جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۴

رحیم‌پور ازغدی: رضاخان معتاد، لات، چاقوکش و قمارباز بود

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: به طوری که خود رضاخان که انگلیس ها آوردنش سر کار، فردی بی سواد و معتاد بود ویک لات و چاقوکش و قمار باز بود که در زندگی نامه اش هم این‌ها هست که برای فریب مردم وعلماء به او گفتند هیئت عزا داری راه بیاندازد چرا که ...
کد خبر : ۳۴۶۷۷۴
صراط: عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی گفت: اگر مدعی عقلانیت و معرفت باشیم اما اثری از معنویت و خلوص و عشق و ایمان و آمادگی برای فداکاری و ایثار نباشد، انقلابی‌گری یک شعار و یک برچسب دروغ و تقلبی است.

به گزارش فارس، حسن رحیم‌پورازغدی عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی با طرح این سوال که (انقلابی‌گری در ساحت دانشگاه و دانشجویی و عطف به عنصر معنویت و عقلانیت دارای چه مولفه‌هایی است و از چه زاویه‌ای باید به آن نگریست، گفت: اگر نحو تعامل معنویت و عقلانیت یا معرفت درست تعریف نشود من و شما یک آدم یک بعدی و ناقص‌العضو در فعالیت‌های تشکیلاتی و سیاسی انقلابی هستیم.

وی افزود: معنویت بدون عقلانیت گاهی به مفاهیم شبه معنوی ومضر تبدیل می‌شود، افراطی‌گری معنوی به اسم معنویت بسیار فعالیت‌های نامعقول و حتی نامشروع صورت می‌گیرد، در دنیا انواع معنویات‌های انحرافی، قلابی، افراط و تفریطی همه این‌ها مدعی معنویت هستند.

رحیم پور ازغدی اظهار داشت: معنویتی که درتقابل با معرفت صحیح باشد یک معنویت درست هم نخواهد بود. معنویت فرار از صحنه، فرار از مسئولیت، دور زدن مسئولیت، مقدس نمایی به جای پذیرش امر مقدس، جهاد مقدس و از طرف دیگر اگر مدعی عقلانیت و معرفت باشیم اما اثری از معنویت و خلوص و عشق و ایمان و آمادگی برای فداکاری و ایثار نباشد انقلابی‌گری یک شعار و یک برچسب دروغ و تقلبی است.

استاد حوزه و دانشگاه گفت: اساسا انقلابی گری بدون روحیه ایثار و فداکاری و جهاد معنا ندارد، اما برای اینکه انقلابی باشید و بمانید باید بتوانیم این ابعاد را با هم جمع کنیم، معنویت باید به معنای خلوص و وفا و ایمان و آمادگی برای فداکاری باشد هم باید معرفت و عقلانیت و شناخت درست ضوابط الهی و معرفتی که بدانیم در چه راهی فداکاری می‌کنیم، بفهمیم و بدانیم که این معنویت در چه مسیری چه اهدافی و چه نتایجی دارد، این مسئله از یک جهت دیگر هم مهم است که من بیشتر می‌خواهم راجع به این مسئله نکاتی را عرض کنم به عنوان تجربه تاریخی، تاریخ یک قرن گذشته، تاریخ اخیر معاصر ایران، جریان های مختلف بلکه باهم مخالفی آمدند تحت عناوین مختلف از عقلانیت و پیشرفت وحتی از کلمه انقلاب استفاده کردند.

وی با بیان این سوال که چه زمانی این مفهوم انقلاب وانقلابی‌گری مطرح می‌شود، افزود: وقتی که به این نتیجه می‌رسیم وضع موجود اشکالاتی دارد و باید اصلاحاتی صورت بگیرد ولو این اصلاحات باید انقلابی باشد، خب با همین شعار جریان‌های ضد مردمی و ضد ایرانی و ضد دین، هم آنها وارد صحنه شدند هم جریان‌های دینی و مردمی، هر دو جریان با همین شعر آمدند.

رحیم پور ازغدی اظهار داشت: آنهایی که در عصر مشروطه خیانت کردند به انقلاب مشروطه و کشور را فروختند به انگلیسی‌ها و سلطنت قاجار را تبدیل کردند به سلطنت پهلوی شعارشان همین‌ها بود که می‌گفتند باید انقلابی در کشور صورت بگیرد و به سمت مدرنیته قدم برداریم  و می‌خواهیم کشور را مدرن کنیم. همه کسانی که به کشور و به ایران خیانت کردند ادعایشان این بود که می‌خواهند ایران را مدرن کنند.

وی افزود: شاه هم آمد از انقلاب حرف زد، انقلاب سفید شاه و ملت را بیان کرد که شاکله‌های اصلی‌اش این بود ما می‌خواهیم متمدن شود، مدرن باشد و به قافله مدرنیته ملحق شود منتها علنا شد نوکری وابستگی، خیانت، ایران فروشی و تبدیل ایران به یک ایران کاملا وابسته و عقب مانده که فقط سفره پهن شده پیش پای آمریکایی‌ها، انگلیس‌ها و صهیونیست‌ها بود که غارت کنند.

استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: ده‌ها هزار مستشار غربی آمده بود در ایران که به طور کامل مسلط بودند و هیچ کس جرات نفس  کشیدن، سوال کردن، فکر کردن زیر سایه شوم  اینان را نداشت و آن ها هم از ایران حرف زدند از اینکه ایران باید مدرن شود.

رحیم پور ازغدی اظهار داشت: مدرن شدن به عنوان یک پیام انقلابی در ایران مطرح شد از زمان مشروطه و قبل ازآن، ولی نتیجه انقلاب نو و نوگرایی تحت عنوان پیشرفت و مدرنیته و امثالهم وقتی که پشتش نه معنویت بود ونه عقلانیت نتیجه‌اش خیانت شد. جریان‌های منتقد به رژیم پهلوی را هم با گرایش‌های مختلف و نوعی انقلابی‌گری واصلاحات در کشور می‌دانند.

وی با اشاره به این دسته بندی‌ها گفت: نسل شما باید بداند که چه خطاها و چه خیانت‌هایی در گذشته شد با همین شعرها و چه فداکارانی در غربت مطلق تلاش کردند، جلو این انحرافات بایستند در این حال کشور را وارد پروژه پیشرفت بکنند البته نه از نوع وابستگی به غرب و تسلیم دشمن شدن و غارت شدن و تحقیر شدن که این‌ها همه پسرفت هستند.

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: پیشرفت واقعی که با معیارهای اسلامی و مردمی و با مصالح ایرانی شکل بگیرد، پیشرفت اسلامی-ایرانی، جریان‌های وابسته به استبداد و استکبار در ایران شعار پیشرفت و انقلاب و مدرن شدن و روشنگری و غیره می‌دادند که همین جریان‌هایی که مخالف این‌ها بودند که از یک جهت به دو دسته تقسیم می شدند، جریان‌های منتقد پهلوی که جزء گروه‌های مخالف شاه و پهلوی بودند اما خودشون در مبنا تفاوتی با رژیم پهلوی نداشتند و بیشتر دعواها مصداقی بود نه مفهومی؛ دعواها مبنایی و ریشه‌ای و رادیکالی نبود، دعوا سر این بود که راه همین باشد، اما من فلان کار تو را انجام دهم.

وی افزود: جریان‌های منتقد رژیم پهلوی قبل از انقلاب یک عده جریان‌های مذهبی بودند که مسلمانانه وارد مسائل می‌شدند و یک عده جریان‌هایی بودند که ممکن است شخصا مسلمان بودند یا اساسا بی دین یا ضد دین بودند اما مسلک سیاسی‌شان در دوره شاه و پهلوی مسلک اسلامی نبود، مسلک ناسیونالیستی-ملی گرایی سکولار غربی بود یا سوسیالیستی و چپ بود یا لیبرالیستی وراست بودند. آن وقت اینان بعضی‌هایشان شخصا مذهبی بودن و نماز می‌خواندند اما در فضای سیاسی اسلامی نمی‌اندیشید و عمل نمی‌کرد.

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: اهداف ارزش‌های اسلامی مد نظرشان نبود و بیشتر دنبال اهدافی با معیارهای ناسیونالیستی دوم سوسیالیستی یا با گرایش‌های نوع تندش مارکسیستی یا لیبرالیستی که سوسیالیستی بلوک شرق بود که آن موقع  کمونیست‌های شوروی، روسیه که آن زمان رئیس کمونیست‌ها بود اینان را رهبری می‌کرد. لیبرالیست هم که مکتب سرمایه داری غرب بود که با کمک انگلیس و فرانسه رهبری می‌شد.

وی ادامه داد: ناسیونالیسم هم مدتی تحت تاثیر جریان‌های فاشیستی و نازی و اروپا مثل هیتلر و امثالهم بود. به طوری که آن زمان که هنوز شکست نخورده بود ما همان‌طور در ایران که حزب لیبرال وابسته داشتیم و احزاب کمونیسم وابسته داشتیم، احزاب فاشیسم داشتیم که طرفدار هیتلر بودند و می‌گفتند ایران باید متعهد و وابسته به آلمان باشد و پیشرفت کند، آنان می‌گفتند ایران وابسته به غرب و انگلیس و آمریکا باشد و اینان می‌گفتند وابسته به روسیه و شوروی و کمونیست‌ها بشود و آنها هم میگفتند ما هم خط هیتلر و فاشیست‌ها را می‌رویم. این قضایا موقع جنگ جهانی بود و وقتی که  قبل از او این جریان‌ها ادامه داشت.

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: به طوری که خود رضاخان که انگلیس ها آوردنش سر کار، فردی بی سواد و معتاد بود ویک لات و چاقوکش و قمار باز بود که در زندگی نامه اش هم این‌ها هست که برای فریب مردم وعلماء به او گفتند هیئت عزا داری راه بیاندازد چرا که زمان مشروطه به بعد مذهب و هیئت و غیره تضعیف شده بود و این جریان‌های وابسته به غرب نفوذ کرده بودند و قدرت داشتند، او(رضاخان) یک هیئت راه انداخت و آمدند به تکه دولت بعد دوره‌ای که تکه دولت کاملا تعطیل شده بود شعر می‌داند که «اگر در کربلا قزاق بودی حسین ابن علی تنها نبود» تا این حد منافقانه عمل کردند که انگلیس‌ها گفتند اول برو یک هیئت راه بینداز و بعد که حاکم شد عزاداری امام حسین کلا تعطیل و ممنوع شد. بعد اعلام کردند تمام زنان باید بی حجاب بشنود چرا که ما می خواهیم پیشرفت بکنیم و عزا داری‌ها باید تعطیل شود چرا که خرافات هستند و همه آخوندها باید کلا خلع لباس شوند و بحث خط فارسی هم باید خط لاتین شود.

وی ادامه داد: خود رژیم فاسد پهلوی که دست نشانده انگلیس‌ها بود اول با ادعا مذهبی و ملی و ایرانی آمد به اسم پیشرفت کشور بعد عملا کشور را تبدیل کرد به یک کشور صد درصد وابسته و سرکوب شده که اصلا فکر پیشرفت مستقل از سرش بیاد بیرون. ولی آن اواخر که هیتلر داشت جلو می‌آمد در جنگ جهانی دوم به این نتیجه رسید که آلمان‌ها دارند پیروز می‌شوند، تصمیم گرفت که اربابش را عوض کنه یعنی آماده بشود اگر ببیند که انگلیس‌ها متفقین شکست می‌خورند و آلمان پیروز می‌شود زمینه داشته باشد که به آلمان و هیتلر بگوید که ما قبل از اینکه شما پیروز میدان شوید ما داشتیم چراغ می‌دادیم به شما و انگلیس‌ها هم ناراحت شدند و انگلیس و چرچیل بعدها گفت اگر ایران و نفت ایران نبود ما دو جنگ را شکست خورده بودیم.

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: جنگ اول همان جنگی است که قبلش نصف مردم ما یعنی از بین بیست میلیون جمعیت حدود ده میلیون جمعیت را از گرسنگی انگلیس‌ها به کشتن دادند چرا که هرچقدر از غذا و نان و غیره بود، انگلیس‌ها یک روز می‌آمدند می‌بردند برای سربازانشان در جنگ و این بزرگ‌ترین هولوکاست تاریخ است در حالی که در کتاب‌های تاریخ خودمان هم این را ننوشته‌اند. بعد که انگلیس‌ها و شوروی و آمریکایی‌ها ایران را مجدد اشغال کردند و در آن جلسه ایران را به عنوان پل پیروزی مطرح کردند و رضا خان را برداشتند و پسرش را جای او گذاشتند در واقع تاریخ مصرفش برای آن‌ها تمام شده بود.

رحیم پور ازغدی تاکید کرد: به معنای آن که کارهایی که می‌خواستند به وسیله او انجام شود انجام شده است؛ مثل دین ستیزی، سرکوب مقاومت‌های داخلی که این‌ها همه در زمان رضا خان سرکوب شد، مثلا نهضت میرزا کوچک خان جنگلی در شمال یا نهضت شیخ محمد خیابانی درآذربایجان و نهضت‌های دیگری در نقاط مختلف کشور.

وی در ادامه افزود: دو یا سه تا گفتمان ایجاد می‌شود از طرف کسانی که از یک طرف زمین می‌آیند و ایران را اشغال می‌کنند؛ انگلیس‌ها، شوروی، آمریکا و آلمان است که البته آلمان‌ها که خیلی قدرتشان نرسید، هم روی زمین با ارتش  و کودتا و قحطی و غارت می‌آیند اشغال می‌کنند و هم تو فضای روشنفکری می‌آیند گفتمان و حزب می‌سازند.

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: یعنی شما می‌بینید که تعداد زیادی احزاب و روشنفکر به وجود آمده است که بعضی‌ها سوسیالیسم بعضی‌ها کمونیسم هستند، بعضی‌ها لیبرال و بعضی دیگر ناسیونالیسم و ملی‌گرا که اینان بعضی‌هایشان ضد مذهب به خصوص از زمان مشروطه تا زمانی که رضا خان بود از آن زمان به بعد یعنی از شهریور سال 20که رضا خان رفته است و آن پروژه دیکتاتوری و سرکوب شکست خورده و کشور اشغال شده است به جای تقابل مذهب و یکی از مکاتب مادی؛ ترکیب این‌ها باهم یعنی ترکیبی از ناسیونالیسم و مذهب(ملی گرایی ومذهبی)و ترکیبی از سوسیالیسم و مذهب یا ترکیب لیبرالیسم و مذهب مطرح است.

رحیم‌پور ازغدی عنوان کرد: از آن زمان به بعد می‌بینیم که جریان‌های لیبرال؛ که قبلا لیبرال‌های نامذهب داشتیم یا سوسیالیسم ضد مذهب داشتیم بیشتر که علنا ضد دین بودند یا ناسیونالیسم ضد مذهب که می‌گوید ما ایرانی هستیم نه مسلمان که این‌ها سرکوب مذهب هستند.

استاد حوزه و دانشگاه بیان کرد: از شریان 20 به بعد که اون پروژه کاملا شکست خورده است و مقاومت مذهبی در جاعه ایجاد شده است و در دانشگاه‌ها هم نیروی متدین که کم کم به وجود آمدند و هسته مقاومت را تشکیل می‌دهند که شما تداوم سه نسل یا چهار نسل  بعد از آنها آید و ادامه آن نسل هستید البته با تفاوت‌های تاریخی که وجود دارد.

وی افزود: بعد از این موضوع وقتی مشاهده کردند؛ شیب تندی است و توانایی رد کردنش را ندارند مقداری تغییر جهت می‌دهند به این معنا که جریان‌هایی به وجود آمدند به عنان چپ مذهبی یعنی سوسیالیست مذهبی یا لبیرال مذهبی؛ راست مذهبی یا ناسیونالیست مذهبی؛ ملی مذهبی که شعر همه آنان این بود که ما قائل به نو اندیشی دین هستیم و نمی‌خواهیم دین را حذف کنیم بلکه می‌خواهیم دین تازه و نو شود تا بتوانیم به کمک این وسیله برسیم به مدرنیته، هم که این حرف را هم دستگاه قاجار و مشروطه طلب‌ها آن موقع می‌گفت، بعد هم رضاخان و شاه می‌گفت و هم مخالفان آنها می‌گفتند، یعنی تقریبا همه روی این اساس اتفاق نظر داشتند منتها اینکه به چه نوع و چه شیوه‌ای ظاهرا بحث‌های روشنفکری و حزبی می‌شد ولی در نهایت نه روشنفکری و نه دین و نه مدرنیته مطرح بود که یک جنگ قدرتی است.

پورازغدی با اشاره به اینکه شعار اواخر سلطنت قاجارهم سلطنت پهلوی و هم مشروطه خواهی که منتقد سلطنت بوده وقصد بر آن داشت که یک مقداری تغییر و اصلاحش کند وجریان‌های مذهب و غیر مذهبی و ضد مذهبی که جز منتقدان اواخر سلطنت قاجارکل دوران پهلوی بودند،گفت: چون این احزاب از اواخر قاجار تشکیل شدند که حتی ریشه‌هایش از قبل مشروطه بودند ولی بعد از مشروطه به شکل حزبی و  فراکسیون‌ها مجلسی تشکیل شدند.

وی تصریح کرد: شعار همه این بود که چون در این جامعه مردم متدین هستند نمی‌شود سریع با دین درگیر شد، پس لازم بود که بگویند می‌خواهیم دین را ترکیب کنیم با جامعه مدرن یعنی چارچوب‌های فکری و تحلیلی و آرمان‌های ما غیر دینی؛ عمدا لیبرال یا سوسیالیستی یا ملی گرا که هدف رسیدن به مدرنیته است.

ازغدی با بیان سوال اصلا خود مدرنیته چه هست؟ ادامه داد: تفاسیر کاملا متناقض از مدرنیته وجود داشته و دارد تا همین الان برای  مدرن و مدرنیته بیش از صد تا معنا آورده‌اند و تفسیر کرده‌اند خیلی از این‌ها با هم دیگر همخوانی ندارد و اصل خود این سنت و مدرنیته؛ سنت و مدرن یک تقسیم تبلیغاتی است و یک تبیین دقیق منطقی و فلسفی ارائه نشده است که همه قائل هستند که دوگانه سنت و مدرنیته آن را قبول داشته باشند.

استاد حوزه و دانشگاه گفت: اما اجمالا یک نسبت‌های مختلفی بین این گرایش‌های گوناگون به اصطلاح مدرنیته چه از نوع خود رژیم یه ضد رژیم یا منتقد رژیم به وجود آمد با نسبت خاصی با دین داری ودین شناسی و اینکه چه تعریفی از دین و چه تعریفی از امر مدرن؟ همه این‌ها مبهم و غیر شفاف است و هیچ وقت دقیق تبیین نشده است، چرا که اگر بخواهی چیزی را تبیین کنی باید پاسخگو باشی و این‌ها نمی‌خواستند پاسخگو باشند، ادعایی بود که ما متولی روشنگری دین مدارانه هستیم و می‌خواهیم دین را باز سازی کنیم و با شرایط نوین هماهنگش کنیم.

وی گفت: این مشکلی ندارد اما به شرط آنکه مشخص کنیم به چه شیوه‌ای؟ چون هم آن‌هایی که از اجتهاد می‌گویند همین ادعا را دارند و می‌گویند ما می‌خواهیم مقتضیات و اقتضاهای زمان و مکان را در دینداری‌مان دخالت بدیم اصلا اجتهاد در منطقه شیعه و فقه شیعه معنی‌اش همین است که دین یک عناصر ثابت فراتاریخی دارد و یک عناصر تاریخی دارد که مربوط به مکان و زمان و شرایط است.

رحیم پور ازغدی با طرح دو سوال که کدام بخش از احکام به خصوص احکام اجتماعی دین فراتاریخی‌اند و برای همیشه هستند؟ چه درحوزه عبادات و چه غیر عبادات و کدام بخش‌ها تاریخی هستند که اگر اجتهاد نکنی دچار تهجر می‌شوی و اگر اجتهاد به شیوه غلط انجام بدی دچار انحراف می‌شوی، گفت: ما سر یک سه راهی می‌رسیم که یکی از آن انحراف است؛ دین گریزی و دین ستیزی است و یکی دیگر آن تحجر است یعنی متوجه آن نشوید که یه بخش‌هایی از احکام دین تابع زمان و مکان شرایط عوض می‌شود و آن احکام بخشی تغییر می‌کند که در آخر باعث انحطاط و سقوط و حذف آن از عرصه زندگی و تمدن است یعنی نتیجه تحجر سکولاریزم است، چون دین را ضعیف می‌کنیم و نمی‌تواند در صحنه با زمان و مکان جلو برود.

وی راه سوم را اجتهاد دانست و گفت: تفکیک صحیح ثابتات و متغیرات دین از هم و تغییر متغیرات براساس ثابتات وبر مدار ثابتات نه جدای از ثابتات، نه اینکه همه را متغیر و تابع زمان و مکان کنیم.

 ازغدی با پرسش این سوال که در بین سه راه اجتهاد،تحجر و التقاط که التقاط به معنای ترکیب دین با لیبرالیسم، ناسیونالیسم و سوسیالیسم چه باید کرد، ادامه داد: اگر منظور از مدرنیته و مدرن شدن پیشرفت است پس پیشرفت هم در فرهنگ دینی و هم در فرهنگ ضد دینی است ولی به دو صورت معنا می‌شود اصلا پیشرفت و مدرنیته‌ای که چپ‌ها یعنی سوسیالیستی تعریف می‌کنند با راست‌ها یعنی لیبرالیسم‌ها اساسا متفاوت است.

وی اشاره کرد: افراد مذهبی انقلابی غیرمتحجر همیشه نگاهشان این بوده از قبل زمان مشروطه تا بعد از آن که حقوق بشر و آزادی آری منتها با تعریف اسلامی نه تعریف لیبرال ، برابری و تقدم مسائل جمع بر فرد آری ولی با نگاه توحیدی و اسلامی نه نگاه مارکسیستی. عدالت با تعریف الهی ،نه چپ. احترام به ملیت وخاک و وطن و خود را مسئول سرزمین خود دانستن آری(عشق به وطن) منتها اگر در راستای توحید وایمان به خدا قرار گیرد نه نژاد پرستی وخودبرتربینی.

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: این خطی بود که غرب وارد جهان اسلام کرد تا مسلمین را باهم درگیر کند، گفت شما نگویید ما مسلمانیم!بگویید من فارسم یا من ترکم و به این ترتیب هدف خود را پیش بردند. پس این شعارهای خوب چه آنهایی که رژیم پهلوی می‌داد چه شعارهای خوب مشروطه طلبان چه شعارهای خوب شاهان قاجار و روشنفکران واصلاح طلبان اواخر قاجار و چه شعارهای خوبی که ملی‌گرایان می‌گویند. ما هیچ وقت با این شعارها مشکلی نداریم به شرطی که درست تفسیر شود.

استاد حوزه و دانشگاه گفت: تفسیر توحیدی اسلامی از این مفاهیم با تفسیر لیبرالی و فاشیستی و مارکسیستی متفاوت است ولو شباهت‌هایی هم داشته باشند اما مبنا و جهت باهم فرق دارد. اصل و چارچوب دینی باشد و مطابق شرایط روز هم باشد ولی هدف و معیار با اهداف و معیارهای مادی یکی نیست. این هنر اجتهاد و روشنفکران واقعی دینی است که با متد استنباط دینی آشنا باشند(عالم به دین باشند) و زمانه و تحولات جهان را هم بشناسند و بفهمند شرایط عوض شده، اجتهاد کنند.

وی ادامه داد: شرایط عوض شده و سبک زندگی الان با ده سال پیش خیلی فرق کرده است. از وقتی این موبایل‌ها و اینترنت همراه هرکسی هست اصلا سبک حرف زدن آدم‌ها باهم و ارتباطات درون یا بیرون خانواده تغییر کرده است. مثلا سبک زندگی الان با قبل انقلاب متفاوت است چه رسد به مقایسه الان با زمان مشروطه یا پهلوی یا حتی قرنها قبل! این تغییرات را باید دید اما هدف همان است و ثابت است. هدف، انسان شدن انسان است هدف توحید و عدالت است اما در چه بستری و چه شیوه‌ای؟!

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: جریاناتی که تحت عنوان پیشرفت در زمان پهلوی، چه رژیم و چه ضد رژیم شعار می‌دادند حرف اولشان این بود که با وجود دین نمی‌شود و تا دین و متولیان دین حذف نشوند هیچ کدام از ما به اهدافمان نمی‌رسیم، اما وقتی دیدند این دین حذف شدنی نیست و هرچه بیشتر فشار می‌آوری سخت‌تر و شدیدتر می‌شود، طرح‌شان عوض شد

وی با اشاره به شهریور 1320 که تهران اشغال می‌شود و به قولی تاریخ مصرف رضاخان تمام شده و محمدرضا روی کار می‌آید. تا آن موقع نگاه حکومت به دین مشخص و شفاف است. خیلی التقاطی و پیچیده نیست چون رسما رضاخان روحانیون را خلع لباس و زنان را کشف حجاب می‌کند و روضه امام حسین (ع) را ممنوع می‌کند و مشخص است که می‌خواهد ریشه مذهب را بزند و شکست می‌خورد و بعد از آن خط نفاق شروع می‌شود که مبنا وچهارچوب برگرفته از نگاه مادی قبل و نگاه واقعی به دین که دین عامل ارتجاع و خرافه و عقب ماندگی و مانع پیشرفت است و برای پیشرفت باید غربی و بی دین شد.

وی ادامه داد: این را هم رژیم و هم جریان منتقد رژیم که تحت عنوان روشنفکران چپ و راست بودند، اما واقعیت این است که هیچ کدام از این افراد با رژیم درگیر نشدند و همه اینان می‌گفتند رژیم باشد اما مقداری اصلاحات داشته باشد. اغلب‌ آن‌ها با دستگاه همکاری‌های غیر مستقیم داشتند یا چیزی می‌گفتند و بعد ده سال ساکت بودند. درواقع هیچ کدوم مبارزه با رژیم در زمان رضا خان و حتی اوایل پهلوی نداشت.

ازغدی میگوید: اما اتفاق اصلی بعدها افتاد که کاشانی و نواب صفوی و مصدق سرقضیه نفت و کودتای28مرداد و بعد از آن بخصوص از سال 42و15خرداد نهضت واقعی ضد سلطنت و شاه از آنجا شروع شد که دیگر امام(ره) اعلام کردند شاه باید برود.

وی افزود: باتوجه به این شرایط یک جریان لیبرال مذهبی به وجود آمد و یک جریان چپ مذهبی که دین و مذهب را مبنا پیشرفت نمی‌دانست و مبنا را یا لبیرالیسم یا کمونیسم وغیره می‌دانستند که رژیم شاه ناسیونالیسم را پسندید و پیرو ره خودش قرار داد به این معنا که هر وقت اسم قرآن و اسلام و زبان عربی و زبان قرآن مطرح بود یک مرتبه اینان می‌شدند ایرانی باستانی و فارسی خالص و...

استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: وقتی در برابر غرب؛ انگلستان و آمریکا و غیره قرار می‌گرفتند دیگر صحبتی از زبان فارسی به میان نمی‌آوردند و آن‌جا می‌گفتند خط فارسی باید تبدیل به خط لاتین شود و تاریخ ایران ذیل تاریخ غربی قرار گیرد. اینان حتی ناسیونالیست واقعی هم نبودند، مثل زمان جنگ 8ساله ما رژیم صدام حمله کرد به ما اما یکی از این ملی گرایان ناسیونالیسم نیومدند بجنگند. دوتا جریان تحت عنوان علم گرایی و پیشرفت که یک عده مذهبی هم هستند و این‌ها را هم قبول دارند، بخشی از این‌ها صادق بودند ولی انقلابی کامل نبودند که این سبب ایجاد یک نسل روشنفکران در ایران می‌شود که می‌گویند ما اسلام را به مفاهیم علمی نزدیک می‌کنیم و می‌گوییم اسلامی علمی و تجربی است که هدفشان هم خوب و مثبت است چرا که نمی‌خواهیم ارزش خدمات کسی رو پایین بیاوریم.

وی تشریح کرد: اینان در برابر آن جریان شبه روشنفکری که تا دهه20 بودن مدام می‌گفتند دین مانع علم و ضد پیشرفت است.چرا که دین نمی‌تواند نیازها و شرایط جدید پاسخگو باشد. دین نقطه مقابل پیشرفت و توسعه است.

اینان در برابر آن‌ها به وجود آمدند و گفتند تفکر غربی را ما مشکلی نداریم بخشی آن را قبول داریم بخشی دیگر را قبول نداریم. مثلا چرا می‌گویید پیشرفت در نقطه مقابل دین واقع شده در حالی که دین ما یک دینی است سازگار با علم وتکنولوژی است. اما روش و نتیجه این نگاه غلط بود.

رحیم‌پور ازغدی گفت: یک جریان دیگر با عنوان اینکه اگر ما به دین اصلی برگردیم و خرافه‌هایی که به تدریج آمده حذف و احکام و ارزش‌های اسلامی را دوباره طرح کنیم و حوزه‌ها و روحانیت را نقد کنیم و دین را متناسب کنیم با شرایط امروز و به عنوان دین علمی.

وی با اشاره به اینکه که این صحبت هم صحیح است و هم غلط تصریح کرد: این حرف درست است اگر به درگیر نگاه مادی نشویم که بعد نگاه‌های غیر مادی دین را مجبور بشیم انکار کنیم و غلط است اگر اسلام را به عنوان اینکه دین علمی است بیاوریم در ذیل آنچه که تجربی است و باید اثباتش کنند یا حداقل تاییدش کنند.

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: هدف جریان سالم این بود که می‌گفتند ما می‌خواستیم ثابت کنیم که دین ضد علم نیست و اینکه علم چیست، معمولا برداشت دقیقی ندارد و خدمتی که گفتند ما می‌کنیم تا زمان رضا خان روحانیت به عنوان جریان ضد نوسازی و نوگرایی مدرن مطرح می‌شد، دین عامل عقب ماندگی بوده متولیان سنت یعنی روحانیون باعث تهجر بودند ما می‌خواهیم دخالت روحانیون را در همه مسائل ببندیم و این خط از قبل از مشروطه شروع شد تا پهلوی اول.

وی ادامه داد: زمان رضاخان طرح مبارزه با دین و حجاب را می‌دادند بعد از رضاخان که دیدند ملت دارد جواب می‌دهد و رضاخان رفت فروغی اعلام کرد به تمام روزنامه‌ها و به نویسنده‌ها دستور داد شروع کنید به دفاع از دین و احترام به مذهب. افرادی که می‌گفتند دین مانع اصلی پیشرفت است و منظورشان این بود که دین مانع اصلی حاکمیت غرب بر ایران است و می‌گفتند با وجود این مانع یعنی دین و حجاب و روحانیت فکر آزادی و دموکراسی یا اجرا نمی‌شود در ایران یا تحریف می‌شود به شکل تقلید یافته شکل آخوندی و مذهبی و نادرست آن اجرا می‌شود یک دفعه همه شروع کردند به مذهبی شدن عده زیادی معمم شدند، عده زیادی مفسر اسلام شدند و اما زمان شاه احزابی تحت عنوان روشن فکری و اینها به وجود آمده منتقد و موافق.

پور ازغدی گفت: زمانی که شاه آمد اول کشور اشغال شده بود پدرش را به آمریکای جنوبی فرستادند و مقدارزیادی طلا با خود برد و همه را نزدیک لندن که می‌خواست سوار کشتی شود که برود سمت آفریقای جنوبی کشتی او را عوض کردند، تمام طلاهارا بردن انگلیس و رضاخان را با جیب های خالی به آفریقای جنوبی فرستادند در واقع این کشور های غربی آلمان انگلیس به این صورت غارتگری آباد شده است در واقع قضیه این‌ها با ما مانند کسی است که کل ثروتت را می‌زند، بعد یک قهوه مهمانت می‌کند و تو خشنود از این انسانیت هستی.

وی افزود: شکل جدید مرحله سوم که مرحله آخر بود قبل از انقلاب هم جریان حکومت هم جریان اپوزیسیون و احزاب و به اصطلاح منتقد حکومت کشور اشغال شده، شاه آمده سر کار بچه‌ای است که اصلا چیزی هم نمی‌داند؛ بچه‌ای که در اروپا تربیتش کردند و این کاری است که در کشور‌های وابسته خود می‌کنند الان نیز در کشورهای عربی همین کارها را می‌کند کسی را که با دیکتاتوری و جنگ به روی کار می‌آورند بچه‌ها و نوه‌هایش را به کشورهای اروپایی و آمریکایی می‌برند و می‌گویند مدارس آنجا پیشرفته است و از بچگی تربیت‌شان می‌کنند

پورازغدی ادامه داد:زمان بوش بعد از اشغال مقداری فضا فضای باز سیاسی شد، همه گروه‌ها که در زمان صدام سرکوب شده بودند آمدند همه فعالیت سیاسی خوشحال شده بودند که آزادی شده است در حالی که هرج و مرج بود اینها خودشان پایگاهشان را در کشور نگه می‌دارند تا یک کمی مردم به جان هم بیفتند بعد هرج ومرج، ترور، گرانی، گرسنگی وقتی خوب خسته شدند بعد با یک کودتایی کاری می‌کنند که مردم بگویند همین ها باشند بهتر است. صدام بیست سال برای اینها کار کرد با ایران جنگید تاریخ مصرفش تمام شد صدام را برداشتند خودشان مسلط بشوند انقلاب ما نگذاشت اینها مسلط بشوند همانطور نگه داشتند، تا الان که تروریسم و هرج و مرج و اینها برای این است که آنها دستشان نیست.

رحیم پور ازغدی عنوان کرد: کشور آن موقع هم این اتفاق افتاد تا سال بیست و هشت مرداد سی و دو تا این موقع جریان های مذهبی که سرکوب شده بودند فعال شدند احزاب سیاسی فعال شدند چپ و راست احزاب کمونیسم علنی شد احزاب اسلامی آمدند جریان لیبرال و غربی ملی گرا و ناسیولالیسم همه آمدند در صحنه ارتش‌های اشغالگر یعنی آمریکا، انگلیسی‌ها و شوروی هر کدام بین احزاب یک سری را خودشان ساختند یا بعضی از احزاب موجود را تغذیه کردند،مدیریت کردند جذبشان کردند و گفتند ما که ارتشمان همیشه نمی تواند در ایران بماند باید کادر سازی کنیم که وقتی می رویم ایران را از طریق اینها کنترل کنیم. وی افزود: هر کدام حزبی ایجاد کردند تا بیست و هشت مرداد سال 32 که دولت افتاد دست مصدق و کاشانی و نواب و شاه کلا در حال سقوط بود که در این لحظه غرب مثل آمریکا وارد عمل می‌شود و کودتا م‌ کنند تمام احزاب و گروه های مذهبی چپ را نابود می کنند.

این استاد حوزه و دانشگاه در پایان دانشجویان را به این امر توصیه کرد که هم آثار مبتکران اسلامی را بخوانند هم تاریخ بخوانند زیرا نسلی که تجربه تاریخ ندارد و تاریخ معاصر خود را نمی‌داند کلاه سرش می‌رود.