جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ آذر ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۸

شباهت‌ و تفاوت‌های امام و شهید مدرس

اگر به سخنرانی‌ها و آثار امام دقت کنید، ملاحظه می‌کنید که امام هیچگاه به شیوه‌های مبارزاتی مدرس اشاره نمی‌کنند، بلکه صراحت لهجه، اخلاص، فراست، هوشیاری و زرنگی مدرس برای امام جاذبه داشت.
کد خبر : ۳۳۵۳۳۷

صراط: اگر به سخنرانی‌ها و آثار امام دقت کنید، ملاحظه می‌کنید که امام هیچگاه به شیوه‌های مبارزاتی مدرس اشاره نمی‌کنند، بلکه صراحت لهجه، اخلاص، فراست، هوشیاری و زرنگی مدرس برای امام جاذبه داشت.

به گزارش فارس، تحلیل بی‌مانند امام از منش سیاسی مدرس او را در عداد یکی از نمادهای بارز سیاست ورزی اسلامی قرار داده است.این مهم اما پژوهشگران تاریخ معاصر را از بررسی دقیق نسبت اندیشگی و عمل آن مجاهد بزرگ مستغنی نمی‌سازد. در گفت و شنودی که پیش روی دارید، مورخ ارجمند حجت الاسلام  سید حمید روحانی، سعی در شفافیت بیشتر این مقوله دارد.

*امام(ره) در طول حیات با سیاستمداران بسیاری آشنائی داشتند و به مناسبت‌‌هائی از آنها یاد می‌کردند، لیکن به شهید مدرس عنایت خاصی داشتند، به طوری که بر اساس آمار در آثار و سخنرانی‌هایشان بیش از پنجاه بار از وی نام برده و او را به عنوان الگوی سیاستمدار دینی مطرح کرده‌اند. به نظر جنابعالی علت این گرایش و علاقه چیست؟

برای پاسخ به این سئوال به نظر من بهتر است ابتدا  ویژگی‌های مدرس را بررسی کنیم، بدین معنا که باید ببینیم مدرس واجد چه ویژگی‌هائی بود که برای امام گیرائی داشت؟ اولین ویژگی مدرس پاکباختگی او بود. مدرس انسان خودساخته و پاکباخته‌ای بود. منیّت و کیش شخصیت مطلقاً در او وجود نداشت. یکپارچه خلوص بود و این نکته بسیار مهمی است. انسان وقتی زندگی افراد را مطالعه می‌کند، می‌بیند که این همه دلباختگی و خلوص و اینکه انسان برای رسیدن به هدف، همه چیزش را در طبق اخلاص بگذارد، کمتر وجود دارد. مدرس در راه هدفش سیلی خورد، توهین‌های گوناگون را تحمل کرد، مورد ناسزا قرار گرفت، ولی خم به ابرو نیاورد و حال آنکه بسیاری از کسان به خاطر اینکه به آنها توهین نشود، با این بهانه که اهانت به من اهانت به اسلام است و قداست من مربوط به اسلام است، روش دیگری را در پیش می‌گیرند. در زندگی مدرس هرگز مسائل شخصی و نفسانی مطرح نبودند و لذا اخلاصش برای کسانی که با او سر و کار داشتند، بسیار جاذبه داشت. امام(ره) هم همین روش مدرس را در پیش گرفته بودند. در امام(ره) هم اخلاص و پاکباختگی در حد اعلا وجود داشت.

ویژگی دوم مدرس که برای امام(ره) خیلی مهم بود، هوشیاری و درایت و فراست او بود. امام از آخوندهای ساده اندیشی که زود آلت دست قرار می‌گرفتند و فریب می‌خوردند، بسیار آزرده خاطر بودند. مدرس شخصیتی باهوش و با فراست و هوشیار بود که فریب کسی را نمی‌خورد ، ولی از آن سو هم از این ویژگی‌ها در جهت منافع شخصی خود استفاده نمی‌کرد. مشکل اینجاست که آنهائی که ساده اندیشند، خیلی زود آلت دست قرار می‌گیرند و زود فریب می‌خورند و آنهائی که باهوشند، زرنگی‌هایشان باعث می‌شود که سیاست باز بشوند و به جای سیاستمداری، سیاست بازی کنند و روش‌های زشتی را در پیش بگیرند که انسان در صداقت و صفا و صمیمیتشان تردید می‌کند و نمی‌تواند تشخیص بدهد که مبنای محبت یا خشونت آنها چیست. مدرس، هم زرنگی و هوشیاری داشت و هم از این ویژگی‌ها هرگز سوء استفاده نکرد و این نکته بسیار مهمی‌است که کمتر در افراد مشاهده می‌شود و برای امام خیلی اهمیت داشت.

نکته سوم صراحت لهجه و قاطعیت مدرس بود که بسیار ارزشمند بود. می‌گویند یک بار رضاشاه مرحوم مدرس را دعوت می‌کند به باغ ملی. در آنجا مجسمه‌ای از رضاشاه را نصب کرده بودند که دو تا صورت داشت. سردار سپه که یک تازه به دوران رسیده دون پایه بود و از اینکه مجسمه‌اش را آنجا گذاشته بودند از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید، خواست این قضیه را به رخ مدرس بکشد و گفت، «سیّد! این چطوره؟» مدرس هم بدون لحظه‌ای تردید و با لهجه شیرین اصفهانی گفت، «خوبس. فقط مثل صاحبش دوروست.» مرحوم مدرس با صراحتش همه دشمنان را تخطئه می‌کرد.

این را هم یک بار در یکی از سخنرانی‌های امام شنیدم که می‌گفتند وزیر دربار یا از مقامات بالای آمده بود پیش مدرس که از او امتیازی بگیرد، ولی مدرس با تیزهوشی خاصش متوجه منظور او می‌شود و آتش گردان را می‌دهد به دستش و می‌گوید، «این را بگردان، می‌خواهیم قلیان چاق کنیم.» و به این ترتیب ابهت و شخصیت کاذب او را می‌شکند. این صراحت و قاطعیت مدرس هم برای امام بسیار جاذبه داشت.

از دیگر ویژگی‌های مدرس که برای امام بسیار جالب بود، سازش ناپذیری او بود. مدرس اهل بند و بست نبود. بعضی از سیاستمداران را می‌بینیم که در طول مبارزات به تدریج به مذاکره و سازش و کرنش کشیده می‌شوند، ولی مدرس به رغم شرایط بسیار دشواری که برایش به وجود می‌آوردند، هیچگاه تن به سازش نداد و بر اهداف خودش پافشاری کرد. در مجموع ساده زیستی و فراست و هوشیاری و قاطعیت و صداقت مدرس برای امام بسیار گیرائی داشت و لذا امام از این ویژگی‌ها بسیار یاد می‌کردند و انصافاً بسیار هم از او الگو گرفته بودند.

*امام(ره) این ویژگی‌ها را در سایر کسانی هم که با ایشان رابطه داشتند و امام به آنها علاقمند بودند، مشاهده می‌کردند، اما شاید در شهید مدرس این ویژگی‌ها به شکل اکمل دیده می‌شوند و لذا می‌توان نتیجه گرفت که امام به این دلیل، شهید مدرس را برتر از دیگران می‌دیدند؟

اصولاً می‌دانید که همه امور نسبی هستند. ایمان تقوا و علم افراد در یک حد نیست. در مسائل سیاسی هم نمی‌شود گفت که فقط مرحوم مدرس این ویژگی‌ها را داشت و دیگران نداشتند، منتهی همان طور که شما هم اشاره کردید، در شهید مدرس در حد اکمل بود ولذا امام به او توجه بیشتری داشتند و در تجلیل از او هم اهتمام بیشتری می‌ورزیدند.

*از شباهت‌های امام و مدرس نام بردید. در آنها چه تفاوت‌هائی می‌بینید؟

اولین تفاوت این است که امام(ره) از همان ابتدا در اندیشه براندازی رژیم بودند و هیچگاه در این اندیشه نبودند که با یک حکومت غاصب جائر به یک نحوی کنار بیایند. امام از سال 1322 که کتاب کشف الاسرار را نوشتند، کاملاً خط مشی مشخص داشتند و می‌گفتند که این حاکمان ظالم و جائر، غاصبند و از نظر اسلام، محکومند. امام در روز 16 مهر 1341 که نهضت را شروع کردند، به منزل بنیانگزار حوزه علمیه، مرحوم آیت‌الله حائری رفتند و در حضور ایشان و عده‌ای از علما مطلبی را بیان کردند که من آن را از مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی حائری شنیدم. امام فرموده بودند، «اگر می‌خواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات پیدا کنند، باید بساط دودمان پهلوی را جمع کنیم. انگلیس خاندان پهلوی را آورده که اسلام را از بین ببرد و ایران را نابود کند.» البته در آن جلسه بحث‌های زیادی شده بود، از جمله اینکه آقای شریعتمداری گفته بود، «ما که اسلحه و بمب توی جیبمان نیست که برویم و توی کله شاه بکوبیم. با کدام نیرو و اسلحه می‌خواهید این هدف را دنبال کنید؟» امام فرموده بودند، «ما نیروئی را در اختیار داریم که از هر بمبی قوی تر است و آن هم نیروی مردم است.» و لذا امام از آغاز در اندیشه براندازی بودند و این مسئله در اعلامیه‌ها، سخنرانی‌ها و روش امام کاملاً مشخص است، اما شهید مدرس دست کم در ظاهر چنین قصدی نداشت؛ هرچند گفته می‌شود که وی عده‌ای از جوان‌ها را تحت عنوان کارگر و عمله در کنار مدرسه سپهسالار جمع کرده و ترتیبی داده بود که به آنها آموزش نظامی‌داده شود تا برای مقابله با پهلوی آماده باشند. مدرس با آنکه با پهلوی کاملاً مخالف بود و شاید هم قصد براندازی وی را داشت، ولی در اعلامیه‌ها و سخنرانی‌هایش موضوع براندازی رژیم سلطنتی کمتر به چشم می‌خورد.

دومین تفاوت مرحوم مدرس و امام(ره) این است که امام با تجربه‌ای که از تاریخ داشتند، ملی‌گراها و روشنفکران را آدم‌های اصیلی نمی‌دیدند و با آنها همکاری نمی‌کردند. اگر اینها در جهت خط امام(ره) حرکت می‌کردند، امام حرفی نداشتند، اما اگر می‌خواستند اندیشه‌های خودشان را دخالت بدهند، امام به شدت در مقابلشان می‌ایستادند. مثلاً در سال 1356 که فضای سیاسی باز به وجود آمد، ملی گراها دست به کار شدند و آنهائی که سالیان سال در سکوت محض فرو رفته بودند، ناگهان شروع کردند به دادن اعلامیه و ایراد سخنرانی و برگزاری میتینگ و مراسم و از آزادی مطبوعات و آزادی انتخابات و قانون اساسی سخن گفتن. امام بلافاصله اعلامیه دادند و گفتند، «کسانی که امروز دم از آزادی و قانون اساسی می‌زنند و تا دیروز همسو و هم جهت با رژیم بودند، اگر بخواهند به این روش خود ادامه و مجرم اصلی را از سقوط نجات بدهند، آنها را به ملت معرفی خواهم کرد.» همین باعث شد که آقایان به ناچار روششان را عوض کنند و بیایند و ظاهراً به امام بپیوندند. اما مدرس متأسفانه این خطر را از جانب اینها احساس نمی‌کرد و از همین ناحیه هم ضربه خورد. او نباید با افرادی که نیمه شب‌ها با رضاخان جلسه می‌گذاشتند و پیمان می‌بستند که به او در جهت رسیدن به قدرت، کمک و از او حمایت کنند و همین کار را هم کردند، همکاری می‌کرد. اینها در دوران حکومت پلیسی و سیاه و دیکتاتوری رضاخان مصدر امور مهمی بودند، از جمله اسکندرمیرزا که وزیر معارف رضاشاه شد، علی اکبر داور که وزیر دادگستری او بود و سعی کرد به خیانت‌های رضاخان جنبه قانونی بدهد و از جمله برای زمین‌هائی که او غصب کرده بود، سند و مدرک می‌ساخت. همین طور اللهیار صالح و تمام کسانی که بعد از شهریور 20 حزب تشکیل دادند و دم از آزادی و استقلال زدند؛ همه اینها قبل از رسیدن رضاخان به سلطنت از او حمایت و کمکش کردند و بعد هم که او به قدرت رسید، در اعمالش مشارکت داشتند. برخی می‌گویند آنها نمی‌دانستند رضاخان چه جرثومه فسادی است و فکر می‌کردند که او فرد اصلاح طلبی است که می‌خواهد در راه منافع مردم کار کند، ولی در واقع آنها به روی خودشان نمی‌آوردند که او چه جنایاتی را مرتکب شد و چگونه خون مردم را به شیشه کرد و در همان حکومت، وزیر و وکیل شدند. اینها تا پایان شهریور 20 در کنار رضاخان بودند و تازه پس از سقوط او ناگهان به یاد آزادی افتادند. بی‌اعتمادی به امثال اینها تفاوت دوم امام و مرحوم مدرس است.

*برخی از مدرس پژوهان معتقدند مدرس به این دلیل از این افراد استفاده می‌کرد که در مقاطعی به توانائی اجرائی آنها و به تعبیری به جربزه داشتنشان نیاز بود و از سوی دیگر با درایت و صلابتی که داشت، می‌توانست آنها را در جهت اهداف خود کنترل و هدایت کند.

امام(ره) به این نکته هم اشاره کرده‌اند که وقتی مدرس در مجلس حرف می‌زد، مجلس را مطلقاً مقهور خودش می‌کرد و نمایندگان تابع او می‌شدند. این حرف درست است، اما من معتقدم که اگر مدرس به گونه‌ای عمل می‌کرد که راه بر این افراد بسته می‌شد، بهتر می‌توانست هدفش را پیش ببرد.

*شهید مدرس با جمهوریت رضاخانی مخالف بود، اما امام بعد از انقلاب در جائی فرمودند اگر جمهوری می‌شد، بهتر بود. شما در این باره چه تحلیلی دارید؟

  فهم مدلول این سخن امام نیاز به تامّل دارد.گمان نمی‌کنم مرحوم مدرس با اصل جمهوریت مشکل داشت، بلکه او و بسیاری از علما، از جمله علمائی که از عراق به ایران تبعید شده بودند، از جمله آیت‌الله نائینی برای مخالفت خود چند دلیل عمده و موجه داشتند. یکی اینکه اگر در آن شرایط، حکومتی تحت عنوان جمهوریت به وجود می‌آمد، با مستمسک قرار دادن آزادی، نوعی افسار گسیختگی به وجود می‌آمد که نمونه‌اش را در مشروطیت دیدیم. در دوره مشروطه تحت لوای آزادی، ضربات بسیار بدی به معتقدات مردم زده شد و کشور از این بابت لطمه‌های بدی خورد. در یک نظام جمهوری، این وضعیت ممکن بود دو باره تکرار شود.

مسئله دیگر پیوستن کشور به شوروی و ابتلای به سرنوشتی شبیه به سایر کشورهای آسیائی بود که تحت عنوان جمهوری به دولت شوروی منضم شدند و این نگرانی در روحانیونی چون مدرس وجود داشت که بقیه خاک ایران هم تحت اشغال شوروی درآید. من حتی در یکی از روزنامه‌های آن زمان دیدم که یکی از علل مخالفت با جمهوری این بود که آزادیخواهان از جمهوری آذربایجان سابقه ذهنی خوبی نداشتند. به هر حال این طور نبود که روحانیون با اصل جمهوری مخالف و با سلطنت موافق بوده باشند، بلکه آن جمهوری را خطرناک می‌دیدند و اعتقاد داشتند که شاه به هر حال فردی است که می‌شود او را با تهدید یا مشاوره یا به نحو دیگری کنترل کرد، اما اگر افسارگسیختگی از نوع جمهوری ترکیه یا آذربایجان پیش می‌آمد، نمی‌شد آینده را پیش بینی کرد و لذا روحانیون از چنین سرنوشتی به شدت نگران بودند.

پس شما این سخن امام را چگونه تحلیل می‌کنید؟

 البته من به طور مشخص به این مورد برنخورده‌ام و اگر فرض بر این باشد که امام چنین صحبتی کرده‌اند، به هر حال این یک نظر تاریخی ایشان است و فتوا نیست.

*با توجه به علاقه خاصی که امام به شهید مدرس داشتند، در سال‌های اخیر عده‌ای تلاش می‌کنند این شبهه را ایجاد کنند که امام ابتدا با شیوه مبارزه مدرس، یعنی حضور در پارلمان و سعی در اصلاح امور، موافق بوده‌اند و سپس به مرور زمان به این نتیجه رسیده‌اند که براندازی رژیم تنها راه مبارزه است. شما در این زمینه چه تحلیلی دارید؟

اگر به سخنرانی‌ها و آثار امام دقت کنید، ملاحظه می‌کنید که امام هیچگاه به شیوه‌های مبارزاتی مدرس اشاره نمی‌کنند، بلکه صراحت لهجه، اخلاص، فراست، هوشیاری و زرنگی مدرس برای امام جاذبه داشت. امام از همان ابتدا جز براندازی حکومت پهلوی هیچ شیوه‌ای را قبول نداشتند. در اینجا بد نیست که خاطره‌ای را برای شما نقل کنم. در سال 1341 که نهضت امام آغاز شد، یعنی قبل از 15 خرداد، به تدریج بین امام و آقای شریعتمداری اصطکاک به وجود آمد. آقای خسروشاهی کاملاً در جریان امر هست. او یک بار به من گفت، «اگر امام را تبعید نمی‌کردند، مسلماً بین ایشان و آقای شریعتمداری برخوردهای بسیار تندی پیش می‌آمد.» آقای شریعتمدار ی معتقد بود که ما باید در انتخابات شرکت و نماینده خودمان را معرفی کنیم و امام به شدت با این مسئله مخالف بودند و می‌گفتند، «ما نه کاری به انتخابات داریم و نه در آن وارد می‌شویم. مبارزه ما با اساس حکومت شاه است.» امام در سال 42 با قاطعیت گفتند، «نمی‌گذارم آقای شریعتمداری در انتخابات وارد شود.» هدف امام براندازی بود و نمی‌خواستند نهضت با این نوع همکاری‌ها و برخوردها از مسیر اصلی خود خارج شود و لذا موضعگیری امام(ره) از همان آغاز، براندازی رژیم پهلوی بود. امام در یکی از اعلامیه‌هائی که بعد از جریان مدرسه فیضیه دادند، می‌فرمایند، «شاهدوستی یعنی غارتگری...یعنی آدمکشی...» و یا در سخنرانی 13 خرداد 42 ، دو روز قبل از دستگیری، با تعابیری چون بدبخت و بیچاره، شاه را مورد خطاب قرار می‌دهند و فریاد می‌زنند، «بترس از روزی که مردم تو را بیرون کنند و جشن بگیرند.» نویسنده کتاب «تاریخ بیست و پنج ساله ایران» می‌نویسد که شمارش معکوس برای سرنگونی شاه از همان سخنرانی آغاز شد. امام از همان ابتدا تأکید داشتند که اسلام در خطر است و خطر صهیونیسم، جدی است. ایشان به آزادی انتخابات و مطبوعات اشاره‌ای نمی‌کنند و لذا کاملاً مشخص است که مبارزه پارلمانتاریستی یا هیچ نوع مبارزه رفرمیستی دیگری را قبول ندارند و صرفاً در پی براندازی رژیم هستند.

*مرحوم مدرس به هر حال با توجه به اوضاع اجتماعی و عدم آمادگی مردم برای براندازی، در شرایطی نبود که بتواند به یک کل حمله کند و لذا تصمیم گرفت از همان حداقل امکاناتی که در اختیار داشت، از جمله سنگر مجلس، اختیارات رضاخان را محدود و یا بر سر رسیدن او به اهدافش، مانع ایجاد کند. در مورد امام مشاهده می‌کنیم که لحن اعلامیه‌های ایشان هم به مرور زمان و با توجه به شرایط ، تندتر شد و از ابتدا اینگونه نبود.

علتش این است که باید زمینه فراهم شود. امام اعتقاد داشتند که هدف مانند یک میوه است. اگر میوه را نرسیده و کال بچینید، قابل استفاده نیست؛ اگر هم دیر بچینید، فاسد و خراب می‌شود. یک رهبر آگاه و حکیم کسی است که بداند زمان مناسب چیدن این میوه چه زمانی است. امام اگر در سال 41 ، بحث انقلاب اسلامی‌را مطرح می‌کردند، برد نداشت. در آن زمان، هنوز وقتی شاه می‌گفت امام زمان(عج) را دیدم و دستم را گرفت، مردم گریه می‌کردند و به سر و سینه می‌زدند و می‌گفتند خدا حفظش کند. خیلی‌ها معتقد بودند که شاه آدم خوبی است و اطرافیان او هستند که این کارها را می‌کنند. اولین بار امام بودند که ماسک‌های اسلام پناهی و رعیت پروری و طرفداری از کارگران و زنان را از چهره شاه انداختند. هنگامی‌که فاجعه فیضیه پیش آمد، نقاب اسلام پناهی شاه افتاد و بعد هم که در جریان 15 خرداد، کارگر و رعیت به خون کشیده شدند، معلوم شد که رعیت پروری شاه چقدر واقعی است و به این شکل بود که اقشار مختلف مردم به تدریج فهمیدند که او چه جرثومه فسادی است و بعد امام مسائل دیگر را مطرح کردند. امام در اعلامیه‌ای که در چهلمین روز شهادت شهدای فیضیه دادند، فرمودند، «اشکال بزرگ آن است که به هر دستگاهی که رجوع می‌شود، می‌گویند اینها که شده است به امر اعلیحضرت است. از نخست وزیر تا رئیس شهربانی و فرماندار قم، همه می‌گویند فرمان مبارک است. اگر اینها صحت دارد، باید فاتحه اسلام و ایران و قوانین را خواند و اگر دروغ است، چرا شاه از خود دفاع نمی‌کند تا مردم عوامل جرم را بشناسند و در فرصت مقتضی، آنها را به سزای اعمالشان برسانند؟» این کاملاً نشان می‌دهد که امام از همان ابتدا دنبال یک هدف بودند، منتهی باید شرایط مناسب برای رسیدن به این هدف فراهم می‌شد. در آن موقع هنوز مردم نمی‌دانستند چه اتفاقی افتاده و تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی یعنی چه؟ این روش خلاف حکمت است که در شرایط نامناسب، مسائل مختلفی را مطرح کنیم و لذا امام بعد از قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، شرایط محدودی را مطرح نکردند که اگر روزی رژیم در شرایط دشواری قرار گرفت و به آن شرایط تن داد، دیگر حجتی برای تقابل با او نماند. بعد از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی و آیت الله‌کاشانی، رژیم باور نمی‌کرد کسی بتواند مردم را به یک خیزش همگانی علیه او برانگیزد و وقتی با اعتراض امام و مردم روبرو شد، ناچار شد عقب نشینی کند. هنگامی‌که امام در اعلامیه‌هایشان مسائل کلی، از جمله اسلام و مبارزه با صهیونیسم را مطرح می‌کردند، خیلی‌ها اعتراض می‌کردند. شما مثلاً اعلامیه‌های آقای شریعتمداری را مطالعه کنید. در آنها چیزهای مشخصی آمده‌اند، اما امام موضوعاتی اساسی و کلی را مطرح می‌کردند تا راه برای مبارزه باز بماند.

*در دهه گذشته، یکی از شیوه‌هائی که برخی از جریانات ملی گرا و غیر معتقد به اندیشه و منش امام، اتخاذ کرده‌اند این است که سعی دارند محوریت قضاوت در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی را از امام به شهید مدرس منتقل کنند و با استناد به علاقه امام به وی، اینگونه استدلال می‌کنند که امام هم مجموعه عملکرد وی را قبول داشتند. البته بدیهی است که اینها از اظهار علاقه به مدرس هم مثل هر کس دیگری استفاده ابزاری می‌کنند تا محوریت انقلاب را به جای امام به افراد و جریاناتی غیر از خط حقیقی امام منتقل کنند. در این باره چه نظری دارید؟

حرکت امام حرکت ویژه و منحصر به فردی است. امام ویژگی‌های خاصی داشتند و مبارزاتشان هم با دیگران تفاوت‌های اساسی داشت؛ اما امام شخصیت‌هائی را که در راه اسلام و خدمت به مردم زحمت کشیده بودند، تکریم و نقاط برجسته شخصیت آنها را گوشزد می‌کردند؛ اما این معنایش به هیچ وجه این نبود که امام به طور مطلق شیوه‌های آنها را تائید و دنبال می‌کردند. مثلاً در مورد سید جمال، ایشان در بحث اخلاق در نجف جمله‌ای را فرمودند و همان یک بار هم بود. روزنامه ایران آزاد در همان زمان، آن را چاپ کرد و در کتاب نهضت امام خمینی هم چاپ شده است. امام فرمودند، «شما سعی کنید اصلاح شوید،آدم شوید، انسان شوید. در حوزه یا دانشگاه اگر یک آدم پیدا شود، منافع استعمارگران را به خطر می‌اندازد. آنها از آدم می‌ترسند. در مصر یک سید جمال پیدا شد و منافع آنها را به خطر انداخت، او را از بین بردند.» حالا یک کسی بیاید و بگوید چون امام برای آدم شدن، سید جمال را مثال زده، پس کلاً راه و رسم اورا قبول دارد؟ امام او را به عنوان شخصیتی که دل به قدرت نبسته و خود را نفروخته، قبول دارند، ولی این بدان معنا نیست که همه کارهای او مورد تأئید امام است. امام به سید جمال انتقاد دارند که اگر به جای حکومت‌ها به سراغ مردم می‌رفت، نتیجه بهتری می‌گرفت و از این جهت چندان هم حاضر نیستند طرف سید جمال را بگیرند. در مورد شهید مدرس هم ویژگی‌های برجسته او مورد حمایت امام است، ولی معنایش این نیست که روش مبارزاتی امام، دنباله حرکت مدرس بود، چون اگر این طور بود، امام کاندید نمایندگی مجلس می‌شدند و به آنجا می‌رفتند، ولی ایشان نه خودشان وارد سیستم پارلمانی شدند و نه اطرافیانشان را به این کار تشویق کردند. شهید بهشتی، شهید مطهری و علمای روشن اندیشی که در اطراف امام بودند، هیچگاه به مجلس نرفتند. امام چون دیده بودند که استعمار و استبداد، دو روی یک سکه هستند، همزمان با هر دو می‌جنگیدند و ما این را در نهضت‌های گذشته، کمتر می‌بینیم. مثلاً در نهضت تنباکو، مبارزه صرفاً ضد استعماری است. در مشروطه هم همین طور. در نهضت ملی نفت هم همین طور. امام کاملاً بر این نکته واقف بودند که اگر استعمار و استبداد را جدای از هم در نظر بگیریم، هر یک که تضعیف شود، دیگری به کمکش می‌رود . استعمار را از در بیرون می‌کنید، استبداد می‌آید و او را از پنچره وارد می‌کند و لذا مبارزه امام از همان ابتدا هم علیه استبداد بود هم علیه استعمار و در همان اعلامیه‌ای که برای انجمن‌های ایالتی و ولایتی می‌دهند، خطر صهیونیسم را نیز گوشزد می‌کنند. روش مبارزاتی امام با هیچ یک از کسانی که مورد تجلیل ایشان بودند؛ قابل مقایسه نیست و هیچ یک از آن نهضت‌ها مختصات و جامعیت نهضت امام را ندارند