چهارشنبه ۰۵ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۹ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۶

چرا سربازها خودکشی می‌کنند؟

درست بعد از تعطیلات سه‌روزه عاشورای ۹۶، از «محمدحسین» عکسی با لبخندی درشت باقی ماند که با چهره‌ای شاد و لبخندی ثابت از رفقایش می‌خواست حلالش کنند. او سربازی خوزستانی بود که با خانواده‌اش در کرج زندگی می‌کرد و در هشتمین ماه خدمتش نه‌تنها دوران سربازی که زندگی خود را با شلیکی به پایان رساند.
کد خبر : ۳۸۶۹۸۵
صراط: محمدحسین، آرام بود هرچند گاهی از مشکلات شخصی‌اش برای دوستان نزدیک‌اش می‌گفت تا این‌که یک اتفاق به ناگاه او را برای همیشه به زیر خاک برد.

به گزارش ایسنا روایت هم‌خدمتی‌هایش از زندگی سربازی بیست‌و‌چندساله متفاوت است اما شب واقعه را همه یک شکل تعریف می‌کنند: «او حدود ۳ همان شب، اقدام می‌کند. معلوم بود که تصمیم خودش را گرفته و مثل این‌که چیزهایی به بقیه بچه‌ها هم گفته بود؛ اول فشنگ مشقی را درمی‌آورد و با فشنگ اصلی خشاب را پر می‌کند و بعد هم شلیک.» مرگ امیرحسین هیچ‌گاه تبدیل به خبر نشد اما در ماه‌های گذشته اخبار زیادی از حوادث پادگان‌ها و سربازانی که پیش از خودزنی، افراد را دیگری را هم هدف قرار می‌دهند، منتشر شده است؛ سربازانی که از رفتن‌شان غمی ماندگار برای خانواده می‌ماند و تصویری هولناک برای هم‌خدمتی‌ها.

راویان مرگ

«رحمت» و «مصطفی»، حالا و در‌ سال سوم دوران سربازی خود، نگاهی به روزهای رفته دارند. روایتی از زندگی خود و این‌که چه شد دورانی دوساله برای آنها به‌سال سوم و چهارم کشیده شد، از اقدام به خودکشی و روزهای غبارآلود پیش‌رو.

رحمت حرف‌های زیادی برای گفتن دارد: «۱۸فروردین ۹۳ عازم سربازی شدم و آموزشی را هرجور که بود تمام کردم. بعد رفتم تهران و تا برج ۷ آن‌جا خدمت کردم که یک نامه باعث شد کل زندگی من از این رو به آن رو شود. حساب کن سر یک نامه که یک ستوان دوم دست من داد و پشت کامپیوتر تایپ کردم و دست امیر دادم. امیر گفت این چه نامه‌ای است؟ و من گفتم ستوان دو ... امیر شروع کرد به فحش دادن و بقیه روزها هم زخم‌زبان‌ها ادامه داشت تا جایی که مجبور شدم کیس کامپیوتر را به صورت‌اش بزنم، دماغ‌اش خرد شد، دندانش شکست و صورت‌اش ۸ بخیه. بعد من رفتم زندان و دیه هم ۱۱‌ میلیون شد که با‌ هزار بدبختی ۷‌ میلیون آن را دادم و بقیه‌اش را هم زندانی کشیدم. ۸ ماه زندانی، جریمه این کارم شد. زندگی من از این لحظه جوری شد که پایم به زندان باز شد. یواش‌یواش حس فرار به ذهنم رسید و دو ماه بعد از زندان، زمانی که مرخصی رفتم، دیگر برنگشتم. جوری شد که نه جایی در خدمت داشتم و نه در خانه.»

او اما درنهایت به پادگان برمی‌گردد تا ماه‌های باقی‌مانده را به‌پایان برساند: «تا موقعی که پادگان خوب است همه‌چیز قابل‌تحمل است اما زمانی که فشارها زیاد می‌شود دیگر همه‌چی سیاه می‌شود. خیلی‌ها قصد جدی خودکشی ندارند و می‌خواهند یک ترسی ایجاد کنند، اما من نه. شرایطی که درخدمت داشتم فضای خودکشی را ایجاد می‌کرد تا این‌که آن روز جمعه رسید؛ زمانی بود که خانواده و پادگان از من زده شده بودند. لحظه‌ای که تصمیم را می‌گیری حس خاصی دارد و من حس سرباربودن داشتم؛ احساس می‌کردم تنها اتفاقی که باعث می‌شود همچنان چرخ دنیا بچرخد مرگ من است. طناب را از قبل آماده داشتم و رفتم سمت چهارپایه بزرگ کنار انبار و واقعا مصمم بودم. لحظات آخر هیچ فکری درباره خودم نداشتم و فقط به پدر و مادرم فکر می‌کردم. فقط می‌خواستم یک‌جوری سریع قضیه را تمام کنم. سرظهر، روزجمعه، هیچ‌کس پادگان نبود و نمی‌دانم از کجا مصطفی (دوست صمیمی و هم‌شهری‌ام) رسید، اگر خواست خدا بود چرا هنوز این حس من را رها نمی‌کند؟»

داستان روزهای گذشته بر رحمت مفصل است، روزهایی که هیچ‌کدام مشابه هم نبودند اما همه زندگی او را دشوارتر می‌کردند. او حالا منتظر یک امضا است تا دوران پر فراز و نشیب خدمتش را پایان دهد: «همه‌ اینها به دلیل یک نامه و دعوا بودکه من مقصر نبودم و همچنان ضربه‌اش را می‌خورم تا لحظه‌ای که تمام کنم این زندگی را، کاری که بالاخره یک روز می‌کنم. زندان رفتم و سابقه‌دار شدم، هیچ اعتباری نه پیش خودم و نه خانواده و فامیل ندارم. هیچ راهی برای ادامه زندگی من نیست. اگر این سال‌ها اسلحه دست من بود خیلی پیش مرده بودم. خدمت من را دوایی کرد و خانواده‌ام را هم ازم گرفت. دیگری چیزی برای من نمانده است. از همه بدتر این‌که دیگر وجود و اعتباری برای من نمانده است و احساس اضافه‌بودن دارم. می‌گویند یک ماه درست خدمت کن ولی دیگر از حوصله من خارج است، مخ‌ام نمی‌کشد. بالاتر از سیاهی که دیگر رنگی نیست. یک روزی از جهنم رها می‌شوم. کسی مثل من الان چهارسال است که دارد دست‌و‌پا می‌زند، جواب این بی‌اعتقادی را چه کسی می‌دهد؟»

مواد متحرک شده‌ام

مصطفی هم در روزهایی تاریک، خانه را به مقصد پادگانی در حمیدیه خوزستان ترک کرد، روزهایی که برادرش در انتظار حکم اعدام بود و خواستگاری او از دخترعمویش به دربسته خورده بود. در پادگان اما کسی از سرنوشت او خبر نداشت یا علاقه‌ای به دانستن گذشته او نداشتند. چهارماه او بدون مرخصی و به امید بخشش برادرش تحمل کرد، گاهی تماسی از پادگان با خانواده و شرایطی که برای او عادی توصیف می‌شد: «روزی که خواستگاری رفتم نخستین حرفی که دخترعمو به من زد این بود که تو یک آدم ول و معتادی و خدمت هم نرفتی، با چه رویی آمدی خواستگاری؟»

او بعد از چهارماه به مرخصی آمد اما روزهای پرخبری انتظار او را می‌کشیدند: «فکر من جای دیگر بود. بعد از ۴ماه اولین مرخصی را که آمدم دیدم رفتار دخترعمو تغییر کرده و رابطه خوبی با من دارد. فهمیدم که حکم اعدام برادرم آمده است. برایش مقداری پول ریختیم که همه‌اش را تنقلات گرفت و بین هم‌بندی‌هایش تقسیم کرد. شب آخر تا صبح نخوابیدم و ساعت ۵ رفتیم پشت در زندان. طرف شاکی هم وارد شد و هر چقدر التماس کردیم و قرآن جلویش گرفتیم فایده نداشت. برادرم همیشه تلفنی به من می‌گفت که یک وقت در خدمت فکر بدی به سرت نزند. بعدش دیگر امیدی به زندگی نداشتم.»

زمانی که مصطفی به پادگان برگشت دیگر آن آدم روزهای قبل نبود، کسی نبود که با امیدی به آینده خانواده، هر سختی و رفتار بدی را تحمل کند. آن‌طور که خودش می‌گوید خشاب خشاب، قرص ترامادول می‌گرفت تا روزهایش به شب برسند اما خیلی زود خبر به مسئولان پادگان می‌رسد: «بعد از این من در خدمت تبدیل به یک مرده متحرک شدم؛ هر روز قرص و مواد و... تا این‌که دیدم دیگر هیچ‌چیزی برایم ارزش ندارد. از مرخصی محروم‌ام کرده بودند. اسلحه به من نمی‌دادند چون دو سه بار سعی کردم با نمایش خودکشی فضا را برای خودم بهتر کنم ولی بار آخر کار از نمایش گذشته بود. هرچه قرص داشتم، خوردم و دراز کشیدم. یک نامه هم توی کمد‌م گذاشتم که از یک مرده متحرک انتظار زندگی نداشته باشید، برایم سیاه نپوشید و به مادرم بگویید که تا آخرین لحظه به‌یادش بودم، بگویید غم من را نخورد.»

زندگی اما این بار هم برای مصطفی تمام نمی‌شود و بعد از چندساعت و زمانی که نوبت به نظافت او رسید، روی تخت‌اش پیدا شد، معده‌اش را شست‌و‌شو دادند و آن‌طور که خودش می‌گوید بازگشتی دوباره به زندگی. داستانی که مصطفی از روزهای خدمت‌اش تعریف می‌کند مفصل‌تر است اما به‌طور خلاصه، او در این سال‌ها تبدیل به آدم دیگری شده که فقط با مواد روزهایش را می‌گذراند؛ هرچند که مقصر تمام این مصایب را پادگان نمی‌داند: «زندگی ما این طور بود دیگر، اگر برادرم اعدام نمی‌شد من هم مثل همه این سربازها به شکلی خدمت را تمام می‌کردم ولی نشد...»

سرهای شکوفه‌زده

«برجک نگهبانی یک ام‌پی‌تری پلیر معروف با آرشیوی از آهنگ‌ها داشت، خودمان خریده بودیم و سلیقه‌ها تقریبا مشابه بود. محسن اسلحه و پلیر را گرفت و من روانه آسایشگاه شدم، حالش عادی بود، مثل همشه ناخوش. تا پوتین‌هایم را درآوردم و روی تخت دراز کشیدم صدای شلیک را شنیدم؛ صدای ژ۳ از فاصله خیلی نزدیک. همه بیدار شدند و من خیلی سریع خودم را بیرون رساندم. سه تیر اول خشاب، گازی یا مشقی بودند و ۱۷ تیر بعدی جنگی. محسن اسلحه را مسلح و روی حالت تک‌تیر زیرگردن خودش می‌گذارد. صحنه‌ای که من دیدم سری بود که مثل یک گل شکوفه زده بود و وز وز هدفون هم هنوز درمی‌آمد.»

امین که این جملات را می‌گوید دوران آموزشی‌اش را در پادگان خاش و دوره کد را در شمال گذراند و حالا سربازی با ۱۴ماه خدمت در زاهدان است. او می‌گوید هم‌خدمتی‌اش در آن روز درخواست مرخصی داده بود که با آن موافقت نشد هرچند دلیل اصلی خودکشی را این مسأله نمی‌داند: «محسن مشکلات زیادی داشت و همان روز هم، مرخصی می‌خواست که با آن موافقت نشد. اکثر سربازهایی که این فاز را دارند وضع مالی و شرایط خانوادگی درستی ندارند، در پادگان سیگار می‌کشند و مواد مصرف می‌کنند، وقتی هم کسی آنها را ببیند و اطلاع دهد مرخصی آن فرد لغو می‌شود یا زمان نگهبانی آنها را بیشتر می‌کنند که اکثر اقدام به خودکشی‌ها هم در همین زمان نگهبانی اتفاق می‌افتد.»

تصاویر پاک‌نشدنی سربازان از نفس‌افتاده

روایت سربازان از مرگ خودخواسته هم‌خدمتی‌های خود، یک تصویر مشترک دارد و آن پاک‌نشدن صحنه از ذهن، حتی پس از گذشتن سال‌هاست. بعد از هر حادثه منجر به مرگ در فضای نظامی پادگان‌ها، چیزی کم می‌شود و سربازی برای همیشه از بین می‌رود که صحنه پس از مرگش به راحتی از ذهن دوستان نزدیکش پاک نمی‌شود. روز بعد از رفتن هم‌خدمتی‌ها، مانند دیگر روزهای پادگان است با این تفاوت که تصویری جلوی چشم سربازان در تمام پادگان دیده می‌شود.

«سال ۹۳ در پادگان ..... من قسمت بهداری بودم ولی دو ماه اول هر دو توپخانه بودیم. کامل می‌شناختمش، روزهای اول هم یک‌بار هم دعوا کردیم. زیردیپلم بود. آدم بدبختی بود در روستای خیرآباد زندگی می‌کرد. آن دو ماه مدام یک جمله را تکرار می‌کرد که هنوز هم صدای خودش توی گوش من است؛ اسب نفس‌بریده را طاقت تازیانه نیست. دو ماه بعد، من قسمت بهداری بودم و صدای تیر آمد که عادی بود. یک مرتبه سروصدا بالا گرفت و گفتند آمبولانس بیاید؛ توپخانه به بهداری نزدیک بود. من همان شب شیفت بودم. با یک بهیار رفتیم ولی امرلله مرده بود، ما سوارش کردیم و رفتیم بیمارستان. یک‌درصد هم فکر نمی‌کردم که این آدم خودکشی کند؛ عادی بود نه خیلی خوش بود و نه این‌که توی خودش باشد.»

مهدی بعد از گذشت سه‌سال از آن حادثه، خاطره آن شب را با جزییات تعریف می‌کند و می‌گوید که هنوز تصویر امرالله در خون درازکشیده را فراموش نکرده است: «آن شب تا صبح خوابم نبرد و برای مراسم تشییع هم رفتیم. می‌گفتن مشکل خانوادگی داشت. حدود ۲۰‌سال داشت و خیلی هم سیگار می‌کشید. تا پایان خدمت هروقت از کنار توپخانه رد می‌شدم، رد خون امرلله را می‌دیدم و بعد از خدمت هم گاهی تصویرش جلوی چشمانم می‌آمد.‌ای کاش هم را نمی‌شناختیم.»

شرایطی که «اصلا نگران‌کننده نیست»

آمار دقیقی از اقدام به خودکشی سربازان ایرانی وجود ندارد اما اخبار و حوادث یک‌سال گذشته، افزایش این موضوع را نشان می‌دهد هرچند که بیشتر، حوادثی رسانه‌ای می‌شوند که سرباز نه‌تنها به زندگی خود بلکه به زندگی افراد دیگری هم در پادگان پایان می‌دهد. با این همه رئیس اداره سرمایه انسانی سرباز ستاد کل نیروهای مسلح، معتقد است که این وضع «اصلا نگران‌کننده نیست.»

موسی کمالی درباره راهکارهای پیش‌رو برای مقابله با وضع پادگان‌ها می‌گوید: «این وضع اصلا نگران‌کننده نیست. من نمی‌توانم بگویم چه کسانی این حوادث را به‌وجود آوردند. شما بیایید زندان تا من دلیل و اعتراف این سربازها را به شما نشان بدهم.»

رئیس کمیسیون اجتماعی: هیچ طرح و لایحه‌ای درباره سربازی در مجلس وجود ندارد

مجلس شورای اسلامی پیش از این و در سال‌های گذشته بحث تغییر خدمت وظیفه عمومی را پیگیری کرده ولی تمام بررسی‌ها به چند گزارش مرکز پژوهش‌ها یا نطق و تذکرها خلاصه شده است. 

رئیس کنونی کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی که پیش از این دو در دوره‌های پنجم، ششم، هفتم و هشتم نماینده مردم در پارلمان بوده، از لزوم تغییر شرایط کنونی سربازی و همچنین نبود اهتمامی برای توجه به این معضل سخن می‌گوید.

سلمان خدادادی در این‌باره توضیح می‌دهد: «خدمت سربازی در همه دنیا در یک نقطه مشترک است و در کل دنیا هیچ کشوری پیدا نمی‌شود که جمعیت جوان آن برای دوران مشمولیت آموزش نبیند؛ یعنی این موضوع در همه دنیا مطرح است اما نوع خدمت متفاوت است. ما در مجلس هفتم یک کاری در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی انجام دادیم. آن‌جا بررسی کردیم که در بقیه دنیا خدمت سربازی به چه شکل است. همه کشورها یک آموزش اولیه دارند که از دو ماه شروع می‌شود اما در کمتر کشوری مدت سربازی دو‌سال است و تعداد این کشورها بسیار محدود است؛ کمتر از ۱۲کشور.»

رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس دهم ادامه می‌دهد: «در همه دنیا آموزش اولیه صورت می‌گیرد و جوانان آموزش می‌بینند که اگر حالت فوق‌العاده‌ای رخ دهد از کشور خود دفاع کنند ولی در این کشورها نبود کارت پایان خدمت مانع از ارایه هیچ خدمات رفاهی و اجتماعی نمی‌شود.»

او با انتقاد از روند کنونی خدمت وظیفه عمومی در ایران می‌گوید: «کشور ما جزو معدود کشورهایی است که از یک سن مشخص جوانان باید سمت خدمت بروند و اگر نروند به‌طور کامل از خدمات اجتماعی محروم می‌شوند. مجلس دو‌سال پیش قانونی تصویب کرد که افراد مشمول، از خدمات اجتماعی و شهروندی محروم نشوند اما اجرا نمی‌شود؛ خدماتی مثل این‌که گواهینامه بدون پایان‌خدمت قابل دریافت باشد. الان این جوانان در پادگان احساس تلف کردن عمر خود را می‌کنند. مشکلات رفاهی پادگان‌ها هم که بسیار زیاد است از غذا تا لباس و .. آن هم در بهترین سن جوانان.»

با چنین شرایطی، چرا مجلس گامی برای بهبود این وضع انجام نمی‌دهد؟ خدادادی در پاسخ به این پرسش می‌گوید: «از دوره هفتم مجلس این بحث مطرح است که ما می‌گوییم کاری برای این جوانان متعهد داشته باشیم. کشورهایی که ارتش قوی دارند نیروهای کادر قوی دارند  از مشمول به این شکل استفاده نمی‌شود. نیروهای کادر نیروهای نظامی به حساب می‌آیند نه سربازانی که نهایتا دو‌سال در پادگان خواهند بود. خودکشی‌ها و حوادث ناخوشایند این سال‌ها هم از همین شرایط بد خدمت نشات می‌گیرد باید به سمت کادرسازی برویم و فردی را استخدام کنیم که ۳۰‌سال آموزش ببیند و خدمت کند. اگر این اتفاق نیفتد شاهد این موارد خواهیم بود.»

رئیس کمیسیون اجتماعی معتقد است که تعداد زیادی از نمایندگان، نظری مشابه او دارند و در بررسی اعطای گواهینامه بدون کارت‌پایان‌خدمت این مسأله را نشان دادند اما عزم جدی در خارج از مجلس دیده نمی‌شود: «تا جایی که من اطلاع دارم هیچ طرح، لایحه یا برنامه خاصی برای سامان‌دادن به وضع کنونی سربازی در مجلس دهم وجود ندارد. نگرانی دربین نمایندگان وجود دارد ولی روحیه اجرایی در کشور دیده نمی‌شود.»

در هیچ کشور توسعه‌یافته‌ای جوانان این‌چنین به حال خود رها نمی‌شوند

آنطور که پیش از این علیرضا عبدالله زاده، مشاور معاون رفاه اجتماعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفته، در سال‌های گذشته تحقیقاتی انجام شده که نشان می‌دهد دست‌کم ۵۰‌ درصد دانشجویان تحصیلات تکمیلی در ایران، برای فرار از خدمت روی به ادامه تحصیل آورده‌اند. فارغ از این تحقیقات، به نظر می‌آید دغدغه‌ای به نام سربازی از ۱۷ و ۱۸سالگی ذهن بسیاری از جوانان ایرانی و خانواده‌هایشان را درگیر می‌کند و هر کسی سعی می‌کند به شیوه‌ای این موضوع را برای خود سامان دهد. درباره تلاش‌ها و رفتارهای عجیب برای دریافت معافیت پزشکی در سال‌های گذشته، گزارش‌های زیادی نوشته شده اما همچنان نزدیک به ۲ میلیون مشمول در شرایط «فرار از خدمت» به سر می‌برند؛ جوانانی که‌درصد بالایی از آنها، به گفته مشاور معاون رفاه اجتماعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از دهک‌های پایین جامعه هستند. چگونه می‌شود روند کنونی را به لحاظ روانی بهبود بخشید.

ناصر قاسم‌زاده روانشناس و مدرس دانشگاه در این‌باره می‌گوید: «دو نکته وجود دارد یکی این‌که الان سبک تربیتی فرزندان ما؛ چه در کلان‌شهرها و چه در روستاها تغییر کرده است. شرایط رشد و زندگی پیش از این به سمتی بود که افراد می‌توانستند به استقلال برسند و وابستگی به این شیوه وجود نداشت. دربین افرادی که الان وارد دانشگاه‌ها یا پادگان‌ها و پانسیون‌ها می‌شوند همین معضل قابل مشاهده است. خیلی از این افراد در همان ماه‌های اول با فشار ناشی از تنهایی روبه‌رو می‌شوند حالا با این شرایط، وضع سخت پادگان با شرایط خاص خود را اضافه کنید. این برای افرادی که سبک زندگی وابسته‌گونه داشته‌اند یک تنش ایجاد می‌کند و این مخصوص یک طبقه خاص نیست و در همه خانواده‌ها الان تا اندازه‌ای وجود دارد.»

این روانشناس ادامه می‌دهد: «با لحاظ کردن این موارد، به‌نظر می‌آید با توجه به نبود آمادگی برای تحمل این شرایط، باید روند تربیتی تغییر یابد و اصلاح شود. دوم این‌که در همین محیط‌های آموزشی روانشناسانی وجود داشته باشند که مشاوره‌های فردی و گروهی موثر داشته باشند. در کشور ما متاسفانه روانشناسی تبدیل به یک امر لوکس شده است و جنبه بازدارندگی و خدمات پیشگیرانه برای بسیاری از مردم اتفاق نمی‌افتد. امروزه در بسیاری از کشورهای دنیا، خدمات روانشناسی به مردم در زمان‌های مختلف ارایه می‌شود. برای سربازان باید یک جای تنفس گذاشته شود، یکی از اهداف سربازی پخته‌کردن افراد و آماده‌سازی آنها برای ادامه زندگی است.»

قاسم‌زاده به آسیب‌های اجتماعی ناشی از دوران سربازی هم اشاره می‌کند: «در کشور ما همیشه یک آمار فرار از خدمت وجود دارد؛ کسانی که خدمت می‌روند و از آن‌جا فرار می‌کنند، در کنار آن بحث خودکشی وجود دارد و آمار نارضایتی از خدمت هم که بسیار بالا است. تبعیض قائل‌شدن بین سربازان هم در قوانین مختلف وجود دارد. در مر حله اول باید افراد برای ورود به خدمت آماده شوند و در مرحله دوم باید غربال‌گری صورت گیرد. برای بسیاری از مشاغل حساس مثل خلبانی و ... غربال‌گری و آزمون‌های سلامت روانی سخت‌گیرانه صورت می‌گیرد چرا درباره سربازها که باید اسلحه دست بگیرند چنین کاری صورت نگیرد. در هیچ کشور پیشرویی نمی‌بینیم که جوانان در چنین شرایط سختی به خود رها شوند.»

این روانشناس معتقد است که در کنار بهبود روند کنونی، باید خدمات روانشناختی وارد پادگان‌ها شود: «در طول دوره آموزشی حتما باید خدمات روانشناختی وجود داشته باشد. ما یک جامعه چند ده‌هزارنفری روانشناس بیکار داریم که می‌شود از این افراد برای ارایه مشاوره در مقاطع مختلف و بخش‌های مختلف جامعه استفاده کرد. یکی از اهداف دولت باید افزایش سطح رفاه روانی جامعه باشد و نگاه غلط کنونی اصلاح شود. برای همه افراد باید یک غربال‌گری صورت بگیرد و وقتی غربال‌گری صورت گیرد آن‌جا باید سطح‌بندی شود. درست نیست که دست همه اسلحه
داده شود، دلیلی ندارد سربازان این همه از شهر محل زندگی خود فاصله داشته باشند. در تمام این مدت هم باید آموزش و مشاوره به همه سربازان صورت بگیرد.»