روایتی از مناظره شریعتمداری و اصغرزاده

محمد حسین رنجبران نوشت: یازده آبان روز ویژه ای است برای من ،یازده آبان نود و یک یعنی حدود هفت ماه مانده تا انتخابات ریاست جمهوری یازدهم با اصراری که به مسءولان سازمان داشتیم بالاخره قرار بر این شد مناظره هایی جدی برگزار کنیم در آستانه سیزده آبان پیشنهاد اولیه من حضور خانم ها ابتکار و رجایی فر بود اما خانم ابتکار نپذیرفت و گفت :"آقای رنجبران ما که جایی در تلویزیون نداریم و من هم برغم ارادت قدیمی به شما شرمنده ام نمی توانم بیایم و اعتماد کنم پیشنهاد من آقای اصغرزاده است "گفتم خانم دکتر با ایشون هم سلام و علیک و رفاقتی داریم اما شماره اش را گم کرده ام .گفت :"آلان من هم شماره او را ندارم اما شماره خواهرش را که همسر آقای امین زاده است به شما می دهم شماره اش را از او بگیر ."سریع تماس گرفتم و ابراهیم اصغرزاده را گیر آوردم پیشنهاد ما برای نشستن در کنارش حاج حسین شریعتمداری بود تا تماس گرفتم با اون لحن خاصش گفت :"حسین واقعا داری من رو دعوت میکنی توی برنامه زنده بخدا من ابراهیم اصغرزاده ام ..."گفتم :"آقای اصغرزاده می دانم من با علم و آگاهی و هماهنگی سازمان دارم شما رو دعوت میکنم اما خواهش میکنم یه جوری صحبت نکنید که این دریچه باز شده بسته شود .."قبول کرد اما حالا مونده بود حاج حسین شریعتمداری که اصلا زیربار نمی رفت کنار اصغرزاده بنشیند با هزار بدبختی بلاخره راضی اش کردم یادم نمی رود حاج حسن شایان فر بهم زنگ زد و گفت :"حسین آقا نمی دونم چه جوری این حاج حسین ما رو راضی اش کردی من که اصلا موافق نبودم "خلاصه هر دو آمدند و برنامه ای شد دو ساعته که بعد از مدتها بیننده ها را میخکوب کرد و البته خودم را هم میخکوب کرد به صندلی برنامه ،واقعا خدا بهم لطف کرد جز یک مورد سعی کردم در عین بی طرفی اجرا کنم ،بعد از برنامه ابراهیم اصغرزاده بهم گفت :"حسین انصافا فکر نمی کردم اینقدر عادلانه اجرا کنی "خیلی از رفقای اصلاح طلب بعد از برنامه پیامک زدند :"چهره ای ازت دیدیم که باورمان نمی شد البته این چهره را در غیر آنتن ازت می شناختیم اما روی آنتن نه "البته در میان این همه لطف دوستان من فقط به این فکر می کردم که مسءولیت خطیرم را درست انجام دهم هدایت فضایی جدید در آستانه انتخابات حساس ریاست جمهوری آنهم بعد از فتنه هشتاد و هشت فضایی که باید باز می شد و اعتمادسازی می کرد گرچه از سوی دوستان نواخته می شدم دوستان قدیمی که خودشان زیربار این بارسنگین نرفته بودند در جلسات مختلف لطف می کردند و می گفتند :"حسین رنجبران استحاله شده است و ..."برایم ناراحت کننده بود اما اهمیت نداشت چون انجام وظیفه مهم تر بود