سید مهدی ناظمی قره باغ، استاد فلسفه و عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی پرداختیم.
* آیا می توان مفهوم سلبریتیها را نتیجه خاصی از سیر فلسفه و تفکر انسان غربی از زمان یونان باستان تا دوره کنونی دانست؟
سلبریتیها همان خدایانی هستند که باید در هر دوره ای پرستیده شوند زیرا انسان ذاتا موجود پرستش گری است(در این نوع بتکدهی صورت پرستی/ زند به نوبت هرکس کوس هستی)، انسان صورت میپرستد. البته صورت مورد نظر در اینجا صرف چهره نیست اما باید بین صورت فلسفی و صورت عرفی به معنای چهره یک رابطهای بوده باشد که اینگونه بصورت مشترک استعمال شدهاند. ارتباط بین معنای فلسفی و معنای عرفیِ صورت بدین نحو است که در هر دو، حقیقتی را پیش رو قرار میدهیم و آنچه پیش رو قرار میگیرد به نوعی دیدنی میشود حال اگر خدا پیش رو قرار بگیرد طبیعتا صورت پیدا میکند فلذا در دورهای معابد و بت خانهها مکانی بوده که صورتهای خدایان اجازه داشتند که دیده شوند حتی کعبه هم به همین دلیل در دورهای تبدیل به بت خانه شده بود.
صورت پرستی انسان یک امر تاریخی است و کم و بیش همواره مطرح بوده است. البته این مسئله در ادیان ابراهیمی تا حدی به محاق میرود اما مسیحیت نمیتواند در برابر صورت پرستی خیلی مقاومت کند و از همان آغاز، صورت گری در الهیات را میپذیرد و تندیسها و نقاشیهای خدای پدر، پسر، مریم و... باب میشوند و مردم، تجربه تقدیس را از طریق تجربه تحسینِ این صورتها دریافت میکردند.
این تحسین و تقدیس که تا دوران مدرن و رنسانس مطرح بوده خیلی وجه ناتورالیستی و طبیعت گرایانه نداشته است فلذا صورت بیشتر جنبه صاحب صورت را با خود به همراه داشته است. صاحب صورت یک منبع قدسی و غیبی بوده که تطابقی با صاحب صورت ندارد بلکه یک اشاره ای است به صاحب صورت. در واقع به زبان نشانه شناسی، صورت صرفا نماد صاحب صورت است نه اینکه شمایل آن باشد.
صورت در دوران رنسانس
با انقلاب فرهنگی که در رنسانس رخ میدهد و تحول خاصی که در فکر انسان ایجاد میشود که معمولا به تبع آن، انسان عمده مسائل را در محدوده عقل جزوی درک میکند، صورت شمایل صاحب صورت میشود و با همه جزئیاتش متعلق به صاحب صورت است. در این دوره آن صاحب صورتی که انسان دنبال میکند یک امر فراروندهای نیست بلکه مثلا نشان دهنده زیبایی مجسم است. فلذا میتوان ادعا کرد که نشانه بین صاحب صورت و صورتش، نشانهای از نوع شمایل و شباهت است.
صاحب صورت و صورتی که در ابتدای عصر رنسانس متولد میشوند هنوز واجد امکاناتی نیستند که بسط و گسترش بیابند. درواقع هنوز هنر، فاخر قلمداد میشود و شما باید به محضر هنر فاخر بروید نه اینکه او به محضر شما بیاید. در این دوره هنر عمومی است اما عمومی بودنش همچون معابد و کلیساست یعنی باید دیگران به سراغ آن بروند اما با پایان دوران رمانتیک، هنر فاخر تضعیف میشود هنگامی که رسانههای تصویری اختراع میشوند و امکان تکثیر سریع صورتها و آثار هنری و... فراهم می شود و در اینجاست که مشاهده میکنید مثلا لبخند مونالیزا یا آثار ونگوک و... به سرعت تکثیر میشوند. اینجاست که اصل آثار هنری تکثیر شده صرفا واجد ارزش اقتصادی میشوند. اینجاست که تمایز هنرها از همدیگر به مثابه هنر فاخر و هنر عام از بین میرود. به تبع این از بین رفتن تمایزها، رقابت درمورد این است که چه چیزی می تواند بهتر تکثیر بیابد و در میان عموم مردم رسوخ بیشتری داشته باشد. آنچه که موفق به انجام این عمل میشود هنرهای تصویری بخصوص سینما است.
بازیگری در دوران یونان و عصر مدرن
*چه اتفاقی در ذات انسان رخ میدهد که متمایل به سلبریتیگرایی یا به تعبیر شما چهرهگرایی میشود؟
این همان صورت پرستی است منتهی تمایز این صورت با صورت خدایان و بتهای معابد یا شمایل منتسب به مریم مقدس و... در این است که در این عصر به تبع رسانهها هیچ امر مقدس و غیر مقدسی وجود ندارد بلکه صرفا افرادی مطرح هستند که نقابهایی زدهاند.
در آغاز عصر تراژدی یونان اولا بازیگر وجود نداشته و بعد هم که بازیگر مطرح می شود، خودِ بازیگر مطرح نبوده بلکه نقش او واجد اهمیت بوده است اما در عصر مدرن دیگر نقشها واجد اهمیت نیست بلکه خودِ اشخاص هستند که صورت و چهره هستند زیرا دیگر امر فاخری وجود ندارد که بخواهد پرستیده شود، کسانی پرستیده می شوند که خودشان صورت ساز هستند و حامل آن امر فاخر هستند. در این عصر چون نقشی که باید ایفاء بشود از بین رفته پس آن خودِ هر فرد به نفع چهره و صورت خودش کنار رفته است. یعنی هر فردی به نفع چهره سلبریتی کنار رفته است. درواقع انسان به نفع چهرهای که از او ساخته میشود کنار میرود. سلبریتیها غالبا میپذیرند که خودشان به نفع چهرهای که از آنها مورد تحسین واقع میشود کنار روند البته در این بین و در این بتکده خانمها به دلیل تمایل به تحسین شدن، بیشتر به سمت سلبریتی گرایی تمایل مییابند.
ایران را در جهان به نام هنرمندانش میشناسند
* منظورتان از بتکده همان تمدن مدرن است؟
بله. نقش بتکده حفظ وضع موجود و برچسب زدن بر فرهنگ امروز است. دقت داشته باشید که در طول تاریخ، هر قومی به نام خدایش صدا زده میشد مثلا چون نام خدای قوم آشور، آشور بود لذا نام این قوم هم همان بود. امروزه می بینید که ایران را در جهان معمولا به نام افرادی همچون عباس کیارستمی، اصغر فرهادی و... می شناسند. زمانی نیز خیلی از افراد آمریکا را در زمان جنگ سرد با سیلوستر استالونه، آرنولد و... شناختند. آمریکا با وجود اینکه یک جامعه متکثر چند صدایی بود اما رسانه آن را با افراد خاصی به جهان شناساندند.
جامعه آمریکایی با این بتها(سلبریتیها) برچسب میخورد و برای جهان شناسانده میشود. این چهره آمریکا را جهان سرمایه داری که پایتختش آمریکاست تعیین میکند و به همین دلیل است که سلبریتی پرستی با آمریکا پرستی مناسبت دارد. اگر کسی آمریکا گرا و آمریکا پرست باشد به احتمال بسیار زیاد سلبریتی گراست و اگر هم سلبریتی گرا باشد به قطعیت آمریکا گراست حالا ممکن است مدعی شود که من سلبریتیهای هندی را دوست دارم اما باز کاملا مشخص است که سلبریتیهای هندی هیچ ربطی به هند ندارند. باید توجه داشت که محل سلبریتیها آمریکاست حتی محل سلبریتیهای ایرانی. آمریکا از طریق سلبریتهیا درآمدزایی قابل توجهی دارد. اساسا یکی از دلایل اینکه سلبریتیها مدام ازدواج میکنند و طلاق میگیرند همین گردش اقتصادی است که بواسطه آن ایجاد میشود. در آمریکا با هر طلاق یا ازدواج مجددی یک بورسی از اخبار و... ایجاد میشود. شبیه همین در دوران باستان درخصوص پادشاهان مطرح بود که مردم منتظر تولد فرزند پادشاه بودند و تولد فرزند پادشاه همچون تولد افراد دیگر نبود زیرا پادشاهان تبار خدایی داشتند و آینده قوم را همین فرزندان پادشاه معین میکردند.
* تاثیر سلبریتیها بر اندیشه چیست؟ ما می بینیم که معمولا سلبریتها انسانهای واج اندیشه خاصی نیستند اما خب با اصل اندیشیدن در جامعه چه کار می کنند؟
سلبیرتی قرار نیست کاری با اندیشه داشته باشد زیرا سلبریتی در جایی مطرح است که امور قرار است تسبیح و تقدیس شود. سلبیریتها جریان فرهنگی موجود را تثبیت میکنند و مراقب هستند که فرهنگ موجود دچار تغییر کلان نشوند.
* ظاهر امر این است که سلبریتها معمولا در بستر هنر پیشرفت و ترقی پیدا میکنند. آیا واقعا عامل تعالی و رشد هنری میشوند و یا اینکه عامل تخریب هنر میشوند؟
اولا سلبریتی صرفا از بستر هنر رشد نمیکنند بلکه ممکن است سلبریتیها ورزش کار، سیاست مدار و.. باشند مخصوصا با گسترش رسانهها در دوره کنونی بعضا سلبریتیها هیچ چیزی نیستند و واجد هیچ زمینه خاصی نمیباشند. سلبریتیها در این بستر فقط میتواند خودش را به ظهور برساند. تخصص سلبریتیها در به ظهور رساندن خویش است البته باید توجه کرد که این تخصص متعلق به آنها نیست بلکه به تبع اقتضائات جامعه در این مسیر قرار میگیرند. سوال این است که قرار است در کار هنری و... چه چیزی به ظهور رسانده شود؟
صادق زیباکلام یک سلبریتی است نه استاد دانشگاه
باید توجه داشت که در هنر معاصر به دلیل تشتّت و پریشانی قرار نیست هیچ چیز فاخری به ظهور رسانده شود و اگر هم چیزی به ظهور رسانده شود متناسب با امر مصرف و نمایش است. لذا شما مشاهده میکنید که در دنیای امروز شاعران به سختی سلبریتی میشوند حال آنکه یک دختر نوجوان به سهولت سلبریتی میشود. سلبریتی یک هنرمند بیهنر است زیرا سلبریتی نه به دلیل هنر بلکه به دلیل توان و موفقیت در به ظهور رساندن چهرهای از خود تبدیل به سلبریتی شده است. شما امروزه مشاهده میکنید که برخی اساتید دانشگاه سلبریتی هستند مثلا آقای صادق زیباکلام یک سلبریتی است، اتفاقا برادر ایشان یعنی آقای سعید زیباکلام هم یک استاد دانشگاه است هم بسیار عالم باسواد و تبحری در رشته خودش است و هم یک فعال سیاسی است. درواقع خیلی از ویژگیهای چهره شدن را آقای سعید زیباکلام دارد اما ایشان سلبریتی نیست و وقتی از او انتقاد میشود هیچگاه طرفدارانش عصبانی نمیشوند اما کوچک ترین حرفی که آقای صادق زیباکلام میزند جمعیت بسیاری را تحریک میکند، عدهای از مردم برای کمک به قشری دیگر به حساب ایشان پول میریزند. حال آیا واقعا آقای صادق زیباکلام جایگاه خاصی در دانش دارد؟ آیا ایشان به دلیل استاد دانشگاه بودنش تبدیل به چهره شده است؟ به نظر من چهره شدن یک اتفاق رسانهای است که از طریق دنیای مصرفیِ سرمایه داری رسانه های تصویری رقم میخورد.
*سلبریتها چه تاثیری بر معیار اعتبار اجتماعی دارند؟
سلبریتی کارش این است که به آنچه هست اعتبار میبخشد. فرضا در مسائل سیاسی ورود پیدا میکند و جریان خاصی را تقویت میکند و پیش میبرد. معمولا در جهان، سلبریتی را افراد و نهادهای خاصی جهت میدهند و کوک میکنند اما چون در ایران همچین نهادهایی وجود ندارد لذا سلبریتیها خودش را در اختیار افراد و جریانهای کوک کننده میدهد. نظیر این اتفاق را در انتخابات اخیر ایران دیدید. مثلا آقای رضا کیانیان که هم یک فرد باهوشی است و هم بازیگر جاافتاده و محبوبی است و کارهای ارزشمند اجتماعی و فرهنگی میکند، ایشان که زمانی از شهرداری تهران به دلیل کمکش به سینما بسیار تعریف و تمجید کرده بود، نزدیک به انتخابات میگوید که من به اینها رأی نمیدهم و به جناح مقابل رأی میدهم و کمکهایی هم که شهرداری تهران به سینما کرده وظیفه ذاتی شهرداریهاست. خب این کاملا مشخص بود که در طول تاریخ جمهوری اسلامی هیچ کس به اندازه آقای قالیباف به سینما کمک نکرد اما عمده سینماگران هنگام انتخابات به ایشان پشت کردند زیرا جناح آقای قالیباف توان مدیریت سینما گران و سلبریتیها را ندارد.
* چرا سبک زندگی و کارهایی که سلبریتیهای ایرانی انجام میدهند نه کاملا شبیه سنت و فرهنگ ایرانی-اسلامی است و نه کاملا غربی و مدرن است؟ چرا کنشها و مدل زندگی سلبریتیهای ایرانی مدل اصیلی نیست؟
باید دقت کرد که به دلیل پذیرش زندگی شهری و مدرن در ایران، ما گریزی از سلبریتیها نداریم و آنها وجود دارند. نباید در برابرشان تندی بیخودی کرد. اگر کسی با سلبریتیها و تاثیرات اجتماعی و... آنها کاری دارد باید کار و فعالیت خودش را چه له و چه علیه آنها، معنا دار کند.صرفِ اعتراض داشتن در برابر آنها کاری از پیش نخواهد برد. ما نباید از سلبریتی انتظار خاصی داشته باشیم بلکه این وظیفه قدرت است که باید آن را مدیریت کند. برای مثال متاثر از فضای فیلم قیصر آقای کیمیایی، قبل از انقلاب در میان جوانان کفش خاصی به نام کفش قیصری مد شده بود. ماجرا از این قرار است که آقای کیمیایی قبل از ساخت فیلم قیصر به ساواک احضار میشود و برخورد شدیدی با او صورت میگیرد و به او میگویند که چیزی بساز که فرهنگ ایرانی خودمان را نشان دهد. او به تبع همین در قیصر سعی میکند نماد خاصی را برای زندگی شهری آن زمان که در حال شیوع بود با اضافه کردن چاشنی ایرانی بیابد.
سلبریتی باید با کمک قدرت و بدنه کارشناسی قوی که پشتوانه قدرت است به مدل سازی و نمادسازی و فرهنگ سازی بپردازد. اگر وضع انفعالی کنونی در برابر سلبریتیها ادامه بیابد موجب آسیب خوردن بیشتر خواهد شد. باید بصورت ایجابی با سلبریتیها تامل کرد تا بتوان این وجه را در مجرای درستی مدیریت کرد و پیش برد.
به گزارش تسنیم مسئله سلبریتیها به عنوان یک برآیند دوران کنونی که پیشبرنده فرهنگ عمومی است یکی از مسائل اصلی جامعه ما شده است. سلبیریتها در دوران کنونی از سیاست گرفته تا هنر، ورزش، مسائل اقتصادی و... ورود پیدا میکنند بدون آنکه تخصص و یا علم خاصی در آن حیطهها داشته باشند. یکی از نکات مورد تامل در خصوص سلبریتیها، تبیین دلایل و علل بروز این برآیند و در محور قرار گرفتن آن در دوران کنونی است. در همین رابطه به گفتوگو با سید مهدی ناظمی قره باغ، استاد فلسفه و عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی پرداختیم.
* آیا می توان مفهوم سلبریتیها را نتیجه خاصی از سیر فلسفه و تفکر انسان غربی از زمان یونان باستان تا دوره کنونی دانست؟
سلبریتیها همان خدایانی هستند که باید در هر دوره ای پرستیده شوند زیرا انسان ذاتا موجود پرستش گری است(در این نوع بتکدهی صورت پرستی/ زند به نوبت هرکس کوس هستی)، انسان صورت میپرستد. البته صورت مورد نظر در اینجا صرف چهره نیست اما باید بین صورت فلسفی و صورت عرفی به معنای چهره یک رابطهای بوده باشد که اینگونه بصورت مشترک استعمال شدهاند. ارتباط بین معنای فلسفی و معنای عرفیِ صورت بدین نحو است که در هر دو، حقیقتی را پیش رو قرار میدهیم و آنچه پیش رو قرار میگیرد به نوعی دیدنی میشود حال اگر خدا پیش رو قرار بگیرد طبیعتا صورت پیدا میکند فلذا در دورهای معابد و بت خانهها مکانی بوده که صورتهای خدایان اجازه داشتند که دیده شوند حتی کعبه هم به همین دلیل در دورهای تبدیل به بت خانه شده بود.
صورت پرستی انسان یک امر تاریخی است و کم و بیش همواره مطرح بوده است. البته این مسئله در ادیان ابراهیمی تا حدی به محاق میرود اما مسیحیت نمیتواند در برابر صورت پرستی خیلی مقاومت کند و از همان آغاز، صورت گری در الهیات را میپذیرد و تندیسها و نقاشیهای خدای پدر، پسر، مریم و... باب میشوند و مردم، تجربه تقدیس را از طریق تجربه تحسینِ این صورتها دریافت میکردند.
این تحسین و تقدیس که تا دوران مدرن و رنسانس مطرح بوده خیلی وجه ناتورالیستی و طبیعت گرایانه نداشته است فلذا صورت بیشتر جنبه صاحب صورت را با خود به همراه داشته است. صاحب صورت یک منبع قدسی و غیبی بوده که تطابقی با صاحب صورت ندارد بلکه یک اشاره ای است به صاحب صورت. در واقع به زبان نشانه شناسی، صورت صرفا نماد صاحب صورت است نه اینکه شمایل آن باشد.
صورت در دوران رنسانس
با انقلاب فرهنگی که در رنسانس رخ میدهد و تحول خاصی که در فکر انسان ایجاد میشود که معمولا به تبع آن، انسان عمده مسائل را در محدوده عقل جزوی درک میکند، صورت شمایل صاحب صورت میشود و با همه جزئیاتش متعلق به صاحب صورت است. در این دوره آن صاحب صورتی که انسان دنبال میکند یک امر فراروندهای نیست بلکه مثلا نشان دهنده زیبایی مجسم است. فلذا میتوان ادعا کرد که نشانه بین صاحب صورت و صورتش، نشانهای از نوع شمایل و شباهت است.
صاحب صورت و صورتی که در ابتدای عصر رنسانس متولد میشوند هنوز واجد امکاناتی نیستند که بسط و گسترش بیابند. درواقع هنوز هنر، فاخر قلمداد میشود و شما باید به محضر هنر فاخر بروید نه اینکه او به محضر شما بیاید. در این دوره هنر عمومی است اما عمومی بودنش همچون معابد و کلیساست یعنی باید دیگران به سراغ آن بروند اما با پایان دوران رمانتیک، هنر فاخر تضعیف میشود هنگامی که رسانههای تصویری اختراع میشوند و امکان تکثیر سریع صورتها و آثار هنری و... فراهم می شود و در اینجاست که مشاهده میکنید مثلا لبخند مونالیزا یا آثار ونگوک و... به سرعت تکثیر میشوند. اینجاست که اصل آثار هنری تکثیر شده صرفا واجد ارزش اقتصادی میشوند. اینجاست که تمایز هنرها از همدیگر به مثابه هنر فاخر و هنر عام از بین میرود. به تبع این از بین رفتن تمایزها، رقابت درمورد این است که چه چیزی می تواند بهتر تکثیر بیابد و در میان عموم مردم رسوخ بیشتری داشته باشد. آنچه که موفق به انجام این عمل میشود هنرهای تصویری بخصوص سینما است.
بازیگری در دوران یونان و عصر مدرن
*چه اتفاقی در ذات انسان رخ میدهد که متمایل به سلبریتیگرایی یا به تعبیر شما چهرهگرایی میشود؟
این همان صورت پرستی است منتهی تمایز این صورت با صورت خدایان و بتهای معابد یا شمایل منتسب به مریم مقدس و... در این است که در این عصر به تبع رسانهها هیچ امر مقدس و غیر مقدسی وجود ندارد بلکه صرفا افرادی مطرح هستند که نقابهایی زدهاند.
در آغاز عصر تراژدی یونان اولا بازیگر وجود نداشته و بعد هم که بازیگر مطرح می شود، خودِ بازیگر مطرح نبوده بلکه نقش او واجد اهمیت بوده است اما در عصر مدرن دیگر نقشها واجد اهمیت نیست بلکه خودِ اشخاص هستند که صورت و چهره هستند زیرا دیگر امر فاخری وجود ندارد که بخواهد پرستیده شود، کسانی پرستیده می شوند که خودشان صورت ساز هستند و حامل آن امر فاخر هستند. در این عصر چون نقشی که باید ایفاء بشود از بین رفته پس آن خودِ هر فرد به نفع چهره و صورت خودش کنار رفته است. یعنی هر فردی به نفع چهره سلبریتی کنار رفته است. درواقع انسان به نفع چهرهای که از او ساخته میشود کنار میرود. سلبریتیها غالبا میپذیرند که خودشان به نفع چهرهای که از آنها مورد تحسین واقع میشود کنار روند البته در این بین و در این بتکده خانمها به دلیل تمایل به تحسین شدن، بیشتر به سمت سلبریتی گرایی تمایل مییابند.
ایران را در جهان به نام هنرمندانش میشناسند
* منظورتان از بتکده همان تمدن مدرن است؟
بله. نقش بتکده حفظ وضع موجود و برچسب زدن بر فرهنگ امروز است. دقت داشته باشید که در طول تاریخ، هر قومی به نام خدایش صدا زده میشد مثلا چون نام خدای قوم آشور، آشور بود لذا نام این قوم هم همان بود. امروزه می بینید که ایران را در جهان معمولا به نام افرادی همچون عباس کیارستمی، اصغر فرهادی و... می شناسند. زمانی نیز خیلی از افراد آمریکا را در زمان جنگ سرد با سیلوستر استالونه، آرنولد و... شناختند. آمریکا با وجود اینکه یک جامعه متکثر چند صدایی بود اما رسانه آن را با افراد خاصی به جهان شناساندند.
جامعه آمریکایی با این بتها(سلبریتیها) برچسب میخورد و برای جهان شناسانده میشود. این چهره آمریکا را جهان سرمایه داری که پایتختش آمریکاست تعیین میکند و به همین دلیل است که سلبریتی پرستی با آمریکا پرستی مناسبت دارد. اگر کسی آمریکا گرا و آمریکا پرست باشد به احتمال بسیار زیاد سلبریتی گراست و اگر هم سلبریتی گرا باشد به قطعیت آمریکا گراست حالا ممکن است مدعی شود که من سلبریتیهای هندی را دوست دارم اما باز کاملا مشخص است که سلبریتیهای هندی هیچ ربطی به هند ندارند. باید توجه داشت که محل سلبریتیها آمریکاست حتی محل سلبریتیهای ایرانی. آمریکا از طریق سلبریتهیا درآمدزایی قابل توجهی دارد. اساسا یکی از دلایل اینکه سلبریتیها مدام ازدواج میکنند و طلاق میگیرند همین گردش اقتصادی است که بواسطه آن ایجاد میشود. در آمریکا با هر طلاق یا ازدواج مجددی یک بورسی از اخبار و... ایجاد میشود. شبیه همین در دوران باستان درخصوص پادشاهان مطرح بود که مردم منتظر تولد فرزند پادشاه بودند و تولد فرزند پادشاه همچون تولد افراد دیگر نبود زیرا پادشاهان تبار خدایی داشتند و آینده قوم را همین فرزندان پادشاه معین میکردند.
* تاثیر سلبریتیها بر اندیشه چیست؟ ما می بینیم که معمولا سلبریتها انسانهای واج اندیشه خاصی نیستند اما خب با اصل اندیشیدن در جامعه چه کار می کنند؟
سلبیرتی قرار نیست کاری با اندیشه داشته باشد زیرا سلبریتی در جایی مطرح است که امور قرار است تسبیح و تقدیس شود. سلبیریتها جریان فرهنگی موجود را تثبیت میکنند و مراقب هستند که فرهنگ موجود دچار تغییر کلان نشوند.
* ظاهر امر این است که سلبریتها معمولا در بستر هنر پیشرفت و ترقی پیدا میکنند. آیا واقعا عامل تعالی و رشد هنری میشوند و یا اینکه عامل تخریب هنر میشوند؟
اولا سلبریتی صرفا از بستر هنر رشد نمیکنند بلکه ممکن است سلبریتیها ورزش کار، سیاست مدار و.. باشند مخصوصا با گسترش رسانهها در دوره کنونی بعضا سلبریتیها هیچ چیزی نیستند و واجد هیچ زمینه خاصی نمیباشند. سلبریتیها در این بستر فقط میتواند خودش را به ظهور برساند. تخصص سلبریتیها در به ظهور رساندن خویش است البته باید توجه کرد که این تخصص متعلق به آنها نیست بلکه به تبع اقتضائات جامعه در این مسیر قرار میگیرند. سوال این است که قرار است در کار هنری و... چه چیزی به ظهور رسانده شود؟
صادق زیباکلام یک سلبریتی است نه استاد دانشگاه
باید توجه داشت که در هنر معاصر به دلیل تشتّت و پریشانی قرار نیست هیچ چیز فاخری به ظهور رسانده شود و اگر هم چیزی به ظهور رسانده شود متناسب با امر مصرف و نمایش است. لذا شما مشاهده میکنید که در دنیای امروز شاعران به سختی سلبریتی میشوند حال آنکه یک دختر نوجوان به سهولت سلبریتی میشود. سلبریتی یک هنرمند بیهنر است زیرا سلبریتی نه به دلیل هنر بلکه به دلیل توان و موفقیت در به ظهور رساندن چهرهای از خود تبدیل به سلبریتی شده است. شما امروزه مشاهده میکنید که برخی اساتید دانشگاه سلبریتی هستند مثلا آقای صادق زیباکلام یک سلبریتی است، اتفاقا برادر ایشان یعنی آقای سعید زیباکلام هم یک استاد دانشگاه است هم بسیار عالم باسواد و تبحری در رشته خودش است و هم یک فعال سیاسی است. درواقع خیلی از ویژگیهای چهره شدن را آقای سعید زیباکلام دارد اما ایشان سلبریتی نیست و وقتی از او انتقاد میشود هیچگاه طرفدارانش عصبانی نمیشوند اما کوچک ترین حرفی که آقای صادق زیباکلام میزند جمعیت بسیاری را تحریک میکند، عدهای از مردم برای کمک به قشری دیگر به حساب ایشان پول میریزند. حال آیا واقعا آقای صادق زیباکلام جایگاه خاصی در دانش دارد؟ آیا ایشان به دلیل استاد دانشگاه بودنش تبدیل به چهره شده است؟ به نظر من چهره شدن یک اتفاق رسانهای است که از طریق دنیای مصرفیِ سرمایه داری رسانه های تصویری رقم میخورد.
*سلبریتها چه تاثیری بر معیار اعتبار اجتماعی دارند؟
سلبریتی کارش این است که به آنچه هست اعتبار میبخشد. فرضا در مسائل سیاسی ورود پیدا میکند و جریان خاصی را تقویت میکند و پیش میبرد. معمولا در جهان، سلبریتی را افراد و نهادهای خاصی جهت میدهند و کوک میکنند اما چون در ایران همچین نهادهایی وجود ندارد لذا سلبریتیها خودش را در اختیار افراد و جریانهای کوک کننده میدهد. نظیر این اتفاق را در انتخابات اخیر ایران دیدید. مثلا آقای رضا کیانیان که هم یک فرد باهوشی است و هم بازیگر جاافتاده و محبوبی است و کارهای ارزشمند اجتماعی و فرهنگی میکند، ایشان که زمانی از شهرداری تهران به دلیل کمکش به سینما بسیار تعریف و تمجید کرده بود، نزدیک به انتخابات میگوید که من به اینها رأی نمیدهم و به جناح مقابل رأی میدهم و کمکهایی هم که شهرداری تهران به سینما کرده وظیفه ذاتی شهرداریهاست. خب این کاملا مشخص بود که در طول تاریخ جمهوری اسلامی هیچ کس به اندازه آقای قالیباف به سینما کمک نکرد اما عمده سینماگران هنگام انتخابات به ایشان پشت کردند زیرا جناح آقای قالیباف توان مدیریت سینما گران و سلبریتیها را ندارد.
* چرا سبک زندگی و کارهایی که سلبریتیهای ایرانی انجام میدهند نه کاملا شبیه سنت و فرهنگ ایرانی-اسلامی است و نه کاملا غربی و مدرن است؟ چرا کنشها و مدل زندگی سلبریتیهای ایرانی مدل اصیلی نیست؟
باید دقت کرد که به دلیل پذیرش زندگی شهری و مدرن در ایران، ما گریزی از سلبریتیها نداریم و آنها وجود دارند. نباید در برابرشان تندی بیخودی کرد. اگر کسی با سلبریتیها و تاثیرات اجتماعی و... آنها کاری دارد باید کار و فعالیت خودش را چه له و چه علیه آنها، معنا دار کند.صرفِ اعتراض داشتن در برابر آنها کاری از پیش نخواهد برد. ما نباید از سلبریتی انتظار خاصی داشته باشیم بلکه این وظیفه قدرت است که باید آن را مدیریت کند. برای مثال متاثر از فضای فیلم قیصر آقای کیمیایی، قبل از انقلاب در میان جوانان کفش خاصی به نام کفش قیصری مد شده بود. ماجرا از این قرار است که آقای کیمیایی قبل از ساخت فیلم قیصر به ساواک احضار میشود و برخورد شدیدی با او صورت میگیرد و به او میگویند که چیزی بساز که فرهنگ ایرانی خودمان را نشان دهد. او به تبع همین در قیصر سعی میکند نماد خاصی را برای زندگی شهری آن زمان که در حال شیوع بود با اضافه کردن چاشنی ایرانی بیابد.
سلبریتی باید با کمک قدرت و بدنه کارشناسی قوی که پشتوانه قدرت است به مدل سازی و نمادسازی و فرهنگ سازی بپردازد. اگر وضع انفعالی کنونی در برابر سلبریتیها ادامه بیابد موجب آسیب خوردن بیشتر خواهد شد. باید بصورت ایجابی با سلبریتیها تامل کرد تا بتوان این وجه را در مجرای درستی مدیریت کرد و پیش برد.