صراط: برزو ارجمند بازیگر سینما و تلویزیون اینستاگراش را با دلنوشته ای به مناسبت سومین سال درگذشت پدرش انوشیروان ارجمند به روز کرد.
به گزارش جام جم آنلاین، 23 آذر 1393 انوشیروان ارجمند بازیگر سینما و تلویزیون، برادر داریوش ارجمند و پدر بهار و برزو ارجمند بر اثر بیماری قلبی در سن 73 سالگی در گذشت.
برزو ارجمند در اینستاگرامش نوشت:
نزدیک به هزار و صد روز از رفتنت میگذرد، و هر روزش هزار و صد روز بود، سخت و تلخ و پر از دلتنگی ، پر از اشک و خاطره ... در کنارم تو را حس میکنم ، در هر لحظه ... روزی نیست که بیدار نشوم و بی اختیار به این فکر نکنم که امروز دیگر تو هستی... در کنارم تو را حس میکنم ، اما باور کن که این حس کردن کافی نیست ، میخواهم با حواس پنجگانه ام حس ت کنم،
میخواهم زنگ صدایت دوباره وجودم را بلرزاند، راستی بابا چقدر صدایت زیبا و عجیب بود ، چقدر دلتنگ حرف زدن با تو ام ،
در کنارم تو را حس میکنم ، با تو حرف میزنم ، اما خسته ام از تصور شنیدن صدایت ، گوشهایم دلتنگ شنیدن صدای توست... اسمم را صدا نمیزدی ، یادت هست؟
همیشه نام خودت را میگفتی : بابا؟
این : بابا؟ ی سوالی معنیش میشد : برزو
در کنارم تو را حس میکنم ، وقتی در یک سکانس سخت کار گیر میکنم و هیچکس جز تو نمیتواند کمکم کند ، بی اختیار دستم بسمت موبایلم میرود ، اما شماره تو هزار و صد روز است که خاموش است ، و این خاموشی ربطی به شبکه های مخابراتی ندارد ، تو واقعاً در دسترس نیستی.
در کنارم تو را حس میکنم ، وقتی با جانیار بازی میکنم ، وقتی با جانیار قدم میزنم ، وقتی ... وقتی ... وقتی .... در کنارم تو رو حس میکنم ... تا زنده ام ... تا وقتی هستم ... تا چند هزار و صد روزِ دیگر ؟.... نمیدانم ... در کنارم تو را حس میکنم
سه سال گذشت
برزو ارجمند در اینستاگرامش نوشت:
نزدیک به هزار و صد روز از رفتنت میگذرد، و هر روزش هزار و صد روز بود، سخت و تلخ و پر از دلتنگی ، پر از اشک و خاطره ... در کنارم تو را حس میکنم ، در هر لحظه ... روزی نیست که بیدار نشوم و بی اختیار به این فکر نکنم که امروز دیگر تو هستی... در کنارم تو را حس میکنم ، اما باور کن که این حس کردن کافی نیست ، میخواهم با حواس پنجگانه ام حس ت کنم،
میخواهم زنگ صدایت دوباره وجودم را بلرزاند، راستی بابا چقدر صدایت زیبا و عجیب بود ، چقدر دلتنگ حرف زدن با تو ام ،
در کنارم تو را حس میکنم ، با تو حرف میزنم ، اما خسته ام از تصور شنیدن صدایت ، گوشهایم دلتنگ شنیدن صدای توست... اسمم را صدا نمیزدی ، یادت هست؟
همیشه نام خودت را میگفتی : بابا؟
این : بابا؟ ی سوالی معنیش میشد : برزو
در کنارم تو را حس میکنم ، وقتی در یک سکانس سخت کار گیر میکنم و هیچکس جز تو نمیتواند کمکم کند ، بی اختیار دستم بسمت موبایلم میرود ، اما شماره تو هزار و صد روز است که خاموش است ، و این خاموشی ربطی به شبکه های مخابراتی ندارد ، تو واقعاً در دسترس نیستی.
در کنارم تو را حس میکنم ، وقتی با جانیار بازی میکنم ، وقتی با جانیار قدم میزنم ، وقتی ... وقتی ... وقتی .... در کنارم تو رو حس میکنم ... تا زنده ام ... تا وقتی هستم ... تا چند هزار و صد روزِ دیگر ؟.... نمیدانم ... در کنارم تو را حس میکنم
سه سال گذشت
