گروه اجتماعی صراط: «جوانان
مؤمن انقلابی» از مفاهیمی است که اخیراً چندباری بهطور خاص در بیانات
رهبر انقلاب برجسته شده است. این یادداشت تلاش میکند تا حدودی به این پرسش
پاسخ بدهد که این مفهوم به چه معنایی راجع است؟ به چه جریان اجتماعی مشخصی
اشاره دارد؟ و دست آخر اینکه ملاحظات و چالشهای اصلی این جریان چیست؟
جناح مؤمن انقلابی
یک
بررسی انجامشده نشان میدهد طی دو دهه و نیم اخیر، «جوان مؤمن انقلابی»
یکی از مضامین همواره تکرارشونده در بیانات رهبری انقلاب اسلامی است.[1] در کنار این، ما مفاهیم همبود و همافق با این معنا را نیز داریم؛ مفاهیمی همچون «حزبالله»،
«انسان انقلابی» و «بسیجی» و قبلتر از آن و در دههی شصت، «جهادی»،
«کمیتهای» و «رزمنده». این مفاهیم همواره در ذهن و زبان امامان خمینی و
خامنهای و امت ایشان و همچنین مخالفانشان مطرح بوده و هست. این مفاهیم
مشخصاً به یک معنا و جریان اجتماعی مشخص بازمیگردد؛ جریانی که همیشه دیده
شده و تمجید و تقبیح شده، ولی کمتر اندیشیده شده است. مختصات کلی این جریان
و مخاطرات فعلی آن کدام است؟
به
نظر میرسد ما با دو سؤال اساسی مواجهیم. یکی اینکه مختصات مفهوم «جناح
مؤمن انقلابی» در بیانات دو و نیم دههی اخیر مقام معظم رهبری و مشخصاً در
کاربردهای اخیر آن، چیست و دیگری در سطحی عامتر، پرسش از مفهومی است که
این کلیدواژه و واژگانی کموبیش مترادف، به آن اشاره دارند. در اینجا پاسخ
به سؤال عامتر را از چند کاربرد اخیرِ اندیشواژهی «جوانان مؤمن انقلابی»
در ادبیات رهبر معظم انقلاب، که ناظر به وجه خاصتر هستند، آغاز میکنیم.
در
خلال یکی دو سال اخیر، احتمالاً اولین جلوهگری ویژهی این مفهوم در سخنان
رهبر انقلاب، سخنرانی ایشان در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری است؛ در یکی
از آخرین نطقهای سال 92. این یک سخنرانی در یکی از برجستهترین سطوح کشوری
است و رهبر انقلاب در آن، اینچنین استدلال میکنند که اساس «ایستادگی»،
«حرکت» و «پیروزی» انقلاب اسلامی، دو پایهی جدی دارد: «فرهنگ اسلامی و
انقلابی» و «تقویت جناح فرهنگی مؤمن». این استدلال رهبری در ادامه، وقتی
جدیتر میشود که در ارتباط با بسط امکان عاملیت فرهنگی این جریان، وارد
گفتوگویی انتقادی با ساختارهای رسمی نظام میشود و به «دولت و دیگران»
توصیه میکنند که «واقعاً باید قدر جوانان مؤمن و انقلابی را همه بدانند.»
در
ادامهی این گفتوگوی انتقادی، میتوان بحث دوگانهی نهضت/نهاد را جدیتر
دنبال کرد؛ هنگامی که رهبری هشدار میدهند که نهادهای رسمی نظام جمهوری
اسلامی به «عناوین گوناگون» جوانان مؤمن و انقلابی را «طرد» و «منزوی»
نکنند.[2] اشاره به مقولهی طرد و انزوای اجتماعی، بصیرت مهمی دست میدهد. طرد اجتماعی یک فرایند و مفهوم جاافتاده در
ادبیات سیاسی و اجتماعی است و راجع است به اعمال روشهایی که افرادی را از
مشارکت کامل در جامعهی بزرگتر بازمیدارد؛ مفهومی که اگرچه از خاستگاه
قشربندی و نابرابر اجتماعی برخاسته و ابتدا بیشتر برای شرح مناسبات فقرا و
جامعه بوده است، اما امروزه به هرگونه طرد اجتماعی اشاره دارد.
دومین
مورد تجلی خاص مفهوم «جوانان مؤمن انقلابی» نطق آغاز سال رهبری است؛ آنجا
که تأکیدی دوباره دارند بر تأثیری که «گسترش کار فرهنگی در بین جوانهای
مؤمن و انقلابی» داشته است بر «پیشرفت» و «ایستادگی» کشور. سپس مبحثی را
مطرح میکنند که قطعهی دیگری به پازل معنای «جوان مؤمن انقلابی» اضافه
میکند و آن بُعد غیردولتی و اجتماعی این مفهوم است. مسئله اینجاست که
بسیاری از دستاندرکارانی که در دستگاههای دولتی و «دیگران» مخاطب
گفتوگوی انتقادی و عتابِ «عدم طرد جریان مؤمن انقلابی» هستند، میتوانند
خود مدعی این عنوان باشند و چرا نباشند؟ سابقهی «انقلابی»گری و ظواهر
«ایمان» و تدینشان از بسیاری از «جوانان» مؤمن انقلابی بیشتر است. در
اینجا معیار مهمی مطرح است که این تمایز را شکل میدهد و آن بحث از انگیزه و
خاستگاه اراده در کنشهای اجتماعی جریان مؤمن انقلابی است. استدلال رهبری
این است: جریان مؤمن انقلابی «خودجوش» است، «با ارادهی خودشان، با
انگیزهی خودشان»[3] کار میکنند، نه با خواست و ابلاغ سازمانهای رسمی و شبهرسمی. اشارهی مهم دیگری این سخنرانی، تفکیک
میان جناح جوانان مؤمن انقلابی و لایهی نخبگانی فعال در این حوزههاست که
رهبری از آنها بهعنوان «مراجع فرهنگی» یاد میکنند.
فراز
مهم دیگر از جلوهی اخیر مفهوم جناح مؤمن انقلابی در حوزهی فرهنگ در
ادبیات رهبر انقلاب، در حکم آغاز دورهی جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی،
خود را نشان میدهد. آنجا که بهعنوان سومین بند از اولویتهای کاری در
دورهی جدید مینویسند: «با توجه به رویشهای معتنابه و جوششهای فراوان
فعالیتهای فرهنگی در سطوح مردمی، خصوصاً جوانان مؤمن و انقلابی،
دستگاههای فرهنگی نظام و در رأس آنها شورای عالی انقلاب فرهنگی، باید نقش
حلقات مکمل و تسهیلگر و الهامبخش را در فعالیتهای خودجوش و فراگیر
مردمی عرصهی فرهنگ برای خود قائل باشند و موانع را از سر راه آنها کنار
بزنند.»
در اینجا ضمن توصیف بُعد جوششی-مردمی این جریان، بار دیگر بر «کار فرهنگی» بهعنوان کنش محوری این جریان تأکید میشود.
جنبش جوانان مؤمن انقلابی
تحلیل
متن اخیر بهطور ضمنی حامل این استدلال بود که بررسی و جستوجوی معنای
جوانان مؤمن انقلابی در چارچوب یک جنبش اجتماعی، میتواند تصویر متکاملتری
از این مفهوم دست دهد.
جناح
مؤمن انقلابی یک سازمانگونه است، اما نه یک سازمان رسمی و بخشی از
حاکمیت؛ همچنانکه یک سازمان حزبی مشخص هم نیست. در عین حال، یک جریان
نسبتاً منسجم، مطالبهگر و متقاضی اجتماعی است که در پی یک وضعیت و نظم
مطلوبتر و نزدیکتر کردن وضعیت فعلی به وضعیت آرمانی مطلوب است. این
مشخصهها تا حدودی افق بحث از جوانان مؤمن انقلابی بهمثابهی یک جنبش را
روشن میکند. اما تا نسبت این جنبش با انقلاب اسلامی روشن نشود، این بررسی
کامل نخواهد شد. نسبت جنبش جوانان مؤمن انقلابی با انقلاب اجتماعی و انقلاب
اسلامی چیست؟ اگر انقلاب اسلامی 57 را قبول دارد، پس به چه چیز معترض است؟
و چرا بخشی از نظام در حرکت به سمت تحقق آرمانهای این جنبش ضعف دارد؟ و
آیا معطوف به انقلاب اسلامی بودن، مانع وجه جنبشی و اعتراضی این حرکت
نخواهد بود؟
برای
پاسخ به این پرسش، ابتدا باید به نسبت «جنبش» با «انقلاب» در ادبیات موجود
جامعهشناسی سیاسی رجوع کرد. بر این اساس، جنبشها حرکتهایی هستند که در
اعتراض به بخشی از وضع و نظم موجود به وجود میآیند و معطوف به اصلاح
اجتماعی و رفع آن مسئله هستند؛ مانند جنبشهای زیستمحیطی، زنان، جنبشهای
ضدجنگ و نیز جنبش دانشجویی. هنگامی که نظم و نظام موجود دچار چندین نقص و
نقیصهی عمده باشند، زمینه برای پیدایش چندین جنبش همزمان اجتماعی به
وجود میآید. «انقلاب» نتیجهی به هم پیوستن این جنبشها تحت شرایطی خاص
است. در انقلاب، فراتر از اصلاح بخشی از نظم موجود، تغییر بنیادین آن دنبال
میشود. اما سؤال کلیدی این است که پس از موفقیت یک انقلاب در سرنگونی نظم
سابق، آیا مشکلات و چالشهایی که جنبشهای اجتماعی بهخاطر آن به وجود
آمده بودند نیز کاملاً اصلاح میشوند؟
انقلاب
اسلامی مسیری مشابه همین فرایند را طی کرد. خواستهایی عدالتخواهانه،
آزادیخواهانه و معنویتخواهانه تبدیل به خواست مشترک جنبشهای گستردهای
شد که از به هم پیوستنشان انقلاب کبیر اسلامی روی داد؛ انقلابی که نظم و
نظام سابق را درنوردید. اما آیا نابودی نظم سابق لزوماً به معنای برقراری
نظم مطلوب است؟ آیا 21 بهمن و 23 بهمن یا 23 بهمن و نیز امروز ما از نظر سه
کلانخواستهی فوق، تفاوت ماهوی دارند؟ آنچه در دورهی پس از پیروزی
انقلاب وجود دارد، عبارت است از گسترش امکان مبارزه برای دستیابی به این سه
خواست. در این دوره، نظم یا نظام حاکم، در کلیت خود، نه تنها ارادهای بر
مقابله حرکتهای خواهان نظم مطلوبتر ندارد، بلکه خود نیز برای نیل به تراز
بالاتری از نظم مطلوب در اجتماع تلاش میکند.
اما
آیا این معنای رسیدن به نظم مطلوب است؟ آیا این ارادهی کلی به معنای عدم
بروز خطاهای مستند به کنشگران یا ساختارهای درون نظام است؟ آیا این به
معنای برداشته شدن تمام موانع ساختاری و زمینهها و محرومیتهای اجتماعی
برای نیل به نظم مطلوب است؟ بدیهی است که پاسخ منفی است. از همین روست که
وجود جنبشهای اجتماعی پس از انقلاب زمینه پیدا میکند. در این بستر،
جنبشهای اجتماعی فقط نیروی یک انقلاب اجتماعی نیست. جنبشها تلاشهایی
برای رسیدن به نظم مطلوب هستند. انقلاب نظم نامطلوب سابق را درنوردیده، اما
این نه به معنای برقرار نظم مطلوب است و نه لزوماً به این معنا که در نظام
جدید، هیچ فردی یا ساختاری همبردار با نظم سابق نخواهد بود.
ایدئولوژی جنبش جوانان مؤمن انقلابی
هر
جنبش از یک ایدئولوژی خاصی بهره میبرد. یک ایدئولوژی کارآمد برای یک
جنبش، منظومهای منسجم از گزارهها و دیدگاههاست که چند کارویژهی مهم را
برعهده دارد. یکی از مهمترین این کارها، تعیین و تبیین عینی ارزشها و
اهداف جنبش است. دیگری دست دادن یک شبکهی مفهومی منسجم و نظام معنای مشترک
میان اعضای جنبش است که زمینه را برای تفسیرهایی همجهت از تجربیات و
حوادث فراهم میآورد. دو نقش دیگر ایدئولوژی نیز شبکه کردن و متحد کردن
گروهها و هستههای جداگانه در روند جنبش و تعیین مخالفان جنبش است.
براساس
آنچه گذشت، ایدئولوژی جنبش جوانان مؤمن انقلابی، همان ایدئولوژی انقلاب
اسلامی است. مسئلهی مهم در اینجا، تفسیری است که این جنبش از ایدئولوژی
انقلاب اسلامی دست میدهد. اینکه این تفسیر تا چه میزان منسجم است؟ تا چه
اندازه در تعیین اهداف عینی برای جنبش در شرایط پس از پیروزی انقلاب اسلامی
و فهم پروژهی اکنون انقلاب اسلامی کاراست؟ تا چه اندازه میتواند تفسیری
مشترک از حوادث و تجربههای اعضا ایجاد کند و آن را مبنای کنش جمعی قرار
دهد؟ و همچنین تا چه اندازه میتواند پویایی پیوند گروههای همبُردار و
شناسایی و مخالفت با رقیبان را فراهم آورد؟
به
نظر میرسد این ایدئولوژی تا حدود زیادی نیاز به بازخوانی و بازتولید
دارد. بازخوانی نگاه نابی به اسلام که مبنای انقلاب اسلامی قرار گرفت،
مهمترین پروژه در این زمینه است. انقلاب اسلامی براساس نگاه ناب امام
خمینی (ره) تکوین شد و تولد یافت. خط امام (ره) و انقلاب از دل درگیری
اسلام ناب با برداشتهای متحجرانه و متجددانه بود که راه خود را در تاریخ
معاصر پیدا کرد. احیای اسلام ناب و پیامد آن، گسلهای معرفتی میان این نگاه
به اسلام و نگاه متحجرانه و مقدسمآبانه را از یکسو و تجددمآبی را از سوی
دیگر، احیا کرد.
این
برداشت از اسلام، در آثار متفکرین اصیل اسلامی منعکس است. به تعبیر
آیتالله خامنهای، چهرههایی که «پرچمهای انقلاب» هستند، باید محور
کارهای معرفتی ما قرار گیرند. ما با بسیاری از این چهرهها فقط نسبت سیاسی و
خاطرهانگیز داریم، در صورتی که باید گفتمان انقلاب را از دل بازخوانی
آنها فهم و بازتولید کنیم. امام خمینی (ره) و امام خامنهای
(مدظلهالعالی) در مرکزیت این تفکر نوین اسلامی قرار دارند.
چهرههایی
مانند شهیدان مطهری، بهشتی، باهنر، مفتح و صدر، متفکران کلیدی این برداشت
از اسلام هستند. مسئلهی کلیدی در اینجا این است که ما در کلیت اندیشه و
تفکر اسلامی خودمان، به این اندیشمندان رجعت کنیم، نه فقط در جنبههای
سیاسی و روبنایی گفتمانمان. به بیان دیگر، برای بازفهمی و بازخوانی اسلام
خاص انقلاب اسلامی، سراغ این کارها برویم. آن برداشتی از اسلام که مبنای
انقلاب اسلامی قرار گرفت و به اسلام ناب معروف شد، تفاوتش با اسلام
مقدسمآبان فقط در این نبود که به جمع اسلام و سیاست معتقد بود، بلکه
برداشت متفاوتی از مفاهیم اسلامی و حتی مفاهیم بنیادینی مانند توحید داشت.
با بازخوانی این اسلام، بخش عمدهای از مسیر شکلدهی به یک انسان تراز
انقلاب اسلامی، طی شده است؛ انسانی که از منظر و زاویهی اسلام انقلاب
اسلامی با متون اصیل اسلامی، مانند قرآن، نهجالبلاغه و صحیفهی سجادیه و
با سیرهی اهلبیت (ع) آشنا شده باشد، به طرز فزایندهای جویندهی معنویت
عارفان مبارزهجو، عدالتخواه و آزادیخواه است. این انسان بهطور طبیعی از
مسیر اصلی مبارزه به سمت مسائل فرعی منحرف نمیشود. چنین انسانی در هیچ
مرحلهای از انقلاب اسلامی، متن مسائل اصلی انقلاب و مبارزه در راه این
مسائل اصلی را رها نمیکند و به «انجمن مبارزه با بهائیت» و دیگر اصحاب
مسائل فرعی هر دورانی نمیپیوندد.
سطح
و کار دیگر در این بازسازی معرفتی، بازخوانی متن ادبیات امامان خمینی و
خامنهای است. علاوه بر داشتن نگرش اسلامی براساس نگاه اسلام انقلاب، باید
به متون اصلی گفتمان انقلاب، به صحیفهی امام (ره) و اندیشههای رهبری،
توجهی بهمراتب متکاملتر و بیشتر نشان دهیم. باید برای مفاهیم انقلاب
اسلامی نظام آموزشی ایجاد کرد. انقلاب در هیچ برنامهی رسمی و غیررسمی
آموزشی آموزش داده نمیشود. صحیفهی امام (ره) در هیچیک از برنامههای ما،
«متن آموزشی» نیست؛ بیانات رهبری هم همچنین. گفتمان انقلاب همان اندیشهای
است که ما را به مسائل اصلی میرساند. اگر برخی یا اغلب وقتها
مسئلههایمان فرعی شده است، یعنی باید برداشتمان از گفتمان انقلاب اسلامی
را بازسازی کنیم. واقعیت این است که آنچه تاکنون از گفتمان انقلاب اسلامی
مطرح کردیم، نسبت به آنچه هست و باید، ذرهای از گفتمان انقلاب است.
ذرهای
که اغلب براساس یک خردهشناخت از گفتمان انقلاب به آن رسیدهایم. باید
بازخوانی اندیشهی امامین انقلاب میان ما یک سنت شود. باید دورانی که
بهصورت مناسبتی و برای تأیید خودمان یا مچگیری از مخالفان یا بهصورت
موردی و جزئی به صحیفهی امام خمینی (ره) و یا بیانات امام خامنهای مراجعه
میکردیم، فراموش کنیم. باید حلقههایی شکل بگیرد که سازمان فکری ما،
بنیانها و زیربنای فکری ما را براساس اسلام ناب و اندیشههای امامینِ
انقلاب بازسازی کند. برای یک جنبش اجتماعی، نیازمند یک ایدئولوژی نیرومند
هستیم؛ یک ایدئولوژی که بتوان مبتنی بر آن، کارها را سامان داد و شبکهای
از انسانها و مجامع را حول محور یک ادبیات واحد، ساماندهی کرد. تنها
خاستگاه معرفتشناختی برای شکلدهی و بازتولید مداوم این آرمان، ادبیات
امام و رهبری است. داشتن این ایدئولوژی است که زمینهی بازتولید انقلاب
اسلامی و آرمانهایش در چارچوب جنبشهای اجتماعی را فراهم میآورد.
انقلاب
اسلامی محصول خواستهای تاریخی و فطری همهی مردم بود. معنویتخواهی،
عدالتخواهی و آزادیخواهی، سه خواست عمومی بود که در همهی سطوح جامعه،
بهمثابهی یک خواست جدی مطرح شده بود. طبیعی بود ما بلافاصله پس از پیروزی
انقلاب، به همهی آنچه میخواستیم نرسیم. 23 بهمن از نظر رسیدن به این سه
خواست، تفاوت چندانی با 21 بهمن ندارد. تفاوت در نابودی رژیم طاغوت و در
توسعهی امکان مبارزه برای این آرمانها در چارچوب نظام اسلامی است.
امروزِ
ما هم تفاوت ماهوی با 23 بهمن ندارد. البته ما به ترازهای بالا و بیبدیلی
از خواستهای خود رسیدهایم، اما این به معنای تعطیلی مبارزه نیست.
ما
در فهم انقلاب و 22 بهمن، دستاوردهایی داشتهایم و به شناختهای روشنی
رسیدهایم، اما آنچنانکه باید، 23 بهمن را نفهمیدیم. گاهی فکر کردهایم
23 بهمن و همهی روزهای پس از 22 بهمن صرفاً برای «حفظ» 22 بهمن است و همین
نگاه محافظهکارانه است که مانع شکلگیری جنبشهای اجتماعی برای تحقق
تکاملی انقلاب اسلامی شده است.
هویت و غیریت جنبش
مطالعهی
حرکت جوانان مؤمن انقلابی بهمثابهی یک جنبش، پرسشهای را پیش رو قرار
میدهد که کموبیش در مورد هر جنبشی مطرح است. اولین اصل در جنبشها، هویت و
غیریت اجتماعیشان است. آنها مظهر و نمایندهی چه خواستی هستند و یا در
برابر چه کسانی هستند؟
عنوان
«مؤمن انقلابی» در این زمینه تا حدود زیادی در اینباره کمک میکند. هویت
معرفتی این جریان یک هویت «ایمانی-انقلابی» است. طبعاً بر این اساس، غیریت و
مخالفت آن با دو کلاندسته است: غیرمؤمنینِ هرچند انقلابی و دستهی دیگر
غیرانقلابیهای هرچند مؤمن. غیرمؤمنین شامل التقاطیونی است که زمانی با
اتکا به ایدئولوژی چپ، خواستار «انقلاب» بهسوی جامعهای سوسیالیستی و
کمونیستی بودند.
همچنین
شامل التقاطیونی است که امروزه و پس سقوط بلوک شرق، با اتکا به ایدئولوژی
راست، خواستار تغییر اجتماعی به جامعهای لیبرالیستی و کاپیتالیستی هستند.
غیرانقلابیون نیز شامل کسانی است که مؤمناند، اما به دینی که به عدالت،
آزادی و به مبارزه برای رسیدن به این آرمانها باور چندان و یا دستکم عمل
چندانی ندارند. اینها غیریتهای معرفتی این جریان است؛ یعنی کسانی که ضدیت
و مخالفت ماهوی با این جریان دارند. سطح دیگر غیریت این حرکت، برخی
نهادهای رسمی هستند که شاید در تفاوت معرفتی، به اندازهی غیرمؤمنین و
غیرانقلابیها با این جنبش فاصله نداشته باشند، اما در نقش اجتماعی این
جریان مخالفتهای اساسی دارند و در پی طرد و منزوی کردن آن هستند. عاملیت
این طرد کنشگران یا بخشهایی از نظام موجود است که در حال بازتولید
کژکاردهایی براساس نظم سابق است.
کنشگرایی جنبش اجتماعی
جنبشهای
اجتماعی همواره معطوف به تغییر اجتماعی، دست به کنشهای جمعی میزنند. بر
این اساس، کنش نقشی محوری در یک جنبش دارد. جنبشهای با خلق ارزشهای جدید،
اقدام به شکلدهی کنشهای مورد نظر خود میکنند و تغییر اجتماعی مطلوبشان
را حاصل میکنند. کنش غالب جنبش جوانان مؤمن انقلابی چیست؟ همانطور که
آمد، از منظری که رهبر انقلاب در تحلیل این کنش میگشایند، «کار فرهنگی» در
معنای عام خود، صورت غالب کنش این جنبش است.
سازماندهی جنبش اجتماعی
چگونگی
سازماندهی جنبشهای اجتماعی از پایین به بالا بهصورت هستههای
نیمهخودمختار است. این چگونگی سازماندهی، جنبش را از حزب و یا جریان
تودهای متمایز میکند. خودمختاری هستههای عضو جنبش بر خلاقیت و امکان
گستردگی آن میافزاید و ارتباط این هستهها با هم، زمینهی کنش جمعی را
فراهم میآورد. امام خمینی بهعنوان زمینهی سازماندهی این جنبش در سطحی
جهان، تئوری «هستههای مقاومت حزبالله» را مطرح کردهاند.
چالشهای جنبش جوانان مؤمن انقلابی
جنبش
جوانان مؤمن انقلاب با چه چالشهای مواجه است؟ در ادامه، چالشهای مطرح در
زمینهی مؤلفههای اساس این جنبش، فهرستوار مطرح میشود.
1. چالشهای حوزهی ایدئولوژی
ایدئولوژی
جنبش، همان ایدئولوژی انقلاب اسلامی است. اما این آغاز مسئله است: کدام
تفسیر از انقلاب اسلامی؟ جنبش در حوزهی ایدئولوژی و در پاسخ به این سؤال
با سه سطح از چالش مواجه است. در لایهی معرفتشناختی، صحت و حقانیت این
تفسیر مطرح است؟ از میان انبوهی از تفسیرهای انجام گرفته از انقلاب اسلامی،
درک معیار و حقیقی کدام است؟
سطح
دیگر چالش، انسجام و منظومهبودگی درک انقلاب اسلامی است. ادبیات تحلیل
انقلاب بهویژه آنجا که از درک انقلاب اسلامی، ذیل نظریههای مدرن
جامعهشناسی اعتراض را مذموم میداند، انبوهای است از گزارههای کلی، مبهم
و تا حدودی بیآغاز و انجام منسجم. این درک کشکولوار و غیرمنظم و
منظومهای از انقلاب اسلامی، زمینهای فراهم میآورد تا در ادوار مختلف،
کنشگران معطوف به کسب کرسیهای رسمی قدرت، مسائل فرعی واجد منفعت برای خود
را برای جنبش جوانان مؤمن انقلابی، اصلی جلوه دهند و جنبش را از پرداختن
به مسائل اصلی خود بازدارند.
مسئلهی
بعدی، کارآمد درک و تفسیری است که از انقلاب اسلامی ارائه میشود. یک بُعد
از کارآمدی به معنای توانایی به وجود آوردن نظام معنایی مشترک برای
تفسیرهای همگن از وقایع، بهمنظور کنش جمعی و مشترک خواهد بود. بُعد دیگر
بازمیگردد به توانایی گردهمآوری گروههای همجهت و شناسایی مخالفان.
تفسیری از انقلاب اسلامی باید مبنای ایدئولوژیک جنبش قرار گیرد که بتواند
چنین نقشی را ایفا کند.
جنبش
جوانان مؤمن انقلابی در شرایط فقدان یک ایدئولوژی اجتماعی پیشبرنده، دچار
«تهدیدمحوری» و نهایتاً انفعال، حفظ وضع موجود و محافظهکاری خواهد شد که
قتلگاه هر انقلاب و جنبش انقلابی است.
2. چالشهای حوزهی هویتی
مهمترین
چالش هویتی جنبش این خواهد بود که در اثر فقدان درک یا انفعال، از شکوفایی
هویت و مخالفت با غیریتهایش بازبماند. التقاط معرفتی به هویتی التقاطی و
بدون مرزبندی روشن با التقاطیون منتهی خواهد شد. همچنین سرایت افکار
متحجرانه به لایههای فکری این جنبش، از وضوح مرزبندی آن با متحجران و
مقدسمآبان خواهد کاست.
3. چالشهای حوزهی کنش
این
جنبش همواره در معرض این آسیب خواهد بود که از «کار فرهنگی» متناسب با
انسان مؤمن انقلابی بازبماند و به انبوهی از دیگر کنشهای جایگزین، مشغول
شود. یکی از رایجترین کارها، کار فرهنگی انفعالیهای مؤمن به اسلام
غیرانقلابی و الگوی فردی-اعتقادی است. منظور از کار فردی-اعتقادی بازتولید
الگوی انفعالی و پاسخ به شبهات انجمن حجتیه در مواجهه با بهائیت است که
امروزه در بسیاری از دیگر زمینهها، بازتولید و دنبال میشود. چالش دیگر،
دچار شدن این جنبش به امر سیاسی معطوف به قدرت است که اغلب به پیادهنظامی
برای اصحاب قدرتی منتهی میشود که نقطهی اوج امیدشان، کسب سهم بیشتری از
کیک قدرت و نهادهای رسمی نظام است.
چالش
دیگر، نوعی سکولاریسم پنهان در تفکیک میان فرهنگ و دیگر حوزههاست. این
تصور که اقتصاد، سیاست و دیگر حوزههای حیات اجتماعیِ انسان، قابل تفکیک
است، بهشکلی پیچیده، خود را ذیل شعار اولویت دادن فرهنگ بر دیگر حوزهها،
مخفی میکند. جنبش مؤمن انقلابی باید مراقب باشد اصل تصور تفکیک میان فرهنگ
و دیگر حوزههای حیات انسان، نوعی تحجر سکولار را در خود نهفته دارد. کار
فرهنگی جنبش مؤمن انقلابی، مانند کار فرهنگی چهرههای انقلابی در دههی چهل
و پنجاه، شامل تبیین نظری و پیگیری عملی نظام اقتصادی و سیاسی نیز میشود.
4. چالشهای حوزهی سازماندهی اجتماعی
جنبش
اجتماعی نیازمند یک کنش جمعی میان سلولها و هستههای متعدد جنبش است.
فقدان امکان سازماندهی این هستهها برای بک جنبش، برابر است با مرگ آن
جنبش. اما از سوی دیگر، باید توجه داشت مدل این سازماندهی با الگوی
سازماندهی بالا به پایین سازمانهای رسمی (حکومت) و غیررسمی (احزاب) قدرت
سیاسی، تمایز دارد. الگوی ایجاد دفاتر منطقهای و استانی و شبکهسازی
متمرکز و مکانیکی، پرتگاه مرگ دیگری برای جنبش در زمینهی سازماندهی خواهد
بود. سازماندهی یک جنبش، کاری معرفتی و نه سازمانی است. سامان یک جنبش بر
بنیاد یک نظام معنایی و شبکهی مفهومی مشترکی شکل میگیرد. اگر ایدئولوژی و
تفسیری که جنبش از انقلاب اسلامی دارد، نتواند هستههای پراکندهی جنبش را
گرد هم بیاورد، جنبش خواهد مُرد؛ یا از فقدان انسجام و یا در اثر یک
سازماندهی اداری که خاستگاه کنش فعالان جنبش را از انگیزه و ارادهی خود
به «ابلاغ» سازمانی تغییر خواهد داد. *
مؤلفههای مهم در بازشناسی یک جنبش | مؤلفههای جنبش جوانان مؤمن انقلابی | چالشهای جنبش جوانان مؤمن انقلابی | |
هویت جنبش | مؤمن انقلابی | فقدان درک درست از هویت و غیریت جنبش | |
غیریت جنبش | غیریت معرفتی | انقلابی غیرمؤمن | تبدیل شدن به غیرهای سهگانه |
مؤمن غیرانقلابی | |||
غیریت اجتماعی | برخی نهادها و کارگزاران رسمی | ||
ایدئولوژی جنبش | انقلاب اسلامی | چالش حقانیت | |
چالش انسجام و منظومهواربودگی | |||
چالش کارآمدی | |||
کنشمحوری جنبش | کار فرهنگی | کنش فردی-اعتقادی یا کنش معطوف به قدرت | |
سازماندهی جنبش | هستههای مقاومت حزبالله | فقدان انسجام و جبههسازی مکانیکی |
پینوشتها
[1]. پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سید علی خامنهای (مدظلهالعالی)
[2]. همان.
[3]. همان.
* مجتبی نامخواه؛ کارشناس ارشد دانش اجتماعی مسلمین