جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۹

تعبیر جالب شعر حافظ در مورد حضرت علی اکبر

مراد از شیخ حضرت إبراهیم است و مراد از پیر مغان حضرت سیّد الشهداء و مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت إبراهیم بدان امر خداوند وعده وفا داد، امّا حقیقت وفا را سیدالشهدا به جای آورد.
کد خبر : ۳۸۲۳۲۱
صراط: مراد از شیخ حضرت إبراهیم است و مراد از پیر مغان حضرت سیّد الشهداء و مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت إبراهیم بدان امر خداوند وعده وفا داد، امّا حقیقت وفا را سیدالشهدا به جای آورد.

به گزارش مهر، علامه آیه الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف امام شناسی، ج‏۱۵ می نویسد : محدّث [قمی] می‏فرماید: علی اکبر علیه السّلام در دامن عمویش حسن و پدرش حسین علیهما السّلام تربیت شده بود و به آداب آن دو بزرگوار مؤدَّب گردیده بود، همچنانکه شاهد بر این معنی است آنچه در زیارت معتبره منقوله وارده در «کافی» و «تهذیب» و «من لا یحضره الفقیه» خطاب به آن حضرت آمده است: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ؛ سلام خدا باد بر تو ای پسر امام حسن و امام حسین.»

ایشان در خصوص «گفتگوی علی اکبر علیه السّلام با امام حسین علیه السّلام درباره شهادت‏» نیز چنین می آورد: محدّث قمی از ارشاد شیخ مفید نقل فرموده است که: در مسیر کربلا شبی در آخر شب حضرت امام حسین علیه السّلام امر فرمود تا آبگیری کنند، و مشک ها را از آب پر نمایند. پس امر به کوچ فرمود، و از قصر بنی مقاتل خارج شد. عَقَبَة بن سَمْعان می‏گوید: ساعتی با آن حضرت سیر کردیم و به آن حضرت پینگی و حالت چرتی بر همان کیفیّت که بر روی اسب روان بود دست داد، و سپس به انتباه آمد در حالی که می‏گفت: « إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ تحقیقاً ما ملک طلق خدائیم، و ما به سوی او رجعت کنندگانیم. و حمد و سپاس اختصاص به خدا پروردگار عالمیان دارد.»

این عمل را حضرت دو بار یا سه بار تکرار نمود. در این حال فرزندش علی بن الحسین علیهما السّلام که سوار بر اسبی بود به سوی وی آمد و گفت: « بِمَ حَمِدْتَ اللهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ ؛ علّت حمد و استرجاع شما چه بود؟!»

حضرت فرمود: « یَا بُنَیَّ! إنِّی خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ - أیْ ظَهَرَ- لِی فَارِسٌ عَلَی فَرَسٍ وَ هُوَ یَقُولُ: الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَسِیرُ إلَیْهِمْ. فَعَلِمْتُ: أنَّهَا أنْفُسُنَا نُعِیَتْ إلَیْنَا!

ای نور دیده پسرک من! من که در راه می‏آمدم، چرت مختصری مرا گرفت، و برای من اسب سواری که بر روی اسبی بود ظاهر شد، و او می ‏گفت: این قوم می‏ روند، و مرگ ها هم به سوی ایشان می ‏رود. بنابراین دانستم که: خبر مرگ ما به ما داده می‏شود!»

فرزندش عرض کرد: « یَا أبَهْ! لَا أرَاکَ اللهُ سُوءاً، أ لَسْنَا عَلَی الْحَقِّ؛ ای پدر جان! خداوند برای تو روز بدی را پیش نیاورد! آیا ما بر حق نیستیم؟!»

حضرت فرمود: « بَلَی وَ الَّذِی إلَیْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ؛ بلی، و سوگند به آن کسی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم!»

علی عرض کرد: « فَإنَّنَا إذاً لَا نُبَالِی أنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ ؛ پس در این صورت تحقیقاً ما باکی از مرگ نداریم با وجود آنکه مُحقّ می‏باشیم!»

حضرت فرمود: « جَزَاکَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَی وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ! خداوند تو را جزا بدهد جزای فرزندی، به بهترین جزای پسری که از پدرش داده است!»(۲)

تعبیر جالب شعر حافظ در مورد حضرت علی اکبر

علامه طهرانی در نوشتاری دیگر: کتاب روح مجرد می نویسد:

مرحوم آقا سیّد ضیاء الدّین دُرّیّ یکی از وعّاظ و اهل منبر درجه اوّل طهران و استاد علوم معقول بودند؛ و اینک متجاوز از سی سال است که فوت کرده ‏اند. حقیر در پای منبر ایشان کراراً بوده ‏ام؛ مسلک حِکَمی و عرفانی در منبر داشت و بیانش جالب و منبرش محقّقانه بود. در شب سوّم ربیع الثّانی یک هزار و چهارصد و دوازده هجریّه قمریّه، أخ‏الزّوجه حقیر: حجّة الاسلام آقای حاج سیّد حسن معین شیرازی دامت‏ معالیه در بنده منزل در مشهد مقدّس بودند، و از ایشان خواب جالبی را نقل نمودند که ذکرش مقرون به لطف است:

معمولًا در طهران، هر واعظی را که برای یک دهه برای منبر رفتن در مجلسی دعوت می کردند، در شب آخر وی را برای همان دهه از سال دیگر نیز دعوت می ‏نمودند. در آخرین سالی که مرحوم دُرّی در قید حیات بود، یک شب از دهه محرّم (شب هشتم یا نهم) جوانی از ایشان قبل از منبر سوال می کند که: مراد از این شعر چیست؟:

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ                چراکه وعده تو کردی و او بجا آورد (۳)

مرحوم درّی می گوید: جواب این سوال را در بالای منبر می دهم تا برای همه قابل استفاده باشد. ایشان در فراز منبر از قضیّه نهی آدم أبو البشر از خوردن گندم و داستان نان جوین خوردن أمیر المؤمنین علیه السّلام را در تمام مدّت درازای عمر بیان می ‏نماید و حتّی اینکه آن حضرت در تمام مدّت عمر ابداً نان گندم نخورد و از نان جوین سیر نشد. (روایت نخوردن گندم در تمام عمر، اختصاص به رسول الله دارد که چون از أمیرالمؤمنین علیه السّلام می‏ پرسند که: عائشه روایت می کند که: رسول خدا در تمام عمر یک شکم نان گندم نخورد، حضرت می فرماید: عائشه دروغ می گوید؛ رسول خدا در تمام مدّت عمر نان گندم نخورد، و از نان جو یک شکم سیر نخورد- انتهی.البتّه شکّی نیست که أمیر المؤمنین علیه السّلام هم تأسّی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دارد و نان گندم نخورده است، همان طور که از أخبار استفاده می‏شود؛ و امّا این غیر از مضمون روایت سابق است.)

و سپس می گوید: مراد از شیخ در این بیت، حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام است‏ که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولی به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچی نمود و گندم را تناول کرد. و مراد از پیر مغان حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام است که در تمام مدّت عمر نان گندم نخورد و وعده عدم تناول از شجره گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید.

این مجموع تفسیر این بیت بود که وی بر سر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد.قبل از پایان سال، مرحوم درّی فوت می کند؛ و لهذا در سال بعد، در دهه محرّم در آن مجلس مَدعُوّی که باید حضور داشته باشد، نمی ‏تواند شرکت نماید. درست در سال بعد در دهه محرّم در همان شبی که این جوان سوال را از مرحوم درّی می کند، وی را در خواب می ‏بیند که: مرحوم درّی به نزد او آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنی این بیت را پرسیدی و من آن‏طور پاسخ گفتم. امّا چون بدین عالم آمده‏ ام، معنی آن، طور دیگری برای من منکشف شده است:

مراد از شیخ حضرت إبراهیم علیه السّلام است و مراد از پیر مغان حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام؛ و مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت إبراهیم بدان امر خداوند وعده وفا داد، امّا حقیقت وفا را حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام در کربلا به ذبح فرزندش حضرت علیّ أکبر علیه السّلام انجام داد.

فردای آن شب، این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم درّی می‏آید و این خواب خود را بیان می کند و معلوم است که با بیان این خواب چه انقلابی در مجلس روی داده است.

****************

  1.  عیون أخبار الرّضا علیه ‏السّلام، ج ۱، ص ۲۰۹.
  2.  نفس المهموم، ص ۱۲۲.
  3.  دیوان خواجه حافظ شیرازی، علیه الرّحمةُ و الرّضوان، از طبع پژمان، ص ۷۳، غزل ۱۶۰؛ و از طبع محمّد قزوینی و دکتر قاسم غنی، ص ۹۹، غزل ۱۴۵