جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۹

روایت 24ساعت بازداشت درزندان بزرگ تهران

هيچ‌يك از ما علاقه‌اي نداريم روزي گذرمان به زندان بيفتد اما همگي كنجكاو هستيم بدانيم در زندان بر زندانيان چه مي‌گذرد و روزهاي زندان چگونه شب مي‌شود، البته همه مي‌دانيم زندان ديگر يك سياه‌چاله مخوف در اعماق تاريكي نيست و زنداني يك مددجوست و زندانبان مسئول نگهداري او.
کد خبر : ۳۰۴۳۸۵
صراط: روزنامه «قانون» نوشت: مددجو داراي حق و حقوق و محروم شدن از زندگي در جامعه مجازات اوست نه چيزي بيش از آن، هرچند اين يك روي سكه است. كافي است 24 ساعت با يك زنداني همراه شويد تا ببينيد در دنياي مدرن زندانباني امروز ايران چه بر سر يك زنداني مي‌آيد.

يك بيابان بزرگ در جنوبی‌ترین قسمت استان تهران ميزبان زندان بزرگ تهران است. آدرس روي كاغذ سرراست است، جاده قدیم قم، پلیس راه حسن‌آباد، جاده چرمشهر، کیلومتر ۵، شهرک صنعتی بیجین، مجتمع ندامتگاه تهران بزرگ معروف به «بزرگ‌ترین زندان خاورمیانه‌»، که طی کردن مسیر ۵ کیلومتری زندان تا جاده، سهم هر زندانی در زمان آزادي است. زنداني بزرگ با جيره روزانه فقط 2 ساعت آب كه بسيار بي‌كيفيت است و مناسب براي نوشيدن نيست.

آنچه مي‌خوانيد گفت‌وگوي «قانون» با يكي از افرادي است كه براي 24 ساعت مهمان زندان بزرگ تهران بوده و از آنچه در اين 24 ساعت بر او گذشته، مي‌گويد.

دو ساعت پشت درهاي زندان

همراه مامور بدرقه زندان با طي مسافت طولاني به زندان رسيديم اما خبري از ورود به زندان نبود. در اين گرماي سرسام‌آور هوا 2 ساعت بيرون زندان در بيابان در انتظار باز شدن درهاي آن مانديم. وقتي اجازه ورود دادند نيز 7  ساعت انجام كارهاي اداري براي رفتن به قرنطينه طول كشيد.

در اين 7 ساعت چه رخ داد؟

صبح براي شركت در دادگاه با لباس رسمي يعني كت و شلوار حاضر شدم و در نهايت قاضي قرار كفالت صادر كرد تا انجام امور اداري كفيل زمان مان تمام شد به ناچار براي 24 ساعت راهي زندان شدم. در پرونده نيز قرار كفالت ذكر شده و زندانبان حتي اين را مي دانست كه  روز بعد بنده آزاد خواهم شد و اين يعني من مرتكب جرم بزرگي نشده بودم كه اگر هم شده بودم مستحق توهين‌هايي كه شنيدم، نبودم.

توهين‌هاي مكرر

هر سربازي كه به ما مي‌رسيد هر چه از دهانش در مي آمد نثار زندانيان و از جمله بنده مي‌كرد. نه حرمت سن و سال و ريش سفيد  را مي دانستند چيست و نه از اخلاق بويي برده بودند. به هرحال در ابتداي ورود تصور بر اين است كه 24 ساعت زندان آن هم در قرنطينه  نبايد خيلي هم سخت باشد اما وقتي وارد شدم هر لحظه برايم چون كابوسي گذشت.

دريافت پول نقد و صدور كارت بانكي

به محض ورود گفتند هر چه داريد به صندوق امانت بدهيد. ساعت، كليد، گردنبند، تسبيح و ... را از ما گرفتند. بعد گفتند نمي‌توانيد پول نقد به زندان ببريد.

بانك پاسارگاد شعبه‌اي در قسمت ورودي زندان دارد كه از صبح تا ساعت 8 شب فعال است و با دريافت پول زندانيان براي آنها كارت صادر مي‌كند تا بتوانند مايحتاج خود را در زندان تهيه كنند. كارت را تهيه كرديم.

قيچي كردن كت يك ميليوني

مرحله بعدي تعويض لباس بود. گفتند لباس‌ها را دربياوريد و در عين ناباوري جوراب بنده به سطل آشغال منتقل شد. نوبت به كفش‌ها رسيد كه آن هم نصيب سطل آشغال شد با اينكه 500 هزار تومان ارزش داشت و راضي بودم به يك نيازمند داده شود تا اينكه به سطل آشغال بيندازند.

نكته جالب بعدي اين بود كه كت يك ميليون توماني من را با قيچي تكه تكه كردند. وقتي پرسيدم چرا چنين مي‌كنيد گفتند شايد مواد مخدر يا چيزي در آن پنهان كرده باشي. در كمال تعجب كت را نابود   كرده و به سطل آشغال انداختند.

حداقل كت را به يك نيازمندم مي‌دادند. يك ديوار مهرباني بيرون زندان بگذارند اينها را آنجا نصب كنند. قيچي كردن و به سطل انداختن چه دردي را دوا مي‌كند. هرچند با توجه به اينكه در پرونده قرار كفالت بنده قيد شده بود و زندانبان مي‌دانست فردا من آزاد خواهم شد. مي‌توانستند لباس‌ها را در انبار بگذارند تا يك روز بعد به خودم بدهند. عدم تعبيه انباري براي لباس‌هاي افرادي چون من كه فقط يك يا چند روز در زندان هستند، يك سوءمديريت است و توجيهي ندارد.

كوتاه كردن موها

مرحله بعدي سلماني بود. اين بار زير بار نرفتم. به هرحال سني از من گذشته و سال‌هاست با مو و محاسن بلند زندگي كرده‌ام. به دوستان، همسايگان و اقوام بگويم چه شده يك‌شبه موهايم را زده‌ام. آبرويي براي من در محل مي‌ماند آن هم براي يك شب در قرنطينه بودن نه چند ماه و يك سال زندان، قرار بود فقط يك شب در قرنطينه باشم چرا بايد محاسن و موهايم را مي‌زدند. با اعتراض بسيار رئيس زندان لطف و آرايشگر پرسنل را صدا كرد تا فقط موهاي سر را مقداري كوتاه كنند كه حداقل خيلي نا‌مرتب و زشت نشود كه البته در نهايت كامل كوتاه كردند.

كارت بانكي بي‌اعتبار

بعد از 7 ساعت وارد بند شدم. بعد از يك روز دوندگي و خستگي، خريدن آب و يك تكه نان امري دور از ذهن نبود اما گفتند نمي‌توانم خريدي داشته باشم، زيرا كارت پاسارگاد تا سه روز فعال نمي‌شود.

سود كلان بانك پاسارگاد در زندان

200 تا 300 نفر ورودي روزانه اين زندان، همه پول نقد خود را به بانك مي‌دهند تا سه روز هم اين پول در بانك بدون حق استفاده مي‌ماند. اگر نگاهي به ارقام بيندازيم سود كلاني را براي بانك خواهيم ديد. به هرحال گرسنه و تشنه مانده بودم و اگر لطف ساير زندانيان نبود خدا مي‌داند چه بر سر منِ پيرمرد مي‌آمد. يكي از عجايب زندان داشتن جيره روزي 2 ساعت آب غير قابل شرب است، فقط در اين زمان مي‌توان از سرويس بهداشتي استفاده كرد. اگر زنداني دچار سوءهاضمه و بيماري سوءهاضمه و... باشد چه بايد كند؟ ‌براي حل اين مشكل هم مجبور به خريد آب معدني بوديم اماكارت اعتباري ما فعال نبود.

بالاخره شب تاريك زندان سحر و قرار كفالت بنده پذيرفته شد اما مشكلات جديد شروع شد. زمان آزادي زندانيان شب است و ساعت 20:30 اسامي زندانياني كه قرار است آزاد شوند، اعلام مي‌شود.

سوختن كارت بانكي

به محض اعلام اسامي كارت بانك پاسارگاد مي‌سوزد. يعني كارتي كه نتوانسته‌ام با آن خريدي انجام دهم مي‌سوزد و حتي نمي‌توانم كارت را به زندانياني كه طي 24 ساعت گذشته لطف كرده و آب و غذا براي من خريده بودند هديه كنم تا لطفشان جبران شود.

پولي پس داده نمي‌شود

بعد از اعلام اسامي براي دريافت وسايل و پول خود رفتيم اما از آنجايي كه ساعت كار بانك و امانتداري ساعت 8 شب است و اسامي زندانيان ساعت 20:30 اعلام مي‌شود، از دريافت امانت مانند كليد، ساعت، پول نقد از بانك و... خبري نيست. زنداني بدون پول با يك جفت دمپايي در بيابان تاريك رها مي‌شود به اميد اينكه ماشيني از سر خيرخواهي او را تا شهر برساند. شايد بنده به همسرم نگفته باشم زنداني شده‌ام. بعد از 24 ساعت نيمه شب با دمپايي بدون كت، موهاي كوتاه شده، بدون پول و ساير وسايلم بروم خانه، بگويم كجا بوده‌ام؟ چه بر سر زندگي مشترك چند ساله من خواهد آمد؟

هزينه دمپايي زندانيان

البته در باب فلسفه دمپايي يك توضيح جالب اين است كه زندان بزرگ روزي 300 نفر ورودي دارد اين زندان يعني روزي 300 جفت دمپايي پلاستيكي نيازدارد. اگر قيمت هر جفت دمپايي 5 هزار تومان  باشد، مي‌شود روزانه يك ميليون و 500 هزار تومان. در ماه چيزي حدود 45 ميليون تومان هزينه همين دمپايي‌هاي پلاستيكي است كه زنداني را با‌ آن راهي خانه مي كنند. يا لباس زير و حوله اي كه براي يك شب به ما دادند و بسيارهم  نامرغوب بود كلي هزينه براي زندان دارد در حالي كه براي بازداشت موقتي‌ها كاربردي ندارد.

به هرحال ساعت 10 شب از زندان خارج شدم، بماند با چه سختي بدون پول و وسايلم، به خانه بازگشتم. هنوز هم كليد دفتر و ميز كار بنده در بخش امانات زندان است، از طرفي پول هم در بانك پاسارگاد است و در ماه مبارك رمضان هم نمي‌توانم تا زندان بزرگ بروم، كم نيستند زندانياني كه شرايط مرا دارند.

حال تصور كنيد زنداني‌اي از همدان، اصفهان، قم يا شهري غير تهران باشد و نيمه شب آزاد شود يا بايد صبح در بيابان بماند تا مسئولان بانك و امانتداري بيايند يا با هزار بدبختي به شهرش برود تا در فرصتي ديگر بازگردد كه بسياري از زندانيان فرصت نمي‌كنند باز گردند و پول و مدارك خود را تحويل بگيرند كه اين خودحجم بالايي از درآمد را براي بانك در پي دارد. جالب است بدانيد شعبات داخل شهر بانك پاسارگاد هم جوابگو نيستند و فقط بايد به زندان مراجعه كرد.

اي‌كاش بانك پاسارگاد پاسخگوي اين رفتارخود باشد؛ اگر كارت الكترونيكي صادر مي‌كند شرايط استفاده و بهره‌مندي آن را براي مددجو فراهم كند و زمان خروج از زندان يك دستگاه خودپرداز باشد مابقي پول را به مددجو بدهد. اگر اراده براي پرداخت پول زندانيان باشد انتخاب راه و روش منطقي كار سختي نيست.