جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۸ آذر ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۱

هفته بعد از رحلت پیامبر(ص) چگونه گذشت

جهان اسلام در سوگ پیامبر رحمت و مهربانی نشسته‌ بود که عده‌ای در سقیفه بنی‌ساعده با کنار گذاشتن خواست خدا و پیامبرش، تاریخ و مسیر انسانیت را از مدار حق دگرگون ساختند.
کد خبر : ۳۳۵۴۸۸
صراط: جهان اسلام در سوگ پیامبر رحمت و مهربانی نشسته‌ بود که عده‌ای در سقیفه بنی‌ساعده با کنار گذاشتن خواست خدا و پیامبرش، تاریخ و مسیر انسانیت را از مدار حق دگرگون ساختند.

به گزارش فارس، انسان‌ها با به کارگیرى رهنمودهای پیامبران الهى در زندگى و یا با کنار گذاشتن آن‌ها، سعادت و شقاوت خود را رقم می‌زنند و صفحات تاریخ را روشن و یا سیاه می‌سازند.

مدینه و جهان اسلام در سوگ پیامبر رحمت و مهربانی نشسته‌ است، اما عده‌ای در سقیفه بنی‌ساعده با کنار گذاشتن خواست خدا و پیامبرش، یعنی با کنار گذاشتن خلیفه و جانشین بر حق پیامبر(ص) چهره تاریخ و مسیر و حرکت انسانیت را از مدار حق دگرگون ساختند.

انصار در سقیفه بنى‌ساعده گرد آمده و «سعد بن عباده» که در آن زمان بیمار بود را آورده بودند تا حکومت بعد از پیامبر(ص) را به او بسپارند. خبر رسید که انصار در سقیفه‏ بنى‌ساعده گرد آمده‏ و بر سر تعیین خلیفه در حال گفت‌وگو هستند، خلفای اول و دوم و ابوعبیده جراح شتابان خود را به آن‌جا رساندند و این در حالى بود که پیرامون پیکر رسول خدا(ص) فقط نزدیکان او یعنى على(ع) و عباس و اسامه بن زید و برخى دیگر حلقه زده و به غسل و کفن حضرت مشغول بودند.

سعد از سابقه انصار سخن به میان آورد، آن‌گاه خلیفه اول برخاست و از سابقه مهاجران سخن به میان آورد و گفت: «مهاجران، دوستان و از بستگان رسول خدا(ص) بوده و از هر کس دیگر، در به دست‌گرفتن زمام حکومت بعد از او سزاوارترند و به جز ستم‌گر در ادعاى چنین حقى با آن‌ها درگیر نخواهد شد».
صحیح بخاری از قول خلیفه دوم، ماجرا را چنین روایت می‌کند: «بگو مگو و سر و صدا از هر طرف برخاست و چنددستگی و اختلاف به شدّت ظاهر شد، من از این موقعیت استفاده کردم و به ابوبکر گفتم که دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم. او هم دستش را پیش آورد و من با او بیعت کردم. پس از این‌که از کار بیعت با ابوبکر فراغت یافتیم، به سوی سعد بن عباده هجوم بردیم...».
جمعى از مهاجران و انصار افزون بر بنى هاشم، به على‏ بن ابی‌طالب(ع) گرایش یافته و درصدد برآمدند نتیجه‌‏ سقیفه را تغییر دهند. اینان عبارت بودند از «عباس بن عبدالمطلب»، «فضل بن عباس»، «زبیر بن عوام»، «خالد بن سعید»، «مقداد بن عمرو»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى»، «عمار یاسر»، «براء بن عازب» و «ابى بن کعب». خلفای اول و دوم تصمیم گرفتند براى در هم شکستن جبه‏ه‌ معارض، نزد عباس رفته و ضمن گفت‌وگو با او باب تطمیع را بگشایند، ولى او شدیداً اعتراض خود را به آن دو بیان کرد.

از جمله اینکه گفت: «اگر شما به بهانه‏‌ نزدیکى به پیامبر(ص) خلافت را در دست گرفته‏‌اید، که حق ما را ستانده‏‌اید و اگر با رأى مؤمنان چنین کردید، ماهم جزو آنانیم. و این‌که مى‏‌گویى سهمى از خلافت از آن ما باشد، اگر این حق از آن مؤمنان است که تو را نرسد در آن حکم کنى و اگر حق ما است، به بخشى از آن راضى نمى‏‌شویم. پیامبر(ص) از درختى است که ما شاخه‏‌هاى آنیم و شما همسایگان آن».
این در حالی است که ما با قاطعیت تحدی می‌کنیم که بر مشروعیت خلافت خلفای سه گانه، هیچ دلیلی از قرآن و سنت صحیح رسول خدا(ص) و حتی از کتاب‌های اهل سنت وجود ندارد؛ چنان‌چه به نقل از صحیح بخاری، خلیفه دوم در زمان احتضارش گفت: «اگر جانشین انتخاب کنم، کاری کرده‌ام که کسی‌که از من بهتر بود، یعنی یعنی خلیفه اول انجام داده است. و اگر ترک کنم به درستی که کاری کرده‌ام که کسی‌که بهتر از من بود، یعنی رسول خدا (ص) ترک کرده است».

تفتازانی از بزرگترین دانشمندان علم کلام اهل سنّت نیز تصریح کرده است: «هیچ نصّی (دلیل قرآنی و روائی) درباره خلافت ابوبکر وجود ندارد».

ادعای اجماع نیز باطل است. زیرا به گفته خلیفه اول، تمام انصار و نیز علی بن ابی‌طالب (ع) «زبیر بن عوام» و تمام طرفداران آن‌ها با خلافت خلیفه اول مخالف بودند: «تمامی انصار با ما مخالفت کردند و در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و نیز علی(ع) و زبیر و کسانی‌که همراه آن‌ها بودند، با ما مخالفت کردند».

بنابراین هیچ نصی و هیچ دلیل عقلانی بر خلافت و جانشینی خلیفه اول بعد از پیامبر(ص) وجود ندارد و تمام شواهد و قرائن نشان می‌دهد که بعد از رحلت رسول خدا غصب جانشینی حضرت، صورت گرفت که اثرات مخرب آن تا قیامت، گریبان جامعه اسلامی و تاریخ بشریت را گرفته است.