پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۳

خاطرات مجتبی مطهری از آخرین روزهای عمر پدر

مجتبی مطهری فرزند ارشد شهید مطهری خاطرات لحظه های قبل از شهادت پدر را بازگو کرد.
کد خبر : ۲۴۰۳۵۹
خاطرات مجتبی مطهری ازآخرین روزهای عمرپدر
صراط: مجتبی مطهری فرزند ارشد شهیدمطهری در باره آخرین روزهای عمر پدرش به روزنامه اعتماد گفت:

آخرين باري كه شهيد مطهري را ديديد چه زماني بود؟

چند ساعت قبل از شهادت شان بود. مي‌خواستم نماز بخوانم يكي از اعضاي نهضت آزادي به دنبال ايشان آمد.

  خاطرتان هست كدام يك از اعضاي نهضت بود؟

آقاي حاج طرخاني آمدند. جلسه شوراي انقلاب شهيد بهشتي، مهندس بازرگان و اعضاي دولت موقت در منزل آقاي دكتر سحابي بود. جلسه هيات دولت بود منتها اعضاي شوراي انقلاب هم حضور داشتند و تبادل نظر مي‌كردند.

  چه ساعتي دنبال شما آمدند؟

ساعت هشت و نيم، بعد از نماز مغرب و عشا آمدند. ايشان نماز را خوانده بودند و با آقاي حاج طرخاني رفتند. من دنبال سجاده مي‌گشتم از داخل كتابخانه برداشتم مادر گفتند اينها را براي مهمان مرتب كرده‌ام باز هم سجاده هست. پدر گفتند حالا اشكالي ندارد مهم اين است كه نمازش را زودتر بخواند و بعد به من گفتند مادرت درست مي‌گويد بعد از نماز سجاده را مرتب و منظم سر جايش بگذار. اين آخرين حرف‌هاي پدر بود. من مشغول نماز بودم كه ايشان رفتند و دقيقا ساعت ١٠:٤٠ بود كه آقاي دكتر سحابي تماس گرفتند.

  دكتر سحابي مستقيما با شما صحبت كرد؟

بله، مادر كنار من ايستاده بود پرسيد چه كسي تماس گرفته؟ گفتم دكتر سحابي هستند مي‌گويند پدر امشب منزل نمي‌آيد. به مادر نگفتم چه اتفاقي افتاده، مادر پرسيد چرا نمي‌آيد؟ مطهري اگر بخواهد نيايد خودش تماس مي‌گيرد و با من صحبت مي‌كند آقا.

  دكتر سحابي با شما صحبت كردند يا با مادر؟

با من. اما هنوز دو، سه كلمه صحبت نكرده بود كه مادر پرسيد چه اتفاقي افتاده و گوشي را گرفت و بعد حال او منقلب شد و فرياد كشيد چكارش كرديد؟ اين مرد دشمن داشت چه كسي او را زده؟ چه اتفاقي افتاده؟ مگر شما نديديد؟ دكتر سحابي شروع كرد به هق هق گريه. بعد مادر فهميد گفت ببخشيد خانم، من خيلي شرمنده و روسياهم. الان جلوي منزل من يكي از اعضاي گروه فرقان ايشان را با تير زد.

  آن زمان كه هنوز نمي‌دانستند قاتل عضو گروه فرقان است.

چرا قبل از آن گروه فرقان اعلاميه پخش كرده بود كه ما سه شخصيت مذهبي، سياسي، لشكري را از بين مي‌بريم. لشكري شهيد قرني بود مذهبي پدر، سياسي آن را نمي‌دانم.

  آيت‌الله هاشمي.

بله. آقاي هاشمي بود كه نتوانستند به هدف‌شان برسند. بعد از ترور شهيد قرني پدر گفتند ترور مذهبي فرقان من هستم.

  چقدر قبل از شهادت‌شان بود؟

يك هفته قبل.

  چرا نتوانسته بودند آنها را بعد از اطلاعيه‌اي كه داده بودند دستگير كنند؟

نتوانسته بودند آنها را گير بياورند.

  يعني مخفي شده بودند و در اين حالت اقدام به ترور كرده بودند.

بله. به فاصله سه ماه از شهادت قرني و پدر، اطلاعات آنها را دستگير كرد. بعد از شهادت قرني ما به پدر گفتيم پاسدار بگيرند قبول نكردند. گويا شهادت خود را احساس كرده بودند. به خصوص اينكه چند شب قبل از شهادت خواب پيامبر را ديده بودند كه در كعبه پيامبر اكرم امام و ايشان را بوسيده بودند اما به ايشان بيش از امام توجه كرده بودند. جمعه شب اين خواب را ديده بودند و سه‌شنبه هم به شهادت رسيدند. پدر بعد از اين خواب بسيار منقلب شده بودند و احساس مي‌كردند كه شهيد خواهند شد. از آنجا كه مادر هم اهل تهجد و رياضت بودند گفتند مي‌خواهيد من خواب شما را تعبير كنم؟ تا حدي بلدم. تعبير خواب شما اين است كه پيغمبر –معيار و حقيقت اسلام- بر راه شما و آثارتان مهر تاييد زده است. بعد پدر گفتند اين هست اما چرا به من بيش از امام توجه نشان دادند حتما حادثه‌اي در راه است. بعد از شهادت‌شان مادر اين خواب را براي امام تعريف كردند، چشمان امام پر از اشك شد و فرمودند پيامبر از عالم ديگر براي ايشان خبر لقاءالله را آورده بودند.