صراط: اتاقی ساده با تختخواب آبی رنگ، یک کوه داروی دیالیز و نگاهی مبهم، تمام قصه این روزهای رقیه 19 ساله از روستای تنگ ارم در شهرستان دشتستان استان بوشهر است که بر اثر یک تشخیص نادرست پزشکی روزگار تلخی را سپری میکند.
به گزارش فارس از دشتستان، دیدن دختر جوانی که گفتهاند یک سال است به خاطر عقربزدگی خانهنشین شده، ماجرای دردناکی را جلوی چشمان هر بینندهای مجسم میکند که فقط مشاهده از نزدیک وی میتواند زوایای تاریک زندگی این دختر را مشخص کند.
اتاقی ساده با تختخواب آبی رنگ، یک کوه داروی دیالیز و نگاه مبهم، تمام قصه این روزهای رقیه 19 ساله از روستای تنگ ارم در شهرستان دشتستان استان بوشهر است که بر اثر یک تشخیص نادرست پزشکی روزگار تلخی را سپری میکند.
دختری که یک سال پیش ظاهراً عقرب او را نیش زده است.
او را به بهداری میبرند. سه آمپول به او می زنند که حالش بدتر میشود.
کار او به بیمارستان برازجان مرکز شهرستان دشتستان میکشد. آنجا میگویند
مار او را نیش زده است. باز هم مداوای بی اثر که نتیجهاش بدتر شدن حال
رقیه میشود. از هوش میرود و چشمش را که باز میکند، پزشکهای شیرازی را
بالای سرش میبیند.
به رقیه می گویند؛ تو را عقرب نیش زده و آمپول های اشتباه به شما تزریق
شده. همین! رقیه 19 ساله از نیش عقرب جان سالم به در میبرد اما تاوان نبود
پادزهر و تشخیص نادرست در روستای محل اقامتش ، او را خانهنشین کرده است.
برادر رقیه آزمایش خواهرش را نزد دکتر در شهر
برازجان مرکز دشتستان برده و به او گفته بودند کلیههای رقیه عفونت کرده و
باید بستری شود. هم اکنون روزی چهار بار در خانه دیالیز میشود. 6 صبح، 12
ظهر، 6 عصر و 12 شب.
به همین سادگی او مجبور است روزی چهار بار در اتاق بنشیند و شاهد قطره قطره
دارویی باشد که شاید روزی دست از سر او بردارند. رقیه تاوان نبود پادزهر و
تشخیص نادرست را میدهد.
خانواده رقیه به دلیل نداشتن آگاهی، تازه یک ماه است که از قصور پزشکان در
روند درمان رقیه شکایت کرده اند و با مراجعه به سازمان نظام پزشکی گفته اند
تازه یک ماه از درخواستت گذشته خودمان خبرت می کنیم و دیگر هیچ....
رقیه دختری بسیار آرام و مهربان است. از او میپرسم
دوست نداری به دانشگاه بروی که گریه میکند و میگوید چرا دوست داشتم، اما
با اتفاقی که افتاد، زندگیام خراب شد.
در آمد خانواده هم چند گوسفند و ماهی 80 هزار تومان که بهزیستی به آنها کمک
میکند. حالا پدر و پسر خانواده مجبورند هم با بیماری رقیه مبارزه کنند،
هم با فقر.
مادر رقیه با گریه میگوید: از خدا میخواهم جانم را بگیرد، اما دخترم خوب
شود. رقیه چه گناهی کرده که باید همسن و سالانش را ببیند و حسرت دانشگاه
رفتن، نوجوانی کردن، شاد بودن و زندگی کردن داشته باشد.
میگویند تقدیر است با تقدیر نمی توان جنگید، اما
مگر میشود اشتباه در تشخیص هم به رنگ تقدیر تجزیه و تحلیل کرد. اگر این
اشتباه فاحش روی نمیداد مطمئنا مسیر زندگی رقیه و خانوادهاش سمت و سوی
دیگری داشت. تصاویر خود به وضوح سختیهای این دختر 19 ساله و خانوادهاش را
به زبان بیزبانی فریاد میزند. آیا گوش شنوایی برای شنیدن درد این
خانواده وجود دارد؟
راستی از نجومیبگیرها چه خبر. آنها که لابد در زمان بیماری این طور تشخیصهایی برای آنها داده نمیشود؟ اگر شود چه شود!!!!!