صراط: یک تحلیلگر آمریکایی ضمن بررسی احتمالات مطرح در خصوص مذاکرات چند روز آینده در وین میان ایران و گروه 1+5، تلاش برای دستیابی به توافق با ایران را بهترین گزینه میخواند و تأکید میکند: شکست در مذاکرات، اعتبار آمریکا را زیر سوال میبرد.
«ربکا دیویس گیبنز» تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل که در حال حاضر برای دفاع از رساله دکترای خود در دانشگاه جرج تاون آمریکا با موضوع «سیاست رژیم منع گسترش هستهای» آماده میشود، در مقالهای به بررسی انتقادها و پیشنهادها درباره مذاکرات هستهای غرب با ایران بر سر برنامه هستهای این کشور پرداخت.
وی در این مقاله با عنوان «مخاطرات بزرگ توافق هستهای با ایران» تأکید میکند: افرادی که به مذاکرات و توافق احتمالی آمریکا و ایران بر سر برنامه هستهای، با بدبینی مینگرند و مخالف چنین توافقی هستند، انتقاداتی چند را مطرح میکنند: از جمله اینکه این توافق ایران را قادر خواهد ساخت تا در آینده بمب اتمی بسازد؛ آمریکا نباید "اجازه" غنیسازی اورانیوم را به ایران بدهد؛ و اینکه توافق احتمالی، بر خلاف رویه معمول و سنتی آمریکا درباره عدم اشاعه سلاحهای کشتار جمعی است. با این وجود این منتقدان، به ندرت راهحل و جایگزین مناسب و روشنی را ارائه میدهند. از سوی دیگر در شرایطی که باید گفت جایگزین و راهحل بهتری از مذاکره و توافق با ایران وجود ندارد، بسیاری هنوز حامی یک گزینه هستند: استفاده از اقدام نظامی برای از بین بردن تأسیسات هستهای ایران. اما، این گزینه، غیر سازنده و مخرب خواهد بود.
این تحلیلگر آمریکایی معتقد است: مذاکرات کنونی و توافق پیشرو، برای خط مشی آمریکا در حوزه عدم اشاعه سلاحهای هستهای موفقیتی بزرگ در کارنامه این کشور خواهد بود، و باید توجه داشت که چنین موقعیتی با همراهی قدرتهای بزرگ جهانی و مطابق با هنجارهای بینالمللی مربوط به مسائل اتمی، به دست آمده است. با در نظر داشتن همه جوانب، مذاکره بهترین گزینه برای آمریکا محسوب میشود. اما در مقابل، تهاجم نظامی منجر به افزایش تمایل و اشتیاق ایران برای ساخت سلاحهای هستهای خواهد شد و در بهترین حالت، برنامه اتمی ایران را برای دورهای کوتاه به تعویق خواهد انداخت.
وی میافزاید: رویکرد درازمدت آمریکا در خصوص موضوع عدم اشاعه تسلیحات کشتار جمعی همواره بر "پافشاری بر مواضعش" استوار بوده است. ایالات متحده این کار را از دو طریق انجام میداده است؛ اول، حفظ و ارتقای رژیم عدم اشاعه؛ دوم تلاش برای متمایل و متقاعد ساختن کشورهای غیر عضو معاهده به پیگیری و رسیدن به منافعشان از طریق پذیرش این رژیم. این راهبرد پایدار مبتنی بر رهبری این رژیم بوده است (رژیمی که آمریکا آن را ایجاد و برقرار ساخته)، ساختاری که آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)، معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT)، و گروه تأمین کنندگان هستهای (the Nuclear Suppliers Group)، و نیز دیگر ابزارهای رسمی و غیر رسمی را شامل میشود. این ساختار و سیاستهای ویژهی عدم اشاعهی آمریکا، منافع کشورهایی که اقدام به گسترش برنامههای هستهای کردهاند را در نظر داشته است.
آمریکا نمیتواند دیگر کشورها را مجبور کند تا با اهدافش همسو شوند
بنا به تحلیل این کارشناس مسائل بینالملل، « راهبرد مذکور اغلب اوقات، به منظور تأثیرگذاری بر محاسبات دولتهای خارجی و نیز پیشبرد نتایج پایدار و موثق، مستلزم انتظار برای زمان مناسب، مانند دورهی تغییرات در رهبری سیاسی یا تغییرات استراتژیک، میشود. برای نمونه، آمریکا در مورد آفربقای جنوبی، آرژانتین و برزیل، از طریق دیپلماسی بلند مدت فشرده که همراه با تلاشها برای محدود ساختن کسب فنآوری هستهای میشد، رژیم عدم اشاعه را ارتقا بخشید. اما این اقدامات تنها زمانی نتیجه داد که رهبران کشورهای مذکور به این نتیجه رسیدند که دست کشیدن از ساخت سلاح هستهای و پیوستن به رژیم و معاهده منع گسترش تسلیحات، گزینهای پربارتر و جذابتر از خارج بودن از این رژیم است. لیبی نیز پیش از آن که در نهایت متقاعد به پذیرش الزامات رژیم عدم اشاعه شود، برای سالها هدف سیاستهای قهرآمیز و سرکوب گرانه بود. اتفاق مشابهی نیز درباره کشورهایی چون مصر، اندونزی، و کشورهای تازه به استقلال رسیده شوروی سابق نیز مصداق داشته است. هر چند که پرونده هر کدام از این کشورها، منحصر به فرد است، اما درسی مشترک در همه آنها برای خط مشی آمریکا نهفته است، و آن اینکه، آمریکا نمیتواند کشورها را مجبور سازد تا با اهداف عدم اشاعه این کشور، همسو و همراه باشند. اما بر عکس، این کشور در اثرگذاری در منافع بازیگران دیگر به طوری که پذیرش رژیم عدم اشاعه را در چارچوب مصالح ملیشان بدانند، موفق بوده است».
دیویس در بخش دیگری از مقاله خود بدون در نظر گرفتن این نکته که ایران سالیان سال است که به تعهدات خود بر اساس انپیت پایبند بوده، مدعی میشود: پس از اتفاقات رخ داده برای پرونده ایران از سال 2002 به این سو، رهبران ایران بر مواضع خودشان برای دستیابی به ظرفیت غنیسازی پافشاری کردهاند. مزیت توافق احتمالی با ایران در این است که به 1+5 اجازه میدهد تا "با ایستادن بر روی مواضعشان"، ایران را به سمت همکاری با NPT، سوق دهند، در عین اینکه شرایطی را برای این کشور فراهم میکنند که همکاری با آژانس را جذابتر و پر منفعتتر به شمار آورد. در حالی که رهبران فعلی ایران، به ظاهر، مشتاق و مایل به این تعهدات و همکاریها هستند، تنها این زمان است که میزان نشان خواهد داد که آیا این تمایل منجر به تعهدی پایدار خواهد شد یا خیر. درست به همین دلیل است که رژیم راستی آزمایی شدید، با پشتیبانی تهدید به پیامدهای جدی (در صورت نقض تعهدات)، می بایست از عناصر کلیدی هر گونه توافق نهایی با ایران باشد.
گزینه نظامی از هر جهت غیرقابل قبول است
این تحلیلگر آمریکایی با رد هرگونه احتمال برای بهرهگیری از گزینه نظامی علیه ایران تأکید میکند: حملات نظامی علیه تأسیسات ایران تقاضای ایران برای برخورداری از یک برنامه تسلیحات هستهای را افزایش داده، چشمانداز توافق از طریق مذاکره را تضعیف کرده و امکان نظارت بر برنامه هسته ای ایران در آینده را به شدت کاهش می دهد. در حالی که توافق میتواند احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته ای را به مدت یک دهه و یا بیشتر به تعویق بیاندازد، حمله نظامی می تواند باعث شود تا در عرض چند سال ایران به سلاح دست یابد و علاوه براین مردم و جمعیت ایران را علیه آمریکا بسیج میکند.
وی در پایان مینویسد: عدم دستیابی به توافق با ایران همچنین میتواند اثرات منفی بسیاری در درازمدت بر روی تلاشهای مربوط به عدم اشاعه هستهای داشته باشد. این شکست میتواند روایتی را ایجاد کند که ضمن آن رهبران آینده آمریکا بتوانند چهارچوب توافق شده و شکست خورده با کره شمالی و نیز شکست مذاکرات با ایران را بهانهای قرار دهند تا مدعی شوند دیگر مذاکره با دیگر کشورهایی که به فناوری هستهای دست یافتهاند و به دنبال پیشرفت هستهای هستند، فایدهای ندارد. چنین روایتی می تواند مسیر را برای اقدامات نظامی در آینده هموارتر سازد. علاوهبراین، شکست مذاکرات با ایران و عدم دستیابی به توافق این پیام را منتقل خواهد کرد که آمریکا نمیتواند مذاکره کننده قابل اعتمادی باشد و اعتبار آمریکا را زیر سوال ببرد.
«ربکا دیویس گیبنز» تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل که در حال حاضر برای دفاع از رساله دکترای خود در دانشگاه جرج تاون آمریکا با موضوع «سیاست رژیم منع گسترش هستهای» آماده میشود، در مقالهای به بررسی انتقادها و پیشنهادها درباره مذاکرات هستهای غرب با ایران بر سر برنامه هستهای این کشور پرداخت.
وی در این مقاله با عنوان «مخاطرات بزرگ توافق هستهای با ایران» تأکید میکند: افرادی که به مذاکرات و توافق احتمالی آمریکا و ایران بر سر برنامه هستهای، با بدبینی مینگرند و مخالف چنین توافقی هستند، انتقاداتی چند را مطرح میکنند: از جمله اینکه این توافق ایران را قادر خواهد ساخت تا در آینده بمب اتمی بسازد؛ آمریکا نباید "اجازه" غنیسازی اورانیوم را به ایران بدهد؛ و اینکه توافق احتمالی، بر خلاف رویه معمول و سنتی آمریکا درباره عدم اشاعه سلاحهای کشتار جمعی است. با این وجود این منتقدان، به ندرت راهحل و جایگزین مناسب و روشنی را ارائه میدهند. از سوی دیگر در شرایطی که باید گفت جایگزین و راهحل بهتری از مذاکره و توافق با ایران وجود ندارد، بسیاری هنوز حامی یک گزینه هستند: استفاده از اقدام نظامی برای از بین بردن تأسیسات هستهای ایران. اما، این گزینه، غیر سازنده و مخرب خواهد بود.
این تحلیلگر آمریکایی معتقد است: مذاکرات کنونی و توافق پیشرو، برای خط مشی آمریکا در حوزه عدم اشاعه سلاحهای هستهای موفقیتی بزرگ در کارنامه این کشور خواهد بود، و باید توجه داشت که چنین موقعیتی با همراهی قدرتهای بزرگ جهانی و مطابق با هنجارهای بینالمللی مربوط به مسائل اتمی، به دست آمده است. با در نظر داشتن همه جوانب، مذاکره بهترین گزینه برای آمریکا محسوب میشود. اما در مقابل، تهاجم نظامی منجر به افزایش تمایل و اشتیاق ایران برای ساخت سلاحهای هستهای خواهد شد و در بهترین حالت، برنامه اتمی ایران را برای دورهای کوتاه به تعویق خواهد انداخت.
وی میافزاید: رویکرد درازمدت آمریکا در خصوص موضوع عدم اشاعه تسلیحات کشتار جمعی همواره بر "پافشاری بر مواضعش" استوار بوده است. ایالات متحده این کار را از دو طریق انجام میداده است؛ اول، حفظ و ارتقای رژیم عدم اشاعه؛ دوم تلاش برای متمایل و متقاعد ساختن کشورهای غیر عضو معاهده به پیگیری و رسیدن به منافعشان از طریق پذیرش این رژیم. این راهبرد پایدار مبتنی بر رهبری این رژیم بوده است (رژیمی که آمریکا آن را ایجاد و برقرار ساخته)، ساختاری که آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)، معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT)، و گروه تأمین کنندگان هستهای (the Nuclear Suppliers Group)، و نیز دیگر ابزارهای رسمی و غیر رسمی را شامل میشود. این ساختار و سیاستهای ویژهی عدم اشاعهی آمریکا، منافع کشورهایی که اقدام به گسترش برنامههای هستهای کردهاند را در نظر داشته است.
آمریکا نمیتواند دیگر کشورها را مجبور کند تا با اهدافش همسو شوند
بنا به تحلیل این کارشناس مسائل بینالملل، « راهبرد مذکور اغلب اوقات، به منظور تأثیرگذاری بر محاسبات دولتهای خارجی و نیز پیشبرد نتایج پایدار و موثق، مستلزم انتظار برای زمان مناسب، مانند دورهی تغییرات در رهبری سیاسی یا تغییرات استراتژیک، میشود. برای نمونه، آمریکا در مورد آفربقای جنوبی، آرژانتین و برزیل، از طریق دیپلماسی بلند مدت فشرده که همراه با تلاشها برای محدود ساختن کسب فنآوری هستهای میشد، رژیم عدم اشاعه را ارتقا بخشید. اما این اقدامات تنها زمانی نتیجه داد که رهبران کشورهای مذکور به این نتیجه رسیدند که دست کشیدن از ساخت سلاح هستهای و پیوستن به رژیم و معاهده منع گسترش تسلیحات، گزینهای پربارتر و جذابتر از خارج بودن از این رژیم است. لیبی نیز پیش از آن که در نهایت متقاعد به پذیرش الزامات رژیم عدم اشاعه شود، برای سالها هدف سیاستهای قهرآمیز و سرکوب گرانه بود. اتفاق مشابهی نیز درباره کشورهایی چون مصر، اندونزی، و کشورهای تازه به استقلال رسیده شوروی سابق نیز مصداق داشته است. هر چند که پرونده هر کدام از این کشورها، منحصر به فرد است، اما درسی مشترک در همه آنها برای خط مشی آمریکا نهفته است، و آن اینکه، آمریکا نمیتواند کشورها را مجبور سازد تا با اهداف عدم اشاعه این کشور، همسو و همراه باشند. اما بر عکس، این کشور در اثرگذاری در منافع بازیگران دیگر به طوری که پذیرش رژیم عدم اشاعه را در چارچوب مصالح ملیشان بدانند، موفق بوده است».
دیویس در بخش دیگری از مقاله خود بدون در نظر گرفتن این نکته که ایران سالیان سال است که به تعهدات خود بر اساس انپیت پایبند بوده، مدعی میشود: پس از اتفاقات رخ داده برای پرونده ایران از سال 2002 به این سو، رهبران ایران بر مواضع خودشان برای دستیابی به ظرفیت غنیسازی پافشاری کردهاند. مزیت توافق احتمالی با ایران در این است که به 1+5 اجازه میدهد تا "با ایستادن بر روی مواضعشان"، ایران را به سمت همکاری با NPT، سوق دهند، در عین اینکه شرایطی را برای این کشور فراهم میکنند که همکاری با آژانس را جذابتر و پر منفعتتر به شمار آورد. در حالی که رهبران فعلی ایران، به ظاهر، مشتاق و مایل به این تعهدات و همکاریها هستند، تنها این زمان است که میزان نشان خواهد داد که آیا این تمایل منجر به تعهدی پایدار خواهد شد یا خیر. درست به همین دلیل است که رژیم راستی آزمایی شدید، با پشتیبانی تهدید به پیامدهای جدی (در صورت نقض تعهدات)، می بایست از عناصر کلیدی هر گونه توافق نهایی با ایران باشد.
گزینه نظامی از هر جهت غیرقابل قبول است
این تحلیلگر آمریکایی با رد هرگونه احتمال برای بهرهگیری از گزینه نظامی علیه ایران تأکید میکند: حملات نظامی علیه تأسیسات ایران تقاضای ایران برای برخورداری از یک برنامه تسلیحات هستهای را افزایش داده، چشمانداز توافق از طریق مذاکره را تضعیف کرده و امکان نظارت بر برنامه هسته ای ایران در آینده را به شدت کاهش می دهد. در حالی که توافق میتواند احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته ای را به مدت یک دهه و یا بیشتر به تعویق بیاندازد، حمله نظامی می تواند باعث شود تا در عرض چند سال ایران به سلاح دست یابد و علاوه براین مردم و جمعیت ایران را علیه آمریکا بسیج میکند.
وی در پایان مینویسد: عدم دستیابی به توافق با ایران همچنین میتواند اثرات منفی بسیاری در درازمدت بر روی تلاشهای مربوط به عدم اشاعه هستهای داشته باشد. این شکست میتواند روایتی را ایجاد کند که ضمن آن رهبران آینده آمریکا بتوانند چهارچوب توافق شده و شکست خورده با کره شمالی و نیز شکست مذاکرات با ایران را بهانهای قرار دهند تا مدعی شوند دیگر مذاکره با دیگر کشورهایی که به فناوری هستهای دست یافتهاند و به دنبال پیشرفت هستهای هستند، فایدهای ندارد. چنین روایتی می تواند مسیر را برای اقدامات نظامی در آینده هموارتر سازد. علاوهبراین، شکست مذاکرات با ایران و عدم دستیابی به توافق این پیام را منتقل خواهد کرد که آمریکا نمیتواند مذاکره کننده قابل اعتمادی باشد و اعتبار آمریکا را زیر سوال ببرد.