به گزارش صراط نيوز محمد هاشمی در مصاحبه با ماهنامه مدیریت ارتباطات در مورد نحوه عملکرد صدا و سیما، حساسیت امام در مورد حفظ حریم خصوصی و حضور آیتالله هاشمی در عرصه سیاست نکاتی را عنوان کرده است که گزیده آن را در ادامه میخوانید:
*روزی خود آقای خاتمی تماس گرفتند و گفتند که شما مدارک و طرحتان را برای مدیریت صداوسیما بفرستید. گفتم من عرض کردم که بنا ندارم همکاری کنم و چیزی هم ندارم بفرستم. بعد از این تماس تلفنی، اخوی ما تماس گرفتند. ایشان به من گفتند محمد! تو جواب منفی دادی؟ گفتم بله. گفتند چرا؟ گفتم خب، علاقه ندارم. گفتند نه، اگر شما همکاری نکنید میگویند هاشمیها کارشکنی کردند. پس شما بپذیر. من هم گفتم شما برای من ولی هستید، هر دستوری بدهید من میپذیرم.
*صداوسیما شرکت سهامی نیست که مثلاً قوه قضاییه بگوید یک سومش مال من است. یک قوه مجاز نیست از صداوسیما علیه یک قوه دیگر استفاده کند. اینها همه فرمایشات امام در مورد صداوسیماست. یا در مورد مسائل شرعی امام حدود بسیار روشنی را گذاشتهاند، مثلاً فرض کنید حتی در گفتارهای رادیویی که ما سؤال میکردیم اگر زن و مرد یا دختر و پسر بنشینند با هم حرف بزنند، حکمش چیست؟ میفرمودند اگر اینها تحریکآمیز صحبت نکنند، اشکالی ندارد ولی اگر این گفتوگو، گفتوگوی تحریکآمیزی باشد، خلاف شرع است یا در مورد موسیقیها میفرمودند اگر متناسب با مجالس لهو و لعب باشد، حرام است. هر قدر هم میگفتیم شما مصداق تعیین کنید، میفرمودند علما حکم را میگویند، متخصصین باید تعیین مصداق کنند. امام مصداق نمیگفتند، موردی میگفتند. یا در مورد پوشش و مسائل مختلف، مطالب زیادی را من در این ۸ سال از حضرت امام دارم و اصولاً مبنای مدیریت ما هم در صداوسیما، عمدهاش نظراتی بود که از امام داشتیم، چون هنوز قوانین به این شکل مدون نشده بود، مرزها خیلی مشخص نبود.
*در خصوص حفظ حریم خصوصی و حیثیت افراد، امام فوقالعاده حساس بودند. یک هیأت هشت نفره از جنبش عدم تعهد همان سالهای اول جنگ برای میانجیگری جنگ به تهران آمده بودند. یکی از اعضای این هیأت، ضیاءالحق، رئیسجمهور پاکستان بود. رادیو در یک گفتار رادیویی ضیاءالحق را «ضیاءالباطل» خطاب کرد. امام برافروختند و گفتند شما مهمان دعوت میکنید که به او توهین کنید؟ ببینید اینها ملاکهایی بودند یا مثلاً وقتی که پرچم آمریکا را سپاه یا نیروهای نظامی روی زمین نقاشی کرده بودند و روی آن رژه میرفتند یا در بعضی مراسم میسوزاند و سیما تصویر آن را میگرفت و پخش میکرد، امام به ما اعتراض کردند و فرمودند که پرچم نماد ملت است، ما به ملت کاری نداریم، ما با دولت آمریکا در تعارض هستیم و جنگ داریم. با ملت آمریکا که جنگی نداریم، چرا شما احساسات ملت آمریکا را جریحهدار میکنید؟ دیگر این را نشان ندهید.
* اگر بخواهیم با محک ارزشهایی که امام تبیین کردهاند و اکثراً هم مکتوب هست و سوابقش در سازمان وجود دارد، صداوسیمای امروز را ارزیابی کنیم، به نظر من صداوسیما امروز رسانه ملی نیست، یک رسانه جناحی است، کاملاً وابسته به یک جناح است و رسانهای نیست که حیثیت و آبروی افراد را رعایت کند، یعنی رسانه عمومی نیست. صداوسیما اینها را زیر پا گذاشته و به آن اصلاً عمل نمیکند. صداوسیما رسانهای نیست که ضوابط شرعی را رعایت کند، یعنی از آن دانشگاه عمومی سراسری چیزی باقی نمانده است؛ فقط کلمه «سراسری» باقی مانده که آن هم پوشش سراسری دارد؛ دیگر نه عمومی است و نه دانشگاه. بدآموزی هم بسیار دارد. بعضی از برنامهها فاجعه است و هتک حرمت حیثیت و آبروی جامعه، بزرگان، کوچکان، اشخاص، گروهها و سازمانها را میکند و هیچ فرصتی هم به آنها نمیدهد که از خودشان دفاع کنند، در حالی که یکی از تأکیدات امام که مصوبه هم دارد این است که اگر کسی مورد ظلم قرار گرفت و هتک حرمت شد، باید از او اعاده حیثیت شود و به خودش هم اجازه داده شود بیاید و از خودش دفاع کند.
* آقای هاشمی شخصیتی است که هم دوست دارد و هم دشمن. یعنی نمیشود ما فکر کنیم آقای هاشمی نه دوست دارد نه دشمن، یا دوست دارد، دشمن ندارد یا بالعکس. خب، دوستانش علاقهمند هستند آقای هاشمی در حد تواناییهایی که دارد، در کنار انقلاب باشد و کمک کند. دشمنانش هم همیشه میخواستند آقای هاشمی را حذف کنند. بارها هم تلاش کردند حذف فیزیکی کنند اما موفق نشدند. در همان روزهای اول انقلاب آقای هاشمی شاید جزو دو یا سومین نفراتی بود که مورد سوء قصد قرار گرفت. وقتی نتوانستند حذف فیزیکی کنند، حذف شخصیتی میکنند. این پدیده تازهای نیست و از آن زمان شروع شده و همچنان ادامه دارد. الان دشمنان آقای هاشمی میخواهند آقای هاشمی وجود خارجی نداشته باشد.
* من معاون سیاسی شهیدرجایی در زمان نخستوزیری ایشان بودم. آن زمان شهید رجایی و آقای بنیصدر که رئیسجمهور بود، بر سر تعیین هشت وزیر از جمله وزیر امور خارجه اختلاف نظر داشتند و به نتیجهای نمیرسیدند. دفتر کار من و شهید رجایی کنار هم بود. در همان ایام شهید رجایی به اتاق من آمدند و گفتند بیا برویم بیرون. پرسیدم کجا برویم؟ گفتند «سرچشمه». آن زمان محل حزب در خیابان سرچشمه بود. در مسیر رفتن مشغول صحبت شدیم و یک وقتی دیدم در میدان آرژانتین هستیم. پرسیدم مگر قرار نبود به سرچشمه برویم؟ به جماران اشاره کردند و گفتند «سرچشمه» آنجاست. در جماران خدمت امام رسیدیم. شهید رجایی در حضور امام(ره) از من درخواست کردند مسؤولیت وزارت امور خارجه را بپذیرم. من قبول نکردم و گفتم نمیخواهم وزیر شوم. امام(ره) از شهید رجایی پرسیدند شما قبل از این جلسه با ایشان صحبت نکرده بودید؟ شهید رجایی گفت نه و میخواستم در حضور شما به ایشان پیشنهاد بدهم. من قبول نکردم اما در حضور امام قول دادم کمک کنم و پس از آن تا تعیین وزیر، سرپرست وزیر امور خارجه بودم.