پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۰ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۸
لنکرانی:

از احمدی‌نژاد دلخور شدم/ پدرم از سال ٥٤ مقیم آمریکاست/ جبهه پایداری بعد از برجام تقویت شد

برنامه خاصی برای هیچ انتخاباتی ندارم، از «هُلو» گفتن احمدی‌نژاد دلخور شدم، پدرم از سال ٥٤ مقیم آمریکاست، جبهه پایداری بعد از برجام تقویت شد و... از اهم نکات مصاحبه کامران باقری‌لنکرانی، وزیر اسبق بهداشت است.
کد خبر : ۲۶۵۸۸۶
صراط: روزنامه شرق گفت و گویی با کامران باقری‌لنکرانی، وزیر اسبق بهداشت انجام داده که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

 آقای احمدی‌نژاد عبارتی درباره شما به کار برد که باعث دلخوری شما شد. می‌خواهم از خودتان بپرسم چرا دلخور شدید، چون خیلی لفظ بدی هم نبود.

ایشان صحبتی کردند که من هم همان‌موقع گفتم فکر نکنم از باب تحقیر و تعرض این حرف را زده باشند، ایشان احتمالا برای ابراز علاقه این را گفتند و حالا هم گذشته است.

 ولی شما دلخور شدید.

بله، شاید بهتر بود ایشان با تعبیر دیگری محبت خود را نشان می‌دادند. گذشته‌‌ها گذشته و این کلام گفته شده و مربوط به شش سال پیش بوده است. 

 شما هیچ‌وقت دلخوری‌تان را به احمدی‌نژاد نگفتید؟

با توجه به اینکه بعد از این ماجرا من حدود ٣ روز وزیر بودم و اعتقادم این بود که در ایام مسئولیت نباید وقت‌مان را صرف حاشیه‌ها کنیم، نه. آخرین باری که ایشان را دیدم، سال ٨٩ بود که رئیس‌جمهور بودند. باز هم به خودم اجازه ندادم وقت ایشان و وقت هیچ مسئول اجرائی دیگری را بگیرم؛ ولی حالا اگر زمانی یک برخورد دوستانه داشته باشیم، شاید با هم صحبت کنیم؛ البته من باید بگویم اشکالی که در کشور وجود دارد این است که گاهی می‌خواهیم با تعابیر تند موضوع را کلا از اذهان پاک کنیم؛ برای نمونه در وقایع اخیر سیاسی یک نفر از سیاسیون گفته بودند فلان گروه مثل برنج دم‌نکشیده است و وقتی ایشان را دیدم گفتم یک نفر هم می‌آید به شما می‌گوید شما مثل ته‌دیگ می‌مانی. خب اینکه مشکل مردم را حل نمی‌کند. اگر ما بخواهیم با این تعابیر و متلک‌گویی دهان طرف مقابل را ببندیم، مشکلی از کشور حل نمی‌شود. الان هم متأسفیم که تندگویی بخشی از ادبیات جاری است و اصلا کار درستی نیست. 

  آخرین بار احمدی‌نژاد را در سال ٨٩، کجا دیدید؟

در ملاقات مردمی.

 برگردیم به رابطه شما و دولت نهم، بحث دیگری هم درباره شما و دیگرانی که کنار زده شدند، وجود داشت و آن هم نامه محرمانه‌ای درباره آقای مشایی است که تعدادی از وزرا آن را امضا کرده بودند و گویا شما هم جزء امضاکنندگان بودید. فکر می‌کنید این امضا چقدر در کنارگذاشتن شما مؤثر بوده است؟

قبل از اینکه پاسخ شما را بدهم، فکر می‌کنم بحث درباره گذشته باعث می‌شود وقت‌مان را تلف کنیم. الان کشور با مسائل زیادی مواجه است، ولی جریانی در داخل کشور به جای اینکه در برابر مسائل روز پاسخ‌گو باشد، بنا را بر این گذشته است که با ورق‌زدن گذشته، اذهان را از مسائل امروز غافل کند. اینکه هر اتفاقی در کشور بیفتد، بگوییم که قبلی‌ها خوب کار نکردند و غافل بودند، پاسخ‌گوی شرایط موجود نیست. شاید همان‌طور که گفته‌اند، گذشته چراغ راه آینده است؛ ولی این نباید باعث غفلت از امروز شود؛ اما درباره سؤال شما؛ آقای دکتر احمدی‌نژاد معتقد بودند در این سه دهه که از انقلاب می‌گذرد یک مطالبه مطرح شده است و آن هم حضور یک وزیر زن است و همه کاندیداهای ریاست‌جمهوری آن را به عنوان وعده انتخاباتی شعار می‌دهند. ایشان هم نظرشان این بود که ما باید این تابو را بشکنیم. چیز عجیبی نیست که ما در جمهوری اسلامی وزیر زن داشته باشیم.

  به شما دقیقا چه گفتند؟

چیزی که به من گفتند این بود که می‌خواهیم سه وزیر زن بگذاریم؛ یعنی وزارت بهداشت، وزارت آموزش‌وپرورش و وزارت رفاه. به من گفتند با دولت همکاری کن و پست‌هایی را هم به من پیشنهاد دادند که من گفتم استاد دانشگاه هستم و در شیراز تدریس و تحقیق و طبابت می‌کنم و پیشنهادهایی که می‌کنید جزء وظایفی نیست که من آمادگی پذیرشش را داشته باشم و آنها را نپذیرفتم. حالا اگر مطلب یا انگیزه دیگری بوده، ما مأمور به آن چیزی هستیم که شنیده‌ایم و نمی‌خواهیم تحلیلی فراتر از آن کنیم؛ اما در بحث معاون‌اول‌شدن آقای رحیم مشایی و بعد از پیامی که رهبری دادند، بخشی از دولت نهم نظرشان این بود که آقای دکتر احمدی‌نژاد باید زودتر این تغییر را انجام دهند و نامه‌ای را هم تهیه کردند. من تنها هم نبودم، بخشی از وزرا و معاونان رئیس‌جمهوری هم بودند که منجر به این شد که آقای دکتر احمدی‌نژاد، آقای مشایی را برداشتند. 

البته خانم دستجردی هم بعد از مدتی که با آقای احمدی‌نژاد اختلاف پیدا کردند، کنار گذاشته شدند.

ایشان نزدیک سه سال وزیر بودند و چند ماهی از دوره خودشان را به دلیل اختلاف‌نظری که با دولت داشتند، نتوانستند تمام کنند. 

 خیلی چیزها در دولت گذشته اتفاق افتاده است که ما دوست داریم درباره آن بیشتر بدانیم؛ مثل بحث اختلاف شما با معاون‌اولی رحیم مشایی. اینکه این اختلاف ریشه در چه داشت. شما در دوران چهارساله دولت اول آقای احمدی‌نژاد چه چیزی از ایشان دیدید که با این موضوع مخالفت کردید؟ آقای احمدی‌نژاد حلقه‌ای از نزدیکان خود داشت که فقط تعداد معدودی از وزرای دولت در آن جای داشتند. نسبت شما با این حلقه چه بود؟ نقش آن در تصمیم‌گیری‌هاچقدر بود؟

من تلاشم این بود که وزارت بهداشت را بدل به یک وزارتخانه تخصصی کنم. اگر شما به مسئولان دانشگاه‌هایی که منصوب دولت نهم بودند، نگاه کنید متوجه می‌شوید همه طیفی بودند. البته در این طیف اعضای حزب مشارکت را نمی‌بینید اما افرادی را داشتیم که به احمدی‌نژاد رأی نداده بودند، دور بعد هم به او رأی ندادند اما همکاران ما بودند و ما هم از آنها راضی بودیم. مجموعه برآورد وزارتخانه مثبت بود و ما سعی کردیم این وزارتخانه را به صورت تخصصی اداره کنیم.

 یعنی تصمیمات و فشار حلقه نزدیک به آقای احمدی‌نژاد روی وزارتخانه شما تأثیرگذار نبودند؟

تلاش من این بود که وزارتخانه بهداشت، وزارتخانه‌ای کم‌حاشیه باشد. در این تلاش هم تا حدودی موفق بودیم. وقتی جریان فتنه ٨٨ پیش آمد با اینکه ما کار خاصی نکردیم اما در مجموعه علوم پزشکی سراسر کشور آرامش داشتند چون مدیران ما با دانشجویان ارتباط خوبی داشتند و دانشجوها هم احساس نمی‌کردند مشکلاتشان را با روش‌های غیرمعمول بیان کنند.

 منظور شما این است به شما فشار می‌آمد که مستقل عمل نکنید؟

بالاخره افراد نظرات مختلفی دارند، الان هم می‌بینیم عده‌ای به کارهای خیلی تخصصی هم به شکل سیاسی نگاه می‌کنند.

  مثال می‌زنید؟

ترجیح می‌دهم به همین‌قدر بسنده کنم. اینکه سلایق سیاسی در کشور وجود دارد یک واقعیتی است و ترجیح می‌دهم روی این نکته تأکید کنم چه در دولت‌های آقای دکتر احمدی‌نژاد و چه در دولت یازدهم، هرجا که کار را به صورت تخصصی دیدیم و این کارها را با شائبه سیاسی مخدوش نکردیم، کارهایمان موفقیت‌آمیز بوده است. هر دولتی هزارو ٤٦ روز عمر می‌کند و این خیلی عمر کوتاهی است.

  وقتی که شما نامزد انتخابات ٩٢ شدید، آقای مصباح گفتند شما را به عنوان اصلح‌ترین فرد روی زمین می‌شناسند. مگر سابقه آشنایی شما با ایشان چقدر بود و ایشان را چقدر می‌شناختید؟

تعبیری که ایشان در مورد بنده به کار بردند، در مورد بحث نامزدی ریاست‌جمهوری بود و نه در مورد هر موضوعی. آن هم در بین کاندیداهایی که تا آن‌موقع مطرح شده بودند. این توفیق بزرگی است برای بنده که شخصیتی مثل ایشان از بنده تعریف کنند. ایشان شخصیتی هستند که از اصحاب سر مرحوم آیت‌الله‌العظمی بهجت بودند و آیت‌الله بهجت برخی از مطالب ازجمله اشعارشان را در اختیار افراد محدودی قرار دادند که یکی از آنها آیت‌الله مصباح‌ بود. وقتی این‌چنین شخصیتی از من این‌گونه تعریف می‌کند برای من افتخار است ولی باید اذعان کنم این یک چک سفیدامضا نبود. ایشان نظرشان را فرمودند و تأکیدشان این بود که بنده در بین آن کاندیداها باید این وظیفه را برعهده بگیرم. البته بعدا شرایط تغییر کرد و کاندیداهایی اضافه شدند و درمجموع چیزی که مهم بود، این بود که در انتخابات ٩٢ ما برای گفتمانی که مدعی دفاع از انقلاب اسلامی بود یک پرچم‌دار بیشتر نداشته باشیم و تصمیم بر این شد که برادر عزیزم دکتر جلیلی این زحمت را متقبل شوند. 

 چرا این تعبیر را درباره دیگران به کار نبردند.

من که از طرف ایشان سخنگو نیستم و باید از خودشان بپرسید. من از سال ٦٨ گاه‌گاهی حضوری خدمت ایشان می‌رسیدم. البته تناوب حضورم خیلی محدود بود و گاهی که ایشان به شیراز تشریف می‌آوردند زیارتشان می‌کردیم و ارتباطمان فرهنگی بود و ایشان بیشتر به عنوان یک معلم انقلاب در ذهن ما بودند که بیشتر غیرحضوری بود تا حضوری. در اولین سال مسئولیتم در وزارت بهداشت در روز استاد این توفیق را پیدا کردم از همه کسانی که رتبه استادتمامی در دانشگاه‌های علوم پزشکی سراسر کشور داشتند برای همفکری و یاری‌خواستن در حل معضلات نظام سلامت کشور دعوت کنم. آن موقع حدود ٩  استادتمام در دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور داشتیم که تقریبا همه آمدند. ازجمله همه وزیران بعد از انقلاب تشریف داشتند. البته برخی هم که آن موقع استادتمام نبودند ولی مسئولیت وزارت را برعهده داشتند مثل آقای دکتر پزشکیان نیز تشریف داشتند. در بحثی که با استادان داشتیم همه متفق‌القول بودند که باید در کار حرفه‌ای خودمان توجه بیشتری به مبانی معرفتی دینی کنیم. براین‌اساس، ما همکاری‌ای را بین وزارت بهداشت و مؤسسه امام‌خمینی برای تبیین مبانی معرفتی برقرار کردیم که منجر به برگزاری طرح معرفت شد که آثار خوبی هم داشت که بخشی از توانمندی کادر وزارت بهداشت در بحث اخلاق حرفه‌ای به این ارتباط برمی‌گردد.

 من جایی خواندم شما از سال ٥٧ با آقای مصباح در ارتباط بودید و به قم رفته بودید.

من در سال ٥٧ دانش‌آموز ١٣ساله‌ای بودم که چون زود به مدرسه رفته بودم در دبیرستان دانشگاه شیراز که متعلق به دانشگاه پهلوی آن روز بود درس می‌خواندم. فضای آن دبیرستان هم سیاسی بود و سریع متأثر از وقایع ٥٧ شد و من هم از نیمه دوم مهر به دلیل اعتصابات دیگر به مدرسه نرفتم تا انقلاب شد. ما آن سال شیراز بودیم و در آن سال با حضرت آیت‌الله مصباح مرتبط نبودم.

 یعنی ارتباط شما با ایشان از سال ٦٨ کلید خورد؟

آن‌موقع ایشان شیراز زیاد تشریف می‌آوردند. من شاگرد آیت‌الله حائری در شیراز بودم. وقتی آقای مصباح می‌آمدند معمولا میهمان ایشان بودند، آنجا فرصت‌هایی پیش می‌آمد که از نزدیک خدمت هر دو بزرگوار باشم. 

 فکر می‌کنید انتخاب شما به عنوان نامزد جبهه پایداری پیشنهاد ایشان بود؟

کسانی که با حضرت آیت‌الله مصباح کار کرده اند برخلاف تصویر ناصحیحی که از ایشان ساخته شده، می‌دانند ایشان بسیار مقید به اصول تشکیلاتی و کار جمعی هستند. چه در انتخابات مجلس نهم و چه ریاست‌جمهوری یازدهم نظر ایشان این بود که من نظری را ابتدابه‌ساکن اعلام نمی‌کنم و خودتان بررسی انجام بدهید بعد که به نتیجه رسیدید با هم بحث می‌کنیم. ما در جبهه پایداری قاعده‌ای داریم با عنوان شورای فقها که برجسته‌ترین‌شان آقای مصباح هستند و این قاعده را داریم که تصمیمات کلان جبهه پایداری باید به تصویب شورای فقها برسد. آن زمان هم نامزدی من در مجموعه شورای فقهای جبهه پایداری بررسی شد و با تصویب این شورا کار به اینجا رسید.

 ولی هم‌زمان گزینه‌هایی مانند آقای جلیلی و فتاح هم مطرح بودند.

 نه، آن‌موقع آقای جلیلی تأکیدشان این بود که احتمالا ثبت‌نام نکنند و ضرورتی نمی‌دیدند، اما وقایع بعدا به‌نحوی رقم خورد که ایشان صلاح دیدند ثبت‌نام کنند که بحمدالله این مسئولیت از دوش من برداشته شد. 

 چطور این اتفاق افتاد؟

مثلا احتمال داده می‌شد که بنده تأیید صلاحیت نشوم.

 آیا به‌طور غیررسمی به شما رسیده بود که ممکن است تأیید صلاحیت نشوید؟ آیا همین باعث شد به‌نفع آقای جلیلی کنار بروید؟

زمانی که تصمیم گرفتم به‌نفع جلیلی کنار بروم، در صحن شورا هنوز موضوع صلاحیت بنده مطرح نشده بود. ممکن هم بود که صلاحیت من تأیید نشود و احتمال آن وجود داشت. قرار بود فردی برگزیده شود که تفاهم بیشتری درباره او وجود داشته باشد.

  یعنی در جبهه پایداری در مورد شما اختلاف نظر وجود داشت؟ یا شما با آقای جلیلی اختلاف داشتید؟

من با ایشان اختلاف‌نظر نداشتم، فکر می‌کردم در مجموعه‌ای که صحبت از انقلاب اسلامی می‌کنند شاید حضور ایشان بتواند مجموعه بیشتری را همراه کند. چون نقش من بیشتر از جانب جبهه پایداری بود و این جبهه فقط جبهه مدافع انقلاب اسلامی نمی‌شد و جریان‌های دیگری هم بودند چه دانشجو، چه غیر دانشجو که تمایلشان به جناب آقای دکتر جلیلی بیشتر بود.

 نظرسنجی کردید؟

بله، هم نظرسنجی کردیم و هم برآوردی داشتیم بین فعالان سیاسی‌ای که می‌خواهند پرچم انقلاب اسلامی را به‌عنوان پرچم خودشان انتخاب کنند، نتیجه این بود که شاید نفوذ ایشان بیشتر باشد.

 یعنی به‌خاطر احتمال تأیید صلاحیت‌نشدن نبود که کنار رفتید؟

 عرض کردم که در کنار ثبت‌نام آقای جلیلی، صحبت ردصلاحیت من هم بوده است.

 در کجا؟

١٢ نفر شورای نگهبان ممکن است در جایی اظهارنظری کرده باشند. 

 شاید به گذشته و خانواده شما مربوط می‌شد؟

من در این مورد قضاوتی ندارم، ولی در بحث صلاحیت در انتخابات سال ٩٢ با انواع و اقسام کاندیداها روبه‌رو بودیم که بعضی از آنها مثلا وضعیت بنده را داشتند که فکر می‌کنم شورای نگهبان همه جوانب کار را می‌سنجید؛ درباره من در صحن رأی‌گیری نشد، ولی اگر می‌شد شاید رأی می‌آوردم شاید هم نه.

 آن‌موقع هم بحث خانواده شما مطرح شد و پدر شما مصاحبه‌ای انجام داده بود که ایشان عضو ساواک بودند که تکذیب کردند. فکر می‌کنید چقدر تأثیر داشته است؟

من که عضو شورای نگهبان نبودم و نخواهم شد چون رشته تخصصی من نیست و نمی‌دانم آنجا چه گذشته است، ولی فکر می‌کنم این موضوع نباید اهمیت زیادی داشته باشد چون الان خیلی از افراد هستند که خودشان را می‌کشند که یک راهی را پیدا کنند که در آمریکا حضور پیدا کنند، پدر من از قبل از انقلاب یعنی ١٣٥٤ مقیم آمریکاست و خود من هم قبل از انقلاب سفر کرده‌ام و یک سالی هم آنجا بوده‌ام و سال ٥٦ برگشتم و دیگر نرفتم. این امکان وجود داشته که با تلاش مختصری بتوانم به آمریکا برگردم که همین می‌توانست روند تحصیلی و رشد اجتماعی من را تغییر بدهد، اینکه یک نفر بماند و در شرایط جنگ حضور داشته باشد. برخلاف خیلی‌ها که به سختی برای فرزندان خود گرین‌کارت گرفتند و آنها را به مجامع علمی چسباندند، اما من این کار را نکردم و فکر نمی‌کنم این یک نقطه ضعف تلقی شود. 

 پدر را می‌بینید؟ 

بله، گاهی ایران می‌آیند و من می‌بینمشان. 

 در بحث انتخابات این بحث مطرح بود که اگر شما می‌ماندید و به‌جای آقای جلیلی کنار نمی‌رفتید، شاید نتیجه انتخابات به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد و برخلاف آنچه شما می‌گویید شاید نیروهای اصولگرای بیشتری روی شما به اجماع می‌رسیدند. 

اگر بخواهیم خیلی در گذشته بمانیم، از امروز غافل می‌شویم.

  انصراف تصمیم شخصی بود یا تصمیم جمعی؟ 

نه، تصمیم شخصی خودم بود.

  ولی بعدا تعبیری شبیه آنچه آقای مصباح درباره شما داشتند را ندیدیم درباره جلیلی به کار ببرند.

به‌هرحال از ایشان حمایت کردند و نکته مهم این بود که باوجود تفاوت در روش‌ها و هزینه‌های تبلیغی و کارهایی که گروه‌های مختلف انجام می‌دهند، ایشان رأی درخور‌توجهی آوردند و نوع آرای ایشان جذاب بود یعنی اینکه بالاخره یک مجموعه نه براساس موج جریان‌های موسمی بلکه براساس اعتقاد رأی دادند و این افتخار بزرگی است برای آقای دکتر جلیلی که نزدیک به پنج میلیون نفر به ایشان اعتقادی رأی دادند و هیچ هزینه‌ای هم نشد. من آن موقع برای کارهای تبلیغاتی ایشان به کرمانشاه رفته بودم؛ یکی از مسئولان ستاد یکی از کاندیداها به من گفت ما اینجا تابه‌حال ١٥ میلیارد تومان خرج کرده‌ایم، اما هزینه‌ای که ستاد دکتر جلیلی در آنجا کرده بود به ١� میلیون تومان هم نمی‌رسید. دفاتر ستاد‌ها هم جالب بود؛ دو نفر از کاندیدا‌ها شیک‌ترین ساختمان‌های شهر را کرایه کرده بودند و دفتر ستاد آقای دکتر جلیلی مثلا در یک مغازه مکانیکی بود. 

 خیلی از اصولگرایان بعدا به‌شدت منتقد عملکرد جبهه پایداری شدند که اگر با دیگران به اجماع رسیده بودند دولت به دست اصولگرایان می‌افتاد.

ما به انتقاد‌ها کاری نداریم. به نظر من انتخابات ٩٢ به‌راحتی قابل تحلیل نیست. برخی در آن انتخابات حضور داشتند و پیمان ائتلاف بسته بودند و تا آخر با هم رقابت کردند که من به آنها احترام می‌گذارم، نمی‌خواهم به شخص خاصی اشاره کنم، ولی اگر بخواهم کسی را مقصر بدانم قاعدتا وقتی سه نفر ائتلاف می‌کنند، ولی به‌نفع هم کنار نمی‌روند آن را باید بازخواست کرد. به نظر من انتخابات ٩٢ به یک تحلیل اجتماعی قوی‌تری نیاز دارد و بیشتر بحث هم این است که متأسفانه در فاصله سال ٨٩ تا ٩١ شاهد یک نوع دعوا و نزاع بین قوای مملکت بودیم که باعث شد بخشی از سرمایه اجتماعی حاصل‌شده از بین برود. وقتی مردم دعوای رئیس‌جمهور و قوه قضائیه و مجلس را دیدند باعث شد از سه گروه مکدر بشوند و نظرشان تغییر کند. آن چیزی که مهم‌ترین مؤلفه در انتخابات ٩٢ بود این بود که اکثریت مردم به دنبال نوعی آرامش و ثبات در کشور می‌گشتند.

  پس شما آقای احمد‌ی‌نژاد را به‌نوعی در ازبین‌رفتن این سرمایه اجتماعی و نزاع مملکتی و آرامشی که معتقدید از بین رفته بود، مقصر می‌دانید؟ 

وقایع سال ٨٩ تا ٩١ مؤثر بود. من فکر می‌کنم کل آن وقایع تلخ بود و نباید رخ می‌داد و همان‌موقع هم رهبری انقلاب تذکر دادند نباید کاری کنید که مردم ناامید شوند. 

 حضور عمومی و رسانه‌ای شما بعد از انتخابات ٩٢ خیلی کم‌رنگ شده است. حتی در جبهه پایداری هم کمتر از دیگران فعال هستید؛ آیا شکستن این سکوت بعد از دو سال به انتخابات آتی مجلس ارتباط ندارد؟ 

نه. من برنامه خاصی برای انتخابات مجلس و انتخاباتی دیگر ندارم.

 یعنی قرار نیست نامزد جبهه پایداری هم شوید؟ 

نه فقط جبهه پایداری، بلکه دوستانی که به من لطف دارند از من دعوت هم کرده‌‌اند، ولی من با توجه به شناختی که از خودم دارم فعلا وظیفه‌ای در این رابطه برای خودم قائل نیستم.

  بعد از قضیه برجام موقعیت جبهه پایداری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

فکر می‌کنم وضعیت جبهه پایداری بعد از برجام تقویت شد، نه تضعیف. پایداری جزء جریان‌هایی بود که به این موضوع به‌طور عمیق پرداختند و مبانی موضوع را مطرح کردند. جالب است خیلی از کسانی که حتی در مقام کارشناسی از برجام دفاع کردند، از متن ١٥ صفحه‌ای برجام اطلاع کافی نداشتند حتی بعضی ترکیب هیأت حل اختلاف را نمی‌دانستند که اگر چین و روسیه هم طرفدار ما باشند هیچ‌وقت امکان ندارد که در آنجا بتوانیم رأی اکثریت را به‌دست آوریم یا در بحث بازیافت ضایعات اتمی بدون قید زمان باید آن را تحویل دهیم. اینکه یک جریان در مجلس عمیق به این موضوع نگاه کند و مردم را در جریان قرار دهد هرچند به دلایل مختلف ذائقه اکثریت مجلس این باشد که آن را تصویب کند، خودش یک نکته مثبت است. باید این را بدانیم آینده کشور را جریان‌هایی رقم می‌زنند که بتوانند پشتوانه فکری داشته باشند. جریان جبهه پایداری به‌لحاظ اینکه یک پشتوانه معرفتی را پشتوانه کار اجتماعی خود قرار داده است از سایر جریانات متمایز است. 

اینکه یک جریانی این جهت‌گیری را مبتنی‌بر معارف دینی و باورهای اسلامی کند و همان‌چیزی که امام گفتند یعنی دین و سیاست را با هم ببینند، وجهه مثبتی برای جبهه پایداری است. اشکال ما الان این است که جبهه پایداری توان پاسخ‌گویی به تقاضای حرکت دینی اجتماعی را ندارد یعنی ما با توجه و محدودیت‌هایی که در امکانات و افراد داریم و مثلا خودم که الان در شیراز هستم و فرصت کافی برای حضور در جبهه پایداری ندارم. الان در شیراز ارجاعات طبی زیادی به من می‌شود که مجبورم به آنها پاسخ دهم. 

 پس با این تعبیر شما، ما باید در انتخابات بعدی شاهد اقبال بیشتر به جبهه پایداری باشیم! 

من فکر می‌کنم یکی از اشتباهات این است که ما به نتایج کوتاه‌مدت توجه کنیم. پیش‌بینی من این است که مجلس آینده مجلسی باشد که هیچ‌کدام از جریانات مطرح سیاسی، اکثریت مطلق را نداشته باشند. مجلس آینده مجلسی خواهد بود با گروه‌های درخورتوجه و اندیشه‌های متفاوت.

 فکر می‌کنید سهم پایداری کمتر می‌شود یا بیشتر؟

ما در دور قبل هم که کاندیدا معرفی کردیم، برای ٢٩ کرسی کاندیدا معرفی نکردیم و برای کمتر از ٢ کرسی کاندیدا داشتیم. بسیاری از این کاندیداها با دیگر کاندیداهای ائتلاف اصولگرایان یکسان بودند و کاندیدای اختصاصی محدود بودند. آنجا که ما کاندیدای اختصاصی داشتیم که الان هم در مجلس فعالیت می‌کنند تقریبا می‌توانم بگویم که ٧ درصد آرا را به دست آورده است. الان هم ادبیات من در مورد تحلیل انتخابات آتی مجلس این نیست که جبهه پایداری را جدای از بقیه جریان‌های اصولگرا بدانم و جبهه پایداری در این انتخابات، برخلاف مجلس نهم فهرست مستقلی نخواهد داشت.

 چرا؟ 

مجموعه دوستانی که در جبهه پایداری کار می‌کنند با سایر اصولگرایان به تفاهماتی رسیدند که ضرورتی ندارد که فهرست مستقلی بدهند. مجلس آینده مجلسی نخواهد بود که کسی خیال کند یک فراکسیون غالب بالای ٨ درصد خواهد داشت. نمایندگان مجلس نشان دادند که برخلاف نظرات حزبی هرجا ببینند مصلحت مهمی وجود دارد روی آن فکر می‌کنند و آرایشان متفاوت خواهد بود. اگر آرای مرتبط با برجام را تحلیل کنید، با مجموعه فراکسیون‌ها جور درنمی‌آید. این نشان می‌دهد فراکسیون‌های مختلف فکر کرده‌‌اند و فقط بر اساس فراکسیون عمل نکرده‌‌اند و بر اساس فهم و شناخت خودشان از مصالح کشور و تحقیقاتی که کرده‌اند رأی داده‌اند. مجلس آینده به مجلس اول یا سوم شباهتی خواهد داشت و نوعی تکثر آرا در آن خواهیم دید. فرصتی خواهد بود که کسانی که حرف‌های مستحکم‌تری دارند نه‌فقط صدای بلند و رسانه بیشتری دارند بتوانند در مجلس همراهان بیشتری پیدا کنند. 

 پس تصور شما این است که سهم «پایداری» یا هم‌فکران آنها در مجلس آتی کمتر خواهد بود.

 من اصلا فردی به موضوع نگاه نمی‌کنم. من به جریان فکری نگاه می‌کنم که مطالبه‌ای که الان در سطح جامعه وجود دارد این است که انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن باید پاسخ‌گوی نیاز‌های روزمره باشد و اگر هر جریانی این مطالبه را در مجلس آتی پاسخ‌گو باشد حتما آرای نمایندگان ولو اینکه از حزب و جریان دیگری به آنجا رفته باشند را می‌تواند در موضوعات کلان کشور همراه کند. باید نگاهمان به حق مردم متفاوت باشد. حق مردم همه‌جا محور است مثلا در همین قضیه ارزش پول ملی، به چه حقی دولت‌ها به خودشان اجازه می‌دهند که یک‌باره ارزش پول ملی پایین بیاید و سرمایه مردم کم شود. حق مردم ریشه‌های معرفتی دارد و ما حق نداریم آن را پایمال کنیم. اما اصلا با نظام‌های فعلی می‌توانیم این‌کار را بکنیم؟ اگر ما در اینها دگرگونی ایجاد نکنیم همیشه محکوم این جریانات خواهیم بود. یک روز در بند تورم و بیماری هلندی هستیم و روز دیگر درگیر رکود و افزایش بی‌کاری و کاهش تولید. چه اصلاح‌طلب باشیم و چه اصولگرا. ما به راه جدیدی نیاز داریم که این راه جدید به نظر من احتیاج به معرفت و فهم عمیق‌تری دارد. جبهه پایداری یکی از جریاناتی است که تفاوتش با بقیه این است که تلاش می‌کند... . 

 آیا به جایی هم رسیده است؟  

بله در همین موضوع وقتی برنامه دولت یازدهم را جبهه پایداری تدوین می‌کرد یکی از اقداماتش این بود که به این مطالب به صورت عمیق‌تری نگاه کند خروجی آن چه بود؟ بالاخره یک مطلبی آماده شده و اتفاقا به این دولت هم ارائه شده است که حالا اگر مورد توجه قرار نگرفته، حرف علیحده‌ای است. ما فکر می‌کنیم برنامه‌ای که جبهه پایداری برای دولت یازدهم نوشت یکی از بهترین برنامه‌هایی است که ریشه معرفتی دینی را برای حل معضلات اجتماعی مورد توجه قرار داده است. 

 خب چرا فهرست مجزایی نمی‌دهید تا بتوانید رأی بیشتری بگیرید و برنامه‌های خود را عملی کنید؟ 

 من عرض کردم گاهی ممکن است ما تقسیم‌بندی‌های سیاسی‌مان با تقسیم‌بندی‌های پاسخ‌گویمان متفاوت باشد. برای همین گفتم تا اعتقاد به این موضوع پیش نیاید و مجری آن این را باور نداشته باشد نمی‌تواند به نتیجه برسد.