جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۱
شایانفر:

شعار عبور از روحانی را هم خواهیم شنید

مدیر دفتر پژوهش های کیهان گفت: اینهمه تلاش که برای راه‌اندازی دفتر حفاظت از منافع یا سفارتخانه در ایران می‌شود، حاکی از تلاش برای نفوذ بیشتر است که این نفوذ می­‌تواند سیاسی، اقتصادی، فرهنگی باشد.
کد خبر : ۲۹۵۴۳۶

صراط: «تیتو» رهبر تاریخی و افسانه ای یوگسلاوی در دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی که نقش محوری در شکل گیری «غیر متعهد ها» داشت، مشاور نزدیکی داشت که قریب به بیست سال در خدمت وی بود و او در مهمترین مسایل ملی و بین المللی با وی مشورت می‌کرد. پس از بیست سال، از یکی از مقامات بلند پایه KGB شنید که در میان مسئولان ارشد نزدیک به وی، شخصی در حال به هم ریختن کشور است.

وی ابتدا این موضوع را نپذیرفت اما بعدها پرونده محرمانه ای گشوده شد که در آن اثبات شده بود مشاور مورد نظر، جاسوس بیگانه است.

مدارک آن قدر کافی و روشن بود که جای هیچ تردیدی برای تیتو باقی نگذاشت. او از مشاور مورد اعتمادش پرسید: تو در مقام یک جاسوس، بزرگترین خیانتی که به من و ملت یوگسلاوی طی بیست سال کرده ای چه بوده است؟

مشاور جاسوس پاسخ داد: من هیچ اطلاعاتی به بیگانگان نداده ام و تنها در امر مشورت به شما خیانت کرده ام. آن هم به این صورت که هر وقت، چند نفر را برای تصدی یک مسوولیت مهم مملکتی به شما معرفی می کردند، من درباره آن چند نفر تحقیق می کردم و ضعیف ترین آنها را از میان آن چند نفر معرفی شده به شما توصیه و توثیق می کردم. همین!

نفوذ جریانی و شبکه سازی در داخل ملت خطر بسیار بزرگی است که رهبر معظم انقلاب در نیمه نخست سال 94 بیش از هفتاد بار در سخنرانی‌های مختلف نسبت به آن هشدار دادند.

اسفند ماه 1394 مهمان «حاج حسن شایانفر» در ساختمان 75 ساله کیهان شدیم. مدیر دفتر پژوهش‌های کیهان علی‌رغم کسالتی که داشت با روی باز ما را پذیرفت و نخستین مصاحبه خود را با رسانه‌های مکتوب و غیر مکتوب انجام داد.

گفتگوی زیر روایت خواندنی و موشکافانه «حسن شایانفر» از تهاجم فرهنگی، استحاله و نفوذ در 37 ساله گذشته انقلاب اسلامی است.

بحث «نفوذ»، که مقام معظم رهبری مدتهاست بر آن تأکید می‌کنند از چند زاویه قابل بررسی است؛ یکی بحث نفوذ افراد است که در آن شخصی وارد یک نهاد می‌شود و هدف خاصی را دنبال می‌کند مثل بحث انفجار دفتر نخست‌وزیری که نفوذ شخص بود، یک نفوذ در جریان­‌های تصمیم­‌ساز و تصمیم­‌گیر است، اپوزیسیون که صراحتاً تابلوی غربی دارد نمی‌تواند عامل نفوذ باشد زیرا  عملاً می­‌گوید من مخالف هستم. سؤال این است که این جریان نفوذ از کجا شکل می‌گیرد و چگونه در بسترهای مختلف جامعه رسوخ پیدا می‌کند؟

شایانفر: با نگاهی به گذشته و توجه به مصادیق و نمونه‌های نفوذ -به خصوص نفوذ امنیتی و سازماندهی‌شده- متوجه این واقعیت می‌شویم که نفوذ یک شبه صورت نمی­‌گیرد.

شاید فردی بتواند با جلب اعتماد، خودش را وارد مجموعه­‌ای کند، اما به این سادگی در جایگاه تصمیم­‌گیری قرار نمی­‌گیرد.

زمانی که کتاب «معماران تباهی: سیمای کارگزاران کلوپ‌های روتاری درایران» منتشر شده بود، مقام معظم رهبری به آقای حسین شریعتمداری نکته ای به این مضمون فرموده بودند: «که آیا می‌توان پای دولت‌های استعماری را که 100 تا 150  سال در این مملکت فعالیت داشته اند، با رفتن پهلوی ها از این سرزمین قطع شده فرض کرد؟»

معظم له در ادامه این موضوع فرمودند: «در زمان شاه مدتی به یکی از استان­‌های کشور تبعید شده بودم؛ در آنجا با کسانی آشنا شدم که هنوز بعد از گذشت 5 دهه با هم تماس و روابط دوستانه داریم، حال چطور می­شود انگلیسی که 150 سال در این کشور حضور داشته یک‌شبه از ایران برود؟»

** معرفی جاسوس انگلیس در کتب درسی ایران به عنوان محقق و پژوهشگر

لذا دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان اقدام به انتشار آثاری در مورد شرق شناسان جاسوس کرد که نمونه و مصداق مشخص این موارد، خانم «آنه لمبتون» است که کتابی با عنوان «رد پای روباه» روایت مستندی از زندگی او منتشر شد.

«آنه لمبتون» جاسوس کهنه‌کار سرویس اطلاعاتی انگلستان (MI6) است که در پوشش شرق‌شناسی و پژوهشگر  اصلاحات ارضی به فعالیت در ایران مشغول بود.

برخی از غرب­‌زدگان و ایرانیان مقیم خارج از کشور نظیر احسان یارشاطر بهایی مسلک، صراحتاً بعد از مرگ «آنه لمبتون» به ارتباط او با شبکه جاسوسی انگلیس اعتراف کردند ولی متأسفانه در کتاب­‌های درسی ما حتی بعد از انقلاب از این جاسوس به عنوان محقق و پژوهشگر اصلاحات ارضی یاد می‌شود.

شرق شناسان زیادی داشتیم که اینگونه وارد شدند و نقش­‌شان را ایفا کردند؛ نمونه دیگر «ریچارد فرای» در کتاب «هویت» است، که ابتدا برنامه تلویزیونی آن پخش شد و در فرازی از آن کتاب نیز به عملکرد او  اشاره می شود.

دستگاه امنیتی رسماً در مورد این فرد اظهار نظر می­‌کند و اعلام می‌دارد که وی برای جمع­‌ آوری اطلاعات وارد ایران شده است. فردی که در دهه 40 در دانشگاه شیراز بود و پس از انقلاب نیز موفق می­‌شود ارتباطات خاص خودش را در فضای بازی که به وجود آمده بود با برخی جریانات داخلی برقرار کند.

** تلاش برای نفوذ از طریق دفتر حافظ منافع و سفارتخانه

شما شبکه­‌ها و انتشاراتی را که آمریکایی­‌ها در ایران تأسیس کردند ببینید. آیا «مؤسسه فرانکلین» واقعاً یک مؤسسه انتشاراتی بود؟

کافی است نقش مهره شناخته شده‌ای مثل «همایون صنعتی‌زاده» در قبل و پس از انقلاب به ویژه پس از دستگیری وی در سال‌های دفاع مقدس مورد بررسی و مداقه قرار گیرد و یا «داریوش همایون» یکی از وزرای روزهای پایان عمر دولت بختیار، که به دانشگاه هاروارد می‌رود و بعد روزنامه‌ای را در نیمه دوم دهه چهل راه­‌اندازی و در کنار انتشار این روزنامه، با یک جاسوس آمریکاییِ بنام، رابطه برقرار می­‌کند.

او به عنوان خبرنگار و گزارشگر در الجزایر برای آمریکایی­‌ها اطلاعات جمع‌آوری می‌کرد و به عنوان یک خبرنگار ایرانی برای سازمان سیا اطلاعات گردآوری کرده است.

مصداق امروزی اش هم موجود است، این همه خبرنگار خارجی که به ایران می‌آیند واقعا قصد مخابره اخبار را دارند؟ خبرهایشان را که درست منعکس نمی­‌کنند اما ارتباط­ات و روابط­‌شان را برقرار می­‌کنند. اینهمه تلاش برای راه‌اندازی دفتر حفاظت از منافع یا راه اندازی سفارتخانه­ حکایت از تلاش برای نفوذ بیشتر است. این نفوذ می­‌تواند سیاسی، اقتصادی، فرهنگی باشد، اما مخرب ترین آن فرهنگی است.

قبل از پیروزی انقلاب و در سال 57، تشکیلاتی برای حفظ رژیم شاه با عنوان «سام» راه­‌اندازی می­‌شود. وجه غالب عناصر تشکیل­ دهنده این تشکیلات از لیدر تا بدنه، رسانه­‌ای هستند و تحت مدیریت ساواک با نقش­‌آفرینی «احسان نراقی»، «مسعود بهنود»، «سیروس شرفشاهی»، «عبدالکریم لاهیجی»، «علیرضا میبدی» فعالیت می‌کنند.

آنها کادر مطبوعاتی را در یک مجموعه امنیتی گرد هم آوردند و اهدافشان -که بعد‌ها در اسناد ساواک منتشر شد- این بود که تلاش کنند موقعیت شاه یا قانون اساسی حفظ شود که البته موفق هم نشدند.

هدف دیگرشان مبارزه با مظاهر فساد بود و رفرمی را هم در هدف­ گذاری­‌شان برای جلب آرای افکار عمومی با این عنوان مطرح کردند اما آخرین هدف در دستور کارشان مبارزه با ارتجاع بود.

** شعار منافقین و امثال احسان نراقی یکی بود

منظور از مبارزه با ارتجاع در سال 57 چه بود؟

شایانفر: ارتجاع از نظر آنها همان جریان مذهبی است که سال 42 راه ­اندازی شد و این تشکیلات در همان زمان بر روی این جریان هدف‌گذاری می‌کند.

شما به بیانیه جریان مجاهدین خلق -که انصافاً نام منافقین برازنده آنهاست- نگاه کنید. ابتدای بیانیه «مرگ بر امپریالیسم» درج شده بود و انتهای آن «مرگ بر ارتجاع».

یعنی مجاهدین خلق و احسان نراقی هر چند در ظاهر با مظاهر سلطنت و باهم مخالف بودند، اما در عمل شعار یکسانی می‌دادند. این همان جریان نفوذی است که به مرور جلو می‌رود و بعدها این سازمان به سرکردگی رجوی در کنار صدام و امپریالیسم قرار می گیرد.

یکی از عناصر «سام»، «مسعود بهنود» است که مرداد سال 1358 در مجله «تهران مصور» یادداشت­‌های «کوچه انقلاب» را  می­‌نویسد و  مدیر این مجله هم «عبدالله والا» عضو کلوپ صهیونیستی روتاری بود.

تا مرداد 58 اعضای حزب رستاخیز و فراماسونرها همه صاحب امتیاز مجله و روزنامه بودند و هنوز قانون مطبوعات تغییر نکرده بود. بهنود در آن یادداشت­، می­‌نویسد: «از آن روزی که شمایی از ارتجاع [به اندیشه اسلامی اطلاق می‌شد، تعبیری که بلندگوهای تبلیغاتی رژیم پهلوی در مطبوعات از اوائل دهه 40 به کار می‌‌بردند] خودش را نشان داد، هر کس به نحوی با آن روبرو شد و نقش آفرینی کرد. سوابق گروهی مانند سران رژیم به قدری خراب بود که نمی‌توانستند بمانند و فرار کردند، گروهی دیگر تن به مصالحه دادند و پذیرفتند درون دستگاه و حاکمیت جبران کنند؛ اما گروه سوم گروهی است که از سر مصلحت خودشان را به دامن این ارتجاع آویختند.»

که احتمالاً خود مسعود بهنود جزو گروه سوم محسوب می‌شود؟

شایانفر: «بهنود» مصداق و نمونه­ گروه سوم است. نفوذ می‌کند و مجله در می‌آورد، مدیر مجله‌اش نیز «عبدالله والا» نماینده مجلس شاه است. کسی که یکی از کارهایش واردات رقاصه­‌ برای کافه­‌های تهران بود و خواهرش «لعبت والا» هم که عضو آژانس یهود بود، سردبیری نشریه را بر عهده داشت.

بهنود در «تهران مصور » همراه با علیرضا نوری زاده (سردبیر مجله امید ایران) و ده ها عنصر شناخته شده دیگر به راحتی در مورد گروهک هایی مانند سازمان مجاهدین خلق و چریک­‌های فدایی خلق (شاخه «اشرف دهقانی» و «پیکار») می‌نویسد.

** سلطنت‌طلب‌ها مدیر نشریات «سوپرانقلابی» شده بودند

دامنه نفوذ گروهک های وابسته نیز در همان فضای اول انقلاب با نشریات حزبی به دانشگاه ها کشیده می شود که در این باره علاقه‌مندان را ارجاع می دهم به جلد 17 اسناد لانه جاسوسی و جلدهای دیگر نظیر «احزاب» و «خط میانه» که پیرامون مسائل قبل و بعد از انقلاب و چگونگی نفوذ در دانشگاه ها است.

نشریاتی یک شبه سوپر انقلابی شده، با نام های «زن»، «رهایی»، «رهایی زن»، «برابری»، «شنبه سرخ»، «یکشنبه سیاه»، «مجاهد»، «پیکار»،«راه کارگر» و ... در ظاهر گوی سبقت را از دیگر انقلابی‌ها ربوده بودند، اما نکته اینجاست که بخش عمده کمونیست ها در زندان بریده بودند و عمدتاً سلطنت­ طلبان، این نشریات را اداره می‌کردند.

در این رابطه من به خاطره‌ای از «احسان طبری» که در کتاب «کژ­راهه» نوشته اشاره می‌کنم که می‌گوید: بروید پشت صحنه را بررسی کنید که چه توافقی بین غرب و شرق صورت گرفت که «امیر طاهری» سردبیر روزنامه کیهان یک شبه برکنار و «رحمان هاتفی» جایگزین وی می­‌شود، شخصی که بعدها مشخص شد مسئول نشریه «نوید» ارگان حزب توده بوده است. جالب اینکه طاهری فرد منتخب رژیم شاه و امریکا بود اما یک شبه مهره به ظاهر مارکسیستی را جایگزین وی کردند.

** در برابر نفوذ غفلت کردیم

شاید بتوان اینگونه توجیه کرد که در برهه اول انقلاب این نوع نفوذ و آزادی مطبوعات طبیعی بود، چون هنوز نظام تثبیت نشده بود و دولت موقتی سر کار بود که اندیشه‌های  لیبرال داشت، ولی در حال حاضر و پس از گذشت 37 سال از انقلاب نمی‌توان منکر این مطلب شد که افرادی تحت عناوین متعدد، همراه این جریان نفوذند.

شایانفر: ما غفلت کردیم و برنامه‌ریزی برای مقابله با چنین نفوذ پیچیده‌ای نداشتیم؛ البته بدترین نوع نفوذ، نفوذ بر باورهاست که این کار پس از جنگ صورت گرفت و غفلت باعث شد که جریانات نفوذی به ترتیب به صحنه سیاسی آمدند.

در دوره کارگزاران و دولت موسوم به سازندگی، خشت کج اقتصاد لیبرالی را گذاشتند و در زمان ریاست جمهوری مدعیان اصلاح طلبی و توسعه سیاسی، با یک نوع آنارشی و افراطی گرایی احزاب وابسته، فرهنگ به طور کلی رها شد.

*افراط و تفریط در دولت‌های هاشمی و خاتمی سبب تشدید نفوذ شد

افراط و تفریط در توسعه اقتصادی و سیاسی در دولت کارگزاران و اصلاحات؟

شایانفر: افراط و تفریط و گام برداشتن تدریجی در مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی لیبرال غربی در دولت های هاشمی و خاتمی سبب تشدید نفوذ شد؛ البته عده‌ای که در دوره خاتمی دست‌اندر کار توسعه سیاسی و فرهنگی شدند، نفوذی نبودند بلکه تجدید نظر طلب‌هایی بودند که از هویت انقلابی خود عدول کرده بودند اما همین دو بستر، کار را برای نفوذ تسهیل می­‌کرد؛ اول توسعه سیاسی و اقتصادی بر مبنای لیبرالیسم غربی که در بلند مدت فرهنگ را نیز دگرگون می کند و دوم تهی شدن یا عدول از هویت انقلابی. لذا طبیعی بود که این جریان در آن 16 سال سرعت بیشتری بیابد و ریشه بدواند.

** شعار عبور از روحانی را هم خواهیم شنید

احیای جریان غربی و نفوذ سیاسی و فرهنگی چطور؟ آیا اینها هم از ضعف سیاست‌های دولت کارگزاران و اصلاحات صورت گرفت؟

شایانفر: حرف این است که ضعف مدیریت و عدم پایمردی و ایستادگی در پایه و اصول انقلاب در عمل سبب احیای جریان و فرهنگ غربی و شبه­ روشنفکری و میدان­‌داری آنان شد و باعث شد ماجراها به ناکجا آباد ختم شود و قربانیان­شان هم خودشان باشند.

به طور مثال شما ببینید در انتهای دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی، وی با چه هجمه ای از سوی جریان مدعی اصلاحات روبرو شد؟ تعابیر عالیجناب سرخ پوش و... در رسانه های آن زمان موجود است.

خاتمی با چه شعاری از سوی حامیان خود روبرو شد؟ آن ها شعار «عبور از خاتمی» را سر دادند و به نظر می رسد شعار «عبور از روحانی» را نیز از زبان همین جریان­‌ها و طرفداران فعلی‌اش خواهید شنید. چرا که این جریان به این افراد به مثابه پلی نگاه می کند که تسهیل کننده گذار از مرحله ای به مرحله دیگر است. از این رو پل­های خود را از افراد داخل نظام انتخاب می‌کنند.

** هرجا به اصول انقلاب پایبند بودیم نتیجه گرفتیم

چرا اساساً چنین اتفاقی می‌افتد؟

شایانفر: ببینید همواره غرب در ایران با هدف براندازی بین بد و بدتر به حمایت از بد می‌پرداخت.

بحث اصلی این است آنجایی که ما اصول و محکمات انقلاب اسلامی را پی گرفتیم و ایستادگی کردیم، نتیجه گرفتیم.

** مجاهدین خلق؛ از مواضع انقلابی تا جاسوسی برای صدام علیه ایران

من مصداق دیگری به همراه سند در مورد نفوذ سیاسی و امنیتی خدمت شما بگویم.

در سال های اول انقلاب، حضرت امام(ره) عباراتی را در ارتباط با سازمان منافقین مطرح کردند که برای برخی افراد در آن زمان ثقیل و غیرقابل هضم بود.

امام فرموده بودند: «اینها (سازمان مجاهدین خلق) همان راهی را که شاه و بستگانش می‌رفتند، بدتر از آن راه را می­ روند» (نقل به مضمون).

در عمل هم حرف امام(ره) ثابت شد، سازمان مجاهدین خلق در گذشته ظاهر را حفظ می‌کردند که در حال حاضر آن را نیز حفظ نمی‌کنند.

به طور مثال سال 1359 سخنگوی سازمان مجاهدین خلق در مورد برنامه­‌های فارسی رادیو عراق موضع می‌گیرد که در صفحه اول نشریه‌ خودشان هم درج کردند.


اظهارات سخنگوی مجاهدین در مورد برنامه‌های فارسی رادیو عراق

سخنگوی سازمان مجاهدین می‌گوید: «مدتی است رادیو عراق در برنامه­‌هایش از مجاهدین تجلیل می­‌کند ... و مجاهدین را اسباب ترفندها و معامله های سیاسی خود قرار می دهند ... اینها باید پذیرفته باشند که نه می توان مجاهدین خلق ایران را خرید و نه آن ها را بازیچه معاملات سیاسی قرارداد.» اما بعد از گذشت چند سال می­‌بینیم تغییر موضع 180 درجه‌ای می‌دهند، به عراق می‌روند، با صدام دست می­ دهند و با حمایت آمریکایی‌ها آن ها پادگان خودشان را آنجا بنا می‌کنند.

فضاسازی جریان ها و گروهک‌های وابسته به جایی می رسد که «هدایت‌الله متین ­دفتری» که در اسناد لانه جاسوسی از وی به عنوان خبرچین «سازمان سیا» که با جبهه ملی همکاری داشت یاد شده است، در آن سال‌ها روی جلد مجله «امید ایران» که به سردبیری «علیرضا نوری‌زاده» بود می‌نویسد:« آیا مدنی ناپلئون ایران خواهد بود؟»

احمد مدنی که از اولین کسانی است که رسماً از آمریکایی­‌ها حمایت مالی می­‌گیرد و حتی در مجلس اول «ابراهیم یزدی» صلاحیت او را در کمیسیون رد می‌کند، در مجله «امید ایران» ناپلئون و نجات­ دهنده کشور معرفی می‌شود و روزنامه کیهان با هدف چهره سازی از وی چندین شماره در دفاع از متین دفتری به عنوان نوه مصدق مطلب چاپ می­‌کند.

زمانی که قانون مطبوعات می‌خواست در مرداد 58 تغییر کند، جبهه «دموکراتیک ملی» میتینگی را در دانشگاه تهران برگزار کرد. اعضای تشکیل­‌دهنده جبهه دموکراتیک ملی «غلامحسین ساعدی»، «بهمن نیرومند» و ... بودند.

این افراد مقیم خارج از کشور، پس از انقلاب به ایران می‌آیند و بعدها پس از فرار به شورای ملی مقاومت منافقین پیوند می­ خورند.

در میتینگ دانشگاه تهران که با دعوت «جبهه دموکراتیک ملی» برپا می شود، شعار « اسلام نابود است، کمونیسم پیروز است» سرداده می شود. این افراد که سلطنت­‌طلب‌های وابسته دربار بودند در دوران انقلاب به ایران بازمی‌گردند و در قالب کانون وکلا و احزاب به فعالیت می‌پردازند و بعد از آن در غائله 14 اسفند 1359 نقش آفرینی می کنند.

مصداق دیگر نفوذ در رسانه‌های اوایل انقلاب «رستاخیز جوانان» است، نشریه‌ای که به یک ساواکی متعلق است و یکبار در دوران انقلاب به «جوان» تغییر نام می‌دهد، «ایرج جمشیدی»،«حسین سرفرازی»(معروف به سرافراز) و یک بهایی گردانندگان این نشریه هستند.

«ایرج جمشیدی» که قبل از انقلاب در گروه «خسرو گل سرخی» بوده و با ساواک همکاری می‌کند و آن گروه را لو می­‌دهد و «عباس سماکار» علیه او افشاگری می کند، در دوران انقلاب در قالب یک انقلابی اپوزیسیون به صحنه می‌آید اما در حال حاضر سبک زندگی و مواضع سیاسی‌اش غرب­‌گراتر از همه است و همسرش با دیپلمات‌های خارجی حشر و نشر دارد.

اما همین «ایرج جمشیدی» در حال حاضر کجاست؟ پس از سال های دفاع مقدس نشریه «آرمان» را به نام همسرش اجاره می کند و بعدها روزنامه «ابرار اقتصادی» و ... در حال حاضر همسرش که مدیر مسئول روزنامه «آسیا» است و خودش هم سردبیر این روزنامه است.

البته برخی احتمال وجود ارتباط و همکاری وی با نیروهای امنیتی را می‌دهند؛ ولی من معتقدم کفه ترازوی آن چیزی که از دست می‌دهند در قبال آن چیزی که به دست می‌آورند نه تنها برابری نمی‌کند بلکه سنگین‌تر است. کافی است چند شماره این روزنامه را ملاحظه کنید و نقش آن را در تغییر سبک زندگی و ترویج فرهنگ منحط غربی را احساس کنید.

برای نمونه؛ در راه اندازی روزنامه «زن» فائزه هاشمی، ایشان چه چیزی به دست آورد؟ در روزنامه «زن» او، «مسیح علی­‌نژاد» ، «ابراهیم نبوی» ، «سیروس علی نژاد» و «کاملیا انتخابی فر» مشغول به کار شدند، آیا خانم فائزه از این ها توانست استفاده کند؟یا آنها آمدند و از این فرصت به دست آمده سوء استفاده کردند؟

** سیاست «جذب و هضم» حجاریان نتیجه معکوس داد

خب این مواردی که می‌فرمایید همه از عوارض سیاست‌های فرهنگی بعد از جنگ  است. در راستای مدیریت بر عناصر طیف به اصطلاح روشنفکری که ضدیتی آنچنانی با انقلاب نداشتند چه اقداماتی صورت گرفت؟

شایانفر: بعد از جنگ یک سیاستی به نام سیاست «جذب و هضم» از سوی طیفی مانند حجاریان و نیروهای امنیتی اعلام شد، سیاستی که اعلام می‌کرد: این افراد را جذب کنیم و بعد درون نظام آنها را هضم کنیم. این خیلی حرف قشنگی است، اگر قدرتش را هم می‌داشتند و انجام می­‌دادند ما مخلص­شان بودیم، ولی می­‌بینیم سیاست «جذب و هضم» نتیجه معکوس داد.

** عباس معروفی قبل از دادگاه تماس گرفت و گفت با ما کاری نداشته باشید

خاتمی بحث تکثّر فرهنگی را مطرح کرد و گفت می‌توانیم در چارچوب‌های خاص جریان‌های رسانه‌ای لائیک، سکولار، نهضت آزادی و ... را مدیریت کنیم، یعنی تبدیل معارض به مخالف، مخالف به منتقد و منتقد به موافق. اما در عمل چنین چیزی رخ نداد و رسانه‌های خودی در برابر نفوذ آن رسانه‌ها منفعلانه عمل کردند و نتوانستند اپوزسیون فرهنگی را مدیریت کنند

شایانفر: ابزار اقدامات فرهنگی دولت خاتمی چه نشریاتی بودند؟ مجله «تکاپو»، «گردون» و «کلک » برای نسل سوم انقلاب و یا به عبارتی همان جریان سوم راه­‌اندازی شد. به جای اینکه این ها نسل سومی شوند از دست رفتند و مخالف نظام شدند؛ یعنی حتی شخصی مانند «عباس معروفی» که «سمفونی مردگان» را نوشته بود، آن سبک و سیاق را هم تغییر می‌دهد.

شب قبل از دادگاه، «عباس معروفی» به من زنگ زد و گفت: «آقا جان ما می­‌خواهیم فردا به دادگاه برویم، شما به ما کاری نداشته باشید!» گفتم: «ما با کسی کاری نداریم، خبرنگار و روزنامه­‌نگار تنها به دنبال سوژه خبری خود است، شما برو  به اشتباهی که خودت به من می­‌گویی انجام دادی، اعتراف کن. حتماً افکار عمومی از این ماجرا استقبال می­‌کند».

وقتی به دادگاه رفت فضایی برایش درست کردند، سیمین بهبهانی و گلشیری نامه ای نوشتند حاوی این مضمون که ما حاضریم جای او شلاق بخوریم، لذا جو او را گرفت؛ من در همان تماس که «معروفی» با من گرفت به او گفتم: «تو الان باید ده تا کتاب مانند «سمفونی­ مردگان» بنویسی، اگر به خارج بروی منفعل می شوی و دیگر نمی­‌توانی کار کنی». اما بعد از محکومیت در دادگاه فراری شد و به خارج رفت. البته نقل می‌کنند که اراده ای از دستگاه های امنیتی کشور در فرار او نقش داشته است.

دیدگاهی درون نظام بود که حالا که او در داخل کشور موفق نبوده به خارج برود و برای ما کار کند. این فرد که در دوره خاتمی قرار بود نسل سوم را به همراه جمعی دیگر در برابر جریان روشنفکران غربزده علم کند خود مصداق این ضرب المثل شد که «شد غلامی که جوی آب ببرد، آب آمد و غلام را ببرد».

** تلاش برای بازگشت ایرانیان خارج از کشور با هدف نفوذ

مقوله نفوذ در عرصه رسانه ها، فرهنگ و اقتصاد بیشتر بعد از سال های دفاع مقدس انجام گرفت. «علی امینی» نخست‌وزیر ایران در اوائل دهه چهل در مقاله ای در صفحه اول کیهان سلطنت طلب چاپ لندن می­‌گوید: «ایرانیان باید به داخل کشور برگردند، اینجا نشستن هیچ کاری را حل نمی­‌کند». به عبارتی حرفش این است که بروند و آرام آرام در جریان امور نفوذ پیدا کنند.

این حرف را علی امینی قبل از دعوت نوربخش برای آمدن سرمایه­‌گذاران به ایران در چه سالی مطرح کرد؟

شایانفر: علی امینی در سال 68 و در جایگاه سرکردگی گروهک «نجات ملی»  طی مقاله ای دعوت به بازگشت ایرانیان خارج از کشور می کند.

نوربخش در سال های بعد به خارج از کشور می‌رود و از اقتصاددانانی که آنجا بودند برای حضور در کشور دعوت می کند؛ به خاطر دارم یکی از همراهان آقای خاتمی در این سفر نقل می‌کرد که وقتی نوربخش چنین پیشنهادی را مطرح کرد، آنان گفتند: «شما از یک طرف ما را دعوت می‌کنید و از یک طرف هم ما را «دزدان با چراغ» معرفی می­‌کنید». این موضوع اشاره به سلسله مقالاتی با عنوان «دزدان با چراغ» داشت که در پاورقی روزنامه کیهان چاپ می شد.

چرا به اینها  لقب دزدان با چراغ داده شده بود؟

شایانفر: چون نقش کلوپ­‌های صهیونیستی «روتاری» در حوزه اقتصاد کشورهای ضعیف و درحال رشد، مونوپل کردن سرمایه ها و غارت منابع آنان است.

مقداری برای اطلاع بیشتر خوانندگان درباره تاریخچه و عملکرد «روتاری» بفرمایید.

شایانفر: نخستین باشگاه روتاری در سال 1905میلادی توسط یک حقوقدان صهیونیست به نام «پُل هریس» در شیکاگو  آمریکا به وجود آمد. او به همراه سه تن دیگر از یهودیان عضو جامعه بازرگانی شیکاگو، اولین جلسه رسمی روتاری را در 23 فوریه 1905میلادی تشکیل دادند و موجودیت تشکیلاتی به نام «کلوپ روتاری» را اعلام کردند.

«روتاری» در لغت به معنای «دوره» است و نامگذاری این باشگاه‌ها به روتاری از آن رو بود که چون جلسات روتارین‌ها در آغاز تأسیس کلوپ به صورت گردشی در خانه هر یک از اعضا تشکیل می شد، از این‌رو به «روتاری» معروف شدند.

«روتاری» در ایران جریانی بود که بعد از کودتای 28 مرداد و در اواخر سال 1333 راه­‌اندازی شد، موسسین اصلی­‌ آن عبارت بودند از: سناتور «عباس مسعودی» مالک و مدیر مؤسسه اطلاعات، سناتور «مصطفی تجدد» رئیس اولین بانک خصوصی به نام  بازرگانی، «فریدون ورجاوند» پزشک، « مجید امیرابراهیمی» وکیل، «جهانشاه صالح» وزیر بهداری کابینه حسین علاء. در ایران کلوپ«روتاری» ابتدا در منطقه نفت خیز آبادان و سپس در تهران، شمیران، تبریز ، اصفهان و ... ایجاد شد.

این کلوپ نشست ­­‌هایی داشتند که دولت ها را در زمینه اقتصاد به انحصار خودشان در می آوردند و نمی­‌گذاشتند جریان دیگری هم عرض با آن ها ایجاد شود.

** تجلیلی از عضو کلوپ روتاری در دولت روحانی

«عبدالرحیم جعفری» که چندی پیش کتابخانه ملی از او تجلیل کرد، یکی از اعضای همان کلوپ روتاری در حوزه نشر بود و اموالش در سال های آغازین انقلاب مصادره شد و در دولت آقای روحانی برای او مراسم تجلیل برگزار کردند.

** دولت هاشمی دانشگاه و فرهنگ را رها کرد

بازگردیم به سیاست های فرهنگی در دولت های دفاع مقدس، آیا کارگزاران و هاشمی­‌رفسنجانی با سیاست­‌های اقتصادی بستر نفوذ فرهنگی و سیاسی را ایجاد کردند؟

شایانفر: در دوره آقای هاشمی‌­رفسنجانی و عناصر حزب موسوم به کارگزاران سازندگی توجه به سیاست­‌های اقتصادی اصل گرفته شد و دانشگاه و فرهنگ رها شد.

در دفتر تحکیم وحدت عنصر فرصت طلبی که جویای نام بود به نام «حشمت الله طبرزدی» علم می­‌شود تا مشکل افراط گرایی ناشی از نفوذی ها را در دفتر تحکیم وحدت مهار کنند اما نه تنها مشکل حل نشد بلکه خود «طبرزدی» هم معضل دیگری شد.

برای نمونه یکی از مصادیق بی توجهی‌ها در دولت آقای هاشمی در شیراز، سال 70-71 اتفاق افتاد.

«ذبیح­ الله قربان» که یکی از اعضای مطرح خاندان­‌های بهایی شیراز و مقیم فرانسه بود پس از بازگشت به ایران موجب شد بسیاری از اساتید و شخصیت­‌های دانشگاهی با صدور اطلاعیه هایی در رسانه ها نسبت به بازگشت این آدم اعتراض کنند.

برخی از دولتمردان وقت به این اعتراضات وقعی ننهادند و او بعد از مدتی از ایران رفت و فرزندش «نرسی قربان» که پس از انقلاب مسئول مالی «رضا پهلوی» در آمریکا بود در حال حاضر جایگاه مطالعاتی و مؤسساتی در حوزه دریای خزر دارد.

این حجم از نفوذ یک شبه اتفاق نمی‌افتد و اگر در آن دوران درست رسیدگی می­‌شد، شاهد حضور چنین افرادی از موضع طلبکاری نبودیم.

** عوامل نفوذی نظیر دلال رابطه آمریکا در دوره آقای هاشمی قدرت پیدا کردند

من به خاطر دارم در جلسه‌ای که دوست عزیزم آقای «قدرت الله رحمانی» برای مصاحبه با آقای هاشمی داشت پیشنهاد داد در بحث فرهنگی این مصاحبه شرکت کنم لذا در یک جلسه یک ساعته، قبول کردم و بحث فائزه هاشمی و روزنامه «زن»، بازگشت «ذبیح‌­الله قربان»، «بهمن بهزادی» رئیس بانک فرهنگیان، «علی‌نقی فرمانفرمائیان»، «بزرگ نادرزاد» و رفت و آمد آسان همه سران رژیم گذشته  به ایران  را که -مغایر با فرمایش امام راحل در حال تردد هستند و- موجبات نارضایتی دلسوزان انقلاب و ایران شده مطرح کردم.

واقعیت این که حضور عوامل نفوذی نظیر دلال رابطه آمریکا «هوشنگ امیراحمدی» در دوره آقای هاشمی قدرت و جولان بیشتری  پیدا کرد. اما ایشان انکار کرد و گفت: «ارزیابی­‌های دیگران غیر از این است». گفتم: «این ارزیابی دستگاه‌های امنیتی است». اما ایشان باز هم نپذیرفت و گفت ارزیابی محافل علمی غیر از این است.(نقل به مضمون)

** آرزو می‌کنم خدا هاشمی را از دست اطرافیانش نجات دهد

دیدگاه‌های آقای هاشمی به تدریج تغییر کرد و امروز همه به وضوح می‌بینند. آرزو می کنم خداوند از دست عوامل و اطرافیان و کسانی که باعث زمین خوردنش شدند نجاتش دهد، البته خودش در این قضیه مقصر اصلی است.

** دورماندگان از قدرت با بیگانگان هم‌صدا شده‌اند

برخی تحلیل گران معتقدند هر نظامی به اپوزسیون خود در چهارچوب مشخصی اجازه فعالیت می‌دهد و نمی‌شود در جامعه فضای تک صدایی حاکم باشد؛ درست است که خاتمی و هاشمی بحث تکثر فرهنگی را مطرح کردند و گفتند می‌توانیم در چارچوب خاص جریان‌های رسانه‌ای لائیک، سکولار و ... را مدیریت کنیم اما در عمل چنین چیزی رخ نداد و رسانه‌های خودی در برابر نفوذ آن رسانه‌ها منفعلانه عمل کردند و نتوانستند اپوزسیون فرهنگی را مدیریت کنند. این ادعا را قبول دارید که در فضای رسانه‌ای، تک صدایی حاکم است؟ اساساً برای مدیریت رسانه‌های اپوزسیون چه باید کرد؟

شایانفر: من اعتقاد به تک صدایی بودن رسانه ها ندارم و سؤال می کنم در حال حاضر چه کسانی مدعی تک صدایی در عرصه کشور هستند؟

 آنهایی که از صحنه قدرت حذف شده و فاصله گرفته‌اند

شایانفر: دقیقا همین افراد هم صدا با بیگانگان، ادعای تک صدایی در فضای کشور را دارند؛ رویکرد مردم به آنها کم شده و در حال حاضر هم صدا با کسانی که تا دیروز اپوزسیون برانداز قبول‌شان داشتند نه به صورت اعتقادی بلکه تنها به صورت تاکتیکی برای پیشبرد اهداف دشمن به آنها نزدیک شده‌اند.

** مدعیان اصلاح طلبی اعتقادی به آقای هاشمی ندارند

 مدعیان اصلاح طلبی اعتقادی به آقای هاشمی ندارند که سنگ او را به سینه می‌زنند، بحث­‌هایی که روزنامه‌های دوم خردادی در دورۀ موسوم به اصلاحات مطرح می­‌کردند را به خاطر ندارید؟ اینها اعتقادی به هاشمی ندارند. موقعی که آقای هاشمی در قدرت بود، یک اطلاعیه که نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها امضا کرده بودند، منجر به دستگیری این افراد از سوی دولت هاشمی شد.

در این قبیل موارد دشمنان تبلیغات کذبی را تکرار می­‌کنند و برخی از دوستان ناخودآگاه هم باورشان می‌شود.

کدام کشوری این‌گونه به مخالفان خود میدان عمل می‌دهد که در ایران داده‌اند؟

من در تشریح بیشتر این موضوع به مصداق کوچکی اشاره می‌کنم: «محمدحسین میمندی­‌نژاد» یکی از عوامل ضددین بود. مجله­‌ای به نام «رنگین­ کمان» به مدیرمسئولی وی در دهه 50 منتشر می‌شد که پس از انتخابات، وزارت اطلاعات اسنادش را در کتاب مطبوعات به روایت اسناد ساواک (رنگین کمان) منتشر کرده است، در دوره قبل از انقلاب و در سال 51، 52 آقای میمندی­‌نژاد در مطبوعه­‌اش مقاله‌های تند و توهین آمیزی علیه امام زمان(عج)، دین و روحانیت نوشته بود.

در بحبوحه انقلاب و در سال 57 این نشریه با هدف ایجاد رِفرُم­‌ها و کاهش صدای مخالفین رژیم پهلوی و ایجاد انحراف در مسیر انقلاب از سوی رژیم تعطیل شد و خبر آن در روزنامه‌ها درج شد که دادگاهش در فلان روز و فلان ساعت برگزار می‌شود.

«میمندی­‌نژاد» نامه‌ای به ارتشبد فردوست با این مضمون می­‌نویسد: «با این کاری که شما کردید و روز و مکان دادگاه را اعلام کردید، افرادی مانند نواب که کسروی را ترور کرد پیدا می‌شوند و من را نیز می‌کشند، حداقل شما آدرس و روز را اعلام نمی کردید.»

متعاقبا فردوست طی نامه ای به پرویز ثابتی مقام امنیتی ساواک دستور می‌دهد تاریخ و مکان دادگاه را حذف کنند.

حال فرزند همین آقای «میمندی­‌نژاد» به دلیل اینکه رئیس پیشین دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران بود در مرداد 1388 در زمره نام 100 استاد دانشگاه تهران در طول 60 سال عمر این دانشگاه ثبت شد.

«پوشکین و شارمین میمندی­‌نژاد»، در حال حاضر گروهی را به نام «جمعیت امام علی(ع)» راه انداختند که  شب­های ماه رمضان، در زمان حاکمیت اصلاح طلبان برخی از دانشجویان از همه جا بی خبر را جمع می کردند و روی شانه‌های خود چند کیسه مرغ و برنج و گوشت و غیره، می‌گذاشتند و بین فقرا تقسیم می‌کردند.

پوشکین، کتابی برای پدرش به نام «فلسفه من» نوشته است و نشر دائرةالمعارف اسلامی متعلق به یکی از اعضاء نهضت آزادی آن را چاپ کرد؛ در مقدمه این کتاب ادعا می کند: «پدر من به معراج می­‌رفت»و تلاش می کند از وی قدیس بسازد.

یکی از اعضای این گروه چند سال قبل در ایام اعتکاف و در برنامه صبحگاهی [سیمای صبحگاهی] مصاحبه می­‌کند و می­‌گوید ما لیستی به سراسر کشور فرستادیم تا سوابق کسانی که معتکف هستند را کسب کنیم و بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. کتاب «فلسفه من» هم در نمایشگاه بین المللی­ کتاب عرضه می‌شود.

** هنرمندان و نویسندگان با «کاندولیزا رایس» و «دیک چنی» ملاقات می­‌کنند و کسی با آنها کاری ندارد

و یا در آخرین شماره ماهنامه «مهرنامه» استادی از دانشگاه اسرائیل مقاله می­ نویسد. همچنین ماهنامه «آفتاب» به مدیر مسئولی «عیسی سحرخیز» مقاله دونالد رامسفلد را چاپ می‌کند. هنرمندان و نویسندگان و روشنفکران ما با «کاندولیزا رایس» و «دیک چنی» ملاقات می­‌کنند و هیچ کس به معنای واقعی کلمه با آنها هیچ کاری ندارد. آیا به چنین وضعیتی اطلاق جامعه تک صدایی رواست؟

** تجلیل از جاسوس شناخته شده در دولت دهم

یادداشت «خانه عنکبوت» آقای شریعتمداری در سال 82 هم هشداری نسبت به نفوذ این جریان ها در عرصه رسانه بود؟

شایانفر: بله همینطور است، سال 82  آقای شریعتمداری در یادداشتی با عنوان «خانه عنکبوت» به بحث جریان نفوذ پرداختند.  در آن مقاله درباره خبرنگارانی مانند «سینا مطلبی»، «فرناز قاضی­‌زاده»، «امید معماریان»، «فرشته قاضی»، «شهرام رفیع زاده» ، «روزبه میرابراهیمی»، «حنیف مزروعی» و ... -با اسامی مخففشان- که در روزنامه‌های زنجیره‌ای مشغول به کار بودند، مطالبی را مطرح کردند.

این افراد در مطبوعات بعضا دولتی و یا به ظاهر خصوصی ایران فعال بودند و در نقش اپوزیسیون فعالیت کرده و می‌کنند.

از دوره آقای هاشمی (اوایل دهه هفتاد) جاسوسی شناخته شده به نام «ریچارد فرای» به ایران بازگشت. او در سال های پیش از انقلاب در دانشگاه شیراز تدریس می کرد و در دولت دهم از او تجلیل شد! فرای وصیت کرد بعد از مرگش در حاشیه زاینده‌رود اصفهان دفن شود و آقای موسوی بجنوردی یک باره اعلام می کند وصی این جاسوس است. ولی با اعتراض های مردم و نمایندگان مجلس از دفن این جاسوس جلوگیری شد

** فشار و محرومیت علیه نیروهای انقلاب است

من به هیچ عنوان قائل به تک صدایی در رسانه ها نیستم و سوال می کنم در حال حاضر چه کسانی مدعی تک صدایی هستند؟

تک­‌صدایی و فشار و محرومیت اگر هست، برای جریان نیروهای انقلاب است.

به امثال جریانات دلسوز انقلاب، اتهام تندروی و دلواپسی می‌زنند. مگر دلواپسی و نگرانی از نفوذ دشمن جرم است؟

عده ای نیز معتقدند فضای موجود رسانه‌ای نوعی آزادی عمل متمایل به آنارشی و هرج و مرج است؟

شایانفر: ظرفیت آزادی در نظام و قانون وجود دارد و بخشی هم ولنگاری است. اگر اپوزسیون در چارچوب قوانین فعالیت کند هیچ اشکالی ندارد ولی این فعالیت‌ها در چارچوب قانون نیست و جریان نفوذ به دنبال این است که با اجرای سیاست گام به گام به هدف خود برسد؛ اینها در واقع عددی نیستند ولی با حمایت خارجی و حمایت برخی دولتمردان در داخل از جهت مالی و معنوی تقویت می شوند.

اسناد مالی حمایت آمریکا از تشکیلات باشگاه مهرگان به سرکردگی «محمد درخشش» موجود است و موسسه «ابرار معاصر» کتاب آن را  منتشر کرده است. «درخشش» وزیر فرهنگ دهه 40 در عصر پهلوی و همسرش «مینا درخشش» کارمند سفارت آمریکا قبل از انقلاب بود.

دخترش «ستاره درخشش»، در VOA نقش کلیدی دارد و الان رئیس بخش فارسی VOA است، دختر دیگر درخشش «درایه درخشش» همان فردی است که دولت فرانسه در بهمن 94 و همزمان با ورود حسن روحانی رئیس جمهور در اواخر سال گذشته به پاریس به او نشان شوالیه هنر و ادب را داد.

این افراد در رسانه‌ها و شبکه‌های ضدانقلاب علیه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند اما آقای «مصطفی کواکبیان» نماینده مجلس و مدیر مسئول روزنامه مردم­‌سالاری با افتخار تمام تیتر می‌زند: « مصاحبه اولین زن ایرانی که موفق شد با «لورا بوش» درباره تربیت، اخلاق و فرهنگ مصاحبه کند» و یک صفحه کامل از روزنامه اش را به او اختصاص می دهد. آیا «لورا بوش» باید به ما درس اخلاق و تربیت بدهد؟

و یا «روزنامه اعتماد» به مدیر مسئولی «الیاس حضرتی» اقدام به انتشار گزارش­‌ها و تحلیل های بی­‌بی­‌سی فقط با تغییر نام نویسنده می‌کند و کیهان این خبر را منعکس کرد و آنان هیچ پاسخ و توضیحی ندادند.

مقام معظم رهبری دیدگاه و اشاره­‌ای در دوره اصلاحات در سال 79 داشتند که عین عبارتشان این است: «بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند پایگاه­‌های دشمن­‌اند و همان کاری را می‌­کنند که رادیو و تلویزیون­‌های بی­‌بی­‌سی و آمریکا و رژیم صهیونیستی می­‌خواهند بکنند»

مطبوعات غربی هم اینطور نیستند، این یک نوع شارلاتانیزم مطبوعاتی است. در لابلای همین ها اثر انگشت «عبدالله ابن ابی» را می‌بینم، من بارها به مسئولین دولتی تذکر دادم و به طور جدی از آنها خواستم که جلوی این وضعیت را بگیرند.»

** باید دنبال مصادیق نفوذ باشیم

و در اردیبهشت سال 1394 در اجتماع ده ها هزار نفر از جوانان در مصلی تهران فرمودند: برخی مطبوعات امروزه اقدام به بزک کردن دشمنان می کنند.(نقل به مضمون)

مقام معظم رهبری  صراحتاً می فرمایند: «ما می­‌خواهیم مصادیق نفوذ را پیدا کنیم»، منظورشان کیست؟ جامعه باید به دنبال پیدا کردن این مصادیق باشد.

بحث‌های ناگفته ای است در دوره اصلاح طلبان. برای نمونه «صدرالدین الهی» یکی از کارشناسان دانشکده ارتباطات، که اساتید نوعا در تدریس از مصاحبه‌های او استفاده می‌کنند، اولین سردبیر کیهان ورزشی و استاد دانشکده ارتباطات بود که بعد از انقلاب به خارج فرار کرد.

سال 79 که بحث برائت از مشرکین مطرح شد «صدرالدین الهی» مقاله‌ای در کیهان سلطنت طلب چاپ لندن نوشت که تجدیدنظرطلبان -دقت کنید نمی­‌گوید اصلاح­‌طلبان- باید کاری انجام دهند تا انقلاب را از خمینی جدا کنند، با آن مبانی (اندیشه امام) نمی­‌شود جلو رفت.

این عنصر ملحد و حامی سلمان رشدی درباره امام خمینی(ره) در همان مقاله جسارتی می­‌کند که لایق خودش است و می­‌گوید:«این مرد (امام) در طول حکومتش به زیارت قبر امام هشتم، سلطان دین رضا، نشتافت! و از هر تریبونی که فرصت یافت زبان به تعریض علیه امام غریب گشود!»

گستاخی را ببینید! این فرد طرفدار امام غریب می‌شود و امام خمینی(ره) می‌شود کسی که اصلا زائر امام رضا نیست!

افاضات «مهدی معین فر» (یکی از مدیران نهاد کتابخانه های عمومی کشور) در مصاحبه ای در سال 1383 این طور است: «به ما بودجه زیاد می‌دهند، هم ارشاد  و هم جاهای دیگر برای خرید کتاب بودجه می­‌دهند. ما الزاماً کتابی را نمی­‌خریم که به درد کتابخانه­‌ها بخورد. امکان دارد کتاب را بخریم و بدهیم خمیر کنند. حمایت از صنعت نشر مساله­‌ ما است!»

عین عبارتش همین است. تو بی جا می کنی که چنین استنباطی می‌کنی! این حرف تو کجای قانون هست؟ تو موظفی قانون را اجرا کنی، کجای قانون گفته است تو برو کتاب بخر و  بعد خمیر کن تا از صنعت نشر حمایت کنی؟

آقای مسعود بهنود با آن سوابق مشعشع قبل از انقلاب هم در یادداشتی می نویسد:« از آن روزی که شمایی از ارتجاع خودش را نشان داد، سایه­‌های فاشیسم را دیدیم.» که در ابتدای مصاحبه به آن اشاره کردم.

در سال 58 جریان روشنفکری وابسته تنها یک درصد افراد جامعه را تشکیل می‌دادند و شعار فاشیستی علیه نظام سر می­‌دادند ولی از آن طرف می­‌رفتند با آیت الله شریعتمداری عکس یادگاری می‌گرفتند.

«مسعود بهنود» عکسی از دوران جوانی خود را که مامور و معذور بوده کنار دو تن از روحانیون آذربایجانی در دفتر شریعتمداری در مجله­‌اش تهران مصور چاپ کرده است.

چرا این کار را می‌­کنند؟

شایانفر: می‌خواستند جریان موازی بسازند(موازی با رهبری حضرت امام(ره) مانند رودررویی منتظری با امام راحل) اما همه طرح‌های این افراد شکست خورد. حال امروز آن سیاست در مورد کدام شخصیت ها در حال تکرار است؟

در عرصه جهانی، اسلام آمریکایی (القاعده، طالبان و ...) را حمایت می کنند و یا تشیع لندنی را با شعار «اسلام رحمانی» بازتاب می‌دهند.

مشکل اصلی از اینجا نشات می‌گیرد که این اپوزسیون، مرزبندی‌شان را با بیگانگان و دشمنان مشخص نکرده‌اند و در حال حاضر نیز نمی‌کنند!

شایانفر: همین طور است؛ «بهمن نیرومند» یکی از اعضای شورای ملی مقاومت منافقین ایران که ائتلافی از سازمان‌ها، گروه‌ها و شخصیت‌های ایرانی است که در سال 1981 در فرانسه توسط فرقه «مسعود رجوی» بنیان‌گذاری شد. این آقای نیرومند در «کنفرانس برلین» مترجم «اکبر گنجی» مدعی اصلاح طلبی شد.

البته زمانی مقام معظم رهبری در دیداری که محمدرضا خاتمی و مجید انصاری نیز حضور داشتند در خصوص کنفرانس برلین فرموده بودند: «من‌ به‌ خط و گرایش‌ سیاسی‌ شما و رقبایتان‌ و اختلافات‌ شما کاری‌ ندارم‌؛ اما تأکید می‌کنم‌ که‌ باید با حفظ اصول‌ و مبانی‌ با یکدیگر رقابت‌ و مباحثه‌ کنید و مرزهای‌ خود را با آنها (دشمنان) کاملا مشخص‌ کنید».6/2/79

امام(ره) قبل از پیروزی انقلاب تکلیف خود را با مارکسیست­‌های توده­‌ای­‌، پیکاری‌ها و عناصر سلطنت­‌طلب و بهایی­‌ و جبهه ملی­‌ها شفاف و روشن کرده بودند. حتی وقتی هنوز قدرت را به دست نگرفته و رژیم ساقط نشده بود، در برابر اینها اعلام موضع کردند، اما این افراد چون قدرت و پایگاه مردمی را از دست دادند مرزبندی خود را با دشمنان مشخص نمی‌کنند و از موضع ذلیلانه با غرب برخورد می‌کنند.

روزنامه «جهان اسلام» که در سال 69 به مدیرمسئولی «سیدهادی خامنه‌ای» آغاز به کار کرد و در سال 72 توقیف شد پس از دوران اصلاحات با نام جدید «حیات نو اقتصادی» و سپس «حیات نو» دوباره به عرصه مطبوعات بازگشت.

چه پروسه ای طی می‌شود که بعد از چند سال یک روزنامه توقیفی دوباره با نام جدید منتشر می‌شود؟ خود این مقوله تغییر نام‌­ها و نشریات اجاره‌ای موضوعی است که بحث جداگانه ای را طلب می کند.

این روزنامه زمانی که در مجلس ششم اعتبارنامه آقای «محتشمی پور» مطرح شد ، همراه با سایر رسانه های اصلاح­‌طلب شروع به حمایت از محتشمی‌پور کرد.

روزنامه حیات‌نو در سرمقاله‌ای با عنوان «بازیگران قدیس» می­‌نویسد:

«برای متلاشی کردن سپاه مهاجم؛ طلایه­‌دارانی را بشناسید که در دژ قلب سربازان ما هراس می‌­آفرینند. اینجاست که علی­‌اکبر محتشمی مدیرمسئول روزنامه توقیف شده «بیان» به قربانگاه مقدسی دعوت شده است که قربان­ کنندگانش با ذکر نیایش قانون‌مداری در جمهوری اسلامی یکی از سرداران خود را هم قربانی می‌کنند، اگر اعتبارنامه این روحانی در مجلس اصلاحات رد شود بی­‌گمان تاوان رعایت بی­ دقتی را باید بدهیم... » و در انتهای سرمقاله می نویسد: «منتقدان اجتماعی نیز بر این نکته اذعان دارند برای گذار از دوران انقلاب اسلامی، به سوی «استقرار» و حتی «ترمیدور» حضور انقلابیونی از نسل اول نه تنها ضروری است بلکه به کاهش هزینه اجتماعی کمک می‌کند».

«حیات نو» در این سرمقاله صراحتاً می­‌گوید وقتی ما می­‌خواهیم جریان انقلاب را کنار بگذاریم، باید از خود نسل انقلاب استفاده کنیم، جناح راست یا چپ باشد فرقی نمی­‌کند.

دلیل دفاع از محتشمی پور را هم شهامت دفاع از «علیرضا رجایی» (از فعالان سیاسی ملی-مذهبی ،مدیر گروه سیاسی هیات تحریریه روزنامه‌های جامعه، توس و نشاط که در سال 1379 همراه با جمعی دیگر از فعالان ملی_مذهبی نظیر عزت‌الله سحابی، حبیب‌الله پیمان دستگیر و در دادگاه انقلاب محکوم شد) عنوان می‌کند و تاکید می‌کند وقتی محتشمی پور شهامت به خرج داد و خودش را وارد معرکه دفاع از رجایی کرد ما باید مراقبت کنیم که از دست نرود.

«صدرالدین الهی» (کارشناس ارتباط جمعی مقیم امریکا) در کیهان چاپ لندن آن زمان نوشت: «این فضایی که در ایران به وجود آمد، فضایی­ است منحصر و ناب، نمی­‌شود دیگر معادلش را پیدا کرد. باید از این فضا استفاده کنیم برویم داخل این کاروانی که دارد به سوی فرهنگ می­‌رود.»

اما می‌بینیم نسل انقلاب بعضی اوقات چنان منفعل و بی‌اطلاع از این امور رفتار می‌کند که راه و بستر نفوذ را برای آنان فراهم می‌کند.

** رسانه ها و صداوسیما در اختیار دولت است اما تحمل رسانه مخالف را ندارند

آقایانی که ادعا می‌کنند در مطبوعات ایران تک­‌صدایی داریم، این تک صدایی را یک جایی نشان بدهند. الان رسانه­‌ها، حتی صدا و سیما در اختیار جریان غالب دولتی و جریان مرتبط فراتر از دولت قرار گرفته است که یک روزنامه کیهان را نمی­‌توانند تحمل کنند، یا روزنامه جوان و یا خبرگزاری فارس و نسیم و تسنیم را نمی­‌توانند تحمل کنند و دائم سیاه‌نمایی می‌کنند، و شعار «جامعه تک­‌صدایی است» را سر می دهند.

** احمدی نژاد با روی کار آمدن مشایی اشتباهات خاتمی و هاشمی را تکرار کرد

فارس:جریان سیاه‌نمایی علیه رسانه‌های انقلابی را از شروع دولت یازدهم می‌بینید؟

شایانفر: من معتقدم در همان دوره آقای احمدی‌نژاد هم خطاهای فاحشی به ویژه پس از فعل و انفعالاتی در سال های پایانی صدارتش که در حوزه مدیریتی آقای مشایی اتفاق افتاد، جریانی بالا آمد که اشتباهات دولت قبل (اصلاحات) را تکرار کرد و دودش هم به چشم خودش رفت. ایضا دوران آقای هاشمی و خاتمی.

ما در زمان اول انقلاب هم شاهد حضور چنین جریانی بودیم.

فارس:چه جریانی؟

شایانفر: جریانی که وقتی امام(ره) موضعی می­‌گرفت و دشمن نمی­‌توانست کاری کند، پشت سر آیت الله شریعتمداری و حزب مطبوعش قرار می گرفت.

وقتی مطبوعات ایران در سال 58 به دلیل حضور سران رژیم شاه و فراماسونرها در بدنه و مدیریت، تعطیل شد؛ هفته نامه «حزب خلق مسلمان» که تا آن زمان با تیراژ دوهزار نسخه چاپ می‌شد، به تیراژ 120 هزار چاپ رسید.

«علیرضا نوری­‌زاده»عامل سرویس های بیگانه، «ابوالفضل قاسمی» ساواکی، «جمشید ارجمند»، «شاپور راسخ» و... به علاوه تجزیه‌­طلب­‌ها و ساواکی­‌ها و ضدانقلابی­‌ها، در این نشریات حضور یافتند.

** پیام ویژه امام برای آیت‌الله شریعتمداری

در خاطرات مرحوم فلسفی درباره شریعتمداری آمده است: «امام خمینی (ره) یک روز من را  می‌خواهد و می­‌گوید برو به آقای شریعتمداری بگو خودت را از این حزب (حزب خلق مسلمان) جدا کن. این حزب تو را به جایی می­‌کشاند که به صلاح شما نیست.»

نکته مهمش این است که مرحوم فلسفی نقل می‌کند:«من رفتم خدمت آقای شریعتمداری و به او گفتم آقای خمینی می­‌گوید تو خودت را از این حزب جدا کن، این حزب برازنده تو نیست، عناصر داخلش طیف­‌های ساواکی هستند». (نقل به مضمون) شریعتمداری در پاسخ می­‌گوید: «آبرویم می­‌رود نمی­‌توانم.» گفتم: «من می­‌روم در مدرسه فیضیه و از این کار تو تجلیل می­‌کنم، من خودم سخنرانی می­‌کنم.» شریعتمداری می‌پرسد: «آقای خمینی هم این را قبول دارد؟» آقای فلسفی سپس نزد امام رفت. امام به آقای فلسفی می فرماید: «شما به شریعتمداری بگو خودت را از این حزب جدا کن، من خمینی هم در آن جلسه فیضیه حاضر می شوم.»

بعد مرحوم فلسفی دوباره نزد شریعتمداری می‌رود و سخن امام(ره) را تکرار می‌کند. شریعتمداری به مرحوم فلسفی می­‌گوید اجازه دهید فکر کنم و فردا بیایید. فردا که مرحوم فلسفی دوباره می‌آید، شریعتمداری به ایشان می گوید:« دامادم چه؟ اعضای حزب چه؟ رئیس دفترم چه؟ و ...»

مرحوم فلسفی این مطلب شریعتمداری را با امام(ره) درمیان می گذارند و سپس در پاسخ، امام می فرمایند: «من می‌خواستم از همین­‌ها او را جدا کنم.»

بعدها معلوم شد رئیس دفترش مامور ضداطلاعات و دامادش (عباسی) هم جاسوس بود.

اطراف منتظری را هم نظیر همین افراد سیلی خورده از انقلاب و مردم گرفته بودند. منتظری با آن سابقۀ 20 ساله را جلو انداختند و از او بهره می‌گرفتند. امام(ره) در نامه‌ای به منتظری در ماه های پایانی عمر شریفشان نوشت من از همان ابتدا مخالف قائم‌مقامی شما بودم.

«دکتر احمد انواری» یکی از سرکردگان «جبهه ملیون» در یک نشریه فرانسوی در آذر 64 نوشته بود: «با انتخاب منتظری برای قائم­‌مقام رهبری بندناف انقلاب از (امام)خمینی جدا شد.»

انواری خودش اهل اصفهان بود و ارتباطات اطلاعاتی و سیاسی با جریان­‌های آن منطقه داشت. سال 71 که به ایران سفر کرد روزنامه اطلاعات با او مصاحبه کرد. او صراحتاً گفت: «دوران به هم ریختن و براندازی گذشته و ما باید با سیاست­‌های گام به گام به تدریج بتوانیم فرهنگ را تغییر بدهیم.»

** اگر کسی ماهیت آمریکا را نشناسد دچار اشتباه فاحش می­‌شود

این نفوذی که امروز می‌بینیم، همانطور که عرض کردم یک شبه اتفاق نیفتاده است، در گذر زمان به ویژه پس از سال های دفاع مقدس اتفاق افتاده. به مرحله­‌ای رسیده که خواب را از چشم رهبر فرزانه انقلاب ربوده. امیدواریم مسئولین به خود بیایند و در مقابله با جریان نفوذ آن را مهار کنند در غیر این صورت آن اتفاقی که نباید بیفتد، می­‌افتد.

جناح تجدید نظر طلب داخلی فکر می­‌کنند با این روش­‌ها می­‌توانند با آمریکا کنار بیایند، اگر ماهیت آمریکا را کسی نشناسد دچار اشتباه فاحش می­‌شود. آمریکا به هیچ جناحی دلبسته نیست، اینها دنبال منافع خودشان هستند. هر چه در این کشور اختلافات را پررنگ­‌تر کنند دچار آسیب بیشتری می­‌شویم.

امام در ماجرای کودتای نوژه فرموده بودند: «این طیاره­‌ها اگر می­‌آمدند، بمب­‌ها را می‌ریختند بالاخره یک جایی می­‌خواستند پارک کنند، کجا می­‌خواستند از دست مردم فرار کنند؟»

سپس می فرمایند: «البته من نگرانم، نگرانم اینها [دشمنان انقلاب] برای الان نتوانستند، اگر نتوانستند 20 سال دیگر، نتوانستند 50 سال دیگر. آن روزی ما باید نگران شویم که اختلافات زیاد شود و مساجد ما خالی شود».(نقل به مضمون)

حالا 13، 14 سال دیگر پنجاهمین سال انقلاب می‌شود. نباید دغدغه داشت و چاره جویی کرد؟

** نباید بگذاریم جریان انقلاب به حاشیه برود

فارس: راهکار حضرتعالی برای مبارزه با این نفوذ چیست؟

شایانفر: بحث راه کارها نیازمند فرصت جداگانه و مستوفایی است. اما آنچه که نباید فراموش شود این است که ما باید بیدار شویم و نگذاریم جریان انقلاب به حاشیه رود، عبرت­‌های عاشورایی که مقام معظم رهبری به آن اشاره می­‌کنند برای همین است، رهبری هشدار دادند که انقلاب اسلامی دچار نفوذ و استحاله‌ای که همه انقلاب­‌ها دچار آن شدند، نشود. الحمدلله به واسطه دین‌داری و حضور مومنانه مردم در صحنه که در هیچ انقلابی به این ابعاد نبوده و نیست، این خطر تا حدودی مهار می‌شود.

بالاخره این مدیریت انقلاب و هنر رهبری آن است که کسانی را که روزی اصل انتخابات را تحریم می­‌کردند، به صحنه می‌آورد و اجازه می‌دهد که لیست داشته باشند.

هنر انقلاب است که  توانسته جریان معاند و اپوزسیون را تبدیل به جریان مطالبه­‌گر در  چارچوب قانون و در درون نظام تبدیل کند، اتفاقا در این صورت هیچ ایرادی ندارد چراکه اگر بخواهد اهداف دیگری داشته باشد به نتیجه خوبی نمی­‌رسد.

این انقلاب برای بیرون از مرزها تصمیم می­‌گیرد، الان مشکل دشمن، ایران اسلامی است. ما این قدرت را یک شبه به دست نیاوردیم. بحث مدافعین حرم در ادامه پیروزی­‌های انقلاب است.

** اگر مطالبات رهبری از برجام نبود دولت خیلی بیشتر و صریح­‌تر بند را آب داده بود

فارس: مسئولین ما در حال حاضر چقدر موضوع نفوذ را جدی گرفته اند و حضرتعالی آینده را چگونه می­‌بینید؟

شایانفر: من موضوع را جدی می‌­دانم ولی بعضی مواقع فکر می­‌کنم  بعضی قوا و نهادها مسئله نفوذ را پیگیری و برخی نیز به سادگی از کنار آن عبور می­‌کنند. اما ما خوشبینانه نگاه می­‌کنیم. یعنی اگر مطالبات رهبری از برجام نبود دولت خیلی بیشتر و صریح­‌تر از این بند را آب داده بود.

نقد‌هایی که روزنامه کیهان نسبت به برخی از این جریانات می‌نویسد اگر دقت شود سبب پیشرفت این مدیریت آنان می‌شود.

من یادم هست که یکی از عناصر مرتبط با سلطنت طلبان  آمده بود دفتر من و به من می­‌گفت: «آقا من دارم برای این نظام کار می­‌کنم چرا علیه من می­‌نویسید؟» گفتم می­خواهیم بهتر کار کنی، مگر نمی‌گویی دارم کار می­‌کنم؟ پس طرف مقابل بهتر می­‌فهمد که شما واقعا داری کار شاذی انجام می‌دهی یا نه.

خانم «سیحون» یک بار آمده بود دفتر من و هر چه بد و بیراه بود به «آیدین آغداشلو» و طیف­‌هایی که خودش تربیت کرده بود می‌گفت. در دفتر پژوهش‌ها هر چه دلش خواست گفت. من به او گفتم تو داری در دفتر پژوهش‌های کیهان بدترین موضع‌ گیری ها را نثار شاگردان خود و برخی مسئولان نظام می کنی، ولی بعدا نروی پشت سر بگویی این جامعه تک صدایی است.

ما نمی خواهیم جامعه یک صدایی داشته باشیم، ما موضع می‌گیریم و بدترین ناسزاها را به ما نسبت می‌دهند. اینها (دشمنان و غربی‌ها) رسانه‌ای مانند کیهان را  که بحث نفوذ ثروت های باد آورده و ... را دائم مطرح می‌کند تحمل نمی­‌کنند، لذا مادامی که جریان انقلاب و عناصر انقلابی حاضر در صحنه مانند کیهان و جوان و فارس و دیگر رسانه­‌های انقلابی باشند آنها روز به روز به صورت تاکتیکی به آقای روحانی و خاتمی نزدیک‌تر می­‌شوند.

در مجموع این یک سناریویی است که فردی نقش پلیس بد و فرد دیگری نقش پلیس خوب را بازی می‌کند و ایرادی ندارد اگر محصولش در کاسه انقلاب برود.