جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۹ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۵:۳۱

بمب‌گذار دفتر نخست‌وزیری که بود و چه شد؟

کد خبر : ۳۲۰۰۴۲
صراط: چند هفته پس از انفجار نخست‌وزیری در شامگاه ۲۲ شهریور ۱۳۶۰ آیت‌الله املشی، دادستان کل کشور در تلویزیون حاضر شد و مسعود کشمیری را به عنوان عامل انفجار نخست‌وزیری معرفی کرد. آیت‌الله ربانی املشی گفت: «عامل انفجار نخست‌وزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رییس‌جمهوری و نخست‌وزیر محبوب ما به عنوان شهید سوم قلمداد و جنازه‌ای به نام او به وسیله مردم تشییع شد. مسعود کشمیری که در نخست‌وزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورای امنیت بود... .»

به گزارش ایسنا، هشتم شهریور ۱۳۶۰ انفجاری در دفتر نخست‌وزیری محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر وقت را به شهادت رساند. دوماه‌نامه رمز عبور در پرونده‌ای به بررسی این رخداد پرداخته و نقش مسعود کشمیری را در انفجار دفتر نخست‌وزیری بررسی کرده است.

بخش‌هایی از این گزارش که برگرفته از فصل سوم کتاب «پرونده سکوت» بوده و از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است، به نقل از این مجله در زیر می‌آید:

هویت مسعود کشمیری

مسعود کشمیری متولد ۱۳۲۹ در کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود. وی از تاریخ ۲۳ / ۵ / ۵۱ تا اواخر سال ۵۳ با قراردادهای ۶ ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بود. پدر کشمیری در شرکت نفت شاغل بود و خانواده‌اش چندان تقیدی به احکام شرع نداشتند.

او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در شرکت سایبرنتیک و شرکت انگلیسی رایدر هند با مسئولیت فردی معروف به «مستر نیشام» کار می‌کرد. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجی‌ها به کشورهایشان شرکت مذکور منحل شد و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود فرار کرد. شرکت سایبرنتیک متعلق به اسماعیل داوودی شمسی بود. وی معرف کشمیری، قدسی خرازیان و رضیه آیت‌الله‌زاده شیرازی از اعضای شاخص سازمان مجاهدین خلق بود. از دیگر معرفین او علی‌اکبر تهرانی از متهمان اصلی در پرونده انفجار دفتر نخست‌وزیری در روز هشتم شهریور بود. اسماعیل داوودی شمسی از مبارزان قبل از انقلاب بود و مسعود کشمیری مدتی در شرکت سایبرنتیک که متعلق به او بود، فعالیت داشت. او می‌گوید:

«کشمیری ... به مجاهدین فحش و ناسزا می‌داد. همه جا هم نوشته‌اند که من معرف کشمیری بوده‌ام، لکن من از ورود او به نخست‌وزیری اصلا خبر نداشتم. یک روز قبل از ۸ شهریور به نخست‌وزیری رفتم و دیدم در صف جماعت، کشمیری جلو ایستاده و شهید رجایی و بهزاد نبوی به او اقتدا کرده‌اند! در روز ۸ شهریور هم چندین بار به من زنگ زد تا به عنوان معاون وزیر کشور در جلسه حضور پیدا کنم ولی چون تازه و در ۵ شهریور این مسئولیت را پذیرفته بودم، کمی دیر راه افتادم و در راه بودم که خبر انفجار دفتر را شنیدم.»

کشمیری قبل از انقلاب توسط پسردایی خود، ابوالفضل دلنواز که برادر همسرش هم بود، جذب سازمان مجاهدین خلق شد. ابتدا در بحث‌های خانوادگی از آنها حمایت می‌کرد لکن به مرور زمان چهره‌ای حزب‌اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و پیچیده‌تر عمل کرد؛ به گونه‌ای که از خواهرش که بی‌حجاب بود، خواست رفت و آمدش را به خانه او کم کند، چون دوستان مومنی داشت که به خانه او رفت‌وآمد می‌کردند. همچنین یک بار که تلویزیون آقای خلخالی را در حال محاکمه قاچاقچیان و معتادان نشان می‌داد، در واکنش به دلسوزی خواهرش به او تشر زد و گفت آقای خلخالی کار انسانی‌ای می‌کند. کشمیری قبل از انقلاب در سخنرانی‌های دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت می‌کرد و پس از فوت او تا ۴۰ روز پیراهن مشکی پوشید. البته او پیش از آن که جذب فعالیت‌های مذهبی شود، در دانشگاه در کلاس رقص ثبت‌نام کرده بود!

کشمیری در دوران تحصیل در دانشگاه، به همراه علی‌اکبر تهرانی و تحت مسئولیت محمود طریق‌الاسلامی در سازمان مجاهدین خلق حضور داشت. پس از انقلاب همچنان با اسامی مستعاری چون «حنیف» و «مجیب» عضو سازمان بود. منزل او در مهرشهر کرج از بزرگ‌ترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بود و افراد سطح بالایی از سازمان در این منزل تشکیل جلسه می‌دادند. همسر او مینو (سرور) دلنواز نیز از اعضای فعال مجاهدین بود و برای ریاست‌جمهوری مسعود رجوی تبلیغ می‌کرد، در راهپیمایی‌های مجاهدین خلق شرکت داشت و پس از انفجار نخست‌وزیری به همراه کشمیری فراری شد.

پله‌های نفوذ

مسعود کشمیری در ماه‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با معرفی علی‌اکبر تهرانی به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمدکاظم پیرو رضوی درآمد. علی‌اکبر تهرانی خود با معرفی حسن منتظرقائم از اعضای گروه فلاح به کمیته اداره دوم رفته بود، علی‌اکبر تهرانی به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمدکاظم پیرو رضوی درآمد. علی‌اکبر تهرانی خود با معرفی حسن منتظر قائم از اعضای گروه فلاح به کمیته اداره دوم رفته بود، علی‌اکبر تهرانی از بستگان نسبی حسن منتظر قائم بود.

کشمیری در کمیته اداره دوم به سرعت رشد کرد. این کمیته چهار نفر را به دفتر امور انقلاب نخست وزیری معرفی کرد که عبارت بودند از مسعود کشمیری، حبیب‌الله داداشی، سعید حجاریان و علی اژه‌ئیان. پس از مدتی این چهار نفر در احکامی به امضای ابراهیم حکیمی، رییس‌دفتر نخست‌وزیری در تاریخ ۹ / ۴ / ۵۸ اجازه یافتند به یکی از نیروهای مسلح بروند و به اسناد تا رده به کلی سری دسترسی داشته باشند. بر همین اساس کشمیری به نیروی هوایی رفت. این نخستین دسترسی رسمی کشمیری به اسناد سری بود لیکن در برهه پنج ماهه ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هیچ نشانه‌ای از فعالیت‌های مسعود کشمیری نیست؛ در حالی که سه نفر معرفی شده دیگر سوابق نسبتا واضحی پیش از پیروزی انقلاب داشتند و عمدتا به گروه‌هایی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند، وابسته بودند.

با چند معرفی‌نامه‌ عملا مسعود کشمیری بر اسناد و مدارک ضد اطلاعات نیروی هوایی ارتش، حتی بیش از فرماندهی این نیرو تسلط یافت. محمد مهدی کتیبه رییس اداره دوم ارتش که در اوایل تیرماه ۱۳۵۹ به این سمت منصوب شد، درباره فعالیت‌های مسعود کشمیری در نیروی هوایی می‌گوید:

«اواخر سال ۵۷ از طرف نخست‌وزیری عده‌ای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه‌بندی شده در ارتش مامور کردند. از جمله من افراد آقای کشمیری بود که با دستخط رسمی رییس‌دفتر نخست‌وزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را به عهده بگیرد. رییس‌دفتر نخست‌وزیر آقای بازرگان شخصی بود به نام آقای حکیمی. بدین ترتیب کشمیری به تمامی اسناد سری و طبقه‌بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا کرد. او تا کمی قبل از انفجار نخست‌وزیری در نیروی هوایی بود و با آقایان محمد رضوی و حبیب‌الله داداشی که آنها هم از نخست‌وزیری معرفی‌نامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می‌دادند، کار می‌کرد. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی شد و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد. او قیافه حق به جانب و ریش توپی و قشنگ و صورت سرخ و سفید موجهی داشت؛ به طوری که هر کسی او را می‌دید، فکر می‌کرد نماز شبش هم ترک نمی‌شود.»

جالب این که در آخرین روزهای ماموریت کشمیری در رکن دو ارتش به صورت اتفاقی مشخص می‌شود که او برخی از اسناد سری را خارج کرده است ولی این اقدام او با اغماض مسئول مربوطه روبه‌رو می‌شود.

ستاد خنثی‌سازی کودتا

مسعود کشمیری یکی از مهم‌ترین ارکان ستاد خنثی سازی کودتا در شب ۱۸ تیر ۱۳۵۹ بود و با دادن اطلاعاتی به کمیته اداره دوم درباره وقوع آن همراه با بیژن تاجیک، ناصر زلفی ، اکبر طاهری، تقی محمدی و محمدحسین طائفه مسئولیت تیم‌های دستگیری عوامل کودتا را بر عهده داشت. گفته می‌شود در شب اول کودتا قرار بود بنی‌عامری توسط کشمیری دستگیر شود و او برای دستگیری می‌رود ولی اعلام می‌کند که از دست ما فرار کرد! پس از فروکش کردن خطر اصلی کودتا ستاد خنثی‌سازی از نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته اداره دوم ارتش، کمیته انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی ارتش و گروه ضربت مستقر در قصر فیروزه تشکیل شد. با تشکیل این ستاد، مسعود کشمیری از مجموعه نیروی هوایی خارج شد و به ستاد خنثی‌سازی پیوست.

دفتر محسن سازگارا

کشمیری پس از فعالیت در ستاد خنثی‌سازی کودتای نوژه، در اوایل سال ۱۳۶۰ از طریق علی‌اکبر تهرانی به نخست‌وزیری و دفتر محسن سازگارا رفت و در قسمت هماهنگی‌ها مشغول به کار شد. در این مقطع محسن سازگارا، معاونت سیاسی- اجتماعی بهزاد نبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی بود. محسن سازگارا درباره نحوه آشنایی با مسعود کشمیری می‌گوید:

«اگر اشتباه نکنم در زمستان سال ۵۹ نخستین بار او را در دفتر سیستان و بلوچستان از واحدهای قسمت بحران‌های معاونت سیاسی اجتماعی دیدم. یادم نیست دقیقاً چه کسانی در اتاق بودند اما برادران علی تهرانی و مهدی (سیف‌الله) ابراهیمی را به خاطر می‌آورم که کشمیری را به بنده معرفی کردند و گفتند قبلا در ستاد خنثی‌سازی کودتا بوده است و به درد کارهای اطلاعاتی دفتر که روی خان‌ها و مسائل منطقه (سیستان و بلوچستان) کار می‌کرد، می‌خورد. برادران اکثرا جزئیات کار را با معاونت اطلاعات و تحقیقات هماهنگ می‌کردند و بنده بیشتر در جریان نتایج و کلیات آنها قرار می‌گرفتم. اگر اشتباه نکنم بعدها کشمیری با میل خودش در اوقات اضافی به واحد سازماندهی و تشکیلات و برنامه‌ریزی معاونت کمک می‌کرد و از این ماجرا برای امر سازماندهی تقریباً به تمام قسمت‌های معاونت سرک می‌کشید. خاطرم هست یک بار از او پرسیدم: «چرا از ستاد خنثی‌سازی به اینجا آمدی؟» پاسخ داد: «در آنجا با معلول‌ها مبارزه می‌کردیم. فکر می‌کنم در اینجا می‌شود با علت‌ها مبارزه کرد.» به نظرم پاسخ مقبولی بود... کشمیری قد متوسط، مو و ریش قهوه‌ای، صورت گندمگون و چشم‌های سبزی داشت. لاغر نبود و با لهجه (فکر می‌کنم کرمانشاهی) صحبت می‌کرد. کم‌حرف بود و زیاد یادداشت می‌کرد... .»

پس از مدت کوتاهی فعالیت کشمیری در دفتر سیاسی وزیر مشاور در امور اجرایی، مورد توجه بهزاد نبوی و خسرو تهرانی قرار گرفت و با توافق آن دو، کشمیری به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری منتقل شد و همزمان با تشکیل شورای امنیت کشور در خرداد ۱۳۶۰، با حکم خسرو تهرانی به عنوان جانشین دبیر شورای امنیت کشور معرفی شد. عملکرد کشمیری در این جایگاه به گونه‌ای بود که بسیاری به غلط تصور می‌کردند خود او دبیر شورای امنیت بوده است. نکته قابل توجه دیگر درباره حضور کشمیری در دفتر نخست‌وزیری این است که او حتی یک برگ اوراق سجلی یا معرفی یا گزینش به نخست‌وزیری ارائه نداده بود و هیچ سابقه‌ای از او در اداره پرسنلی نخست‌وزیری موجود نبود!

گرد ابهام بر سرانجام کشمیری

مسعود کشمیری همچنان زنده است. برخی از اعضای مجاهدین خلق معتقدند او نیز همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد مجاهدین بریده و برخی دیگر او را به دلیل جرم آشکاری که مرتکب شده، همچنان محتاج سازمان می‌دانند و معتقدند با مسعود رجوی در اردن به سر می‌برد یا با هویت مجعول در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می‌کند. برخی دیگر هم معتقدند سازمان هیچگاه ریسک زنده‌ نگه‌داشتن کشمیری را نمی‌پذیرد و سال‌ها پیش او را کشته است. حتی روایت‌هایی مبنی بر کشته شدن مسعود کشمیری در سال ۱۳۶۴ در کشور آلمان شنیده می‌شود. گفته می‌شود تلاش چندباره دستگاه‌های امنیتی برای به دام انداختن کشمیری در خارج از کشور به نتیجه نرسیده اما نکته تاسف‌بار این است که پرونده انفجار نخست‌وزیری همچنان مسکوت مانده و با وجود این که تمام اسناد محکمه‌پسند علیه او دلالت دارند، گویا مورد تعقیب هیچ نهاد بین‌المللی همچون اینترپل نیست.»