جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۲ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۶

میرباقری: از انگ‌ها نمی‌ترسم

در گفتگوی بهروز شعیبی با داوود میرباقری مباحثی چون اهمیت فضاسازی در آثار نمایشی، شخصیت‌‌پردازی به دور از مصلحت اندیشی‌های بی‌اساس، بیان اعتقادات در قصه و نترسیدن از بیان این اعتقادات مطرح شد.
کد خبر : ۲۶۶۲۷۱
صراط: تاکنون 9 قسمت از مجموعه «دندون طلا» به بازار آمده است؛ مجموعه ای که بعد از «شاهگوش» دومین اثر داوود میرباقری برای شبکه نمایش خانگی است.

داستان سریال «دندون طلا» از نمایشی با همین نام گرفته شده که حدود 15 سال پیش به کارگردانی میرباقری روی صحنه رفت و اتفاقا به اثری پربیننده تبدیل شد.

«دندون طلا» داستانی تراژیک دارد که در لابه لای آن به اجتماع و زمانه نیز نگاهی انتقادی می اندازد. در خلاصه داستان این اثر آمده است که: «نیر» دختری مهاجر با پدری علیل ساکن حلبی آبادهای حاشیه شهر تهران و مشغول دوره گردی و دست فروشی است. او با پاسبانی به جرم سد معبر کردن درگیر شده و پا به فرار می گذارد و به قهوه خانه ای پناه می برد که پاتوق عده ای از لات و لوت های شهر است، صاحب قهوه خانه شخصی است به نام قنبر دیزل ملقب به «دندون طلا» که به نیر پناه می‌دهد. قنبر از شجاعت و پاکدامنی و زحمت کشی «نیر» خوشش می آید و نیر نیز از جوانمردی و حق طلبی او. این آشنایی منجر به عشقی آتشین شده که فرجامش بارداری نیر است. قهوه‌چی بعد از آنی که عشقش فروکش کرده است پشیمان شده و منکر بچه می شود… نیر وقتی با طینت ناپاک قنبر مواجه می شود تصمیم هولناکی می گیرد. او قصد دارد به کمک بچه ای که در شکم دارد از قهوه چی انتقام بگیرد.

نقش نیر را ستاره اسکندری و نقش قنبر دیزل را مهدی فخیم زاده بازی می کند. همچنین بازیگران دیگری از جمله حمیدرضا آذرنگ، حامد بهداد، باران کوثری، حسن پورشیرازی، سیروس گرجستانی، محسن قاضی مرادی، نادر سلیمانی و بهناز جعفری در این اثر به ایفای نقش می پردازند که از میان آنها ستاره اسکندری و بهناز جعفری در نمایش صحنه ای «دندون طلا» نیز روی صحنه رفته اند.

چندی پیش بهروز شعیبی نویسنده، کارگردان و بازیگر جوان سینما و تلویزیون ایران در گفتگویی که توسط خبرگزاری مهر برگزار شد در مقابل داوود میرباقری نشست و از محتوا و ساختار و مسایل تکنیکی و فنی سریال «دندون طلا» پرسید. وی همچنین نگاهی هم به دیگر آثار سینمایی و تلویزیونی میرباقری داشت و گفتگو پیرامون مباحث مختلفی شکل گرفت که در سه بخش از نظر می گذرانید.

در گفتگوی زیر شعیبی از فضاسازی های این اثر که به نوعی ایران قبل از انقلاب را بازسازی می کند و گریم ها و طراحی صحنه می پرسد و میرباقری از اهمیت جزیی ترین امور در یک سکانس و مخصوصا بازی هنروران می گوید و اینکه هرگاه فضاسازی سریال «دندون طلا» در پلان های مورد نظرش ضعیف درآمده است آنها را دور ریخته است. وی همچنین به سکانس های «مختارنامه» اشاره می کند که چگونه به خاطر ناهماهنگ بودن یک نفر در صحنه ای شلوغ، همه آن سکانس را دوباره تصویربرداری کرده است. میرباقری درباره حساسیت خود در حوزه میزانسن و حرکت افراد معتقد است که تصویر حکم کلام را دارد و ترکیب پلان ها جمله ای را می سازد که اگر ترکیب خوبی نباشد خروجی نهایی این عبارت هم قابل مفهوم و تاثیرگذار نخواهد بود.

میرباقری همچنین در بخش دیگری از این گفتگو بیان کرد که اجازه نمی دهد به خاطر مصلحت ها به اعتقاداتش خیانت کند و از بیان آنچه که فکر می کند درست است دست بردارد و حتی اگر به او برچسب بزنند، قرار نیست قصه و شخصیت ها فدای منفعت ها و مصلحت ها شوند. برای این منظور شخصیت یا داستانی را که به آن باور داشته باشد روایت می کند و توجهی به آنچه به او توصیه می کنند، ندارد.

این گفتگو را در زیر بخوانید:

بهروز شعیبی: «دندون طلا» جزو معدود کارهای تاریخی است که فضاسازی مناسبی درباره دوره زمانی (قبل از انقلاب) که داستان در آن می‌گذرد، دارد. گویی در این اثر بعضی از موقعیت هایی که ضرورتی نداشته است از طرف کارگردان دیده نشده است. ما گاهی مشابه این فضاسازی ها را به شکل ابتدایی و ناپخته در بعضی از آثار می بینیم و ارتباطی با آنها برقرار نمی کنیم، درواقع همان ابتدا متوجه می شویم که لوکیشن کار شهرک سینمایی است و یا بازیگران هنرور هستند اما در سریال «دندون طلا» فضاسازی ها به طور مناسبی شکل گرفته است به طور مثال علی رغم اینکه خانم ها در دوران قبل از انقلاب حجاب ندارند اما نمایش حجاب در سریال غیرمنطقی جلوه نمی‌کند. سوال من این است که چقدر با مشکلات و حتی محدودیت امکانات برای به تصویر کشیدن آن دوره زمانی مواجه بودید؟

داوود میرباقری: من در ایجاد فضاسازی سریال درگیری های فکری زیادی داشتم. اگر شما بخواهید در اثری نمایشی به تاریخ قبل از انقلاب بپردازید چه به لحاظ پوشش و لوکیشن و چه به لحاظ طراحی شخصیت ها با مشکلات زیادی مواجه خواهید شد. البته من بواسطه تجارب طولانی خود به مشکلات این حوزه هم عادت کرده ام. بخشی از آثار من در این سال ها تاریخی بوده است و همیشه باید سعی می کردم که این فضاها را قابل باور بسازم. به طور مثال اگر زمانی در یک پروژه می دیدم که هنروری در بک گراند یک صحنه فضای اثر را برهم زده و به انسجام آن صحنه آسیب زده است پلان مورد نظر را هر چقدر هم که مهم بوده است، از کار درمی آوردم.

این مساله مهمی است که بدانید وقتی می خواهید مخاطب را با خود همسفر کنید و به فضای دیگری ببرید باید فضا را برایش ملموس کنید یعنی آنچه را که خودتان تجربه کرده اید و با خاطرات تلخ و شیرینتان مرتبط است به گونه ای برای مخاطب بازسازی کنید که غیرقابل باور نباشد. فضای «دندون طلا» با جزییات کامل آن برای من قابل درک بود چون آن را دیده بودم و باید می توانستم برای مخاطب هم این محیط را به درستی خلق کنم. برای این فضاسازیِ درست حتی انتخاب لنز و زوایای دوربین هم اهمیت زیادی دارد. من آنقدر با لنز دوربین موقعیت های مختلف لوکیشن لاله زار را تست و چالش کردم تا نماها به گونه ای دربیاید که برای مخاطب تصنعی جلوه نکند. این مهم است که فضایی در بک گراند پیش نیاید که باعث جدایی من از مخاطبم شود، به باور مخاطب ضربه بزند و یا نتواند جان مطلب را به بیننده منتقل کند. اینها مجموعه تجاربی است که من به تدریج آموخته ام، به هرحال من همیشه بیشترین چالش را در صحنه های شلوغ و دکورهای تاریخی و با حضور هنروران این آثار داشته ام.

باید این را مدنظر داشته باشیم که حرکت بازیگران اصلی در پروژه های تاریخی کار را با مشکل مواجه نمی کند چون حرفه شان همین است و به راحتی می توان افکار خود را به بازیگر انتقال داد اما عده ای از هنروران از فضای حرفه ای دور هستند، گناهی هم ندارند چون برای این کار آموزش ندیده اند. شما باید در مواجه شدن با آنها حوصله کنید و وقت بگذارید و به گونه ای طراحی های خود را داشته باشید تا به باور تماشاگر نزدیک باشد. از این حیث من همیشه به چنین بخش هایی اهمیت بیشتری می دهم.

در «دندون طلا» پلان های بسیار خوب و مهمی داشته ایم که من آنها را به همین دلیل دور ریخته ام یعنی یک نفر در بک گراند رفتاری داشته که ناهماهنگ بوده و به زعم من باعث می‌شده است مخاطب از حس خود بیرون بیاید و به همین دلیل مجبور شده ام پلان را حذف کنم. البته من غیر از اینکه همیشه به صورت متمرکز به این پلان ها توجه می کنم، دو نفر دیگر را هم مامور می کنم که فضا را از وجوه مختلف کنترل کنند و اجازه ندهند که جزییات از دستمان دربرود، اما گاهی اجتناب ناپذیر است و درنهایت در مرحله انتخاب تصویر هدف مورد نظر خود را اعمال می کنید. این خروجی منوط به این است که شما پلان های اضافه برای جایگزین کردن داشته باشید و با برداشتن یک پلان، کار آسیب نبیند. به همین دلیل یکی از کارهای معمول من این است که پلان های اضافه ای را می گیرم که هنگام ترمیم با مشکلی مواجه نشوم.

در آثار من فضاسازی به این معنا که چه اشیایی باید در صحنه حضور داشته باشد، میزانسن افراد و حتی لنز دوربین از جمله مسایلی است که بیشتر مورد دقت قرار می گیرد. سریال «مختار نامه» از این حیث کار بی نقصی است، صحنه های شلوغ و پربازیگر این سریال بارها تکرار شدند. در صحنه هایی که شاید صد نفر در حال جنگ بودند اگر یک نفر کار خود را در لایه چندم پلان درست انجام نداده بود، من پروژه را نگه می داشتم و دوباره صحنه را تکرار می کردیم. تصویر از نظر من حکم کلام را دارد که در آن پلان ها که همان واژه ها هستند ترکیب می شوند و یک جمله را می سازند و اگر هر یک از این اجزا غلط باشند جمله تاثیرگذار و شکیلی نخواهیم داشت.

در آثاری از قبیل «دندون طلا» نیز همه اجزا به یک میزان اهمیت دارند و کار فراتر از ارتباط و مراوده با بازیگران اصلی یک پروژه است. گاهی پیش آمده است که درباره مشکل طراحی صحنه پروژه ای پرسیده ام و کارگردان به راحتی پاسخ داده است که مساله به طراح پروژه مربوط بوده است و باید مشکل را از او جویا شد درحالیکه طراح و سایر عوامل باید در خدمت کارگردان باشند. همه این جزییات به اندازه یک حرکت خوب در یک بازی کامل اهمیت دارد. برای موفقیت باید همه جزییات کار خود را به خوبی انجام داد وگرنه اثر دچار لکنت می شود و تاثیر لازم را نمی گذارد. این کارگردان است که در نهایت باید با توجه به شرایطی که دارد تصمیم درست را بگیرد تا از موانعی که بین او و تماشاگرش پیش می آید جلوگیری کند.

شعیبی: شما در انتخاب موضوع و قصه پردازی صلابتی را به خرج می دهید که می تواند به ضرر شخص شما به عنوان داوود میرباقری باشد. شما جز «معصومیت از دست رفته» دو اثر دیگر داشتید که به طور اختصاصی تری در آنها به شیعه پرداخته شده بود. در حالیکه شما می توانستید این قصه ها را به زمان پیش از اسلام ببرید و یا داستانی درباره پیامبران و یا بخشی از اسلام داشته باشید که بیننده فراگیرتری را جذب کند. پخش سریال «مختارنامه» در برخی از کشورها منع شد یا با توزیع آن مقابله شد که البته دلیلش کاملا مشخص است ولی اگر شخصیت های شما عام تر بودند شاید چنین اتفاقی رخ نمی داد. این انتخاب شما به عنوان یک کارگردان است که فصل مهمی از عمر خود را برای ساخت یک سریال براساس اعتقاداتتان گذاشتید. شما در «دندون طلا» هم انتخابی مشابه داشتید و آن را با فرهنگ عامیانه و مردم یک دوره خاص ساختید در صورتی که می توانستید این کار را نکنید و به جای «دندون طلا» اثر مدرن تری را بسازید مثلا به دنبال ساخت سریال پلیسی بروید، البته در آن صورت من دیگر به عنوان نسلی که تماشاخانه قبل انقلاب و اتفاقات بعد از انقلاب را ندیده ام، سندی به این زیبایی نداشتم که به دیگران نشان دهم و بگویم ما این دوره تاریخی را گذرانده ایم یا نمی توانستم این شناخت را داشته باشم که مناسبات، رفتار و کنش های افراد در این دوره های تاریخی به چه نحوی بوده است. درنهایت فکر می کنم شما با انتخاب این قصه ها دست به نوعی انتخاب زدید و از گزینه های دیگری صرف نظر کرده اید.

میرباقری: به نکته خیلی مهمی اشاره کردید، شاید تا به حال کسی درباره انتخاب موضوعات و شخصیت ها چنین سوالی از من نپرسیده بود. من در حوزه قصه های تاریخی به این نکته واقف بودم که انتخاب مختار و شخصیتی که می سازم، ممکن است موجب شود به من برچسب بزنند که قوم گرا هستم و یا به شکلی متعصبانه روی دیدگاه خاصی کار می کنم. با این حال اگر شخصیتی برای من جذاب باشد یا فضایی را دوست داشته باشم، اجازه نمی دهم مصلحت در کارم دخالت کند و فضای اثرم را تحت تاثیر قرار بدهد. من به واسطه مصلحت اندیشی ها به جریانی که باید بر اندیشه و داستانم حاکم باشد خیانت نمی کنم. سعی می کنم همه مصلحت ها و فضاهای پیرامونی را نادیده گرفته و ببینم ضرورت قصه‌ام چیست و شخصیت و یا بافت فکری و اعتقادی آن قرار است چه مساله ای را عنوان کند.

در سریال «دندان طلا» هم می توانستم مسیر قصه ام را به گونه ای طراحی کنم که برخی از انگ های کنونی را به من نزنند اما نمی شد و قصه باید در همین فضا شکل می گرفت و اگر به شکل دیگری حرکت می کردم به شخصیت های قصه ام و همچنین به تعلقات خاطر خود و دغدغه هایم خیانت کرده بودم. به هر حال ما با یک شیوه نمایشی سنتی برخورد نامناسبی داشته ایم و این برخورد به آن آسیب زد.

عنایت سرخوش یکی از شخصیت های اصلی قصه من بود که شغلش مطربی است و من نمی توانستم به واسطه اینکه ممکن است به من برچسب مطربی بزنند یا فکر کنند به چنین فضاهایی علاقه دارم این شخصیت را حذف کنم یا به خاطر دیگران صحنه های قهوه خانه را نمایش ندهم. ضرورت های قصه من خلق این فضاها را ایجاب می کند و این اجازه را نداشتم که به دلیل مصلحت اندیشی‌ها، فضای قصه را قربانی کرده و شخصیت داستانم را سر ببرم.

بنابراین وقتی شما به تفکری علاقه مند می شوید و یا زمانیکه شخصیتی را دوست دارید باید به شخصیت داستانتان اجازه زندگی کردن در فضای مورد نظر را بدهید و نباید مانع او شوید. اتفاقا در این شرایط سعی می کنید مشکلات شخصیت هایتان را از سر راهشان بردارید تا بتوانند حرکت کنند. این نکته بسیار مهمی است که ما تسلیم مصلحت اندیشی های موجود در جامعه به لحاظ ممیزی ها، عرف عمومی و یا اعتقادی نشویم و قصه و شخصیت ها را فدای منفعت ها و مصلحت ها کنیم.

شاید با این مساله مواجه شده باشید که وقتی قصه و فیلمنامه خود را به بعضی افراد نشان می دهید دائم بیان می کنند که باید قصه تغییراتی داشته باشد و بعد از بحث ها و چالش ها در توجیه ادعای خود می گویند «به نفع شما نیست» و من همیشه پاسخ می دهم که من مهم نیستم، بلکه شخصیتی که قرار است حرفش را بزند اهمیت دارد که باید بتواند مسیر پیش رویش را جلو برود. من هیچ گاه تسلیم شرایط و مصلحت اندیشی ها نشده ام.

شاید بد نباشد، بدانید که پیش از ساخت «مختارنامه» قصه دیگری به من پیشنهاد شد و قرار شد من آن را بخوانم تا ببینم، می توانم با آن ارتباط برقرار کنم یا خیر که آن را دوست نداشتم و در مجموعه مطالعات و تحقیقات مختار را پیدا کردم، با خود گفتم این شخصیتی است که به روحیات و دغدغه های من نزدیکتر است و می توانم با آن ارتباط برقرار کنم.

سوالی که پرسیدید وجه دیگری هم دارد و آن اعتقادی است که ما نباید از عرضه آن ابایی داشته باشیم. ما با عقیده ای زندگی می کنیم که مبنای فکری و جهان بینی ما را می سازد بنابراین اگر مطرح کردن این عقیده شرم دارد یا مشکلاتی را در بر داشته باشد اشکال در اندیشه ای است که من پذیرفته ام و اگر هم بیانش اشکالی ندارد ترسی هم وجود ندارد. من یک مسلمان شیعه هستم و به آن افتخار می کنم. از لحظه ای که من چشم باز کردم و جهان را فهمیدم، نام امام حسین (ع) را شنیده ام و در فرهنگی رشد کرده ام که دائم اسامی حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) بیان شده است. ما در این فرهنگ یاد گرفته ایم که وقتی می خواهیم، برخیزیم «یا علی» بگوییم. این شخصیت ها مبنای اندیشه ما را شکل داده اند و گفتن این مساله ترسی ندارد و حتی اگر من بدانم که با بیان عقیده ام مخاطب کمتری خواهم داشت باز هم باید بر اندیشه خود تاکید کنم. شما نمی توانید کاری را بسازید و انتظار تاثیرگذاری هم از آن داشته باشید درحالیکه بدان ایمان ندارید. من اگر شخصیتی را اصل قرار می دهم و دوست دارم درباره او حرف بزنم به این دلیل است که به او اعتقاد و ایمان دارم و شخصیت را با همه ضعف ها و قوت هایش و با همه وجودم دوستش دارم که در مورد «مختارنامه» بواقع اینگونه بود.

درباره شخصیت های «دندون طلا» هم باید گفت که من این شخصیت ها را دیده ام، با آنها زندگی کرده ام و مرام، منش، افکار و تلاش آنها را دیده ام و نمی توانم نسبت به آنها بی تفاوت باشم. بنابراین وقتی درباره آنها صحبت می کنم باید نسبت به اعتقادات خود وفادار باشم و نسبت به برچسب هایی که به من زده می شود نگرانی نداشته باشم. مهم این است که توانسته باشم حق مطلب را درباره شخصیت های فیلمنامه ام بیان کنم. در این صورت است که موفق بوده ام و اگر این اتفاق نیفتد باید به دنبال این بود که اشکال کار را پیدا کرد.

من اعتقاد دارم که در کارهای نمایشی، تصویری و... آنچه که از درون ما برمی خیزد از باورها و نگاه ما به جهان پیرامونی مان نشات می گیرد. ما هر اثری را که می نویسیم و خلق می کنیم بخشی از وجود خود را در آن قرار می دهیم. تنها ممکن است اسامی تفاوت داشته باشند یعنی زمانی مختار باشد و زمانی عنایت. به هر حال اینها بخشی از وجود ما هستند که بدان عشق می ورزیم و مجموعه جهان ما را می سازد که نمی توان از این تعلقات درونی به خاطر گفته های دیگران چشم پوشی کرد. ممکن است دیگران نظرات متفاوتی داشته باشند اما یک بُعد کار ما این است که جهان خود را برای دیگران عرضه کنیم تا ببینند چقدر قابل درک است و تا چه حد می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.

شاید من در زندگی خود به نقطه ای رسیده باشم یا ادراک و کشفی داشته باشم که بیانش برای مخاطب هم موثر باشد بنابراین بر مبنای یافته هایم و نوع نگاهم به جهان نمی توانم از شخصیت های مورد نظرم چشم پوشی کنم. طبیعی است که در کنارش محدودیت هایی را هم می پذیرم چون به نوعی اصالت اعتقاد دارم. به نظرم سخنی که از دل برخاسته باشد اگر صحیح باشد هیچ گاه مهجور نمی ماند. اکنون هم نگران نیستم که بعضی از کشورها نتوانستند «مختارنامه» را ببینند چون این شخصیت برای خود من و براساس درک و دریافتی که از جهان پیرامونم دارم حجت درستی بود و روزی جای خود را باز خواهد کرد. تنها نگرانی من این است که شخصیت ها به اندیشه ای که در پی بیانش هستم ضربه بزنند یا نتوانم از عهده مطلب به شکل فنی و ساختاری بربیایم. امروز بیهوده است که انتظار داشته باشید همه با شما موافق باشند و اگر ناب ترین اندیشه را هم در جهان به اشتراک بگذارید باز هم منتقدانی خواهد داشت. حتی خداوند هم چنین توقعی از بندگانش ندارد و زمانیکه قرار است اندیشه ای از سوی پیامبرانش عرضه شود چالش های بسیاری صورت می گیرد اما اگر خداوند به این چالش ها توجه داشت نمی بایست پیامبر خاتم را می فرستاد.

منبع: مهر