شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۹

روایت خبرنگار زن آمریکایی از قرآن خواندن

«کارلا پاور»، روزنامه نگار آمریکایی اخیرا کتابی با عنوان «اگر دریاها مرکب بودند» منتشر کرده که طی به آن ماجرای هیجان انگیز یک سال مطالعه قرآن در کنار پروفسور «محمد اکرم ندوی» از اساتید برجسته مطالعات اسلامی پرداخته است.
کد خبر : ۲۶۶۸۹۶

صراط : «کارلا پاور» روزنامه نگاری آمریکایی است که در دوران کودکی و نوجوانی خود حضور قابل توجهی در کشورهای خاورمیانه و آسیا داشته است. او در آن زمان در کشورهای ایران، افغانستان، هند، و مصر زندگی کرده است و پس از تحصیل در دانشگاه های ییل، کلمبیا، و آکسفورد، هم اکنون در نشریاتی همچون «تایم» و «نیوزویک» می نویسد.

«کارلا پاور» اخیرا کتابی با عنوان «اگر دریاها مرکب بودند» منتشر کرده است که طی به آن ماجرای هیجان انگیز یک سال مطالعه قرآن در کنار پروفسور «محمد اکرم ندوی» از اساتید برجسته مطالعات اسلامی پرداخته است. او می گوید: «به عنوان یک روزنامه نگار، سال ها از مسلمانانی می نوشتم که کارهایی را صورت می دادند؛ انقلاب می کردند، احزاب سیاسی می ساختند، می جنگدیدند، مهاجرت می کردند، لابی می کردند. من مشتاق فهمی بهتر از دین و ایمانی بودم که نیروی محرکه ی این اقدامات بود. گزارش های من به این مسائل اختصاص داشت که چگونه هویت مسلمان به طرز لباس پوشیدن یک زن یا مسیر شغلی یک مرد، اقتصاد یک روستا یا خط افق یک شهر شکل می دهد. حالا می خواستم در عقایدی سیر کنم که پشت این هویت وجود داشت».

او درباره تجربه خود می گوید:‌ «یک سال زندگی من در کنار شیخ و قرآن، لحظات فراوانی پر از فیض و برکت برایم به ارمغان آورد. درک اینکه چقدر با قرائت متن قرآن احساس حقارت می کردم، به من آرامش می داد... حتی با اینکه مسلمان نیستم، با این حال کلاس های قرآن برایم روزنه ای کوچک و آرامش بخش در مقابل زندگی روزمره بود که در آن پناه می جستم. بی اعتنایی شیخ به تمام معیارهای دخل و خرج، تسکین دهنده بود. تعطیلی دیروز وال استریت، نمره امتحان یا سایز پیراهن، و حتی خود خوشحالی؛ همه چیزها در مقابل این واقعیت که ما از نزد خدا می آییم و به سوی او باز می گردیم، اهمیتی نداشت. اینکه برخی چیزها دائما حقارت و ضعف انسان را به یاد او می آورند به شکل غریبی نیروبخش بود.

وجود در نظر شیخ، حلقه ای بود که خدا در انتها، آغاز و هر نقطه ی آن قرار داشت. هر روز او را به خدا باز می گرداند. ۳۵ نوبت در طول هفته (و گاهی بسیار بیشتر) او به نماز باز می گردد. در ایستادنش، زانو زدنش، پیشانی بر زمین گذاردنش، و دوباره ایستادنش، توجه خود را به مبدأ و مقصد خود رجوع می دهد... دانشمندانی که مواضع نماز مسلمانان را مطالعه کرده اند به این نتیجه رسیده اند که این حرکات مشوق آرامش و انعطاف است... نمازهای "اکرم" او را از نظر فرهنگی هم انعطاف پذیر کرده است، و انسانیتش را به انحای شگفت انگیزی گسترش داده است. عمل بازگشت، به سجاده اش، به قرآنش، و به متون قدیمی اش، غالبا به گسترش جهان بینی اش منجر شده است و نه محدودیت آن. وقتی از شیخ می پرسیدم چگونه می توانم فهم خود از قرآن را عمیق کنم، پاسخ او همواره طنین همان دستوری داشت که محمد شنید: "بخوان". ملازمت بر خواندن قرآن چیزی بود که او در آخرین جلسه به من گوشزد کرد. قرآن را بخوان، و دوباره بخوان. باز گرد».

وبسایت های Islamic Commentary و Islamic Monthly مصاحبه هایی با کارلا انجام داده اند که گزیده ای از آن را در ادامه می خوانید:

عنوان کتابتان را چگونه انتخاب کردید؟ آیا این عنوان واجد معنایی خاص برای شماست؟

این عنوان از خود قرآن است: «اگر تمام درختان زمین قلم بود، و دریا و از پس آن هفت دریای دیگر هم به کمک آن، مرکب می شد، کلمات خدا به پایان نمی رسد». اینکه این آیه را انتخاب کردم فقط به خاطر زیبایی آن نبود، بلکه پیام این آیه را هم که از کلمات بی پایان سخنان می گفت دوست دارم؛ به نظرم،‌ متناسب با گفتگویی یک ساله بین دو دوست بود!

ملاقات بین شما و شیخ «محمد اکرم ندوی» چگونه رخ داد؟ آیا او اولین کسی بود که قرآن را به شما آموخت؟ این آموزه ها چگونه الهام بخش شما شد؟

من و شیخ بیش از بیست سال پیش در یک اندیشکده در آکسفورد همکار بودیم، که در آن زمان هر دویمان دهه سوم زندگی مان را می گذراندیم. ما بر روی اطلسی درباره گسترش اسلام در جنوب آسیا کار می کردیم. من بخش های کوتاهی از قرآن را در دانشگاه خوانده بودم، اما فقط با حضور شیخ بود که توانستم به سراغ آیه های اساسی بروم. می خواستم تلاش کنم چگونگی خواندن قرآن را بفهمم، خواندن قرآن هم به عنوان کسی که به آن ایمان دارد، و هم به عنوان یک دانشمند اسلامی کلاسیک. علاقه ی واقعی ام تفسیر متن قرآن نبود، بلکه علاقه داشتم ملاحظه کنم چگونه متن قرآن زندگی این دانشمند و دیدگاهش راجع به موضوعاتی همچون جنسیت یا مهاجرت یا داعش را شکل می دهد.

در توضیح کتاب شما آمده است که بحث های شما با شیخ «در کافه ها، مهمانی های فامیلی، و جلسات سخنرانی پر از جمعیت» صورت گرفته است. آیا آموزش قرآنی شما زیر نظر شیخ عمدتا بیرون از کلاس درس بود؟ آیا شما با شیخ به مسافرت هم رفتید و کجاها رفتید؟

در زمان نگارش این کتاب، یک جورهایی شبیه مرید شیخ بودم: علاوه بر بحث های دو نفره ای که بر سر قرآن در کافه ها و کباب فروشی های آکسفورد داشتیم، دور تا دور انگلستان را به دنبال او در سخنرانی ها و کلاس هایش سفر کردم. در تعطیلات آخر هفته، او روزی ۸ ساعت تدریس می کند، شنبه و یک شنبه. دیدن اینکه چه طیف متنوعی از افراد در سخنرانی های او حاضر می شوند هیجان انگیز بود. یک بار گروهی شدیدا سیاسی و نسبتا خطرناک در «شرق لندن» جمع شده بودند تا سخنرانی اش درباره جهاد و شریعت را بشنوند.

وقتی درباره مسائل فقهی مرتبط با زنان صحبت می کرد، دختران نوجوان بی صبرانه از او می پرسیدند که آیا می توانند لاک ناخن بزنند و زیر ابروهایشان را بردارند یا نه. کلاس های همیشگی او درباره قرآن در «کمبریج» پر از افراد صاحب نظر جوان و اعضای مختلف خانواده بود، که سوالاتی متنوع از آتش جهنم گرفته تا بهار عربی از او می پرسیدند.

بخشی از هدف کتاب برای مبارزه با کلیشه های یکدست درباره اسلام این بود که او را به عنوان یک انسان تمام و کمال و همه جانبه نشان دهم.

برخی می گویند اسلام خشونت را ترویج می کند نه صلح را، و ظلم به زنان را تبلیغ می کند نه احترام به آنها را. پاسخ شما به این «متخصصان» و کسانی که حرفشان را باور می کنند چیست؟

به نظرم سوء تفاهم بزرگی در رسانه های غربی جریان دارد که بین آنچه برخی مسلمانان انجام می دهند و آنچه قرآن و حدیث می گوید خلط می کنند. من آنها را به مسئله ای ارجاع می دهم که همیشه مورد تاکید «شیخ اکرم» است: زمینه! زمینه! زمینه!

از نظر او، آیاتی که به یک اندازه مورد علاقه جهادگرایان و اسلام هراسان است و به کشتن کفار اشاره دارد، مربوط به لحظات بسیار خاصی در تاریخ صدر اسلام است. به نظر شیخ، این آیات را بایستی از دریچه ی لحظه ای قرائت کرد که بر حضرت محمد نازل شده است.

چرا قرآن اینقدر جنجالی است؟ آیا قرآن جنجالی تر از انجیل یا تورات است؟

هم عهد عتیق و هم خود تاریخ مسیحیت شامل نمونه های صریحی از خشونتی است که از جانب دین تایید شده است. اما این که کتاب قرآن به شکل منحصر به فردی جنجالی است بخاطر نحوه اجرای آن توسط اقلیتی از مسلمانان در زمان معاصر است، که آن را توجیهی مذهبی برای خشونت ورزی قرار می دهند. تفسیرهای افراط گرایانه از سنت اسلامی، در کنار ده ها دلیل دیگر از جمله زخم های مداخلات امپریالیستی در این منطقه، هم در گذشته و هم در حال حاضر، در شعله ور شدن آتش اختلافات جهان معاصر نقش دارد.

درباره حدیث چه چیزی از شیخ آموختید؟

حدیث به عنوان طرح مدون سنت پیامبر، یا اخلاقیات و عادات او، جایگاهی مرکزی در زندگی شیخ دارد. مشاهده این مسئله که یک نفر تلاش دارد در خانه ای آپارتمانی در آکسفورد مطابق زندگی پیامبر زندگی کند جذاب بود، او در هر مسئله ای از خوردن گرفته تا نحوه رفتار با مهمانان و رفتار با همسر یا پرورش دخترانش، به حدیث مراجعه می کند.

در مقدمه کتاب می گویید خواندن قرآن «باید پیش نیازی برای فهم انسانیت باشد». آیا احساس می کنید حالا و پس از یک سال خواندن قرآن در کنار شیخ، فهم بهتری از این جهان دارید؟

قطعا چنین است. قطعا چنین است. احساسم این بود که فقط درکی سطحی داشتم. یکی از چیزهایی که بی شک جهان من را واژگون کرد این بود که مدت زمان زیادی را با کسی گذراندم که واقعا یک زندگی خدامحورانه داشت و هم اکنون هم چنین زندگی ای دارد. این تجربه واقعا جهان بینی خودم را برایم افشا کرد. من هم مثل اکثر کودکان آمریکایی به گونه ای تربیت شده بودم که به خودم فکر کنم، نه الزاما پیش از هر کس دیگر، اما خودم را در مرکز جهان بدانم. اینکه می دیدیم شیخ شش دخترش را بزرگ می کرد و خودش هم زندگی اش را اینگونه جلو می برد که در یک جهان خدامحور قرار دارد، واقعا کشف بزرگی برایم بود.

در آموخته ها و بحث هایتان با شیخ چه چیزی بیش از همه شما را شگفت زده کرد؟

به نظرم از این مسئله شگفت زده شده بودم که چگونه تصوراتم از اینکه چه کسی محافظه کار است و چه کسی لیبرال، یا چه کسی پذیرا است و چه کسی نیست، واقعا محو شد. واقعا باید تصوراتم از مسئله طیف را به دور می ریختم. اولش که شروع کردم، به دیدن پروفسور دیگری در رشته مطالعات اسلامی در کمبریج رفتم و گفتم: «واقعا سر در نمی آورم، شیخ یک چنین طرفدار پروپا قرصی برای حقوق زنان است، و از طرفی هم به روز جزا و جهنم عینا باور دارد. نمی دانم او را کجای طیف باید قرار دهم.» و پروفسور گفت: «ببین، هیچ طیفی وجود ندارد، یک طرح از پیش آماده ی غربی را بر طرز تفکر شیخ منطبق نکن.»