جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۲ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۷

ماجرای قهر و آشتی اکبر عبدی و علیرضا خمسه

جالب است بدانید اکبر عبدی و علیرضا خمسه در زمان فیلم پاکباخته با هم قهر بودند و من طوری دکوپاژ می‌کردم که اینها در یک پلان با هم نباشند اما به هر صورت اواسط فیلمبرداری اینها را آشتی دادیم که بتوانیم فیلم‌مان را بسازیم.
کد خبر : ۳۸۸۵۷۸

صراط: جالب است بدانید اکبر عبدی و علیرضا خمسه در زمان فیلم پاکباخته با هم قهر بودند و من طوری دکوپاژ می‌کردم که اینها در یک پلان با هم نباشند اما به هر صورت اواسط فیلمبرداری اینها را آشتی دادیم که بتوانیم فیلم‌مان را بسازیم.

به گزارش جام جم، یکی از مصداق‌های بی‌رحمی سینما، بی‌اعتنایی و قدرناشناسی نسبت به افراد و چهره‌هایی است که طی سال‌ها برای آن زحمت کشیده‌اند و آثار ماندگاری برای مردم ساخته و لحظات خاطره‌انگیزی برایشان خلق کرده‌اند. غلامحسین لطفی یکی از این چهره‌های دوست‌داشتنی است که مدت‌ها خبری از او نبود تا حضور بامزه‌اش در یک سکانس فیلم «خفه‌گی». به بهانه این نقش‌آفرینی و البته مناسبت بهتری چون زادروز این بازیگر، تماسی با او گرفتیم تا ضمن احوالپرسی، گفت‌وگویی هم درباره موضوعات مختلف سینمایی داشته باشیم. وقتی این بازیگر و کارگردان باسابقه سینما و تلویزیون گفت «شما اولین نفری هستید که امسال زنگ می‌زنید و تولدم را تبریک می‌گویید»، اظهار امیدواری می‌کنم که این آغازی بر تماس‌ها و تبریکات بعدی باشد. این جمله را خطاب به دوستان و همکاران لطفی می‌گویم؛ بد نیست گاهی هم یادی از همکاران و دوستان قدیمی خود کنید، حتی اگر مثل خود لطفی بگویند: «من اصلا انتظاری از همکاران ندارم، برای این‌که می‌دانم همه گرفتار روزمرگی هستند، آن‌قدر که حتی پدر و مادر خودشان را هم فراموش کرده‌اند، چه رسد به دوستی من.»

اول بگویید چرا این‌قدر کم کارید؟

اولین دلیل این است که کمی از محیط دور شده‌ام و در قزوین زندگی می‌کنم، البته از دید من این مساله بهانه است، چون تلفن دارم و همکاران می‌توانند تماس بگیرند و برای کار دعوت کنند. هر چند، چند باری هم در سال گذشته دعوت شده‌ام، اما نه سناریوها خوب بود و نه نقشی که من قرار بود بازی کنم. می‌دانم اگر برای بازی هم بروم یا پولم را می‌خورند یا نصفش را می‌دهند و بقیه را نمی‌دهند. از این گرفتاری‌ها هم هست. خودم هم سناریوهایی برای ساخت فیلم سینمایی و سریال دارم، اما متاسفانه کسی را برای سرمایه‌گذاری پیدا نکردم. چون خودم که سرمایه‌دار نیستم. دلایل غیبت و کم کاری همین‌هاست، وگرنه مشکل خاصی ندارم و اتفاقا در اوج آمادگی هستم. سناریوهایی را هم که دارم نو و دست اول است، نه از این فیلمنامه‌های تکراری که ازروی دست همدیگر کپی می‌کنند.

در همه این سال‌ها بیشتر شما را در نقش‌های کمدی دیدیم، این نمک و شوخ‌طبعی را در زندگی واقعی هم دارید؟

بله، همین‌طور است. منتها بارها گفته‌ام که دوست نداشتم کمدی بازی کنم. یک دفعه آن اوایل اشتباه کردم، کمدی بازی کردم و بعد همین‌طور ادامه پیدا کرد. در سینمای ایران اگر نقش منفی بازی کنید، تا آخر عمرتان نقش منفی به شما پیشنهاد می‌شود و اگر نقش کمدی بازی کنید، برای همیشه کمدین می‌مانید. اتفاقا نقش جدی زیاد بازی کردم، حتی بیشتر از نقش‌های کمدی، اما چون کمدی بیشتر در ذهن می‌ماند، به نظر می‌آید که من کمدی زیاد بازی کرده ام. البته من طنز را دوست دارم، اما کمدی‌هایی را که شلنگ تخته می‌اندازند، نه.

بعد از مدت‌ها غیبت، بازی شما را در «خفه‌گی» دیدیم؛ نقشی که باحضورتان آن را بامزه و دوست‌داشتنی کردید.

من فیلم را ندیدم، اما می‌دانم چیزی از بازی من در این کار باقی نمانده؛ چون نقش خیلی بیشتر از این بود و بقیه حذف شده است. شما که فیلم را دیدید، نقش من طنز بود؟

موقعیتی که در آن به عنوان خواستگار پیر یک دختر جوان (صحرا مشرقی با بازی الناز شاکردوست) حضور داشتید، بامزه و نمکین بود و البته این به بازی خوب شما هم مربوط است.

متاسفانه آقای جیرانی کلا سناریو را تا لحظه کلید خوردن صحنه، به من نداد که آن را بخوانم. من عادت دارم با خواندن فیلمنامه و قبل از فیلمبرداری، روی نقشم کار کنم. من جیرانی را دوست دارم، اما به نظرم این فیلمنامه را دراختیار بازیگر نگذاشتن تا قبل از فیلمبرداری و هیچ توضیحی هم درباره نقش ندادن، از آن اداهایی است که کارگردا‌ن‌های امروزی و خارجی درمی‌آورند. این کار اصلا پسندیده نیست، برای این‌که وقتی شما اطلاعاتی از نقش به بازیگر نمی‌دهید، او مجبور است برای درآوردن نقش، زور بزند! حالا این کار از جانب خارجی‌ها توجیه دارد، برای این که سناریو لو نرود و چند میلیون دلار ضرر نکنند. اما اینجا سناریو لو برود، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. برای همین موقع بازی در «خفه‌گی» عصبانی بودم، چون بجز این بی‌اطلاعی از نقش تا لحظه بازی، سه چهار بار کاراکتر من عوض شد و بعد از چند شب معطلی، این دو صفحه فیلمنامه را به من دادند. به نظرم اصلا درباره این کاراکتر، فکر هم نشده بود. با این اوضاع اگر هم چیزی از این شخصیت در فیلم درآمده، تصادفی است.

تقریبا همیشه بجز یکی دو مورد، با کارگردان‌های هم‌نسل خودتان کار کردید. چرا با جوان‌های فیلمساز همکاری نمی‌کنید؟ پیش نیامده؟

اصلا برای کار کردن، پیر یا جوان‌بودن کارگردان فرقی برایم ندارد. حاضرم با یک کارگردان ده ساله هم کار کنم! مشکل من با سن و سال کارگردان‌ها نیست، یا پیشنهادی نبوده یا نشده که این همکاری با فیلمسازان جوان شکل بگیرد. من کسی نیستم که نخواهم با کارگردان‌های جوان کار کنم یا نکنم. من هنرپیشه بسیار پیش‌پاافتاده‌ای هستم!

شما از دهه 50 در سینما و تلویزیون هستید...

اولین کاری که بازی کردم، سریال «دلیران تنگستان» بود.

چون تحصیلکرده رشته بازیگری و کارگردانی هم هستید و کارشناس این حرفه هم محسوب می‌شوید، نظرتان درباره وضعیت امروز سینمای ایران نسبت به دهه‌های قبل چیست؟

البته قبل از پاسخ به سوال شما باید بگویم من دو سال پیش دکترای رشته بازیگری را هم از آقای علی جنتی، وزیر وقت ارشاد گرفتم.

بله قربان، می‌دانم. حالا به دردتان خورد این دکترای افتخاری؟

نخیر، موقعی این دکترا را به من دادند که من به عنوان کارمند وزارت ارشاد بازنشسته شده بودم و گفتند دیگر یک قران هم به حقوق شما اضافه نمی‌شود! (می‌خندد) فقط یک کلمه «دکتر» برای من ماند که آن هم به هرکس می‌گویم باور نمی‌کند. این هم طنزی است برای خودش و عموم مردم فکر می‌کنند دکتر فقط کسی است که برای مریض نسخه می‌نویسد.

نگفتید؛ اوضاع سینمای ما الان نسبت به قبل بهتر شده یا نه؟

بهتر نشده، متاسفانه الان همه چیز بزن برویی و سطحی شده است و من اول هر فیلمی را نگاه کنم، می‌دانم ته آن چه می‌شود. برای همین فیلم‌های سینمای ایران را در این سال‌ها نمی‌بینم و برای دیدن آنها بلیت نمی‌خرم. البته از حق نباید گذشت که جرقه‌های خوبی هم در این سینما وجود دارد، منتها تعداد این جرقه‌ها کم است. کارگردان‌های قدیمی هم که ... البته خوشحالم که آقای کیمیایی همچنان فیلم می‌سازد، اما متاسفانه سال‌هاست که فیلم‌های ایشان دیدن ندارد. از «گوزن‌ها» به این‌طرف آقای کیمیایی به شکل وحشتناکی سقوط کرده است.

در دوران اوج سینمای کمدی ایران، خیلی‌ها دوست داشتند دو ستاره این سینما یعنی اکبر عبدی و علیرضا خمسه را در یک فیلم سینمایی کنار هم ببینند؛ شما به عنوان کارگردان در فیلم «پاکباخته» این کار را کردید و این دو را کنار هم قرار دادید.

جالب است بدانید این دو نفر همان زمان با هم قهر بودند و من طوری دکوپاژ می‌کردم که اینها در یک پلان با هم نباشند. کارم خیلی سخت بود، اما به هر صورت اواسط فیلمبرداری اینها را آشتی دادیم که بتوانیم فیلم‌مان را بسازیم.

فیلم موفقی هم در گیشه بود.

بله، چون آقای فرحبخش (تهیه‌کننده پاکباخته) کار بد نمی‌کند، معمولا کپی از فیلم‌های قدیمی است و... (می‌خندد)

اولین ساخته سینمایی‌تان، «سرخپوست‌ها» بی‌تردید از آثار متفاوت سینمای ایران است؛ فیلمی درباره سیاهی‌لشکرهای فیلمفارسی. احتمالا باید بجز مردم و همکارانتان، میان این قشر هم محبوب باشید، نه؟

بله، ظاهرا همین‌طور است. وقتی دانشجو بودم این فیلم را ساختم. خیلی از سیاهی لشکرهای قدیمی فوت کرده‌اند و خیلی‌ها هم دیگر از خانه بیرون نمی‌آیند. الان سیاهی لشکرها مثل قدیم نیستند و جدیدا بعضی از این جنگزده‌ها از دهکده المپیک را می‌آورند که چیزی از بازیگری بلد نیستند. دیگر هیچ چیزی مثل قدیم‌ها نیست و سینمایی وجود ندارد که آدم از دیدن فیلم جدیدی ذوق کند. بخدا، من شرمنده‌ام و تقصیر من نیست! (می‌خندد)