شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۴

مهدی هاشمی با همکاری ساواک چند بار برای شهید اندرزگو تله گذاشت

سید مهدی را بسیار شبیه به پدر بزرگوارش می‌دانند و او از این بابت احساس مسئولیت مضاعفی می‌کند. او بارها در طی این مصاحبه تاکید کرد که باید حرمت این نام و نیز محبتّی که مردم نسبت به شهید اندرزگو دارند، بسیار پاس داشته شود.
کد خبر : ۳۱۹۰۸۸

صراط: سید مهدی را بسیار شبیه به پدر بزرگوارش می‌دانند و او از این بابت احساس مسئولیت مضاعفی می‌کند. او بارها در طی این مصاحبه تاکید کرد که باید حرمت این نام و نیز محبتّی که مردم نسبت به شهید اندرزگو دارند، با وسواس و دقت بسیار پاس داشته شود.

مهدی هاشمی با همکاری ساواک چند بار برای شهید اندرزگو تله گذاشت

*ابتدا از این سئوال شروع می‌کنیم که فرزند شهید اندرزگو بودن در شئون اجتماعی و فردی شما چه فضا و چه جوی را برای شما ایجاد می‌کند؟

این افتخاری است که من خود را لایق آن نمی‌دانم، چون با تلاش ارزشمندی که این شهید بزرگوار کرد، من به عنوان فرزند ایشان، احساس مسئولیت سنگینی می‌کنم. احساس می‌کنم ما آن چنان که باید و شاید،‌ نتوانستیم زحمات آن شهید را پاس بداریم؛ ادامه دهنده راه او باشیم و  آرمان او را در جامعه تبلیغ کنیم. صبر و تحمل آنها که در اوج اختناق و بیدادگری رژیم شاه، قیام و مبارزه کردند تا راه تحقق انقلاب اسلامی فراهم شود، امری نیست که بتوان به این سادگی توصیف و از آن پیروی کرد و ما واقعاً به همه شکل، خودمان را مدیون آنها می‌دانیم.

*در روابط اجتماعی، هنگامی که دیگران می‌فهمند که شما فرزند شهید اندرزگو هستید، چه برخوردی دارند؟ آیا تا به حال برایتان خاطره جالبی پیش آمده است؟

همه اقشار به شهید اندرزگو علاقه دارند. ندیده‌ام که فقط قشر خاصی به ایشان اظهار علاقه کنند. انقلاب ما به هر حال یک انقلاب دینی است، ولی حتی کسانی هم که اعتقادات مذهبی ندارند، به ایشان علاقمندند و ارادتی خاص به کسی دارند که در اوج اختناق برای آزادی مردمش تلاش کرده و چنین انسانی برای هر آدمی که به آزادی علاقه و اعتقاد دارد، قابل تکریم است. من از مردم از هر قشری، اقبال و احترام دیده‌ام. حتی یک بار به مکه رفته بودم و از مغازه‌ای که صاحب آن پاکستانی بود، خرید کردم، موقعی که می‌خواست فاکتور بنویسد، وقتی اسمم را گفتم، پرسید که با آن شهید چه نسبتی دارم و وقتی فهمید فرزندش هستم، اشک در چشم هایش حلقه زد. وقتی پرسیدم که آیا شما ایشان را می‌شناسید؟ گفت، «بله، ایشان در پاکستان خیلی به ما خدمت کرد.» من فکر می‌کنم شهید اندرزگو چهره‌ای بین‌المللی است و در کشورهای اسلامی که به مردم خدمت کرده، او را خوب می‌شناسند و به او ارادت دارند.

*آخرین خاطره‌ای که از پدرتان در ذهن شما نقش بسته، چیست؟

من شش سال داشتم که پدرم شهید شد، ولی خاطراتی که در مشهد از پدر دارم، بیشتر خاطرات کودکانه‌ای هستند. بیشتر مهربانی‌های او یادم است. ما را سوار موتور می‌کرد و می‌گرداند. خاطره خاصی که روی آن تحلیل داشته باشم ندارم.

*همان خاطرات فرح بخش کودکی را تعریف کنید.

چیزی که برایم جالب است،‌ این است که شهید با آن همه مبارزات سیاسی که حتی ساواک برای سر ایشان جایزه گذاشته بود، به خانواده و بچه‌هایش خیلی علاقه داشت. با آن همه استرس و اضطرابی که ایشان علی‌القاعده باید می‌داشت، اما لحظه‌ای این اضطراب را به فرزندان و خانواده‌اش منتقل نمی‌کرد. شما تصورش را بکنید انسان حتی وقتی که کاری نکرده، وقتی یک مأمور دم در می‌آید، مضطرب می‌شود و آن وقت، کسی که همه مأموران به دنبالش هستند و دستور تیر هم دارند، باید خیلی نگران باشد، ولی ایشان بسیار آرام و مهربان و صمیمی بود و ما اگر بعدها نمی‌دانستیم که پدرمان چه فعالیت‌هایی داشته، هرگز تصورش را هم نمی‌کردیم که چنین وضعیتی برای ایشان بوده. خیلی خوب یادم هست زمانی که ما سه برادر که در سنّی بودیم که می‌توانستیم بازی کنیم، پدر با ما بازی‌های کودکانه می‌کرد، روی دوش او می‌رفتیم و چندین ساعت با ما بازی می‌کرد، انگار نه انگار که چنین مسئولیتی دارد و باید دنبال کارهای خطرناک مبارزاتی باشد.

*شما از چه زمانی احساس کردید که پدرتان فعالیت مبارزاتی می‌کنند؟

هیچ وقت. ما تازه بعد از انقلاب فهمیدیم. ما در آن سن و سال تشخیص نمی‌دادیم که کار مبارزاتی می‌کند.

*در حوزه‌های علمیه و محافل مذهبی، آموزش‌هایی از نوعی که ایشان در مبارزه پیش گرفته بودند،‌ داده نمی‌شود، برای بسیاری این سئوال مطرح است که ایشان برای  حرکت پیچیده و در عین حال موفقی که حتی در دوران حیات هم ایشان را به صورت یک اسطوره مبارزاتی درآورده بود، در کجا آموزش دیده بود؟

ایشان در جنوب لبنان نزد شهید چمران، آموزش‌های ویژه چریکی را دیده بود.

*چه سالی؟

بعد از سال 43، چند سالی متواری می‌شود و به جنوب لبنان می‌رود و آموزش‌های ویژه چریکی را می‌بیند. حتی به یکی از دوستانش گفته بود که من آموزش مبارزه با تانک را هم دیده‌ام، آن هم در آن زمان که نه جنگی بود و نه جبهه‌ای، در این حد آموزش دیده بود. خودش هم نبوغ خاصی داشت. ایشان ایده‌هایی مخصوص به خود داشت. مثلاً کسانی که زندگی چریکی داشتند معتقد بودند که یک چریک نباید زن و بچه داشته باشد تا امکان مانور و فرار داشته باشد، ولی ایشان بر خلاف آنها اعتقاد داشت که هر چه انسان طبیعی‌تر زندگی کند، شک و سوءظن‌های نیروهای امنیتی به او کمتر می‌شود. گاهی حتی ایشان از همین پوشش خانواده و زن و بچه‌، برای کارهای چریکی استفاده می‌کرد، مثلاً موقعی که می‌خواست یک چمدان اسلحه را از مشهد به تهران بفرستد، اگر یک فرد مجرد چنین چمدانی را به دست می گرفت، ممکن بود به او مشکوک شوند و او را بگردند، ولی یک خانواده می‌توانست چمدان بزرگ و سنگینی داشته باشد و کسی هم مشکوک نشود و یا ایشان دست دو تا بچه را می‌گرفت و خانمش هم دنبالش راه می‌افتاد و می‌رفت راه‌آهن و چمدان اسلحه را می‌داد به رابطش که آن را ببرد تهران. به هر حال، ایشان هم آموزش‌های ویژه‌ای دیده بود و هم از نبوغ فردی خود استفاده می‌کرد و در نتیجه توانست به یک مبارز موفق در تاریخ مبارزات ملت ایران تبدیل شود.

*شیوه‌های هنرمندانه ارتباطی ایشان با افراد مختلف از طیف‌های گوناگون را چگونه ارزیابی می‌کنید.

یکی از نشانه‌های نبوغ ایشان همین بود. برخورد ایشان با همه بسیار مهربان و صمیمی بود. چه در مشهد چه در تهران، من با افرادی برخورد داشتم که حتی به انقلاب هم اعتقاد نداشتند؛ اما به شهید کمک کرده بودند و همین نشان می‌دهد که روابط عمومی قوی شهید، یکی از امتیازات خاص ایشان بود و به همین دلیل هم موفق شد. انسان‌ها غالباً در ارتباط با شهید، مرید او می‌شدند. بسیار به مردم خدمت می‌کرد. ببینید شهید چطور با مردم مراوده و برخورد داشته که وقتی از آنها کمکی می‌خواسته، حتی اگر به راه و ایده او هم اعتقاد نداشتند، کمکش می‌کردند. من بعدها با کسانی برخورد کردم که نه تنها در وادی انقلاب که در وادی دین و مذهب هم نبودند، اما کمک‌های عجیب و غریبی به شهید کرده بودند. سعه صدر و حسن رفتار شهید باعث شده بود که خیلی از آدم‌های بی‌اعتقاد، به مذهب گرایش پیدا کنند و بعدها آدم‌های بسیار معتقد و محکمی شدند.  

*با توجه به اینکه شهید اندرزگو در سال‌هائی دست به مبارزه مسلحانه زد که بسیاری از افراد و گروه‌هایی که بعدها به این شیوه روی آوردند، در آن مقطع جرئت و یا اعتقاد به این کار نداشتند، پس از انقلاب که اسناد، رو شدند، شما نقش ایشان را در ترغیب و تجهیز مبارزان معتقد به شیوه مسلحانه چگونه دیدید؟

بسیاری از گروه‌های مبارزات مسلحانه را که پراکنده بودند، ایشان ساماندهی کرد. در شیراز گروهی بود به نام منصورن که از جوان‌های دانشجو تشکیل شده بود و شهید اندرزگو آنها را ساماندهی کرد،‌به این شکل که برایشان تعلیمات نظامی می‌گذاشت، به آنها اسلحه می‌داد و برایشان برنامه‌ریزی می‌کرد که روی اصول پیش بروند و پراکنده کار نکنند، چون به کار گروهی و جمعی بسیار اعتقاد داشت و در برنامه‌ریزی در این کار، واقعاً استاد بود. این مسائل، بعد از انقلاب مشخص شدند. ایشان تا قبل از سال 52 به مجاهدین هم اسلحه می‌داد، ولی بعد از این سال که در زندان، نشانه‌های انحراف در آنها مشاهده شد، دیگر به آنها اسلحه نداد و حتی آنها هم در کنار ساواک، دنبال شهید اندرزگو بودند که به همین دلیل که به آنها اسلحه نمی‌داد ، از او انتقام بگیرند. بسیاری از گروه‌ها را آموزش دینی داد و مسلح کرد، گروه‌هایی که در روند پیروزی انقلاب اسلامی، بسیار مفید بودند، به ویژه هنگامی که امام در مدرسه رفاه و علوی بودند، تعلیمات شهید اندرزگو و اسلحه‌هایی که در اختیار مبارزان قرار می‌گرفت، در حفاظت از جان امام، بسیار مفید واقع شدند. همرزمان شهید می‌گفتند اسلحه‌هایی که او در مخفیگاه‌ها گذاشته بود و کد داده بود که بعد از پیروزی انقلاب، کجا برویم و آنها را پیدا کنیم، همگی به دردمان خوردند.

*شهید اندرزگو از چه زمانی مطمئن شدند که سازمان مجاهدین خلق دچار انحراف ایدئولوژیک شده است؟

شهید اندرزگو از سال 52 متوجه این موضوع شدند و دیگر به آنها اسلحه ندادند. کسانی که در زندان بودند و متوجه این مسئله شدند، به بیرون از زندان و برای شهید پیغام فرستادند.

* اسناد و عکس‌های منتشره نشان می‌دهند که شهید انبارهای عجیبی از اسلحه داشتند که با توجه به شرایط زمانی و کنترل و فشار ساواک، انجام چنین کاری، حیرت‌آور است. از شیوه‌های تهیه و گرد‌‌آوری اسلحه توسط ایشان چه اطلاعاتی دارید؟

این اسلحه‌ها عمدتاً از طریق افغانستان تهیه می‌شدند، چون افغانستان در آن زمان درگیر مبارزه با روس‌ها بود و اسلحه در آنجا زیاد بود. شهید اسلحه‌ها را از آنجا تهیه و به شیوه‌های بسیار دقیق جاسازی و وارد کشور می‌کرد. پول این اسلحه‌ها هم از طریق بازار تهیه می‌شد. بعد از انقلاب با نشانه‌هایی که شهید به همرزمانش داده بود، اسلحه‌ها کشف و از آنها در جهت اهداف انقلاب استفاده شد.

*شهید اندرزگو در دوران حیات خود نیز از شهرتی اسطوره‌ای و قهرمانی برخوردار بود، به این شکل که لحظه‌ای دست از مبارزه برنمی‌داشت و در عین حال ساواک هم به رغم تلاش زیاد، به ایشان دسترسی پیدا نمی‌کرد. آیا خود ایشان اراده کرده بود که چنین وجهه‌ای پیدا کند یا نفس حرکت مبارزاتی ایشان به خودی خود چنین شهرتی را پدید آورده بود؟

شهید اندرزگو سعی می‌کرد هر چند وقت یک بار، حضور خود را به ساواک اعلام کند تا به این ترتیب روحیه دشمن تضعیف شود. او می‌خواست به دشمن بفهماند که تو با این همه امکانات، توانایی دستگیری مرا نداری و آوازه این حرف به مبارزین هم می‌رسید و روحیه آنها تقویت می‌شد. همین کار، تبلیغی در جهت تقویت روحیه کسانی بود که زیر فشارهای سنگین ساواک، روحیه‌شان را از دست داده بودند و لذا این رفتارها باعث می‌شدند که هاله‌ای از قهرمانی و اسطوره‌ای گرداگرد شخصیت شهید را بگیرد و بر قوت تأثیر او بیفزاید. شهید گاهی اوقات مایل بود که این تبلیغ انجام شود تا مبارزین بدانند که ساواک با آن همه امکانات نمی‌تواند در مقابل اراده و ایمان افراد کاری کند.

*ایشان به کسوت اقشار خاصی از جامعه درمی‌آمد. آیا این کار حکمت خاصی داشت و یا صرفاً برای گمراه کردن ساواک بود.

این کار را بیشتر برای استتار انجام می‌داد. گاهی دکتر می‌شد، گاهی مهندس، گاهی بازاری، در لباس‌های مختلف و با شناسنامه‌های گوناگون فعالیت می‌کرد. هر چند وقت یک بار هم به ساواک اعلام می‌کرد که من هستم و در فلان جا هستم تا در عین حال که روحیه آنها ضعیف می‌شود، مبارزین هم بدانند که رژیم، آن قدرها هم که ادعا می‌کند، قوی نیست. همه اینها ناشی از ایمان و نبوغ فردی شهید بود. شهید به قدری بر اعصاب خود مسلط بود و چنان از صمیم دل به «الا بذکرالله تطمئن القلوب» ایمان داشت که چنین کاری می‌کرد و دشمن را از دست خودش به ستوه می‌آورد و لحظه‌ای ایمان و اعتقاد قلبی خود را از دست نمی‌داد.

*از آنجا که زندگی شهید اندرزگو، مشحون از شگفتی‌های مبارزاتی و سیاسی است، جنبه علمی و تحصیلی ایشان مورد غفلت قرار گرفته است. در عین حال از آنجا که شهید دست به مبارزات گسترده‌ای می‌زد که مستلزم ضرورت مجوز شرعی و فقهی و استنباط دقیق از احکام است، بفرمایید که از نظر علمی چه جایگاهی داشت؟

شهید اندرزگو ابتدا تا سطح خواند و سپس در طول مبارزه، خارج فقه و اصول را با اساتیدی که در شهرهای مختلف بودند، ادامه داد و تدریس هم می‌کرد. یادم هست مشهد که بودیم ایشان شاگرد داشت که می‌آمدند و نزد ایشان درس می‌خواندند. ایشان حتی در بعضی از مسائل فقهی، مجتهد بود  و خودش موارد فقهی را از احکام استنباط می‌کرد.

*مبارزات مسلحانه دینی جز در مورد فداییان اسلام، در تاریخ مبارزات کشور ما سابقه چندانی ندارد. ایشان برای انجام این فعالیت‌ها که برخی از آنها برای اولین بار انجام می‌شد، و سابقه نداشت که بتوان از آن الگوبرداری کرد،‌ حجت شرعی فعالیت‌هایش را بیشتر از چه کسانی می‌گرفت.

استنباط‌های شرعی ایشان بیشتر از امام بود. نجف که می‌رفت، از ایشان می‌پرسید و پاسخ  می‌گرفت. می‌دانید که موتلفه، حکم اعدام منصور را از آیت‌الله میلانی گرفته بودند و شهید همراه با دیگران، آن را اجرا کرد. ایشان بسیار مقید بود که این فعالیت‌ها حتماً با حکم شرعی یک مجتهد اجرا شوند.

*ایشان در نزد بزرگان حوزه از چه جایگاهی برخوردار بودند؟

مرحوم آیت‌الله مشکینی با شهید ارتباط و به او عنایت خاصی داشتند. شهید به گونه‌ای زندگی می‌کرد که حتی در حوزه هم با اسامی و شکل‌های مختلف می‌رفت و بعد از انقلاب بود که بسیاری از آقایان متوجه شدند که مثلاً شیخ عباس تهرانی او بوده است. آقای یونسی، وزیر اطلاعات، می‌گفت که من مدت‌ها با شهید اندرزگو مباحثه داشتم و نمی‌دانستم که او کیست و تازه بعد از انقلاب فهمیدم که او شهید اندرزگو بوده. آیت‌الله جنتی می‌گفتند وقتی بین کسانی که مباحثه می‌کردند؛ اختلافی می افتاد؛  او حل می کرد و ما نمی‌دانستیم که او شیخ عباس تهرانی نیست و اندرزگوست. بزرگان حوزه و روحانیت آن زمان، خیلی کم نام واقعی شهید را می‌دانستند و تازه بعد از انقلاب متوجه شدند کسی که با نام‌های مختلف نزد آنها رفته، شهید اندرزگو بوده است. تماس ایشان با حوزه و اساتید، مستمر بود.  

*تشخیص و رهنمودهای امام در جهت دهی فعالیت های شهید اندرزگو چه جایگاهی داشت؟

می‌دانید که نمایندگان امام در هیئت‌های مؤتلفه اسلامی افرادی چون شهید مطهری و شهید بهشتی بودند و شاکله اصلی مبارزه مسلحانه در واقع با اجازه امام در هیئت‌های مؤتلفه اسلامی  شکل گرفت. امام با مبارزات مسلحانه به شکل گسترده موافقت نداشتند، ولی در حد محدود و توسط افرادی که امام از آنها شناخت کافی داشتند و در موارد بسیار ویژه، موافقت داشتند. شهید اندرزگو به عنوان فردی که مبارزه مسلحانه می‌کند، کاملاً شناخته شده بود و امام هم از فعالیت‌های او آگاه بودند؛ لذا می‌توان گفت که فعالیت‌های مسلحانه هیئت‌های مؤتلفه زیرا نظر امام و با تأیید ایشان بود.

*امام در نجف تا چه حد در جریان مبارزات مسلحانه شهید اندرزگو بودند؟

مبارزه مسلحانه ایشان مشخصاً در اعدام انقلابی منصور بود و بعدها شهید منحصراً اسلحه وارد می‌کرد و مبارزین را آموزش می‌داد، اعلامیه‌های حساس امام را وارد کشور و تکثیر می‌کرد و حتی اگر ارتباط مستقیم با امام هم برایش ممکن نبود، با رابطین ایشان ارتباط برقرار می‌‌کرد و اگر مشکلی پیش می‌آمد، امام به ایشان تذکر می‌دادند.

*پس از انقلاب ملاطفت خاصی از جانب امام نسبت به خانواده دیدید که نشاندهنده نگاه خاص امام به شهید باشد؟

بله، امام هنگامی که به مدرسه علوی تشریف بردند، به یاران خود فرموده بودند، «بروید خانواده شهید اندرزگو را بیاورید تا من ببینم.» و حتی گفته بودند موقعی که شهید اندرزگو به نجف آمد، گفته بود که خانواده‌ام مشهد هستند و به آقای طبسی فرموده بودند بروید و پیدایشان کنید. آیت‌الله طبسی و فرستادگان امام به مشهد آمدند و ما را پیدا کردند. ما تازه از زندان آزاد شده بودیم. تا قبل از انقلاب، ما زندان بودیم.

*حتی بچه‌ها؟

بله، مادر و ما فرزندان در زندان بودیم. بعدها ما را آوردند نزد امام. ما حتی خبر شهادت پدر را هم نمی‌دانستیم و ساواک هم به ما نگفته بود. خبر شهادت پدر را امام به ما دادند. البته اول مقدمه‌ای گفتند و بعد یادم هست که فرمودند، «پدرتان آرزو داشت شاه را بزند.» هنوز لبخند امام یادم نمی‌رود که فرمودند،‌ «این بلایی که بر سر شاه آمده از مردن صدها درجه بدتر است.» هرگز آن خاطره یادم نمی‌رود.

حتی دو تا برادرهای کوچک مرا روی زانوهای خودشان نشاندند و دست نوازش به سر و صورت آنها کشیدند. امام بسیار به شهید اندرزگو علاقه داشتند و حتی فرمودند آن شبی که ایشان به شهادت رسید و برای من به نجف تلگراف زدند، من بسیار ناراحت شدم که چنین نیرویی را در آستانه انقلاب از دست دادیم. یک نیروی پر ثمر و مطلع را، چون شهید اندرزگو همه گروه‌ها و نیروها را خیلی خوب می‌شناخت. می‌دانید که بعد از انقلاب خیلی از گروه‌ها و افراد، وارد صفوف انقلابیون شدند؛ از جمله مثلاً سید مهدی هاشمی. شهید اندرزگو قبل از انقلاب این جریان را شناخت و با آن مبارزه کرد. دوستان می‌گفتند که در قم در منزلی ملاقاتی بین سید مهدی هاشمی و شهید اندرزگو بوده که شهید با او درگیر می‌شود و می‌گوید، «می‌دانم که تو با ساواک هماهنگ شده‌ای و داری نیروهای مبارز را لو می‌دهی.»

در قم در منزلی ملاقاتی بین سید مهدی هاشمی و شهید اندرزگو بوده که شهید با او درگیر می‌شود و می‌گوید، «می‌دانم که تو با ساواک هماهنگ شده‌ای و داری نیروهای مبارز را لو می‌دهی.»سید مهدی هاشمی منکر بود، اما بعدها اعتراف کرد که من با همکاری ساواک چندین بار برای شهید اندرزگو، تله گذاشتیم، ولی شهید دست ما را خواند و نتوانستیم او را گیر بیندازیم. شهید از نظر منابع و اطلاعات نسبت به گروه‌ها و افراد، بسیار هوشمند و قوی بود.

سید مهدی هاشمی منکر بود، اما بعدها اعتراف کرد که من با همکاری ساواک چندین بار برای شهید اندرزگو، تله گذاشتیم، ولی شهید دست ما را خواند و نتوانستیم او را گیر بیندازیم. شهید از نظر منابع و اطلاعات نسبت به گروه‌ها و افراد، بسیار هوشمند و قوی بود. مقام معظم رهبری در مشهد، تبعید و در محاصره ساواک بودند، ولی شهید اندرزگو با شیوه‌های مختلف به ایشان اطلاعات می‌رساند. از صدر مبارزه جزو پیشکسوت‌ها بود و همه را خیلی خوب می‌شناخت و لذا در انقلاب می‌توانست گروه‌ها و افراد نفوذی را به سرعت و با دقت، شناسایی کند و لذا امام بسیار افسوس می‌خوردند که چنین نیرویی را از دست دادیم.

 

 

*مقام معظم رهبری عنایت خاصی به شهید اندرزگو دارند و از وی، ذکر جمیل می‌کنند. شما از رابطه پدر شهیدتان با ایشان چه می‌دانید؟

پدر در طول مبارزه در شهرهای مختلف بودند. در یک مقطعی که در مشهد بودیم، پدر ناچار شد منزلی را بخرد، چون ساواک فهمیده بود که پدر وارد مشهد شده و اجاره منزل،‌ ممکن بود منجربه لو رفتن جای ایشان شود. اتفاقاً خانه‌ای که خریدیم، فقط چند کوچه با منزل مقام معظم رهبری فاصله داشت و شهید هم که آوازه‌اش همه جا پیچیده بود. هنگامی که ایشان مطلع شدند که شهید وارد مشهد شده، جلسات سری و خاصی را با او داشتند و همین جلسات و ارتباطات موجب شد که دوستی و صمیمیت خاصی بین آندو بزرگوار به وجود بیاید. خانم مقام معظم رهبری هر وقت شهید اندرزگو می‌آمدند، می‌فرمودند،« آقای دکتر تشریف آوردند.» و شهید اندرزگو می‌رفتند در اتاقی در طبقه بالا می‌نشستند و ساعت‌ها با مقام معظّم رهبری، گفتگو می‌کردند. با هم خیلی صمیمی بودند و شوخی می‌کردند و گاهی مقام معظم رهبری از شوخی‌های شهید برای ما می‌گفتند.

*منابع مالی برای تهیه اسلحه و ادامه مبارزه را از کجا تأمین می‌کردند؟

عمدتاً از طریق متدینین بازار. کمک‌هایی هم که برای مبارزه با رژیم جمع آوری می‌شد، بخشی برای خرید اسلحه به شهید داده می‌شد. ایشان حتی به شیعیان افغانستان هم کمک می‌کرد.  فعالیت‌هایش خیلی گسترده بود.

*از روزی که پدر شهید شدند، خانواده شما به صورت دسته جمعی دستگیر و زندانی شدند.  خاطرات آن مقطع را نقل کنید.

تلفن مغازه حاج اکبر صالحی کنترل بود و آن روز هم پدر در خیابان خراسان عملیات داشتند. از طریق این تلفن، تلفن منزل در مشهد لو رفت و آدرس را از این طریق پیدا کردند. بعد از شهادت پدر، حدود 40 نفر کوماندو، منزل ما را در مشهد محاصره کردند. حتی یادم هست که بالای  محله ما هلیکوپتر هم می‌گشت. تا آن روز کسی هلیکوپتر ندیده بود. مثل یک خانه تیمی به منزل ما حمله کردند. چند شبانه روز منزل ما بودند و کل خانه را زیرورو کردند تا اعلامیه و اسلحه‌ پیدا کنند.

*چیزی هم پیدا کردند؟

دو تا اسلحه شخصی پدر آنجا بود که پیدا کردند. یادم هست که چشم‌های مادر را بستند. در مسیر هم دو سه بار ماشین ما را عوض کردند و ما را به زندان آمل بردند. یک شب در آنجا بودیم و بعد ما را به زندان اوین آوردند. مدت سه ماه در زندان بودیم و در این فاصله، مادر تحت بازجویی شدید ساواک بود. پدر به مادر توصیه کرده بود که شما طوری رفتار کن که با من همکاری نداشتی و من تو را به زور با خودم برده‌ام، چون اگر بدانند که  در ورود اسلحه به کشور با من همکاری داشتی، شکنجه‌های سختی را به تو وارد می‌کنند و برایت خیلی بد می‌شود. نزدیکی‌های انقلاب بود که ما آزاد شدیم.

*آیا نفرت بسیار عمیق شهید اندرزگو نسبت به رژیم که وی را به فعالیت‌هایی تا این حد گسترده و جسورانه وادار کرده بود، فقط به دلیل ستم رژیم نسبت به مردم بود و یا ایشان شخصاً از رژیم شاه زخم خورده بود؟

ایشان در فعالیت‌هایش به هیچ وجه غرض شخصی نداشت و صرفاً بر مبنای آرمان‌های دینی حرکت می‌کرد.

*چهره پدر را پس از سه دهه چگونه می‌بینید؟

به نظر من انقلاب هرچه جلوتر می‌رود، تبلور چهره‌هایی چون شهید اندرزگو در جامعه، بیشتر می‌شود. انسان احساس می‌کند انقلاب دارد به بار می‌نشیند. انسان وقتی سخنرانی محکم رئیس جمهور را در نیویورک می‌شنود، چنین حسی به او دست می‌دهد. پدر آرزوی این را داشت که ما یک روز بتوانیم با قدرت در مقابل آمریکا بایستیم و بگوییم که اشتباه می‌کند و بر سر اعتقاداتمان با یک کشور ابرقدرت درگیر شویم. پدر من از اینکه مستشاران آمریکایی بر سرنوشت ما حاکمیت داشتند و حق توحش می‌گرفتند، بسیار رنج می‌برد و حالا می‌بینیم که می‌توانیم در مرکز مهمی چون سازمان ملل، با قدرت حرفمان را بزنیم. به نظر من هر چه جلوتر می‌رویم، قدر زحمات امثال پدر من آشکارتر می‌شود و حاصل تلاش‌های آنها، بیشتر به بار می‌نشیند. به نظر من نورانیت و اثر و تبلور شهدا در انقلاب ما هر روز بیشتر می‌شود.

*از آثار معنوی و روحانی ایشان در زندگی‌تان نکاتی را ذکر کنید.

نه تنها خانواده شهید که بسیاری از کسانی که به شهید علاقمند هستند، هنگامی که مشکلی برایشان پیش می‌آید، بر سر مزار او می‌روند و نذر می‌کنند و پاسخ می‌گیرند. حتی از شهرستان‌ها می‌آیند و سر مزار او می‌روند. شهدا همیشه ناظر بر ما هستند و هر عملی که انجام می‌دهیم از خودمان می‌پرسیم که آیا شهید از ما راضی هست یا نه و ارتباط ما با شهدا، ارتباطی دائمی است.