ايستادگي حزبالله در برابر تهاجم گسترده رژيم صهيونيستي به لبنان را به لحاظ ماهيت و روش چگونه تحليل ميكنيد؟
با اينكه جنگ با زندگي بشر از ابتدا عجين بوده، ولي چون نگاههايي مختلف و با ويژگيها و مباني خاصي به اين پديده وجود دارد، -هم در تعريف و هم در نوع رفتار جنگي، هم در اداره جنگ و هم در باور براي كسب پيروزي- لذا نمونههاي متفاوت و غير همساني در ذهن طرفهاي درگير جنگ نقش ميبندد. اگر جنگ براي منافع بيشتر و سلطهگري و اشغال سرزمين يا براي براندازي و ساقط كردن حكومتها و نظامها شكل گرفته باشد، بسياري از مرزهاي اخلاقي و عرفي و انساني را بهراحتي مخدوش ميكنند و هيچ عامل بينالمللي توان جلوگيري از فجايع و جنايات ضد بشري آن را نخواهد داشت.
اگر جنگيدن براي احقاق يك حق يا دفاع از آن باشد يا اگر براي دفع تجاوز صورت پذيرد، نقش عنصر انساني و اراده و باور نيروي انساني براي تحقق پيروزي، آنچنان غرورآفرين خواهد شد كه هيچ عنصر ديگري جايگزين آن نخواهد بود. همين روحيه و شور انساني پايهاي است براي استفادهي بهينه و حداكثري از ابزارهاي جنگي و تجهيزات رزمي. در چنين شرايطي چهبسا يك رزمندهي بااراده و مصمم با وجود فقدان ابزارهاي پيشرفته و با محدوديتهاي ابزاري، اجتماعي، سياسي و مادي، امكان كسب پيروزي در مقابل كساني را بيابد كه از هر لحاظ در شرايط مادي برتري قرار دارند.
به هر حال اگر جنگهاي بشري تا به حال را در سه نسل تكامل يافته تصور كنيم، جنگهاي ناهمتراز يا نامتقارن از جملهي جنگهاي نسل سوم تلقي ميشوند. در تابستان ۲۰۰۶ و طي حملهي رژيم صهيونيستي به لبنان، شاهد ارائهي يك جنگ ناهمتراز و نامتقارن توسط حزبالله لبنان بوديم. اين جنگ كه در نوع خود بيسابقه بود، مبدأ تحولات شگرفي در مؤلفههاي دروني رژيم صهيونيستي و نيز منطقهاي به حساب ميآيد. امروزه وقتي جنگ ۳۳روزهي حزبالله به عنوان يك موضوع درسي در دانشگاههاي نظامي جهان تدريس ميشود، ابعاد گوناگون و تأثيرگذار آن روشنتر ميشود.
مدل جنگي حزبالله در قبال حملات نظامي كلاسيك رژيم صهيونيستي، آنچنان كارآمد و مؤثر و نتيجهبخش بود كه هژموني و تصوير مقتدرانهي ارتش شكستناپذير صهيونيستي را محو كرد و آنها را به وضعيتي رساند كه در روزهاي پاياني جنگ و در نخستين روزهاي پس از آن، از اين رويداد بزرگ به عنوان يك كابوس و سرافكندگي و فاجعه ياد كردند. آنان تا امروز نيز و پس از ۵ سال، هنوز از شوك شكست خود در اين جنگ خارج نشدهاند.
روش و شيوهي جنگي حزبالله در قبال صهيونيستها آنچنان جذاب و مؤثر بود كه صهيونيستها و آمريكاييها به سبب آموزش برخي روشهاي جنگي حزبالله به نيروهاي گرجي در جنگ آبخازياي گرجستان و در مقابل ارتش روسيه، «مانور و پُز» زيادي داده بودند.
يا اينكه طي سالهاي ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸ ميلادي هنگامي كه هزينههاي نظامي و جنگي و تلفات نيروهاي آمريكايي در عراق بهشدت افزايش يافت، مقامات نظامي آمريكايي از كاربرد برخي تاكتيكهاي رزمي حزبالله لبنان با بهرهگيري از گروههاي مقاومت عراقي سخن گفتند. نمود آشكارتر آن نيز در سال ۲۰۰۹ و هنگامي نمايان گرديد كه ارتش صهيونيستي با تمام امكانات به نوار غزه حمله كرد. اين جنگ نيز بيش از بيش در تغيير نگاه نظريهپردازان نظامي تأثير گذاشت، چرا كه رزمندگان فلسطيني حماس و جهاد اسلامي بيشترين شبيهسازي از روشهاي جنگي حزبالله لبنان را در غزه صورت دادند.
آنچه در جنگ ناهمتراز سال ۲۰۰۶ يا همان جنگ ۳۳ روزهي حزبالله به نمايش درآمد، سرآغاز نسل جديدي از جنگها بود كه به جنگهاي مدرن نيز معروف است. اين جنگ تمام مؤلفهها، متغيرها و شاخصهاي دوگانه در نگاه به جنگ را به تصوير كشيد، به طوري كه با جنگ پُرشدت و بيرحمانهي صهيونيستها كه هيچ ترحمي به كودكان و زنان و پيران و حتي مراكز سازمان ملل يا مناطق مسكوني و غير نظامي ندارند، سنخيتي نداشت.
چه فهرستي از اهداف رژيم صهيونيستي به نقل از سران اين رژيم كاذب در جنگ ۳۳ روزه وجود دارد؟
صهيونيستها عادت دارند هميشه بزرگتر از دهنشان بلوف بزنند، اما در حين اين نبرد و با وجود شكست در روزهاي اول تهاجم به لبنان نيز آرمانهاي كاذب خودشان را پي درپي به هم بافتند تا بتوانند نيروهاي حيران و سرگشتهي خود را در ميدانهاي رزم زميني و هوايي و دريايي نگهدارند. بعضي از اين ادعاها و آرزوها كه صهيونيستها منتشر كردند، عبارت بودند از:
- نابودي جنبش حزبالله
- ترور سيد حسن نصرالله و ديگر سران جنبش حزبالله
- تشكيل كمربند امنيتي در جنوب لبنان
- عقب راندن نيروهاي مقاومت حزبالله از جنوب لبنان و خلع سلاح آنها
- جنگ رواني گسترده با هدف رو در رو قرار دادن موقعيتهاي لبناني با حزبالله
- تخريب وجههي حزبالله از طريق انهدام تأسيسات زيربنايي لبنان
- ايجاد مقدمات براي درگيريهاي داخلي در لبنان
- فراهم كردن شرايط لازم براي احياي نفوذ خود در ساختارهاي سياسي و امنيتي لبنان
- انحراف افكار عمومي جهان از جنايت خود در اراضي فلسطين (نوار غزه و كرانهي باختري)
ديدگاه جنابعالي در مورد طراحي ورود آمريكا و رژيم صهيونيستي به جنگ عليه حزبالله چيست؟
ارتش صهيونيستي كه در سال ۲۰۰۰ ميلادي مجبور به فرار از جنوب لبنان شد، از مدتها قبل به دنبال جبران اين شكست بود. همچنين در اين تصور بود كه در برابر تواناييهاي حزبالله متوقف نشود. جرج بوش پيش از جنگ ۳۳ روزه گفته بود كه اسرائيل موشكهاي حزبالله را به چوب تبديل ميكند. اين در حالي بود كه رژيم صهيونيستي همواره در همان شرايط دههي ۹۰ ميلادي به سر ميبُرد و تواناييهاي خود را به لحاظ روشهاي جنگي و تجهيز زمين براي مقابله با حزبالله گسترش نداده بود.
رژيم صهيونيستي از گذشته شبكهاي گسترده از مزدوران و جاسوسان را در سراسر لبنان سازماندهي كرده بود و به جمعآوري اطلاعات در مورد رهبران، اماكن، مقرها، عناصر و انبار مهمات و جنگافزارهاي حزبالله اقدام ميكرد. لذا با اين گمان كه اطلاعاتي كافي از حزبالله در سراسر لبنان دارد، دست به اقدام نظامي عليه حزبالله زد تا مثلاً ضربهي مهم و محكمي را به حزبالله وارد كند. غافل از آنكه اين اطلاعات نهتنها فقط بخش محدودي از اطلاعات جريان بزرگ حزبالله بود، بلكه بسياري از اطلاعات نيز قديمي يا نادرست بودند. به همين دليل بانك اطلاعاتي رژيم صهيونيستي از حزبالله لبنان طي روزهاي اوليهي جنگ خنثي و بياثر شد و عدم صحت بسياري از اطلاعات به اثبات رسيد.
صهيونيستها همواره خود ارتش را اسطورهاي و غير قابل شكست و برتر نسبت به تمامي كشورهاي عربي پيرامون خود تعريف كرده بودند. عملاً نيز به جهت امكانات نظامي و آمادگي جنگي در بهترين شرايط نسبت به كشورهاي عربي به سر ميبردند. به همين دليل در جنگهاي گذشته با فلسطينيها و اعراب و بهويژه در جنگهاي كوتاهمدت، اعراب را شكست داده و به پيروزي رسيده بودند. اين احساس برتري موجب شد كه ارتش صهيونيسيتي با اطمينان كامل و مغرورانه وارد جنگ شود و نيز عناصر و سيستم نظامي و حتي اطلاعاتي و سياسي رژيم صهيونيستي را به اين باور غلط برساند كه تنها در چند روز و طي يك جنگ تمامعيار و پُرشدت كار حزبالله را يكسره خواهد كرد. لذا با همين رويكرد تصميم آغاز جنگ را اتخاذ كردند.
گزارشهاي موجود نشان ميدهد كه آمريكا و رژيم صهيونيستي در يك هماهنگي كامل از ماهها قبل براي اين جنگ تلاش ميكردند. خبر رزمايشهاي نظامي، نشستهاي مكرر مقامات عاليرتبهي نظامي و نيز اطلاعات و تهديداتي كه از زبان فرماندهان نظامي شنيده ميشد، حاكي از يك برنامهريزي دقيق براي آغاز درگيري با حزبالله بود. در آغاز جنگ ۳۳ روزه بنده اعلام كردم كه صهيونيستها از سه ماه پيش براي اين جنگ آماده ميشدند وقاعدتاً حزبالله نيز در اين زمينه به اطلاعاتي دست يافته بود. حساسيت حزبالله در حاشيهي مرزي و دستگيري متجاوزان صهيونيست با تأثير از اينگونه اطلاعات بود. البته اين نكته نيز مورد تأكيد است كه صهيونيستها زمان مناسب براي حمله را پاييز سال ۲۰۰۶ قرار داده بودند ولذا بر خلاف رفتارهاي قبلي و به دليل آمادگي ذهني و عملياتي، بلافاصله پس از بازداشت دو سرباز خود در مزارع شبعا اعلام جنگ گسترده كردند و بهسرعت بمبارانهاي سراسري خود در لبنان را آغاز كردند.
اگرچه حزبالله و سيد حسن نصرالله از قبل دربارهي آزادي زندانيان خود هشدار داده و تأكيد كرده بودند كه از سربازان رژيم صهيونيستي كه به اسارت خواهند گرفت، براي تبادل زندانيان استفاده خواهند كرد، ولي برخي اين موضع حزبالله را صرفاً يك پيشدستي عملياتي به منطور تغيير در محاسبات و برنامهريزي رژيم صهيونيستي تلقي كردند.
درسهاي مقاومت و دفاع حزبالله برابر رژيم صهيونيستي چه بود؟
- فرماندهي و مديريت هوشمند و دقيق و كارآمد
- به كارگيري هدفمند ابزار و جنگافزار با مقدمات و رزمايشهاي قبلي
- سيستم اطلاعاتي كارآمد در جنگ و حفاظت و امنيت كارآمد
- به كارگيري جنگ رواني موفق در مقابل رژيم صهيونيستي
- توجه و تكيه بر مردم كشور خود و افكار عمومي (واقعيات منطقهاي، قومي، مذهبي، رقابتها و بيش از همه تكيه بر نصرت الهي)
- توجه به ابتكار عملها و اجراي آنها
- تطبيق و هماهنگسازي جنگافزارها، جغرافيا و تاكتيكهاي رزمي
- ارزيابي عملكرد ابزارهاي قبلي و توجه به تكميل آنها در پروژههاي بعدي
- رعايت آستانهي تحمل خودي و دشمن و بهره بردن از آن
- عدم تمركز سازمان دفاعي و اجراي مقاومت منطقهاي خودكفا
- شناخت نقاط ضعف و كشاندن دشمن به آن عرصهها
- ارتباطات و سيستم ارتباطي فعال و امن و دور از دسترس ابزارهاي مدرن دشمنان
- بهرهگيري از سيستمهاي رسانهاي و افكار عمومي و ديگر موارد
- وحدت ملت مظلوم و رنجديدهي لبنان در حمايت از مقاومت اسلامي
وضعيت آمادگي حزبالله لبنان هنگام حملهي رژيم صهيونيستي و نيز نحوهي مديريت جنگي حزبالله را چگونه ميتوان توضيح داد؟
بر خلاف انتظار و پيشبيني صهيونيستها، حزبالله نهتنها در سالهاي پس از ۲۰۰۰ ميلادي متوقف نمانده بود، بلكه در پديدهاي كاملاً متفاوت با جنگهاي رژيم صهيونيستي پيش از ۲۰۰۰ ميلادي، خطوط عملياتي محدود ارتش صهونيستي در جنوب لبنان را به لَجمَن۱ سراسري و طراحي جنگ گسترده با صهيونيستها تبديل كرده بود. حزبالله نيز آمادگي رزمي چريكي را تبديل به آمادگي جنگي فراگير كرده بود و با آموزش و جمعآوري تجهيزات مناسب، شرايط مواجهه با رژيم صهيونيستي را براي خود فراهم كرده بود.
در اين شرايط فوقالعاده شاهد آمادهسازيهاي حزبالله براي مقابله با دشمن صهيونيستي بوديم كه بهخوبي در روند جنگ ۳۳ روزه اثر گذاشت. برخي از اين آمادهسازيها عبارت بودند از ايجاد سلسلهمراتب در فرماندهي، لجستيك، پشتيباني، ارتباطات و در تجهيز زمين مناطق مختلف، گسترش توان موشكي تا مرز، فراهمسازي امكانات بازدارندگي و پاسخ به حملات دشمن، پيشبيني و تدارك لازم براي عملياتهاي غافلگيركننده در دريا و زمين، برنامهريزي براي حمايت از رهبران و مردم و مهمتر از همهي اينها ايمان و روحيهي شهادتطلبي در رزمندگان حزبالله كه در راه خدا و در دفاع از وطن خويش جهاد ميكردند. جمعآوري و كسب اطلاعات از دشمن در مرز و عمق سرزمينهاي اشغالي و گسترش جنگ در شهرها و روستاهاي صهونيستي و بهرهگيري دقيق و معجزهآسا از سيستم ارتباطي، يكي ديگر از توانمنديها و ابعاد آمادگي حزبالله در جنگ ۳۳ روزه بود كه بهخوبي اجرا شد.
تعبيري كه يكي از صهيونيستهاي معروف در مورد سيد حسن نصرالله دارد و به شيوهاي شيطنتآميز ميخواهد القا كند كه ضعف ارتش صهيونيستي در اثرعمليات رواني حزبالله بوده است و نه اقتدار مقاومت، اين است كه دربارهي ايشان ميگويد: او يك مدرسهي كاملي از عمليات رواني است. ديگر مقامات صهونيستي نيز در پايان جنگ ۳۳ روزه اعتراف كردند كه قدرت فرماندهي و كياست و قدرت تدبير و هوشمندي سيد حسن نصرالله از وي شخصيتي قابل احترام ساخته است.
اين اعترافات رژيم صهيونيستي بارها تكرار شده است. جامعهي صهيونيستي همواره به آنچه آقاي سيد حسن نصرالله ابراز ميدارد، اعتماد و اعتقاد بيشتري نشان ميدهد تا مواضعي كه مسئولان خودشان مطرح ميكنند. به همين دليل هرگاه سخنراني سيد حسن نصرالله از شبكهي المنار حزبالله پخش ميشود، مردم جامعهي صهيونيستي و حتي برخي شبكههاي تلويزيوني رژيم صهيونيستي اين سخنراني را بادقت دنبال ميكنند و حتي دربارهي مفاد سخنراني او بحث و بررسي ميكنند.
از ديگر مواردي كه در جنگ ۳۳ روزه بايد مورد تأكيد قرار گيرد، قدرت و تسلط سيد حسن نصرالله در ارائهي چهرهاي استوار و متين از مقاومت بود؛ شخصيتي كه با تدبير و عقلانيت و حكمت جنگ را مديريت ميكند و آنچنان نمونههايي شايسته از عمليات رواني را به اجرا ميگذارد و دشمن را با مواضع و اخبار و تصميمات غافلگيركنندهي خود تحت تأثير قرار ميدهد. دوست و دشمن نيز بر اين مسئله اتفاق نظر دارند.
قدرت فرماندهي و برنامهريزي جنگي كه از قبل با ايجاد آمادگي كامل و طرحهاي جنگي در حزبالله تدارك ديده شده بود و در جنگ ۳۳ روزه نمادهاي مكرر و روشني از اين جنبه را به نمايش گذاشت، نقطهي مقابل آشفتگي در جبههي دشمن بود. حفظ ابتكار عمل جنگي براي گسترش دامنه و شعاع پرتابهاي موشكي، اعلام غافلگيركنندهي زدن ناو جنگي رژيم صهيونيستي در ساحل بيروت و صور، به پرواز درآوردن هواپيماهاي بدون سرنشين حزبالله و مقاومت در نوار شمالي سرزمينهاي اشغالي كه البته سالم به مراكز هدايت بازگشتند، از جمله نمادهاي فرماندهي موفق و مقتدرانهي سيد حسن نصرالله بود.
تصوير كامل جنگ ۳۳ روزه نمادي از هوشمندي در فرماندهي و بدنهي مقاومت، ضربات يكنواخت و مستمر مقاومت به دشمن، خالي كردن دست دشمن از تدبير و اقدام به تهي كردن اطلاعاتي آنها و پايداري غير قابل توصيف مقاومت، انضباط و ايثار نيروهاي مقاومت و مردم و مسئولان حزبالله بود. در حالي كه در رژيم صهونيستي تصويرهاي واژگون و مختلفي وجود داشت. رژيم صهيونيستي كه در جنگ خود اصول جنگ سريع و برقآسا و كوتاه را طراحي و پيشبيني كرده بود، با طولاني شدن جنگ و دست نيافتن به اهداف از هفتهي دوم جنگ دچار انفعال شد. اين آشفتگي تا پايان جنگ نمايان بود.
اگرچه صهيونيستها تمام توان هوايي و موشكي و آتشباري زميني خود را به كار گرفتند و همهي اهداف عملياتي خود را آشكارا به اجرا گذاشتند، از تمام تاكتيكهاي نظامي زميني و هوايي و نيز تركيبي بهره بردند، ولي در تمامي تلاشهاي خود براي كسب حتي يك هدف حداقلي ناتوان ماندند. نكتهي قابل توجه و تأمل اين است كه صهيونيستها تمامي انرژي خود را براي يك جنگ نيابتي مصرف كردند. اصرار آمريكا براي كسب يك پيروزي مادي كوچك، مقامات صهيونيست را در وضعيت استيصال قرار داد تا هرچه سريعتر به شرايط جنگي پايان دهند و ناتواني نظامي را با پروسهاي سياسي و ديپلماتيك جبران كنند. در واقع هفتهي پاياني جنگ ۳۳ روزه اقدامات غير عادي جنگي صهونيستها با تلاشهاي ديپلماتيك و سياسي قدرتهاي بزرگ و كشورهاي عربي همراه شد تا به كابوس صهونيستها پايان داده شود.
وضع رسانهها و سازمانهاي حقوق بشري چگونه بود؟
در اين جنگ گسترده و پرشدت كه بيش از ۱۲۰۰ شهيد و هزاران زخمي و صدها هزار آواره و بيخانمان بر جاي گذاشت و ميلياردها دلار خسارت به مردم و دولت لبنان وارد كرد، يك سكوت مرگبار بينالمللي حاكم بود. البته اعتراضات بعدي سازمان ملل نيز به صهيونيستها با بيتوجهي جهاني بيپاسخ ماند. همهي فجايع و جرايم در ملأ عام و پيش چشم جهانيان به وقوع پيوست و قدرتهاي جهاني وظيفهاي جز حمايت از صهيونيستها براي خود قائل نبودند.
البته زماني كه روند جنگ در مسيري جز برآوردها و پيشبينيهاي صهيونيستها و آمريكا پيش رفت، سازمان ملل و شوراي امنيت وظيفه يافتند تا با صدور قطعنامه به تضمين آن چيزهايي اهتمام ورزند كه در جنگ ميسر نشده بود يا نيازهاي رژيم صهونيستي را برآورده نكرده بود.
نكتهي قابل توجه در سير اين جنگ، آشكار شدن آثار انفعال در فرماندهي جنگ رژيم صهيونيستي پس از هفتهي اول جنگ بود. اهداف، استراتژي جنگي و سياستهاي جنگي صهيونيستها دستخوش فراز و نشيب و اختلال شد و فرماندهي شمال تغيير كرد و اهداف جنگي تعديل يا تغيير يافت. تغيير اين هدف عبارت بود از نابودي كامل حزبالله و توان نظامي آن و كشته شدن تمامي رهبران به دور شدن حزبالله تا رودخانهي ليطاني و اكتفا به آن. يا مثلاً صهيونيستها در برنامههاي نظامي خود، سياستهاي آشفتهاي را اجرا كردند. عملياتهاي نمايشي هليبُرن در برخي مناطق و اصرار بر حملهي نظامي به جنوب لبنان در حالي بود كه امكان پيشروي نداشتند. ادامهي حمله به مردم و مناطق غير نظامي و ... از ديگر موارد انفعالي و آشفتگي رفتاري صهونيستها بود.
گفته ميشد كه رژيم صهيونيستي به نيابت از آمريكا وارد جنگ با حزبالله شده بود. نظر شما در اين باره چيست؟
جنگ ۳۳ روزه كه از ۱۲ جولاي تا ۱۵ آگوست ۲۰۰۶ با حملهي سراسري رژيم صهيونيستي به لبنان به اجرا درآمد، در عمق و ماهيت خود يك جنگ نيابتي بود. اين جنگ قبل از اينكه به درد رژيم صهيونيستي بخورد، پاسخي به نيازهاي آمريكا و نئوكانها در حكومت آن كشور و براي اجرايي كردن برنامهي خاورميانهاي آمريكا ارزيابي ميشود.
محوري بودن نقش آمريكا يا آمريكايي بودن اين جنگ نابرابر از نحوهي رفتار و مديريت آنها در طي جنگ قابل مشاهده و درك است. مواضع آشكار مقامات آمريكايي و فشار براي طولانيتر شدن اين جنگ كه از مرز تحمل و برنامهي صهيونيستها عبور كرد، از نشانههاي نيابتي بودن اين جنگ است. خانم كاندوليزا رايس، وزير خارجهي وقت آمريكا، قتل عام مردم در مركز سازمان ملل در جنوب لبنان را درد زايمان خاورميانهي جديد آمريكايي قلمداد كرد. اين تحليل نشان از جنگ و جنايتي دارد كه رژيم صهونيستي به نيابت از آمريكا شروع كرده بود.
شرايط پس از جنگ ۳۳ روزه چگونه بود؟
مرثيههايي كه مقامات صهيونيستي پس از جنگ و در مورد شكست نظامي سرودند، قابل تأمل است. يك نمونهي شنيدني از اين واكنشها اين بود كه:
شيمون پرز، رئيس رژيم صهونيستي اعلام كرد چماق اسرائيلي شكسته و ديگر قادر نيست كسي را بترساند. يعني اقتدار و هيبت ارتش آنان از دست رفته و ديگر موجب غافلگيري كسي نميشود. اين يعني رژيم صهيونيستي قدرت ابتكار عمل و بازدارندگي خود را از كف داده و ديگر فاقد يك هدف روشن و ثابت و امكانپذير است. لذا پرز گفت: اگر الان دنيا در كنار ما قرار دارد، نه به دليل حقانيت، بلكه به علت ضعف ما است.
رژيم صهونيستي در ابعاد حكومتي و جمعيتي پس از مواجهه با اولين شكست خود بهشدت مأيوس و نااميد شد. ارتش و نيروهاي امنيتي آنان ديگر نميتوانند خود را شكستناپذير معرفي كنند و براي مردمشان اطمينانبخش باشند. مردم از اينكه افراد نالايقي بر آنها حكومت ميكنند كه ناتوان از تحقق جامعهاي ايمن و مرفه هستند، سرخورده بودند. با اينكه در طي يك ماه جنگ، آمار فرار مردم از رژيم صهيونيستي بين ۵۰۰ هزار تا يك ميليون نفر اعلام شد، ولي آثار رواني جنگ و شرايط بعدي رژيم صهيونيستي موجب شد تا به نوشتهي مجلهي فارنپاليسي: يك ميليون نفر ديگر از جمعيت اين رژيم نيز ناپديد شوند كه كنايه از خروج بيسروصداي آنها است.
تحقيقات براي كشف دلايل شكست رژيم صهيونيستي را كميتهي معروف «ونيوگراد» بر عهده گرفت و كارهايي را در همين زمينه صورت داد. ناكارآمدي مسئولين حكومتي و فقدان هماهنگي اركان حكومت، فقدان طرحهاي نظامي مفيد، فقدان برنامهريزي دقيق نظامي كه متكي به اطلاعات كافي باشد، عدم آمادگيهاي رزمي در بدنه و بعضي ردههاي فرماندهي نظامي و ... برخي از دلايل شكست اين رژيم در جنگ ۳۳ روزه بود كه گزارش ونيوگراد به آنها اشاره كرده بود. اين گزارش موجب تغييراتي در سطوح نظامي، اطلاعاتي و سپس در حكومت شد ولذا اولمرت نيز از قدرت كنار رفت.
در حالي كه رژيم صهيونيستي با معضل ساماندهي روحي-رواني و با مشكلات ناشي از شكست در جنگ و كشمكشهاي سياسي درگير بود، حزبالله با مديريتي چشمگير وارد مرحلهي سازندگي مناطق جنگزدهي لبنان شد و بهسرعت به ساماندهي مناطق تخريب شده و اسكان مردم مهاجر اين مناطق پرداخت.
رژيم صهيونيستي كه تا سال ۲۰۰۶ ميلادي خود را موجودي جدابافته و بينياز تعريف ميكرد، حالا ديگر بهشدت نيازمند حمايت و چتر امنيتي-نظامي قدرتها و سازمانهاي بينالمللي است. رزمايشهاي بيشمار سالانه و ماهانه در موضوعات مختلف نهتنها روح اعتماد و خودباوري را به اين رژيم بازنگرداند، كه ضعفهاي غير قابل حل و مشكلات عديدهي جديدي را نيز پيشِ روي اين رژيم قرار داد. بر اين اساس ميتوان مدعي شد كه جنگ ۳۳ روزه از طرف آمريكا و صهيونيستها براي تحقق خاورميانهي بزرگ آمريكايي تدارك شده بود. ليكن به حكم قرآن مجيد كه ميفرمايد: «و مَكَروا و مَكَرَ اللهُ و اللهُ خَيرُ الماكِرينَ» پيروزي حزبالله و نورانيت مقاومت فضاي جديدي را در بيداري اسلامي سراسر منطقه پديد آورد و خود كانون حركتي نوين در تحركات ضد استكباري شد.
با اينكه جنگ با زندگي بشر از ابتدا عجين بوده، ولي چون نگاههايي مختلف و با ويژگيها و مباني خاصي به اين پديده وجود دارد، -هم در تعريف و هم در نوع رفتار جنگي، هم در اداره جنگ و هم در باور براي كسب پيروزي- لذا نمونههاي متفاوت و غير همساني در ذهن طرفهاي درگير جنگ نقش ميبندد. اگر جنگ براي منافع بيشتر و سلطهگري و اشغال سرزمين يا براي براندازي و ساقط كردن حكومتها و نظامها شكل گرفته باشد، بسياري از مرزهاي اخلاقي و عرفي و انساني را بهراحتي مخدوش ميكنند و هيچ عامل بينالمللي توان جلوگيري از فجايع و جنايات ضد بشري آن را نخواهد داشت.
اگر جنگيدن براي احقاق يك حق يا دفاع از آن باشد يا اگر براي دفع تجاوز صورت پذيرد، نقش عنصر انساني و اراده و باور نيروي انساني براي تحقق پيروزي، آنچنان غرورآفرين خواهد شد كه هيچ عنصر ديگري جايگزين آن نخواهد بود. همين روحيه و شور انساني پايهاي است براي استفادهي بهينه و حداكثري از ابزارهاي جنگي و تجهيزات رزمي. در چنين شرايطي چهبسا يك رزمندهي بااراده و مصمم با وجود فقدان ابزارهاي پيشرفته و با محدوديتهاي ابزاري، اجتماعي، سياسي و مادي، امكان كسب پيروزي در مقابل كساني را بيابد كه از هر لحاظ در شرايط مادي برتري قرار دارند.
به هر حال اگر جنگهاي بشري تا به حال را در سه نسل تكامل يافته تصور كنيم، جنگهاي ناهمتراز يا نامتقارن از جملهي جنگهاي نسل سوم تلقي ميشوند. در تابستان ۲۰۰۶ و طي حملهي رژيم صهيونيستي به لبنان، شاهد ارائهي يك جنگ ناهمتراز و نامتقارن توسط حزبالله لبنان بوديم. اين جنگ كه در نوع خود بيسابقه بود، مبدأ تحولات شگرفي در مؤلفههاي دروني رژيم صهيونيستي و نيز منطقهاي به حساب ميآيد. امروزه وقتي جنگ ۳۳روزهي حزبالله به عنوان يك موضوع درسي در دانشگاههاي نظامي جهان تدريس ميشود، ابعاد گوناگون و تأثيرگذار آن روشنتر ميشود.
مدل جنگي حزبالله در قبال حملات نظامي كلاسيك رژيم صهيونيستي، آنچنان كارآمد و مؤثر و نتيجهبخش بود كه هژموني و تصوير مقتدرانهي ارتش شكستناپذير صهيونيستي را محو كرد و آنها را به وضعيتي رساند كه در روزهاي پاياني جنگ و در نخستين روزهاي پس از آن، از اين رويداد بزرگ به عنوان يك كابوس و سرافكندگي و فاجعه ياد كردند. آنان تا امروز نيز و پس از ۵ سال، هنوز از شوك شكست خود در اين جنگ خارج نشدهاند.
روش و شيوهي جنگي حزبالله در قبال صهيونيستها آنچنان جذاب و مؤثر بود كه صهيونيستها و آمريكاييها به سبب آموزش برخي روشهاي جنگي حزبالله به نيروهاي گرجي در جنگ آبخازياي گرجستان و در مقابل ارتش روسيه، «مانور و پُز» زيادي داده بودند.
يا اينكه طي سالهاي ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸ ميلادي هنگامي كه هزينههاي نظامي و جنگي و تلفات نيروهاي آمريكايي در عراق بهشدت افزايش يافت، مقامات نظامي آمريكايي از كاربرد برخي تاكتيكهاي رزمي حزبالله لبنان با بهرهگيري از گروههاي مقاومت عراقي سخن گفتند. نمود آشكارتر آن نيز در سال ۲۰۰۹ و هنگامي نمايان گرديد كه ارتش صهيونيستي با تمام امكانات به نوار غزه حمله كرد. اين جنگ نيز بيش از بيش در تغيير نگاه نظريهپردازان نظامي تأثير گذاشت، چرا كه رزمندگان فلسطيني حماس و جهاد اسلامي بيشترين شبيهسازي از روشهاي جنگي حزبالله لبنان را در غزه صورت دادند.
آنچه در جنگ ناهمتراز سال ۲۰۰۶ يا همان جنگ ۳۳ روزهي حزبالله به نمايش درآمد، سرآغاز نسل جديدي از جنگها بود كه به جنگهاي مدرن نيز معروف است. اين جنگ تمام مؤلفهها، متغيرها و شاخصهاي دوگانه در نگاه به جنگ را به تصوير كشيد، به طوري كه با جنگ پُرشدت و بيرحمانهي صهيونيستها كه هيچ ترحمي به كودكان و زنان و پيران و حتي مراكز سازمان ملل يا مناطق مسكوني و غير نظامي ندارند، سنخيتي نداشت.
چه فهرستي از اهداف رژيم صهيونيستي به نقل از سران اين رژيم كاذب در جنگ ۳۳ روزه وجود دارد؟
صهيونيستها عادت دارند هميشه بزرگتر از دهنشان بلوف بزنند، اما در حين اين نبرد و با وجود شكست در روزهاي اول تهاجم به لبنان نيز آرمانهاي كاذب خودشان را پي درپي به هم بافتند تا بتوانند نيروهاي حيران و سرگشتهي خود را در ميدانهاي رزم زميني و هوايي و دريايي نگهدارند. بعضي از اين ادعاها و آرزوها كه صهيونيستها منتشر كردند، عبارت بودند از:
- نابودي جنبش حزبالله
- ترور سيد حسن نصرالله و ديگر سران جنبش حزبالله
- تشكيل كمربند امنيتي در جنوب لبنان
- عقب راندن نيروهاي مقاومت حزبالله از جنوب لبنان و خلع سلاح آنها
- جنگ رواني گسترده با هدف رو در رو قرار دادن موقعيتهاي لبناني با حزبالله
- تخريب وجههي حزبالله از طريق انهدام تأسيسات زيربنايي لبنان
- ايجاد مقدمات براي درگيريهاي داخلي در لبنان
- فراهم كردن شرايط لازم براي احياي نفوذ خود در ساختارهاي سياسي و امنيتي لبنان
- انحراف افكار عمومي جهان از جنايت خود در اراضي فلسطين (نوار غزه و كرانهي باختري)
ديدگاه جنابعالي در مورد طراحي ورود آمريكا و رژيم صهيونيستي به جنگ عليه حزبالله چيست؟
ارتش صهيونيستي كه در سال ۲۰۰۰ ميلادي مجبور به فرار از جنوب لبنان شد، از مدتها قبل به دنبال جبران اين شكست بود. همچنين در اين تصور بود كه در برابر تواناييهاي حزبالله متوقف نشود. جرج بوش پيش از جنگ ۳۳ روزه گفته بود كه اسرائيل موشكهاي حزبالله را به چوب تبديل ميكند. اين در حالي بود كه رژيم صهيونيستي همواره در همان شرايط دههي ۹۰ ميلادي به سر ميبُرد و تواناييهاي خود را به لحاظ روشهاي جنگي و تجهيز زمين براي مقابله با حزبالله گسترش نداده بود.
رژيم صهيونيستي از گذشته شبكهاي گسترده از مزدوران و جاسوسان را در سراسر لبنان سازماندهي كرده بود و به جمعآوري اطلاعات در مورد رهبران، اماكن، مقرها، عناصر و انبار مهمات و جنگافزارهاي حزبالله اقدام ميكرد. لذا با اين گمان كه اطلاعاتي كافي از حزبالله در سراسر لبنان دارد، دست به اقدام نظامي عليه حزبالله زد تا مثلاً ضربهي مهم و محكمي را به حزبالله وارد كند. غافل از آنكه اين اطلاعات نهتنها فقط بخش محدودي از اطلاعات جريان بزرگ حزبالله بود، بلكه بسياري از اطلاعات نيز قديمي يا نادرست بودند. به همين دليل بانك اطلاعاتي رژيم صهيونيستي از حزبالله لبنان طي روزهاي اوليهي جنگ خنثي و بياثر شد و عدم صحت بسياري از اطلاعات به اثبات رسيد.
صهيونيستها همواره خود ارتش را اسطورهاي و غير قابل شكست و برتر نسبت به تمامي كشورهاي عربي پيرامون خود تعريف كرده بودند. عملاً نيز به جهت امكانات نظامي و آمادگي جنگي در بهترين شرايط نسبت به كشورهاي عربي به سر ميبردند. به همين دليل در جنگهاي گذشته با فلسطينيها و اعراب و بهويژه در جنگهاي كوتاهمدت، اعراب را شكست داده و به پيروزي رسيده بودند. اين احساس برتري موجب شد كه ارتش صهيونيسيتي با اطمينان كامل و مغرورانه وارد جنگ شود و نيز عناصر و سيستم نظامي و حتي اطلاعاتي و سياسي رژيم صهيونيستي را به اين باور غلط برساند كه تنها در چند روز و طي يك جنگ تمامعيار و پُرشدت كار حزبالله را يكسره خواهد كرد. لذا با همين رويكرد تصميم آغاز جنگ را اتخاذ كردند.
گزارشهاي موجود نشان ميدهد كه آمريكا و رژيم صهيونيستي در يك هماهنگي كامل از ماهها قبل براي اين جنگ تلاش ميكردند. خبر رزمايشهاي نظامي، نشستهاي مكرر مقامات عاليرتبهي نظامي و نيز اطلاعات و تهديداتي كه از زبان فرماندهان نظامي شنيده ميشد، حاكي از يك برنامهريزي دقيق براي آغاز درگيري با حزبالله بود. در آغاز جنگ ۳۳ روزه بنده اعلام كردم كه صهيونيستها از سه ماه پيش براي اين جنگ آماده ميشدند وقاعدتاً حزبالله نيز در اين زمينه به اطلاعاتي دست يافته بود. حساسيت حزبالله در حاشيهي مرزي و دستگيري متجاوزان صهيونيست با تأثير از اينگونه اطلاعات بود. البته اين نكته نيز مورد تأكيد است كه صهيونيستها زمان مناسب براي حمله را پاييز سال ۲۰۰۶ قرار داده بودند ولذا بر خلاف رفتارهاي قبلي و به دليل آمادگي ذهني و عملياتي، بلافاصله پس از بازداشت دو سرباز خود در مزارع شبعا اعلام جنگ گسترده كردند و بهسرعت بمبارانهاي سراسري خود در لبنان را آغاز كردند.
اگرچه حزبالله و سيد حسن نصرالله از قبل دربارهي آزادي زندانيان خود هشدار داده و تأكيد كرده بودند كه از سربازان رژيم صهيونيستي كه به اسارت خواهند گرفت، براي تبادل زندانيان استفاده خواهند كرد، ولي برخي اين موضع حزبالله را صرفاً يك پيشدستي عملياتي به منطور تغيير در محاسبات و برنامهريزي رژيم صهيونيستي تلقي كردند.
درسهاي مقاومت و دفاع حزبالله برابر رژيم صهيونيستي چه بود؟
- فرماندهي و مديريت هوشمند و دقيق و كارآمد
- به كارگيري هدفمند ابزار و جنگافزار با مقدمات و رزمايشهاي قبلي
- سيستم اطلاعاتي كارآمد در جنگ و حفاظت و امنيت كارآمد
- به كارگيري جنگ رواني موفق در مقابل رژيم صهيونيستي
- توجه و تكيه بر مردم كشور خود و افكار عمومي (واقعيات منطقهاي، قومي، مذهبي، رقابتها و بيش از همه تكيه بر نصرت الهي)
- توجه به ابتكار عملها و اجراي آنها
- تطبيق و هماهنگسازي جنگافزارها، جغرافيا و تاكتيكهاي رزمي
- ارزيابي عملكرد ابزارهاي قبلي و توجه به تكميل آنها در پروژههاي بعدي
- رعايت آستانهي تحمل خودي و دشمن و بهره بردن از آن
- عدم تمركز سازمان دفاعي و اجراي مقاومت منطقهاي خودكفا
- شناخت نقاط ضعف و كشاندن دشمن به آن عرصهها
- ارتباطات و سيستم ارتباطي فعال و امن و دور از دسترس ابزارهاي مدرن دشمنان
- بهرهگيري از سيستمهاي رسانهاي و افكار عمومي و ديگر موارد
- وحدت ملت مظلوم و رنجديدهي لبنان در حمايت از مقاومت اسلامي
وضعيت آمادگي حزبالله لبنان هنگام حملهي رژيم صهيونيستي و نيز نحوهي مديريت جنگي حزبالله را چگونه ميتوان توضيح داد؟
بر خلاف انتظار و پيشبيني صهيونيستها، حزبالله نهتنها در سالهاي پس از ۲۰۰۰ ميلادي متوقف نمانده بود، بلكه در پديدهاي كاملاً متفاوت با جنگهاي رژيم صهيونيستي پيش از ۲۰۰۰ ميلادي، خطوط عملياتي محدود ارتش صهونيستي در جنوب لبنان را به لَجمَن۱ سراسري و طراحي جنگ گسترده با صهيونيستها تبديل كرده بود. حزبالله نيز آمادگي رزمي چريكي را تبديل به آمادگي جنگي فراگير كرده بود و با آموزش و جمعآوري تجهيزات مناسب، شرايط مواجهه با رژيم صهيونيستي را براي خود فراهم كرده بود.
در اين شرايط فوقالعاده شاهد آمادهسازيهاي حزبالله براي مقابله با دشمن صهيونيستي بوديم كه بهخوبي در روند جنگ ۳۳ روزه اثر گذاشت. برخي از اين آمادهسازيها عبارت بودند از ايجاد سلسلهمراتب در فرماندهي، لجستيك، پشتيباني، ارتباطات و در تجهيز زمين مناطق مختلف، گسترش توان موشكي تا مرز، فراهمسازي امكانات بازدارندگي و پاسخ به حملات دشمن، پيشبيني و تدارك لازم براي عملياتهاي غافلگيركننده در دريا و زمين، برنامهريزي براي حمايت از رهبران و مردم و مهمتر از همهي اينها ايمان و روحيهي شهادتطلبي در رزمندگان حزبالله كه در راه خدا و در دفاع از وطن خويش جهاد ميكردند. جمعآوري و كسب اطلاعات از دشمن در مرز و عمق سرزمينهاي اشغالي و گسترش جنگ در شهرها و روستاهاي صهونيستي و بهرهگيري دقيق و معجزهآسا از سيستم ارتباطي، يكي ديگر از توانمنديها و ابعاد آمادگي حزبالله در جنگ ۳۳ روزه بود كه بهخوبي اجرا شد.
تعبيري كه يكي از صهيونيستهاي معروف در مورد سيد حسن نصرالله دارد و به شيوهاي شيطنتآميز ميخواهد القا كند كه ضعف ارتش صهيونيستي در اثرعمليات رواني حزبالله بوده است و نه اقتدار مقاومت، اين است كه دربارهي ايشان ميگويد: او يك مدرسهي كاملي از عمليات رواني است. ديگر مقامات صهونيستي نيز در پايان جنگ ۳۳ روزه اعتراف كردند كه قدرت فرماندهي و كياست و قدرت تدبير و هوشمندي سيد حسن نصرالله از وي شخصيتي قابل احترام ساخته است.
اين اعترافات رژيم صهيونيستي بارها تكرار شده است. جامعهي صهيونيستي همواره به آنچه آقاي سيد حسن نصرالله ابراز ميدارد، اعتماد و اعتقاد بيشتري نشان ميدهد تا مواضعي كه مسئولان خودشان مطرح ميكنند. به همين دليل هرگاه سخنراني سيد حسن نصرالله از شبكهي المنار حزبالله پخش ميشود، مردم جامعهي صهيونيستي و حتي برخي شبكههاي تلويزيوني رژيم صهيونيستي اين سخنراني را بادقت دنبال ميكنند و حتي دربارهي مفاد سخنراني او بحث و بررسي ميكنند.
از ديگر مواردي كه در جنگ ۳۳ روزه بايد مورد تأكيد قرار گيرد، قدرت و تسلط سيد حسن نصرالله در ارائهي چهرهاي استوار و متين از مقاومت بود؛ شخصيتي كه با تدبير و عقلانيت و حكمت جنگ را مديريت ميكند و آنچنان نمونههايي شايسته از عمليات رواني را به اجرا ميگذارد و دشمن را با مواضع و اخبار و تصميمات غافلگيركنندهي خود تحت تأثير قرار ميدهد. دوست و دشمن نيز بر اين مسئله اتفاق نظر دارند.
قدرت فرماندهي و برنامهريزي جنگي كه از قبل با ايجاد آمادگي كامل و طرحهاي جنگي در حزبالله تدارك ديده شده بود و در جنگ ۳۳ روزه نمادهاي مكرر و روشني از اين جنبه را به نمايش گذاشت، نقطهي مقابل آشفتگي در جبههي دشمن بود. حفظ ابتكار عمل جنگي براي گسترش دامنه و شعاع پرتابهاي موشكي، اعلام غافلگيركنندهي زدن ناو جنگي رژيم صهيونيستي در ساحل بيروت و صور، به پرواز درآوردن هواپيماهاي بدون سرنشين حزبالله و مقاومت در نوار شمالي سرزمينهاي اشغالي كه البته سالم به مراكز هدايت بازگشتند، از جمله نمادهاي فرماندهي موفق و مقتدرانهي سيد حسن نصرالله بود.
تصوير كامل جنگ ۳۳ روزه نمادي از هوشمندي در فرماندهي و بدنهي مقاومت، ضربات يكنواخت و مستمر مقاومت به دشمن، خالي كردن دست دشمن از تدبير و اقدام به تهي كردن اطلاعاتي آنها و پايداري غير قابل توصيف مقاومت، انضباط و ايثار نيروهاي مقاومت و مردم و مسئولان حزبالله بود. در حالي كه در رژيم صهونيستي تصويرهاي واژگون و مختلفي وجود داشت. رژيم صهيونيستي كه در جنگ خود اصول جنگ سريع و برقآسا و كوتاه را طراحي و پيشبيني كرده بود، با طولاني شدن جنگ و دست نيافتن به اهداف از هفتهي دوم جنگ دچار انفعال شد. اين آشفتگي تا پايان جنگ نمايان بود.
اگرچه صهيونيستها تمام توان هوايي و موشكي و آتشباري زميني خود را به كار گرفتند و همهي اهداف عملياتي خود را آشكارا به اجرا گذاشتند، از تمام تاكتيكهاي نظامي زميني و هوايي و نيز تركيبي بهره بردند، ولي در تمامي تلاشهاي خود براي كسب حتي يك هدف حداقلي ناتوان ماندند. نكتهي قابل توجه و تأمل اين است كه صهيونيستها تمامي انرژي خود را براي يك جنگ نيابتي مصرف كردند. اصرار آمريكا براي كسب يك پيروزي مادي كوچك، مقامات صهيونيست را در وضعيت استيصال قرار داد تا هرچه سريعتر به شرايط جنگي پايان دهند و ناتواني نظامي را با پروسهاي سياسي و ديپلماتيك جبران كنند. در واقع هفتهي پاياني جنگ ۳۳ روزه اقدامات غير عادي جنگي صهونيستها با تلاشهاي ديپلماتيك و سياسي قدرتهاي بزرگ و كشورهاي عربي همراه شد تا به كابوس صهونيستها پايان داده شود.
وضع رسانهها و سازمانهاي حقوق بشري چگونه بود؟
در اين جنگ گسترده و پرشدت كه بيش از ۱۲۰۰ شهيد و هزاران زخمي و صدها هزار آواره و بيخانمان بر جاي گذاشت و ميلياردها دلار خسارت به مردم و دولت لبنان وارد كرد، يك سكوت مرگبار بينالمللي حاكم بود. البته اعتراضات بعدي سازمان ملل نيز به صهيونيستها با بيتوجهي جهاني بيپاسخ ماند. همهي فجايع و جرايم در ملأ عام و پيش چشم جهانيان به وقوع پيوست و قدرتهاي جهاني وظيفهاي جز حمايت از صهيونيستها براي خود قائل نبودند.
البته زماني كه روند جنگ در مسيري جز برآوردها و پيشبينيهاي صهيونيستها و آمريكا پيش رفت، سازمان ملل و شوراي امنيت وظيفه يافتند تا با صدور قطعنامه به تضمين آن چيزهايي اهتمام ورزند كه در جنگ ميسر نشده بود يا نيازهاي رژيم صهونيستي را برآورده نكرده بود.
نكتهي قابل توجه در سير اين جنگ، آشكار شدن آثار انفعال در فرماندهي جنگ رژيم صهيونيستي پس از هفتهي اول جنگ بود. اهداف، استراتژي جنگي و سياستهاي جنگي صهيونيستها دستخوش فراز و نشيب و اختلال شد و فرماندهي شمال تغيير كرد و اهداف جنگي تعديل يا تغيير يافت. تغيير اين هدف عبارت بود از نابودي كامل حزبالله و توان نظامي آن و كشته شدن تمامي رهبران به دور شدن حزبالله تا رودخانهي ليطاني و اكتفا به آن. يا مثلاً صهيونيستها در برنامههاي نظامي خود، سياستهاي آشفتهاي را اجرا كردند. عملياتهاي نمايشي هليبُرن در برخي مناطق و اصرار بر حملهي نظامي به جنوب لبنان در حالي بود كه امكان پيشروي نداشتند. ادامهي حمله به مردم و مناطق غير نظامي و ... از ديگر موارد انفعالي و آشفتگي رفتاري صهونيستها بود.
گفته ميشد كه رژيم صهيونيستي به نيابت از آمريكا وارد جنگ با حزبالله شده بود. نظر شما در اين باره چيست؟
جنگ ۳۳ روزه كه از ۱۲ جولاي تا ۱۵ آگوست ۲۰۰۶ با حملهي سراسري رژيم صهيونيستي به لبنان به اجرا درآمد، در عمق و ماهيت خود يك جنگ نيابتي بود. اين جنگ قبل از اينكه به درد رژيم صهيونيستي بخورد، پاسخي به نيازهاي آمريكا و نئوكانها در حكومت آن كشور و براي اجرايي كردن برنامهي خاورميانهاي آمريكا ارزيابي ميشود.
محوري بودن نقش آمريكا يا آمريكايي بودن اين جنگ نابرابر از نحوهي رفتار و مديريت آنها در طي جنگ قابل مشاهده و درك است. مواضع آشكار مقامات آمريكايي و فشار براي طولانيتر شدن اين جنگ كه از مرز تحمل و برنامهي صهيونيستها عبور كرد، از نشانههاي نيابتي بودن اين جنگ است. خانم كاندوليزا رايس، وزير خارجهي وقت آمريكا، قتل عام مردم در مركز سازمان ملل در جنوب لبنان را درد زايمان خاورميانهي جديد آمريكايي قلمداد كرد. اين تحليل نشان از جنگ و جنايتي دارد كه رژيم صهونيستي به نيابت از آمريكا شروع كرده بود.
شرايط پس از جنگ ۳۳ روزه چگونه بود؟
مرثيههايي كه مقامات صهيونيستي پس از جنگ و در مورد شكست نظامي سرودند، قابل تأمل است. يك نمونهي شنيدني از اين واكنشها اين بود كه:
شيمون پرز، رئيس رژيم صهونيستي اعلام كرد چماق اسرائيلي شكسته و ديگر قادر نيست كسي را بترساند. يعني اقتدار و هيبت ارتش آنان از دست رفته و ديگر موجب غافلگيري كسي نميشود. اين يعني رژيم صهيونيستي قدرت ابتكار عمل و بازدارندگي خود را از كف داده و ديگر فاقد يك هدف روشن و ثابت و امكانپذير است. لذا پرز گفت: اگر الان دنيا در كنار ما قرار دارد، نه به دليل حقانيت، بلكه به علت ضعف ما است.
رژيم صهونيستي در ابعاد حكومتي و جمعيتي پس از مواجهه با اولين شكست خود بهشدت مأيوس و نااميد شد. ارتش و نيروهاي امنيتي آنان ديگر نميتوانند خود را شكستناپذير معرفي كنند و براي مردمشان اطمينانبخش باشند. مردم از اينكه افراد نالايقي بر آنها حكومت ميكنند كه ناتوان از تحقق جامعهاي ايمن و مرفه هستند، سرخورده بودند. با اينكه در طي يك ماه جنگ، آمار فرار مردم از رژيم صهيونيستي بين ۵۰۰ هزار تا يك ميليون نفر اعلام شد، ولي آثار رواني جنگ و شرايط بعدي رژيم صهيونيستي موجب شد تا به نوشتهي مجلهي فارنپاليسي: يك ميليون نفر ديگر از جمعيت اين رژيم نيز ناپديد شوند كه كنايه از خروج بيسروصداي آنها است.
تحقيقات براي كشف دلايل شكست رژيم صهيونيستي را كميتهي معروف «ونيوگراد» بر عهده گرفت و كارهايي را در همين زمينه صورت داد. ناكارآمدي مسئولين حكومتي و فقدان هماهنگي اركان حكومت، فقدان طرحهاي نظامي مفيد، فقدان برنامهريزي دقيق نظامي كه متكي به اطلاعات كافي باشد، عدم آمادگيهاي رزمي در بدنه و بعضي ردههاي فرماندهي نظامي و ... برخي از دلايل شكست اين رژيم در جنگ ۳۳ روزه بود كه گزارش ونيوگراد به آنها اشاره كرده بود. اين گزارش موجب تغييراتي در سطوح نظامي، اطلاعاتي و سپس در حكومت شد ولذا اولمرت نيز از قدرت كنار رفت.
در حالي كه رژيم صهيونيستي با معضل ساماندهي روحي-رواني و با مشكلات ناشي از شكست در جنگ و كشمكشهاي سياسي درگير بود، حزبالله با مديريتي چشمگير وارد مرحلهي سازندگي مناطق جنگزدهي لبنان شد و بهسرعت به ساماندهي مناطق تخريب شده و اسكان مردم مهاجر اين مناطق پرداخت.
رژيم صهيونيستي كه تا سال ۲۰۰۶ ميلادي خود را موجودي جدابافته و بينياز تعريف ميكرد، حالا ديگر بهشدت نيازمند حمايت و چتر امنيتي-نظامي قدرتها و سازمانهاي بينالمللي است. رزمايشهاي بيشمار سالانه و ماهانه در موضوعات مختلف نهتنها روح اعتماد و خودباوري را به اين رژيم بازنگرداند، كه ضعفهاي غير قابل حل و مشكلات عديدهي جديدي را نيز پيشِ روي اين رژيم قرار داد. بر اين اساس ميتوان مدعي شد كه جنگ ۳۳ روزه از طرف آمريكا و صهيونيستها براي تحقق خاورميانهي بزرگ آمريكايي تدارك شده بود. ليكن به حكم قرآن مجيد كه ميفرمايد: «و مَكَروا و مَكَرَ اللهُ و اللهُ خَيرُ الماكِرينَ» پيروزي حزبالله و نورانيت مقاومت فضاي جديدي را در بيداري اسلامي سراسر منطقه پديد آورد و خود كانون حركتي نوين در تحركات ضد استكباري شد.
مرجع:سایت مقام معظم رهبری