جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۱ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۵:۴۳

نوه آیت‎الله کاشانی: مصدق دستور سنگباران منزل آیت الله کاشانی را داد

نوه آیت الله کاشانی:آقای مصدق بعد از ۶ روز از قیام ۳۰ تیر که آیت‎الله کاشانی مسبب برگرداندن مصدق به نخست‎وزیری بود به خط خودش با آیت‎الله کاشانی نامه نوشت که شما لازم نیست در کار‎ها دخالت کنید.
کد خبر : ۳۱۸۶۷۸
نوه آیت الله کاشانی:آقای مصدق بعد از ۶ روز از قیام ۳۰ تیر که آیت‎الله کاشانی مسبب برگرداندن مصدق به نخست‎وزیری بود به خط خودش با آیت‎الله کاشانی نامه نوشت که شما لازم نیست در کار‎ها دخالت کنید.

به گزارش پنجره، حسن سالمی، نوه آیت‎الله کاشانی اکنون سالیان درازی‌است که در آلمان اقامت و به امر طبابت اشتغال دارد. او در دوران بحرانی نهضت ملی شدن صنعت نفت، در اوان جوانی، دفتر آیت‎الله کاشانی را اداره می‎کرد و به ‎طور طبیعی، گزارش‎‎ها از زیر دست ایشان رد و نامه‎ها نیز توسط ایشان دریافت و به محضر آیت‎الله کاشانی عرضه می‌شد. هم‎چنین نامه‎ها یا پاسخ‎ها نیز قبل از ارسال به دست ایشان می‎رسید و به همین دلیل، نامه‎ها، عکس‎ها و اسناد تاریخی بسیاری از آن دوران در اختیار ایشان است از جمله نامه تاریخی آیت‎الله کاشانی به آقای دکتر مصدق در 27 مرداد 1332 خود حامل نامه به دکتر و آورنده پاسخ برای آیت‎الله است.

خیلی وقت هست که برخی از تاریخ‌نگاران مدعی هستند نامه‎ای که آیت‎الله کاشانی به مصدق نوشتند و نسبت به کودتا هشدار دادند جعلی است و شما جعل کردید آیا چنین نسبتی را می‎پذیرید؟
کتاب «یادباد» من در ایران چاپ شد، در آن کتاب سندی منتشر کردم که آقای حسین د‎ها معاون حقوقی وزارت دارایی مصدق نوشته است که من به ‎همراه سرلشکر دارابی نزد آیت‎الله کاشانی رفتیم و قصد داشتیم اقدامی کنیم تا اتحاد بین آیت‎الله کاشانی و مصدق دوباره برقرار شود تا مردم مأیوس نشوند و مبارزه از سر گرفته شود. آیت‎الله کاشانی نامه خود به مصدق و جواب مصدق را نشان داد و گفت: ببین این جواب مصدق است. این نامه را در کتاب «نگاهی دیگر» چاپ کردم که آقای روح‎الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ کرده است.


چرا شما کاغذ را نزد مصدق بردید؟
مرحوم مصطفی کاشانی، دایی من، به‎ دلیل تهمتی که به او زدند تحت تعقیب بود. به او تهمت زدند که قاتلان افشار طوس با ماشین‎ش افشار طوس را به قتل رساندند. به همین دلیل دایی من پنهان بودند. بقیه فرزندان آیت‎الله کاشانی از جمله دکتر محمود کاشانی کوچک بودند. من در آن موقع 21 سال داشتم.
آقای نصرت‎الله خازنی که رئیس دفتر مصدق و رزم‎آرا بود مدعی شد که من (خازنی) سالمی را ندیدم تا چنین نامه‎ای را برای مصدق بیاورد. آقای حقانی رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در جلسه‎ای مرا به آقای خازنی روبه‎روی هم نشاند و من به آقای خازنی گفتم من 9 مرتبه نزد مصدق رفتم و یک مرتبه شما را ندیدم و مرا آقای پروین برده بود که آقای خازنی گفت نمی‎دانم پروین بوده یا نبوده.
در این 9 مرتبه‎ای که نزد آقای مصدق رفتم شخص واحدی نزد مصدق نبود. یک مرتبه مهندس زیرک‎زاده بود و زمان دیگری آقای پروین بود، کسی هم نبود که بگوید شما کی هستید؟ برای چه‎کاری آمدید؟ آقای خازنی جوابی ندادند و من هر 9 مرتبه‎ای را که نزد آقای مصدق رفتم برای ایشان شمردم و توضیح دادم که برای چه‎کاری نزد مصدق آمدم.
به‎طور مثال یکی از دفعاتی که نزد آقای مصدق رفتم این بود یکی از آمریکا دو قلم خودنویس «پارکر» برای آقای کاشانی هدیه فرستاده بود که پدربزرگم گفته بود یکی برای آقای مصدق است و من نزد آقای مصدق بردم و تحویل دادم. حالا مجال نیست هر 9 مرتبه را توضیح دهم.
بعد از کودتا به اروپا رفتم. برای آقای مصدق نامه نوشتم که آقای کاشانی عمل جراحی کرده و در بیمارستان بستری است و مردم هم متفرق شدند. شما اگر به عیادت آقای کاشانی بروید دوباره متحد شوید شاید مردم هم پیرو شما آشتی کنند و اگر موفق نشوید و کاشانی شما را راه ندهد مردم خواهند گفت این مصدق بوده است که بزرگواری کرده است.
آقای مصدق فورا جواب کاغذ مرا داد که شما به اروپا رفتید اما مرا به زندان انداختند و بعد از اتمام محکومیتم، به احمدآباد تبعید می‎شوم. نمی‎توانم بروم و شما هم اجازه ندارید این‎گونه مرا تحریک کنید و عیادت هم نمی‎کنم. نمی‎کنم. نمی‎کنم.
این در صورتی است که من در گذشته بسیار به مصدق نزدیک بودم. مصدق زمانی به منزل آیت‎الله کاشانی آمد و از در اندرونی وارد شد. مردم بسیاری در بیرون از منزل آیت‎الله کاشانی حضور داشتند به محض دیدن آقای مصدق، خواستند همراه مصدق وارد منزل شوند که آقای مصدق خیلی ترسید به محض اینکه وارد خانه شد گفت: حسن‎‎آقا در را ببند و خودش که بیشتر وقت‎‎ها جان نداشت چنان در را گرفت و فشار داد که من توانستم چفت در را ببندم.
تقریبا ساعت 2:30 بعدازظهر بود که آقای مصدق را نزد آیت‎الله کاشانی بردم. آقای کاشانی مشغول استراحت بود و من ایشان را بیدار کردم و گفتم: آقای مصدق آمدند. مصدق می‎خواست دست ایشان را ببوسد که آقای کاشانی نگذاشتند و بعد مجبور شدند سر آقای کاشانی را ببوسند.
در همان دیدار به آقای کلانتری زنگ زدم که انگار پشت در بود! آمد. آقای کلانتری خبرنگار و عکاس روزنامه اطلاعات بود که قبلا شماره‎اش را به من داد تا اگر خبر مهمی رخ داد خبرش کنم. آقای کلانتری آمد عکس گرفت و هر چقدر از من خواست که با آقای مصدق و کاشانی عکس بگیرم قبول نکردم و گفتم این دو شخصیت بین‎المللی هستند و من با عکس خودم عکس آن دو را خراب کنم.

الان انتقاد می‎کنند که شما این اندازه به آیت‎الله کاشانی و مصدق نزدیک بودید چرا عکس با آن‎ها ندارید؟
آقایان رسانه‎‎هایی که به من تهمت می‎زنند و دروغ می‎گویند جواب تلویزیون‎‎ها را که می‎دهیم پخش نمی‎کند.


آیا شما به صدای آمریکا جوابی دادید و آن‎ها پخش کردند؟
من به آن‎ها گفتم آن کاغذ در همان زمان نیز آن‎چنان اهمیتی نداشت دلیل اینکه مصدق به همه توصیه‎‎‎های مشفقانه پاسخ منفی می‎داد این است تصمیم گرفت برود، نه بماند.
مرحوم فاطمی در پله‎‎ها داد می‎زد پیرمرد همه ما را به کشتن می‎دهد چون که به مصدق اعلام کرده بود که در رادیو اعلام کند در همه وقایع مقصر اصلی شاه است.


چرا نهضت در 30 تیر موفق شد؟

چون مصدق استعفا داد و اعلام کرد مقصر همه وقایع 30 تیر شاه است که من مجبور شدم استعفا بدهم؟ این سخن مصدق باعث شد مقاومت مردمی با رهبری آیت‎الله کاشانی رخ بدهد و مردم قیام کنند و او را برگردانند.
قوام گفته بود کاشانی را حبس می‎کنم. دستور حبس‎شان را داده بود یعنی اگر قوام نخست‎وزیر می‎شد سخت با آقای کاشانی برخورد می‎کرد.
ولی آقای مصدق بعد از 6 روز از قیام 30 تیر که آیت‎الله کاشانی مسبب برگرداندن مصدق به نخست‎وزیری بود به خط خودش با آیت‎الله کاشانی نامه نوشت که شما لازم نیست در کار‎ها دخالت کنید.


آیا این آزادی است؟

زمانی که قصد داشت مجلس را منحل کند کاشانی به او گفت: مجلس را منحل نکنید چون اختیارات شاه افزایش پیدا می‎کند و قادر می‎شود تو را عزل کند. گوش نکرد تاریخ‎نگاران علاقه‎مند به مصدق این مسائل را نمی‎بیند.
مصدق وقتی با مخالفت آیت‎الله کاشانی روبه‎رو می‎شود دستور می‎دهد به طرفدارانش که خانه آیت‎الله کاشانی را سنگباران کنند و این ننگی است که هیچ‎وقت از دامن مصدق پاک نمی‎شود.
مکی هم وقتی که داریوش فروهر زنده بود در کتابش نوشته که از فروهر پرسیدند چرا خانه کاشانی را سنگباران کردید، همین‌طور گفته بود مدیر روزنامه شورش را دیدم و پرسیدم چرا این اندازه علیه کاشانی بی‎ادبی می‎کنید. می‎گفت هرچهارشنبه نزد مصدق می‎رفتم و مقالات را مصدق می‎نوشت و به من می‎داد و کاریکاتوری نیز علیه کاشانی کشیده بود و آن را به من داد تا چاپ کنم. این وقایع در زمان مصدق اتفاق افتاده است آن وقت آقایان طرفداران مصدق سواد خواندن این‎ها را ندارد و نمی‎تواند بببیند.