جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۲ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۵:۳۷

بگذار رگ گردن بسیجی را در خیابان بزنند!

رگ گردن بچه بسیجی ها را اما بگذار در خیابان با تیغ بزنند؛ شکایت بچه های بسیج را از شما بخاطر قصور در وظیفه، امام (ره) پیش خدا خواهد برد که آنها در عمل به بند "میم" وصیتنامه او رو سفید از آب در آمده اند، رو سفید.
کد خبر : ۲۶۳۶۶

به گزارش صراط نيوز به نقل از سرویس وبلاگستان مشرق، نویسنده وبلاگ اسکاپل در جدید ترین مطلب خود نوشت: توأم با داغی هوا، بازار بسیجی کشی هم داغ است بحمدالله! برادران نیروی انتظامی، آسوده بخوابید که این دم نوحه بسیجی ها در شب عملیات والفجر ۸ که "بسیجی جان فدا می آید / سوی کرب و بلا می آید" هنوز هم از بسیجی شیر می سازد و خط می شکند. اما برادران قوه ...! شما آسوده نخوابید و بدانید که ما یقه شما را در پیشگاه خدا خواهیم گرفت. اینجا از شما توقعی نداریم و صلاح هم نمی دانیم توقعی داشته باشیم!

بدانید که اگر کسی هست که در برابر هجمه دشمن به قصد تضعیف قوای جمهوری اسلامی، با تعصب سینه سپر می کند، آن ماییم. ما دهان شماتت دشمن را می شکنیم و آن شب که کسی یک کلمه در شماتت نظام و مسئولین آن بگوید، خوابمان نمی برد. رگ گردن بچه بسیجی ها را اما بگذار در خیابان با تیغ بزنند؛ شکایت بچه های بسیج را از شما بخاطر قصور در وظیفه، امام (ره) پیش خدا خواهد برد که آنها در عمل به بند "میم" وصیتنامه او رو سفید از آب در آمده اند، رو سفید.

دیروز در صفحه فیس بوک یک بسیجی دیدم کسی او را تهدید به کشتن و قطعه قطعه کردن و... کرده بود! تا صبح به بلاهت آن شخص در تهدید یک بسیجی به شهادت، فکر می کردم و به مظلومیت بچه بسیجی ها در این گناه آباد بی انتها. آه! که شهادت برای انقلاب اسلامی شرف بسیجی و تنها سهم او از بسیجی بودن است. اما بهتر از این را سید شهیدان اهل قلم گفته که "شهادت جانمایه انقلاب اسلامی است". از آن بسیجی که با ترکش بمبهای ناپالم روسی و فرانسوی در جزایر مجنون در خون می غلطید تا این بسیجی که در خیابانهای تهران با چاقوی منکرات در خون خود می غلطد فاصله ای هست علی الظاهر، اما جبهه عوض نشده است. جبهه، جبهه است و بسیجی، بسیجی و خون، خون!

"شهادت جانمایه انقلاب اسلامی است" چه در سال ۶۰ در خرمشهر و هویزه، چه در سال ۹۰ در خیابانهای تهران. نسبت ما را با کربلا هم همین شهادت و خون برقرار می کند و اینجا دیگر صحبت از فاصله سال ۶۰ و سال ۹۰ نشان از بی معرفتی ماست. ما باکی از زدن به دل تیغها نداریم که ارباب ما حسین (ع) باک نداشت؛ او در رجز بلندی که برای تاریخ خوانده از تیغها خواسته تا او را دریابند تا معروف دین جدش بر زمین نماند و به منکر شرع او عمل نشود. این رجز، عَلَمی است که حسین (ع) تا قیامت بر زمین کوبیده تا راه را به هر که هوای اسلام در سر دارد نشان بدهد. آه! از کوتاهی همت ما بازماندگان و بلندی همت راه یافتگان که بعد از چهارده قرن در رکاب فرزند حسین (ع) به او لبیک گفتند...

ما باکی از کشته شدن نداریم که ما صد بار جان می دهیم برای اسلام و انقلاب و ارزشهای آن. ما چاقوی منکر را بر گلوی خود با افتخار می پذیریم تا منکری که اسلام منع کرده تقبیح شود و معروفی که به آن توصیه کرده، تحسین. ما لحظات خود را برای وصول به شهادت می شماریم و از اینکه مرگ در بستر به سراغ ما بیاید به خدا پناه می بریم. مرگ هر ساعتی که ما را دریابد مقدمش گرامی است. چه بعد از آن کسی بخواهد داد مظلومیت ما را بستاند و چه نخواهد. "شهادت جانمایه انقلاب اسلامی است" و خونی که به پای ارزشی از ارزشهای انقلاب اسلامی ریخته می شود، مایه رو سفیدی است. اما شجاعت بسیجی در این بازار حکایت دیگری است. شجاعت، از توکل بر خدا و غیرت در دین خدا مایه می گیرد و اگر کسی جای دیگری دنبال آن می گردد اشتباه رفته است. آن طلبه بسیجی بیست و چند ساله ای که در نیمه شب سینه سپر می کند و برای زدودن منکر در جمع چاقو کشها پا می گذارد، بازوی امام عصر (عج) است، حجت اسلام است به معنای واقعی. "حجت الاسلام" آنست که عملش برای اهل اسلام حجت باشد.

شجاعت او از غیرت او در دین خدا و بی تابی اش در برابر منکر آب می خورد و هر چند رسائل و مکاسب خوانده، آنجا رسائل و مکاسبش همه آنچیزی نیست که به کار او می آید که اگر می آمد، خمینی (ره) ریش سفیدان حوزه را بعد از بعد از پنجاه سال به وصیتنامه های بچه بسیجی های نوزده ساله و بیست ساله حواله نمی داد. آن طلبه بسیجی بازوی امیرالمؤمنین (ع) است. از بزرگی شنیدم غیرت امیرالمؤمنین (ع) در دین آنچنان بود که رگی که در میان پیشانی آنحضرت بود از شنیدن یا دیدن منکر متورم می شد.

اما هر کسی را در این دار بلا و امتحان در برابر دین خدا تکلیفی هست و هیچکس در این میدان معاف نشده است. آن مادر و پدری که دختر و پسر خود را روانه اجتماع می کنند در قبال دین خدا و در قبال جامعه اسلامی مکلفند چه خود بدانند و چه ندانند، چه عشق عفاف را از خردسالی در دل او کاشته باشند و چه عشق جلوه گری و فسق را. از همه بیشتر مسئولند، از همه. تاوان اباهه گری پدارن و مادرانی که از عمل به تکلیف شانه خالی کرده اند را پاکان تا کی باید با خون بدهند؟ تاوان بی شعوری آن پدری را که موقع بیرون رفتن دخترش از منزل، خود موهای او را می آراید چند خون باید بدهد؟ تاوان بی اعتنایی فرزندان جامعه اسلامی به احکام اسلامی را چند خون باید بدهد؟ تاوان سستی امثال نگارنده در تهذیب نفس را چند خون؟

تاوان جهل آن مسئول فرهنگی را که از سر تکلیف بعد از سی سال برای فرهنگ سازی در امر حجاب و عفاف بودجه می بندد اما ذره ای در دل احساس اشمئزاز از منکر و فسق ندارد را چند بسیجی باید بپردازند؟ ای اهل قرآن! شما را بخدا قرآن بخوانید. الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان... خداست که ایمان را نزد شما محبوب ساخته و آنرا در دلهایتان آراسته و هموست که کفر و فسق و معصیت را نزد شما زشت جلوه داده. قرآن بخوانید تا نزد خودتان رسوا شوید! می دانید چرا بدتان نمی آید از فسق و معصیت؟ چون این دست خداست و خدا این را از دلهای شما بیرون کرده.

چاره ای کنید برای خود. می دانید چرا آن بسیجی جوان با شجاعت تمام، رگهای گردن خود را در تاریکی نیمه شب به تیغ منکر می سپارد و باکی ندارد و شما آسوده در منزل خود خفته اید؟ چون دست توفیق خدا با اوست. چون دلش نورانی است. چون از معصیت بدش می آید... اولئک هم الراشدون فضلا من الله و نعمة.