پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۵ دی ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۳

انتقاد بنیامین از برنامه شب یلدای صداوسیما

از بین این‌همه آهنگی که خوانده‌ام، آهنگی را انتخاب کردند که هیچ مناسبتی با آن شب نداشت. گفتند فقط آهنگ بارانا و گل یاس که مربوط به شهادت حضرت فاطمه و یک آهنگ را که مناسبتی است، می‌توانی بخوانی.
کد خبر : ۳۴۰۱۷۶
صراط: حضور بنیامین بهادری در برنامه شب یلدای تلویزیون، و این که نتوانست حتی یک قطعه اجرا کند، باعث ایجاد اتفاقاتی شد که او در مصاحبه ای آن را روایت کرده است.
بهادری در این مصاحبه با تی وی پلاس گفته: چرا باید بنیامین بهادری را به محبوب‌ترین شبکه تلویزیون و در شب یلدا که پربیننده‌ترین شب و ساعت تلویزیون است، دعوت کنند؟ یک اثر منتشر شده که همه‌گیر شده و دلیلش این قضیه بوده. کما‌اینکه رضا گلزار را هم در شبکه پنج دعوت کرده بودند؛ اما از دلیل کنسل‌شدنش بی‌اطلاعم. وقتی یک خواننده را روی آنتن زنده دعوت می‌کنید، مردم انتظار دارند قطعه‌ای از او بشنوند و وقتی فیلم هم بازی کرده، درباره فیلمش صحبت کند. من شصت‌وخرده‌ای قطعه دارم که همه مجاز هستند و از بین اینها هشت قطعه غمگین انتخاب کردم؛ اما لحظه‌ای که وارد استودیو شدیم، گفتند هیچ‌کدام از آنها مجوز نگرفته و حتی نگفتند آهنگ دیگری را انتخاب کن. از بین این‌همه آهنگی که خوانده‌ام، آهنگی را انتخاب کردند که هیچ مناسبتی با آن شب نداشت. گفتند فقط آهنگ بارانا و گل یاس که مربوط به شهادت حضرت فاطمه و یک آهنگ را که مناسبتی است، می‌توانی بخوانی. در‌صورتی‌که تمام آهنگ‌های من ‌دست‌کم‌ یک بار از تلویزیون پخش شده‌اند. در قدیم که لات‌ها خالکوبی می‌کردند، مثل امروز نبوده که هر‌کسی این کار را انجام بدهد؛ چون دردش این‌قدر زیاد بوده که هر‌کسی طاقت نداشته. یک آدمی زور بازو نداشته؛ اما برای اینکه به لاتی معروف شود، به یک نفر می‌گوید پشتم یک شیر بزرگ خالکوبی کن. وقتی شروع می‌کند، آن آدم از درد به خودش می‌پیچد. آدمی که خالکوبی می‌کند، می‌گوید داشتم از دمش شروع می‌کردم؛ اما او می‌گوید ولش کن، دم نمی‌خواهد. دوباره که شروع می‌کند باز دردش می‌گیرد و آن آدم می‌گوید دارم تنش را کار می‌کنم؛ اما باز می‌گوید تن هم نمی‌خواهد. همین‌طور تمام قسمت‌‌های بدنش را حذف می‌کند تا به سرش می‌رسد؛ اما باز دردش می‌آید و می‌گوید ولش کن سرش را هم نمی‌خواهم. در آخر کسی که خالکوبی می‌کند، می‌گوید: بلند شو، این یک‌ چشمی که تو می‌خواهی، آهو هم دارد؛ دیگر کسی به تو نمی‌گوید پهلوان یا لات هستی. ماجرای تلویزیون هم همین است. اول یک شیر می‌خواهند و سراغ آدم‌های معروف می‌روند، بعد این‌قدر سر و تهش را می‌زنند که چیزی از شیر باقی نمی‌ماند.

‌شما چرا قبول کردید؟
فرزاد حسنی شخصا به من زنگ زد و این‌قدر با او صمیمی هستم که واسطه‌ای هم برای این دعوت نداشتم. من هشت آهنگ برای فرزاد فرستادم و او گفت من از نفوذم استفاده می‌کنم. وقتی تا لحظه آخر هیچ تماسی با من نگرفت، مطمئن بودم یکی از این آهنگ‌ها را می‌خوانم. یک دقیقه مانده به اجرای زنده، حتی گفتند درباره سلام بمبئی هم حرف نزنید. وقتی قضیه آهنگ‌ها کنسل شد، برگشتیم؛ اما تهیه‌کننده به دنبال‌ ما آمد و اجازه نداد برویم؛ چون گفت همه چیز به هم می‌خورد. گفتند فرزاد حسنی گفته حتما در برنامه حضور داشته باشید؛ حتی بدون اینکه آهنگی بخوانید. من می‌توانستم هر حرفی روی آنتن بزنم؛ اما دائم به این فکر می‌کردم که فرزاد روبه‌رویم نشسته و هر اتفاقی بیفتد، مسئولیتش به گردن اوست. اتفاقا در این ٢٠دقیقه‌ای که حرف زدیم، صحبت‌های خوبی داشتیم؛ اما از آن شیری که برنامه‌ریزی کرده بودیم، چیزی باقی نماند.