پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۱ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۷

علی مسعودی: ننه‌ام را به خندوانه می‌آورم!

نویسنده و کمدین این روزهای کشورمان درباره سختی‌های مسیر هنری‌اش گفت: من در سال٩۴ به تهران نرفتم بلکه ٢٠سال است که آنجا هستم و باید بگویم در این کار له شدم حالا هم محبوبیتم در خندوانه از لطف خداست.
کد خبر : ۲۵۹۸۲۴
صراط: به علیرضا مسعودی یا همان علی مشهدی خودمان که زنگ زدم، فکر می‌کردم باید سه روز پشت سر هم گوشی از دستم نیفتد و پیامک پشت پیامک بگذارم تا این چهره محبوب این روزهای خندوانه وقت بکند و جواب بدهد! اما برعکس تصورم همین که خودم را معرفی کردم، با استقبال او قرار مصاحبه گذاشته شد و به فاصله چند ساعت در تحریریه روزنامه میزبانش بودیم. بماند که خود بچه‌های خبرنگار هم کلی ذوق کردند و بیشتر از وقت مصاحبه‌مان به سلفی‌گرفتن گذشت! اما روی باز و خوش علی مسعودی این نوید را به همه ما داد که باز هم هنرمندی از دل مردم در شهرمان رویید تا با بازی و خنده‌هایش به مشهدی‌بودنمان دلگرم شویم.

* همه دوست دارند بدانند که بعد از خندوانه قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ احساس نمی‌کنید محبوبیتی که پیدا کردید کار را برایتان سخت می‌کند؟

ببینید چون خودتان هم از بچه‌های مشهد هستید، می‌دانید که ما ارادت زیادی به امام رضا(ع) داریم. من در تمام نوشته‌هایم ابتدا می‌نویسم به نام خدا و بعد گوشه سمت راست را با یا ضامن آهو تمام می‌کنم. در اصل یک جور امضایم است. خودم ١4سال پیش در شرایط خیلی بدی بودم در اوج ناامیدی رفتم پشت پنجره فولاد امام رضا(ع) دستم را نزدم به پنجره فولاد، بلکه پشتم را چسباندم و احساس کردم امام رضا(ع) باید پشتم باشد، مثل پدری که از بچه‌اش حمایت می‌کند. از همانجا هم گفتم یا امام‌رضا(ع) من بنده گناهکاری هستم شما ضامنم باش که هر چه از شما خواستم به من بدهی تا خدا هم به‌واسطه شما به من بدهد، به‌همین واسطه هم اگر خوردم زمین، حکمتی بوده اگر هم بلند شدم حتما به خاطر امام رضا(ع) بوده است. الان هم آمدم تا بگویم یا امام رضا(ع) من را به خودم واگذار نکن. نهایت محبوبیت من شاید یک‌ماه و دوماه باشد اما باید در این مدت مواظب باشم تا دل کسی را نشکنم و کسی را ناراحت نکنم. البته بگویم فعلا یک قرارداد سینمایی هم بستم.

* این محبوبیت این روزها دست وپاگیرتان نشده است؟

بالاخره وقتی از خانه بیرون می‌آیم، می‌دانم که قرار است چه شود همین دیشب حرم بودم، حسابی دورم شلوغ شده بود خب خوشحالم که زائران تا این حد از دیدنم لذت می‌بردند و می‌خندیدند.

* خب خودتان با این محبوبیتی که پیدا کردید اگر کسی در مشهد استعداد هنری داشته باشد، کمکش خواهید کرد؟

می‌گویند هر کسی طاووس خواهد جور هندوستان کشد. قسمت هر کسی همان می‌شود. من در سال٩4 به تهران نرفتم بلکه ٢٠سال است که آنجا هستم. باید بگویم در این کار له شدم حالا هم محبوبیتم در خندوانه از لطف خداست. با خودم می‌گویم همین که شب جمعه برنامه‌ام پخش شد خیلی‌ها گفتند که برای بابام فاتحه خواندند. این 4٠میلیون نفر که برنامه را دیدند حتما ٢٠میلیون نفر یک فاتحه را خوانده‌اند. وقتی که می‌گویم ننه مریض است و برای سلامتی ننه دعا کنید، بالاخره دعای ١٠نفر مستجابت می‌شود که همین من را بس است. از پریروز که به مشهد رسیدم اولین کاری که کردم این بود که سر خاک بابام رفتم و خیلی‌ها آمدند و همانجا در خواجه اباصلت برایش دعا خواندند.

* قبول دارید که در خندوانه نویسنده‌ها موفق‌تر از بازیگران شدند؟

ببینید تمام بزرگان می‌گویند فیلم‌نامه یا داستان مهم‌ترین بخش است. شما هیچ وقت نمی‌توانید زیر آسمان شهر یک را با زیر آسمان شهر سه مقایسه کنید، تمام بازیگر‌های موفق دنیا به این دلیل است که فیلم‌نامه قوی داشتند ما هم در اینجا ثابت کردیم که ایده و فکر، خیلی در دیده‌شدن یک انسان و بازیگر نقش و تاثیر دارد.

 

* خودتان از قدم‌های اول با رامبد جوان بودید؟

نه. ببینید من یک دور‌همی دارم که بیشتر دوستان هنرمند را دعوت می‌کنم و یک آبگوشت می‌گذارم. از مجید خدایی ورزشکار بگیرید که به خانه من می‌آید تا سعید نعمت‌ا... و بیشتر بازیگران دیگر. من هم شروع می‌کنم به خاطره تعریف‌کردن که آن‌ها هم می‌خندند.١٠سال پیش برای اولین‌بار رامبد به خانه من آمد و تا ٢شب هم داشتم خاطره تعریف می‌کردم. فردایش به من زنگ زد و گفت من هنوز از دیشب نخوابیدم و یاد چرت‌وپرت‌های تو که می‌افتم، مدام می‌خندم. علی من یک روز یک برنامه می‌سازم و تو می‌آیی و تمام این خاطرات را برای دیگران تعریف می‌کنی و مردم خواهند خندید

 

* جای کدام بازیگر را در استندآپ‌کمدی خندوانه خالی می‌بینید، یعنی فکر می‌کنید جای رضا عطاران یا مهران مدیری خالی نیست؟

برای این سوال جوابی ندارم به هر حال فکر کنید پشت رضا عطاران ٢٠سال عقبه است یا مهران مدیری یک تک‌سرفه کند همه ایران می‌خندند در صورتی که ما از همه جایمان هم صدا در بیاوریم، لبخند هم نمی‌زنند! و همه این تفاوت‌ها را نشان می‌دهد. مثلا مدل روشن‌شدن ماشین بابام را اگر مهران مدیری دربیاورد همه می‌میرند از خنده، اما واقعا نمی‌دانم اگر می‌آمدند چه اتفاقی می‌افتاد.

 

* برای فینال مادر را نمی‌برید پیش خودتان؟

شاید ننه را بردم البته اگر رای بیاورم.

 

* دیدیم ورزشکاران را هم در برنامه خندوانه آورده بودید چقدر برایتان ورزش اهمیت دارد؟

ببینید در محله ما چیزی به نام فوتبال معنی نداشت. ما عاشق ورزش‌های رزمی بودیم. اگر چهارجفت دستکش بوکس در مشهد بود، دوجفتش دست ما بود. یادم هست آن زمان یک زمین خرابه بود که ما در آن بوکس کار می‌کردیم. الگوی ما مایتاکسون بود. وقتی که او شکست خورد یک افسردگی در محله ما راه افتاد اما حساب کنید مایکل داگلاس سال٩٠ مایتاکسون را شکست داده بود، آن وقت که اینترنت نبود حتی ویدئو هم قاچاقی می‌گذاشتیم به خدا یک ماه بعد فیلمش در محله ما آمده بود و همه در خانه یکی از بچه‌ها جمع شده بودند و ٢٠نفر نشسته بودیم و شکست او را نگاه می‌کردیم.


منبع: روزنامه شهرآرا