جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۹

روایت آقاتهرانی از ماجرای ۲۲ بهمن قم

نماینده مجلس شورای اسلامی گفت: آیت الله مصباح به من فرمودند که به آقای لاریجانی بگو به والله العلی العظیم من در این قصه نه خودم از قبل خبر داشتم ،نه همان موقع می دانستم.
کد خبر : ۲۸۳۴۸۱
صراط: هفته نامه رمز عبور در شماره جدید خود گفت وگویی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر مرتضی آقا تهرانی نماینده مجلس شورای اسلامی درباره چند ماجرای سیاسی در قم و تهران داشته است.

شما در متن ماجرای دستور آقای احمدی نژاد برای ورود بانوان به ورزشگاه ها در سال 1385بودید.روایت شما از این ماجرا چیست؟
چند روز قبل از اعلام این مساله ، حضرت آیت الله مصباح به من گفتند که شنیدم آقای احمدی نژاد چنین قصدی دارد.شما به ایشان بگو که حتما چنین کاری را انجام ندهد.من هم در حاشیه یک جلسه دولت به آقای احمدی نژاد این مساله را گفتم که ایشان گفت که نه چیزی نمی شنود و شما نگران نباشید.
روز یکشنبه ای بود که د رمسیر قم به تهران بودم که تلفن همراهم زنگ زد و رئیس دفتر حاج آقا گفتند بلافاصله بعد از رسیدن به قم به موسسه امام خمینی (ره) بیا.رفتم خدمت حاج آقا.گفتند«این را به آقای احمدی نژاد گفتی»؟گفتم«بله»فرمودند :«اخبار را شنیدی؟»گفتم «نه چطور؟» گفتند اخبار اعلام کرد.گفتم «آقا من به ایشان گفتم و ایشان گفت نه چیزی نمی شود و به فکر هستم».نمی دانم.دیدم حاج آقا خیلی ناراحت شد.گفتند:«ببین اگر از تو بپرسم از نظر شرعی خود تو به عنوان یک فقییه این کار را جایز می دانی یا  نمی دانی؟چه می گویی؟»گفتم«جایز نمی دانم»گفتند:«خیلی خوب پس باید فکری کرد»رفتند توی فکر.من هم گفتم حاج آقا اگر نظرتان این باشد که بنده خودم که آمده ام برگردم تهران همین الان برمی گردم.حاضرم بروم و با او بحث کنم و بگویم چرا این کار را کردی؟و بحث هم می کنم ، ولی تنها نمی روم.یک نفر را همراهم بفرستید که وقتی دارم حرف می زنم و او دارد حرف می زند ، او هم بتواند فکر کند و یک چیزی بگوید و بعد بتوانم بهتر فکر کنم.رفتند توی فکر و گفتند:«آقای بی ریا چطور است»گفتم«خوب است»آقای بی ریا را خبر کردند و بنده خدا همان موقع آمد و گفتند حاج آقا چنین قصه ای شده است و باید بروی تهران.بروید و با او بحث کیند.دونفری بلند شدیم و آمدیم تهران.من هنوز نماینده نبودم.آمدیم و رفتیم ریاست جمهوری.به دفتر ایشان گفتیم و گفتند که ایشان جلسه دارد و الهام آمد.آقای الهام پرسید چه شده است؟گفتیم چنین قصه ای است و حاج آقا ناراحت اند.چرا این طور شده است و مرجعیت با این مساله مخالفت خواهدکرد.برای چه این کار را کردید؟ آقای الهام گفت نه و این حرف ها.بگذارید آقای احمدی نژاد را ببینم و تلفن زد و با آقای احمدی نژاد صحبت کرد و گفتند آن شب یکی از روسای کشورهای آمریکای جنوبی به دیدن ایشان آمده بود و ایشان  هم میزبان بود.آقای الهام گفت ایشان امشب میزبان است و نمی تواند.گفتم ببین ما از اینجا نمی رویم الا اینکه با آقای احمدی نژاد نشستی داشته باشیم و بحثی بکنیم و برویم.هروقت که می خواهد باشد.گفت آخر اگر این طور باشد که تاساعت دوازده طول می کشد گفتیم بعد از ساعت دوازده نیم ساعت به ما وقت بدهد ما حرف هایمان را می زنیم.گفت:بسیار خوب.تماسی گرفت و گفت آقای تهرانی اینجاست و نمی رود و می گوید باید بحثی کنیم.آقای احمدی نژاد گفت باشد بعد از جلسه.

همان جا نشسته بودیم.اقای بی ریا حدود یک ساعت با آقای الهام سر این قصه بحث کرد.آقای الهام هم توجیهاتی داشت که فاصله زیاد است، این چه فرقی با تلویزیون می کند؟بحث های فقهی اش را بنا کردم به مطرح کردن.آقای بی ریا هم توجیهاتی که داشتند گفتند.تمام شد و ساعت دوازده آقای احمدی نژاد آمدند و با بنده صحبت کرددند و به نظرم یک ساعت و نیم شد.ما تلاش کردیم حرف خودمان را بزنیم که از نظر فقهی جایز نیست.گاهی می شد که آقای احمدی نژاد ناگهان تند می شد و می گفتم آقای احمدی نژاد ببین من فقیه هستم یا تو؟ می گفت:تو. می گفتم اگر من فقیه هستم پس گوش بده ببین چه می گویم و بحث را مطرح کردیم.بحث تمام شد و برگشتیم به قم خدمت حاج آقا آمدیم و گفتیم ما این بحث ها را کردیم تا بعد ببینیم چه می شود.

آن روز یکشنبه بود.روز چهارشنبه آیت الله مکارم سر درس خارج مطرح کردند که این کار خلاف شرع و ضوابط آن است. زن نمی تواند مرد را با بدن لخت نگاه کند. حرام است. بحث اختلاط و این حرف ها یک بحث دیگری است و و اینکه می ریزند به هم و مفاسد بعدی دارد و مقدمه حرام است،ولی همین تماشای مرد با بدن لخت حرام است و این ها در حال ورزش  هستند و این کار درست نیست.آقای مکارم این را سر درس مطرح کردند و این به گوش بنده رسید.یکی از طلبه گفته بود آقا شما به ما می گویید چه کاری از بر می آید؟خودتان به رئیس جمهور بگویید.ایشان گفته بودند آخر من چه بگویم؟یکی از طلبه گفته بود مگر آقای مصباح با آقای رئیس جمهور ارتباط ندارند؟خب شما به آقای مصباح بگویید که ایشان بگویند.آقای مکارم هم گفته بودند درست می گویید.جناب آقای مکارم به دفتر حاج آقا تلفن می زنند که می خواهم بیایم و شما را ببینم و با شما کار دارم.

دو مرتبه هفته آینده روز یکشنبه آمدیم و درس اخلاقمان را گفتیم و بعد هم به آقای احمدی نژاد گفتیم چرا این طور کردی؟یک فکری بکنید.ایشان گفت فکر می کنم.هر وقت چیزی می شد می گفت فکر می کنم.حالا بعد چه می شد، نتیجه فکرش هرچه می شد.ما مطرح کردیم و داشتم از تهران برمی گشتم ، چون اصلا تهران نمی آمدم.تهران آمدن من فقط این بود که از استانداری قم یک ماشین می آمد ، ما را سوار می کرد و به تهران می آورد.روزهای شنبه درس اخلاق را آماده می کردم.یک ساعت به ظهر خدمت حاج آقا مصباح می بردم و ارائه می دادم و با حاج آقا نشست داشتم.روز یکشنبه بعد ظهر باید اصلاحات را وارد و متن را آماده می کردم و روز یکشنبه می آمدم به هیات دولت.ساعت سه می رسیدم و جلسه شروع می شد ، قرآنی می خواندند و بعد از قرآن ما شروع می کردیم.اول بودیم.گاهی اوقات ممکن بود یک دستور کوچک هم گفته شود یا بعد از جلسه که می خواستم بلند شوم مثلا آقای احمدی نژاد می گفت بنشین.می نشستم و گوش می دادم و بعد هم می آمدم.رویه تقریبا همیشه همینطور بود.روز یکشنبه آینده ، مثل اینکه روز ملاقات آقای مکارم با آقای مصباح بود .من آمده بودم و  درس اخلاق دولت را دادم داشتم برمی گشتم که دوباره آقای جلالی تماس گرفت.سلام و احوالپرسی و پرسید کجایی؟گفتم:توی راه هستم دارم می آیم .گفت حاج آقا فرمودن به محض اینکه رسیدی خودت را برسان موسسه.گفتم چطور؟گفت بعد از نماز مغرب و عشاء آیت الله مکارم می آیند دیدن آقا.حاج آقا گفته اند آقای تهرانی باید باشد.گفتم بسیار خوب.من به محض اینکه رسیدم قم ، یکسره رفتم دفتر حاج آقا.

رسیدم و دیدم آقای مکارم آمده اند.آقای بی ریا هم آمدند.گفتند بفرمایید داخل.ما رفتیم داخل و حاج آقا فرمودند شما هم بنشینید.آقای بی ریا هم باشد.جناب آقای مکارم و خود حاج آقا هم بودند.جلسه شد چهار نفره.در آنجا بعد از سلام و احوالپرسی و ابراز ارادت جناب آقای مکارم نسبت به حاج آقا و حاج آقا نسبت به ایشان ، آقای مکارم پرسیدند این مساله ورزشگاه چیست؟ما مطرح کردیم و گفتند آقای مصباح بگوند دیدیم راست می گویند و تصمیم گرفتم بیایم به شما بگویم که جلوی این قضیه را بگیرید.چرا این طور شده است؟حاج آقا مصباح هم گفتند بسم الله الرحمن الرحیم.از تشریف فرمایی شما خیلی تشکر می کنم، لطف فرمودید.موسسه ما را به وجود مبارکتان مزین کردید.بعد فرمودند ایشان اقای بی ریا هستند و ایشان آقای آقا تهرانی که در هیات دولت درس اخلاق می گویند.آقای بی ریا هم مشاور روحانی آقای احمدی نژاد هستند.من این دو بزرگوار را مجتهد یا قریب الاجتهاد می دانم.این عین عبارت حاج آقاست.می خواستند به آقای مکارم بگویند که این بحث های فقهی را خوب می دانند و می فهمند.آقای آقا تهرانی بگو قصه چه شد؟بنده هم عین همین را که به شما گفتم ، خدمت آیت الله مکارم عرض کردم.آقای مکارم خوشحال شدند و دعا کردند و گفتند باریکلا.دستتان درد نکند.بعد هم برای بقیه قضیه وارد بحث شدند.حاج آقا حتی قبل از اینکه چیزی پیش بیاید پیشگیری می کرد، اما آقای احمدی نژاد ایده دیگیر داشت.

این جلسه تمام شد و حاج آقای مکارم رفتند.من دومرتبه آمدم خدمت حاج آقا و ایشان به من فرمودند ببنید.من یک چیزی را به اقای احمدی نژاد نوشته ام.این نامه چند سطر بیشتر نیست.نمی دانم درباره ورزشگاه یا مشایی بود.حدس حاج اقا این بود که رفقای آقای احمدی نژاد این کار را کرده اند.به من گفتند برای آقای احمدی نژاد مظلبی را نوشته ام و می خواهم شما این نامه را به آقای احمدی نژاد بدهید.در پاکت را هم نچسبانده بودند ، ولی گفتند نمی خواهم بخوانید.همین طور بدهید به آقای احمدی نژاد .نامه را باز نکردم و از روی آن هم نسخه ای برنداشتم و واقعا هم نمی دانم چه نوشته بودند.ضمن صحبت های بعدی حاج آقا بعضی ها حدس زدند که این جور بوده است.آن نامه را آوردم و صاف دادم به آقای احمدی نژاد و گفتم حاج آقا گفتند در پاکت را نمی بندم و به من هم گفتند که نمی بندند و شما هم نخوان.من هم نخواندم و نمی دانم محتوای نامه چیست اما واقعش که داخل نامه چه بود من نمی دانم.

در اواخر دولت آقای احمدی نژاد شما دیدارهایی با ایشان داشتید.از آن دیدارها بگویید.
یک کاری که به نظر من کار خوبی بود هلاکوخان پادشاه بود و پادشاه مغول هم بود ، اما با داشتن وزیری مثل خواجه نصیر الدین طوسی هم مسلمان شد و چون خواجه شیعه بود برکات شیعه در دوران سلطان محمد خدابنده بعد از ایشان راه افتاد.کسانی که اطراف مسئولین را می گیرند خیلی مهم هستند.جدی می گویم ، گرچه خودم هم همین مشکل را دارم.اطرافیان را باید آدم های خوبی انتخاب کرد که به انسان کمک کنند نه اینکه خدای نکرده آدم را دچار خطا کنند .این اواخر دیگر رسم شده بود که هرچند وقت یکبار یک کاغذ A4 را بر می داشتم و چند قسمت می کردم و از بالا به گپایین حسن های ایشان را می نوشتم و پشت آن عیب های ایشان و کارهای اشتباهی که از ایشان سراغ میگرفتم و از مردم و حوزه شنیده بودم می نوشتم . یک جلسه نیم ساعته هم با ایشان داشتم و واقعا هم دل می داد.یعنی می آمد و می نشست و نمی گفت نه.می گفتم نمی خواهم جواب دهی.اصلا نیامده ام با هم بحث کنیم.به نظر من این حسن ها بوده است .باریکلا این کارها را کردی مثلا نماز اول وقت خوانده ای آفرین .فلانی را دیدی فاسد اقتصادی است ، برداشتی باریکلا.عیب هایت هم این هاست و اینجاها اشتباه کردی. گاهی که می خواست دفاع کند می گفتم نمی خواهد دفاع کنی. من در مقامی نیستم که بخواهی در برابر من دفاع یا بحث کنی. فقط می خواهم بدانی و هر کدام درست است عمل کنی و هرکدام نیست بریز دور. من که با تو این حرف ها را ندارم . واقعا د راین حد اعتماد بین ما بود.

در جلسات آخر هرچه که گفته می شد می گفت این تقصیر لاریجانی است.گفتم من یک چیزی را دارم در جامعه می شنوم و خوف دارم.می گویند آقای احمدی نژاد با آقای هاشمی بسته یا اگر هم نبسته شکل او شده است. این را قبول ندارم ، ولی روی این حرف فکر کن. داریم آهسته آهسته جلو می رویم. آیا امروز ما با روزهای اول یکی است یا نه؟ ارزش های زیادی برای ما مهم بودند.الان هم همین طور است ؟ آیا برای اینکه بخواهیم به هر هدفی برسیم از هر وسیله ای استفاده می کنیم؟این را بپاییم، چون یکی از انحرافات جدی در سیاست همین است که هدف وسیله را توجیه می کند و انسان آهسته آهسته که جلو می رود، وقتی که می خواهد به هدف مقدسی برسد، بعضی از کارها را می کند که خودش هم می داند کار درستی نیست.این یکی از چیز هایی بود که یکبار مطرح کردم.گفت قبول ندارم.گفتم این را می گویند و خود من هم جوابی برایش ندارم که چه بگویم؟واقعا چه باید گفت.جوابی هم نداد.یعنی جزو همان هایی بود که جواب نمی خواستم و رد شدم، اما یادم هست یک روز با ایشان مطرح کردم که ورود چند نفر در اطراف شما را یک کمی قابل تامل می دانم.نمی گویم آدم های بدی هستند.


درباره آخرین دیدار آیت الله مصباح با آقای احمدی نژادهم توضیح می دهید؟
آخرین دیداری که حاج آقا به دیدن احمدی نژاد رفتند فکر می کنم سال 89 بود که آنجا آقای احمدی نژاد هم بودند.حاج آقا بعد از جلسه درباره روابط مراد و مریدی و عرفان و این ها یک مقدار صحبت کردند که سمت و جهت آقای احمدی نژاد سمت و جهت جدی تر بشود و کسی را جایگزین معصوم (ع) نکنید .در بین افکار عرفانی و صوفیه یکی از ایراداتی که وجود دارد این است که در رابطه مراد و مریدی می افتند و کار به جایی می رسد که انگار طرف هرچه می گوید وحی منزل است.حتی یادم هست که حاج آقا در آنجا داستانی را برای آقای احمدی نژاد نقل کرده بودند که موضوع برایش روشن تر شود.


آقای احمدی نژاد می گوید که آقای مصباح به من گفت تو را رئیس جمهور کردم، خودم هم تو را بر می دارم.
حاج آقا مصباح اهل این حرفها نیست.یکبار یکی از اساتید برجسته موسسه پرسید:«تو چطور با حاج آقا رفیقی و می روی و می آیی؟من از ایشان خواستم دستورالعملی بدهند، ناراحت شدند جوری که کانّه مرا از اتاق بیرون کردند . قضیه از چه قرار است؟» گفتم:«تعریف حاج آقا را نباید بکنی .اگر نشستی و تعریفش را کردی نفرت پیدا می کند.اصلا این طور نیست.می خواهی استفاده کنی باید بروی آنجا بگویی آقا ما هم مثل شما گنهکاریم، ما هم مثل شما گرفتاریم تا کم کم یخهایشان باز شود و دو تا کلمه برایت بگویند.»اصلا اهل ادعا نیست.ابدا نیست.چند بار تا حالا ادعا کرده است؟به قول خودشان یک امام جماعت هم در کشور نیستم. از اول انقلاب چه منصبی چه حقوقی تا به حال گرفته ام، اصلا اهلش نیستند. بارها جلو ایستاده ام و ایشان پشت سر من نماز خوانده اند.بارها به زور هم گفته اند بایست.روحیه شان در تواضع و بی ادعایی خیلی شبیه علامه طباطبایی است.همین حرف را دنبال کنید ببینید به چه کسی گفته اند.

می گویند درباره حادثه 22 بهمن 1391در قم ، رهبری معظم انقلاب به شما تذکر داده اند.ماجرا چیست؟
آقا هنوز موضع نگرفته بود.قبل از موضع آقا بود.رفتیم نماز آقا.نماز آقا را هروقت بخواهم می توانم بروم.


اتفاقی رفتید یا صدا زده بودند؟
نه همین طور گاهی وقت ها می روم.آن وقت هم رفتم.بعدش گفتند صدا زدند و آقا دعوا کردند.وقتی فیلمش را نشان دادن که آقا دعوا نکرده بودند ، گفتند آقا اخم کردند. حالا باید برویم فیلمش را ببینیم که اخم هم کرده اند یا نه؟در این چیز ها دروغ گفتن کاری ندارد.من آنجا رفتم نماز.نماز که تمام شد و آقا با دیگران صحبت کردند و بعد آمدند نشستند.معمولا وقتی نماز تمام می شود آقا با همه کسانی که آمده اند یک سلام و احوالپرسی می کنند.نمازشان که تمام شد ، صف دوم بودم.چند کلمه ای با آقای ری شهری صحبت کردند و بعد چشمشان به من افتاد . اشاره کردند که بیایید جلو.من رفتم جلو و سلام کردم و گفتند این داستان قم چقدر درست است؟گفتم آقا هیچ ربطی به ما ندارد.اصلا بچه های ما نبودند و کار ما نبود.گفتند تکذیبش کنید.دوتا عبارت گفتند تکذیب و بعد محکومش کنید.گفتم چشم .نوارش را هم در مجلس آوردند که آقا تهرانی سه بار می گوید چشم چشم چشم.


همین سه چهار کلمه؟
بله همین.گفتند تکذیبش کنید.من با ماشین آقای مرندی از مجلس رفته بودم.این ها که آمدن آقا صحبت کنند، دیدم زشت است و من هم کنار آقا نشستم.یک مرتبه به ذهنم آمد که اینجا برای چه نشسته ام؟آقا فرمودند تکذیبش کن و الان باید تکذیب کنم نه یک ربع دیگر.اگر الان بلند شوم می گویند زشت است و بین صحبت های آقا بلند شد.بعد به خودم گفتم خب بگویند .باید وظیفه ام را انجام بدهم و بلند شدم و آمدم بیرون و به آقای مرندی گفتم عجله دارم.الان باید بروم مجلس.شما می آیید؟گفتند آره.برویم.با آقای مرندی به مجلس آمدیم.
همین که رسیدم به کمیسیون فوری به خبرگزاری فارس تلفن زدم و گفتم می خواهم مصاحبه کنم.گفت حاج آقا دو دقیقه دیگر ضبطم آماده می شود.زنگ زدم به سایت رجا .به تک تکشان زنگ زدم و همان لحظه پنج تا مصاحبه کردم.تمام شد و تازه یادم آمد گرسنه ام و امروز اصلا ناهار نخورده ام.حالا باید مجلس را هم اداره کنم.رئیس کمیسیون بودم.به آقای صالحی گفتم شما کمیسیون را اداره کنید تا بیایم.کار مهمتری دارم و رفتم ناهار خوردم و بعد ظهر دوباره دنبال کردم که آیا این ها آمده ، منتشر شده است یا نه؟و مطرح کردم و رفت که بعد حضرت آقا اظهار نظر کردند.


خود شما در روز 22 بهمن 91 کجا بودید؟
من قم بودم و در راهپیمایی شرکت داشتم.ولی دیگر برای سخنرانی به شبستان نیامدم.گفتم اول بروم به حضرت معصومه(س) ابراز اردت کنم و بعد بیایم داخل.داشتم زیارت نامه می خواندم آقایی آمد گفت حاج آقا نمی گذارند آقای لاریجانی صحبت کند و دارد بد می شود.گفتم خب؟ گفت شما بیایید سخنرانی کنید.گفتم چرا بیایم سخنرانی کنم؟ بعد خیال می کنند به هم زده ام و حال خودم بیایم سخنرانی کنم.بروبابا.این چیز ها به من ربطی ندارد.زیارتم  را خواندم.بعد که آمدم بیروم ، دیدم جمعیت عادی نیست و اصلا دیگر در سالن هم نرفتم.عجیب این است که بعضی از طلبه ها را که گرفتند می گفتند خدا می داند مرا که گرفتند فقط به این خاطر بوده  که یک نفر بمن پیامک کرده که جلسه به هم ریخته است.گفتم چقدر جریمه ات کردند؟ گفت پنج هزار تومان. بپرسید چند بار او را بردند دادگاه و آوردند؟ گفت اصلا زندگی ام را مختل کردند و به خودم قول دادم که دیگر 22 بهمن راهپیمایی نروم.از این اشتباهات دیگر نمی کنم ،اما من نه اصلا کاره ای بودم نه هیچی، به خاطر پیامکی که به من زدند.....واقعا ما برای همه چیز این قدر دقیق دنبال می کنیم.
تازه می گویند آقای لاریجانی می گفت قضیه قم دقیق دنبال نشده است.
آیت الله مصباح به من فرمودند که به آقای لاریجانی بگو به والله العلی العظیم من در این قصه نه خودم از قبل خبر داشتم، نه همان موقع می دانستم.بعد به من خبر دادند که چه شده است.اصلا به من ربطی ندارد، ولی آقای لاریجانی همه برخوردهایش حاکی ازاین است که شخص آقای مصباح این کار را کرده که بسیار برای خودش بد است.برای خود اقای لاریجانی این کار خیلی زشت است.واقعا دلم می سوزد.حاج آقا که اساسا اهل این حرف ها نیست قسم خورد که به او بگو که بیخودی در دلش نماند و خیال نکند من کرده ام.ربطی به من ندارد.در این قصه کاری نداشتم.بچه های حاج آقا هم معمولا مراعات این مساله را باید بکنند که می کنند که نظرات ایشان باید دقیق اجرا شود و در حرم کارهایی از این قبیل انجام نمی دهند و واقعا هم هیچ موقع دنبال این کارها نبوده ایم.این طوری که نمی شودبه همین دلیل در صحبتی هم که درباره آقای هاشمی رفسنجانی کردم گفتم اگر بنا بود امر به معروف و نهی از منکر فیزیکی بکنیم باور کن خاتمی و تو را می زدیم تکه پاره می کردیم.اینجا که تهران نیست، اینجا قم است ، ولی ایشان اجازه این کار را به ما نداده است.ما حق نداریم روی کسی دست بلند کنیم و یا چیزی را پرتاب کنیم.برای چه این نسبت ها را به هرکسی که می خواهید می دهید؟خود بچه هایی هم که دهه فجر را می گرفتند ، مثلا آقایی که مسئول برنامه و همایش بود آدم های درستی هستند اصلا اهل این حرف ها نیستند.همیشه هم انقلابی و متدین بوده اند ، ولی شیوه های آقایان را قبول ندارند.