صراط: آهنگ پشتوی «دا زموژ زیبا وطن» (این زیبا وطن ما) معروفترین سروده حماسی افغانستان در نیم قرن گذشته است که احساسات پر شور میهن دوستی را در میان مردم افغانستان بر انگیخته است.
در این سروده، زیبایی افغانستان با لیلا، جان و ایمان مقایسه شده است.
این آهنگ ملی از حنجره مردی شنیده شد که 30 سال است صدای با احساس و گرم او خاموش و رخ در نقاب خاک کشیده است.
اولمیر اگر چه متولد افغانستان نبود ولی از وقتی که به افغانستان آمد، عاشق این کشور شد و دیگر حاضر نشد که به «پاکستان» برگردد و حتی نامزد خود را که دختر عمویش یا بنا به قولی دخترخاله وی بود و در «پیشاور» به انتظارش نشسته بود، هرگز ندید و آرزوی ازدواج با وی را با خود به گور برد و دیگر هم ازدواج نکرد و تا پایان عمر در کابل تنها زندگی کرد.
اولمیر در سال 1308 خورشیدی، در روستای «نوتیا» واقع در حومه شهر «پیشاور» پاکستان به دنیا آمد.
پدرش «سید احمد» به کشاورزی اشتغال داشت، اولمیر 2ساله بود که ابتدا مادر و 6 ماه بعد پدرش را از دست داد.
او پس از این، دوران کودکی را در نزد عمویش سپری کرد.
هر چند که «عنایتالله شهرانی»، در جلد اول کتاب «ساز و آواز در افغانستان» این احتمال را هم مطرح کرده است که شاید وی در پیشاور به دنیا نیامده باشد و بنا بر برخی نقل قولها در منطقه «شینوار» افغانستان و از قریه «ده بالا»باشد.
خود اولمیر در گفتوگو با «عبدالوهاب مددی» که بخشی از آن در کتاب «سرگذشت موسیقی افغانستان» نقل شده به صراحت تأکید کرده است که برای اولین بار نزد استاد «جعفر علی خان کلارنت نواز» شاگرد شدم تا این که روزی توسط یکی از دوستان که آوازم مورد پسند او واقع شده بود به رادیو پیشاور معرفی شدم و به عنوان نعت خوان در آن رادیو شروع به هنر نمایی کردم.
اولمیر در ادامه همین گفتوگو، این بخش از زندگی خود را چنین شرح داده است: من پس از آن که در ایام کودکی پدر و مادرم را از دست دادم ، به هیچ چیز نمیتوانستم علاقه پیدا کنم جز آواز های غم انگیز موسیقی، همان بود که آهسته آهسته علاقه ام به موسیقی فزونی گرفت و بیشتر آهنگهای نعتیه را با خود زمزمه میکردم تا این که 10 سال از عمرم بدین سان گذشت.
اولمیر به مدت چهار سال در رادیو پیشاور آواز خوانی میکرد اما به خاطر اختلافات خانوادگی با عمویش، در سال 1325 خورشیدی در زمان دولت «محمد ظاهر شاه»، پاکستان را ترک کرد و به افغانستان آمد.
اولمیر با یکی از دوستان خود برای تماشای جشن استقلال افغانستان از پیشاور به کابل آمد. او وقتی کابل را دید و با برخی از هنرمندان کابل آشنا شد، دیگر حاضر نشد افغانستان را ترک کند لذا تا آخر عمر در این کشور زندگی کرد.
البته روایت عنایت الله شهرانی از حضور اولمیر در افغانستان قدری متفاوت است. او در کتاب «ساز و آواز در افغانستان» آورده است که اولمیر برای اولین بار در قریه «میرزا علی آباد سرخرود ننگرهار» دیده شده است و در آغاز ورود به افغانستان در منزل «سید امیر خان» مشهور به «نگران» کارگری میکرد.
براساس این روایت، زمانی که سید امیرخان از سرخ رود به «دهنه غوری بغلان» کوچ کرد، اولمیر از او جدا شد و به دنبال سرنوشت خود رفت.
آنچه مسلم است این که اولمیر در کابل با «حاج عبدالکریم افریدی» آشنا و با کمک او به رادیو کابل معرفی شد. مسئولان هنری و استادان موسیقی رادیو کابل وقتی صدای اولمیر را شنیدند، او را به عنوان آواز خوان دائمی رادیو پذیرفتند و وی کارش را به عنوان آواز خوان پشتو در رادیو کابل آغاز کرد.
یکی دیگر از کسانی که در معرفی اولمیر به رادیو و رشد و استعدادش نقش اساسی داشت میتوان از «ملنگ جان» یکی از شاعران و ترانه سرایان معروف پشتو نام برد که در آن زمان مشغول جمعآوری و تنظیم سروده محلی پشتو بود.
ملنگ جان بعدها ترانههای زیادی برای اولمیر نوشت که از معروف ترین آنها میتوان از شعر «دا زموژ زیبا وطن- دا زموژ لیلا وطن» نام برد که از معروف ترین ترانههای حماسی و ملی افغانستان است.
خود اولمیر نیز در این باره گفته است: آوازم مورد پسند استادان موسیقی رادیو کابل واقع شد و به عنوان آواز خوان دائمی رادیو کابل قبول شدم چنان که همه روزه به من برنامه میدادند و گاهی غزلهای به زبان اردو نیز میخواندم.
اولین آهنگی که از اولمیر در رادیو کابل شنیده شد، آهنگی بود که خودش ساخته بود و شعرش از ترانه سرایی به نام «گلستان» بود.
این آهنگ با مطلع «د عاشقی په دریاب دوب شوم» آغاز میشد که مفهومی اجتماعی داشت.
وقتی آواز اولمیر از رادیو کابل به گوش مردم و هنرمندان موسیقی رسید، مورد تحسین واقع شد و به تدریج هنرمندان زیادی بر دورش حلقه زدند و آنگونه که عبدالوهاب مددی آواز خوان و پژوهشگر موسیقی افغانستان نوشته است: عده ای از هنرمندان خوب چون «محمد ایوب»، «سید علم»، «طلا محمد»، «نعمت الله»، و جمعی دیگر پیرامون او حلقه زدند و از دستاوردهای هنری او استفاده کردند.
اولمیر علاوه بر این که در آواز خوانی و موسیقی مهارت داشت شعر را نیز خوب می شناخت و آنگونه که «بشیر سخاورز» نویسنده و پژوهشگر افغانستان میگوید: اولمیر با وجودی که به صورت مستقیم فقط با موسیقی سروکار داشت اما شعر هم جز ابزار کار وی به شمار می رفت، او به شاعران و سخنوران دلبستگی عجیبی داشت و به شعر ارج میگذاشت.
دوستی اولمیر با «سیلاب» شاعر گرانمایه افغانستان، او را واداشت تا در انتخاب اشعار دقت زیاد به خرج دهد و در ضمن شعرهای خود سیلاب را که به حق از بهترین شاعران زمانش بود، برای آهنگ هایش برگزیند.
از فعالیتهای مهم دیگر اولمیر در رادیو کابل، سرپرستی و تنظیم آهنگهای پشتو بود که با همکاری ملنگ جان شاعر، آهنگهای میهنی، حماسی و اجتماعی زیادی را تهیه و تنظیم کرد که برخی را خودش اجرا و برخی را به سایر آواز خوانهای پشتو میسپرد تا اجرا کنند.
به باور بسیاری از کارشناسان موسیقی افغانستان، اولمیر نقش ارزندهای در ثبت آهنگهای «لوبه»، «چهاربیت» و داستان داشت و در اجرای غزل و موسیقی پشتو یکهتاز میدان بوده است.
لقب استادی در موسیقی افغانستان، یک لقب آکادمیک است و بعد از تأیید اساتید موسیقی، و بررسی وزارت فرهنگ افغانستان، این لقب به هنرمندان موسیقی اعطا میشود.
به همین منظور اداره موسیقی افغانستان در سال 1350 خورشیدی، به خاطر لیاقت و شایستگی و به پاس خدمات ارزنده و خستگی ناپذیر اولمیر، وی را شایسته لقب استادی دانست و به وزارت فرهنگ افغانستان پیشنهاد کرد که لقب استاد در آواز خوانی به وی اعطا شود که وزارت فرهنگ نیز پس از بررسی، این پیشنهاد را پذیرفت.
وی در طول دوران عمر هنری خود در افغانستان، 3 جایزه هنری و مطبوعاتی به دست آورد و برای اجرای برنامه به کشورهای هند، پاکستان، شوروی سابق، چکوسلواکی سابق، تاجیکستان، و ازبکستان مسافرت کرد.
اولمیر از زمان ورود به افغانستان تا سال 1361 خورشیدی به مدت 36 سال در این کشور به آواز خوانی مشغول بود و در طول مدت فعالیت خود بیش از 400 آهنگ از خود بر جای گذاشت که بخشی از گنجینه آرشیو رادیو و تلویزیون افغانستان را شکل میدهد.
در سال 1360 خورشیدی، به تدریج بیماری کلیه اولمیر را زمینگیر کرد و بارها در بیمارستان کابل بستری شد و یک بار نیز از طرف اتحادیه هنرمندان افغانستان در سال 1360 خورشیدی، برای معالجه به کشور شوروی فرستاده شد و پس از مداوا به افغانستان بازگشت.
معالجه چندان موثر واقع نشد و اولمیر همچنین بیمار و زمینگیر بود تا این که سر انجام در 14 اردیبهشت 1361 خورشیدی در بیمارستان «علی آباد» کابل درگذشت.
پیکر وی بر دوش تعداد زیادی از هنرمندان و مردم کابل تشیع و برای ادای نماز به مسجد «پل خشتی» کابل منتقل و سپس در گورستان «شاه شهید» در جنوب غرب کابل دفن شد.
در طول دوران جنگهای چندین ساله، آرامگاه وی تخریب شد و برای چندین سال نامشخص بود تا این که در 8 اکتبر 2006 توسط «ملالی جویا» یکی از نمایندگان پارلمان افغانستان، بازسازی و مراسمی با حضور تعدادی از هنرمندان و مردم افغانستان، بر سر مزار او برگزار شد.
اولمیر پس از درگذشت، چیزی از خود بر جای نگذاشت نه زن و فرزندی داشت و نه خانه و کاشانهای و نه ثروت و اندوختهای به جز همان 400 آهنگ که در آرشیو رادیو و تلویزیون افغانستان از او بر جا مانده است.
در سال 1386 خورشیدی، اداره پست افغانستان، قطعه تمبری را با تصویر اولمیر به ارزش 20 افغانی منتشر و در دسترس عموم قرار داد.
در این سروده، زیبایی افغانستان با لیلا، جان و ایمان مقایسه شده است.
این آهنگ ملی از حنجره مردی شنیده شد که 30 سال است صدای با احساس و گرم او خاموش و رخ در نقاب خاک کشیده است.
اولمیر اگر چه متولد افغانستان نبود ولی از وقتی که به افغانستان آمد، عاشق این کشور شد و دیگر حاضر نشد که به «پاکستان» برگردد و حتی نامزد خود را که دختر عمویش یا بنا به قولی دخترخاله وی بود و در «پیشاور» به انتظارش نشسته بود، هرگز ندید و آرزوی ازدواج با وی را با خود به گور برد و دیگر هم ازدواج نکرد و تا پایان عمر در کابل تنها زندگی کرد.
اولمیر در سال 1308 خورشیدی، در روستای «نوتیا» واقع در حومه شهر «پیشاور» پاکستان به دنیا آمد.
پدرش «سید احمد» به کشاورزی اشتغال داشت، اولمیر 2ساله بود که ابتدا مادر و 6 ماه بعد پدرش را از دست داد.
او پس از این، دوران کودکی را در نزد عمویش سپری کرد.
هر چند که «عنایتالله شهرانی»، در جلد اول کتاب «ساز و آواز در افغانستان» این احتمال را هم مطرح کرده است که شاید وی در پیشاور به دنیا نیامده باشد و بنا بر برخی نقل قولها در منطقه «شینوار» افغانستان و از قریه «ده بالا»باشد.
خود اولمیر در گفتوگو با «عبدالوهاب مددی» که بخشی از آن در کتاب «سرگذشت موسیقی افغانستان» نقل شده به صراحت تأکید کرده است که برای اولین بار نزد استاد «جعفر علی خان کلارنت نواز» شاگرد شدم تا این که روزی توسط یکی از دوستان که آوازم مورد پسند او واقع شده بود به رادیو پیشاور معرفی شدم و به عنوان نعت خوان در آن رادیو شروع به هنر نمایی کردم.
اولمیر در ادامه همین گفتوگو، این بخش از زندگی خود را چنین شرح داده است: من پس از آن که در ایام کودکی پدر و مادرم را از دست دادم ، به هیچ چیز نمیتوانستم علاقه پیدا کنم جز آواز های غم انگیز موسیقی، همان بود که آهسته آهسته علاقه ام به موسیقی فزونی گرفت و بیشتر آهنگهای نعتیه را با خود زمزمه میکردم تا این که 10 سال از عمرم بدین سان گذشت.
اولمیر به مدت چهار سال در رادیو پیشاور آواز خوانی میکرد اما به خاطر اختلافات خانوادگی با عمویش، در سال 1325 خورشیدی در زمان دولت «محمد ظاهر شاه»، پاکستان را ترک کرد و به افغانستان آمد.
اولمیر با یکی از دوستان خود برای تماشای جشن استقلال افغانستان از پیشاور به کابل آمد. او وقتی کابل را دید و با برخی از هنرمندان کابل آشنا شد، دیگر حاضر نشد افغانستان را ترک کند لذا تا آخر عمر در این کشور زندگی کرد.
البته روایت عنایت الله شهرانی از حضور اولمیر در افغانستان قدری متفاوت است. او در کتاب «ساز و آواز در افغانستان» آورده است که اولمیر برای اولین بار در قریه «میرزا علی آباد سرخرود ننگرهار» دیده شده است و در آغاز ورود به افغانستان در منزل «سید امیر خان» مشهور به «نگران» کارگری میکرد.
براساس این روایت، زمانی که سید امیرخان از سرخ رود به «دهنه غوری بغلان» کوچ کرد، اولمیر از او جدا شد و به دنبال سرنوشت خود رفت.
آنچه مسلم است این که اولمیر در کابل با «حاج عبدالکریم افریدی» آشنا و با کمک او به رادیو کابل معرفی شد. مسئولان هنری و استادان موسیقی رادیو کابل وقتی صدای اولمیر را شنیدند، او را به عنوان آواز خوان دائمی رادیو پذیرفتند و وی کارش را به عنوان آواز خوان پشتو در رادیو کابل آغاز کرد.
یکی دیگر از کسانی که در معرفی اولمیر به رادیو و رشد و استعدادش نقش اساسی داشت میتوان از «ملنگ جان» یکی از شاعران و ترانه سرایان معروف پشتو نام برد که در آن زمان مشغول جمعآوری و تنظیم سروده محلی پشتو بود.
ملنگ جان بعدها ترانههای زیادی برای اولمیر نوشت که از معروف ترین آنها میتوان از شعر «دا زموژ زیبا وطن- دا زموژ لیلا وطن» نام برد که از معروف ترین ترانههای حماسی و ملی افغانستان است.
خود اولمیر نیز در این باره گفته است: آوازم مورد پسند استادان موسیقی رادیو کابل واقع شد و به عنوان آواز خوان دائمی رادیو کابل قبول شدم چنان که همه روزه به من برنامه میدادند و گاهی غزلهای به زبان اردو نیز میخواندم.
اولین آهنگی که از اولمیر در رادیو کابل شنیده شد، آهنگی بود که خودش ساخته بود و شعرش از ترانه سرایی به نام «گلستان» بود.
این آهنگ با مطلع «د عاشقی په دریاب دوب شوم» آغاز میشد که مفهومی اجتماعی داشت.
وقتی آواز اولمیر از رادیو کابل به گوش مردم و هنرمندان موسیقی رسید، مورد تحسین واقع شد و به تدریج هنرمندان زیادی بر دورش حلقه زدند و آنگونه که عبدالوهاب مددی آواز خوان و پژوهشگر موسیقی افغانستان نوشته است: عده ای از هنرمندان خوب چون «محمد ایوب»، «سید علم»، «طلا محمد»، «نعمت الله»، و جمعی دیگر پیرامون او حلقه زدند و از دستاوردهای هنری او استفاده کردند.
اولمیر علاوه بر این که در آواز خوانی و موسیقی مهارت داشت شعر را نیز خوب می شناخت و آنگونه که «بشیر سخاورز» نویسنده و پژوهشگر افغانستان میگوید: اولمیر با وجودی که به صورت مستقیم فقط با موسیقی سروکار داشت اما شعر هم جز ابزار کار وی به شمار می رفت، او به شاعران و سخنوران دلبستگی عجیبی داشت و به شعر ارج میگذاشت.
دوستی اولمیر با «سیلاب» شاعر گرانمایه افغانستان، او را واداشت تا در انتخاب اشعار دقت زیاد به خرج دهد و در ضمن شعرهای خود سیلاب را که به حق از بهترین شاعران زمانش بود، برای آهنگ هایش برگزیند.
از فعالیتهای مهم دیگر اولمیر در رادیو کابل، سرپرستی و تنظیم آهنگهای پشتو بود که با همکاری ملنگ جان شاعر، آهنگهای میهنی، حماسی و اجتماعی زیادی را تهیه و تنظیم کرد که برخی را خودش اجرا و برخی را به سایر آواز خوانهای پشتو میسپرد تا اجرا کنند.
به باور بسیاری از کارشناسان موسیقی افغانستان، اولمیر نقش ارزندهای در ثبت آهنگهای «لوبه»، «چهاربیت» و داستان داشت و در اجرای غزل و موسیقی پشتو یکهتاز میدان بوده است.
لقب استادی در موسیقی افغانستان، یک لقب آکادمیک است و بعد از تأیید اساتید موسیقی، و بررسی وزارت فرهنگ افغانستان، این لقب به هنرمندان موسیقی اعطا میشود.
به همین منظور اداره موسیقی افغانستان در سال 1350 خورشیدی، به خاطر لیاقت و شایستگی و به پاس خدمات ارزنده و خستگی ناپذیر اولمیر، وی را شایسته لقب استادی دانست و به وزارت فرهنگ افغانستان پیشنهاد کرد که لقب استاد در آواز خوانی به وی اعطا شود که وزارت فرهنگ نیز پس از بررسی، این پیشنهاد را پذیرفت.
وی در طول دوران عمر هنری خود در افغانستان، 3 جایزه هنری و مطبوعاتی به دست آورد و برای اجرای برنامه به کشورهای هند، پاکستان، شوروی سابق، چکوسلواکی سابق، تاجیکستان، و ازبکستان مسافرت کرد.
اولمیر از زمان ورود به افغانستان تا سال 1361 خورشیدی به مدت 36 سال در این کشور به آواز خوانی مشغول بود و در طول مدت فعالیت خود بیش از 400 آهنگ از خود بر جای گذاشت که بخشی از گنجینه آرشیو رادیو و تلویزیون افغانستان را شکل میدهد.
در سال 1360 خورشیدی، به تدریج بیماری کلیه اولمیر را زمینگیر کرد و بارها در بیمارستان کابل بستری شد و یک بار نیز از طرف اتحادیه هنرمندان افغانستان در سال 1360 خورشیدی، برای معالجه به کشور شوروی فرستاده شد و پس از مداوا به افغانستان بازگشت.
معالجه چندان موثر واقع نشد و اولمیر همچنین بیمار و زمینگیر بود تا این که سر انجام در 14 اردیبهشت 1361 خورشیدی در بیمارستان «علی آباد» کابل درگذشت.
پیکر وی بر دوش تعداد زیادی از هنرمندان و مردم کابل تشیع و برای ادای نماز به مسجد «پل خشتی» کابل منتقل و سپس در گورستان «شاه شهید» در جنوب غرب کابل دفن شد.
در طول دوران جنگهای چندین ساله، آرامگاه وی تخریب شد و برای چندین سال نامشخص بود تا این که در 8 اکتبر 2006 توسط «ملالی جویا» یکی از نمایندگان پارلمان افغانستان، بازسازی و مراسمی با حضور تعدادی از هنرمندان و مردم افغانستان، بر سر مزار او برگزار شد.
اولمیر پس از درگذشت، چیزی از خود بر جای نگذاشت نه زن و فرزندی داشت و نه خانه و کاشانهای و نه ثروت و اندوختهای به جز همان 400 آهنگ که در آرشیو رادیو و تلویزیون افغانستان از او بر جا مانده است.
در سال 1386 خورشیدی، اداره پست افغانستان، قطعه تمبری را با تصویر اولمیر به ارزش 20 افغانی منتشر و در دسترس عموم قرار داد.