«دولت حسن روحانی، چارهای ندارد جز اینکه دولتی احیاگر باشد؛ دولتی که در سیاست داخلی، وظیفهاش امیدوارکردن مردم به درستکردن خرابیهای بهبارآمده است. روحانی چارهای ندارد جز اینکه بازگردد و مثل دولت هاشمی «سازندگی» کند. اما ضمن بازگشت به قصد سازندگی، مجبور است اصلاحطلب باشد و ایده «بازگشت» را که از ایدههای اسقاطی عصر احمدینژاد است، بهنحو احسن ترمیم کند»
نویسنده همچنین میافزاید: این دولت به تعبیر حافظ، «صعب روزِ بوالعجب کارِ پریشان عالم» چارهای ندارد جز برگشت به سازندگی و اصلاحات و البته آنهم نه در قالب زمان رو به جلو، بلکه در قالب زمانی از دسترفته و از بخت بد، با موضوعاتی که اسقاط شدهاند...
تحلیلی بر اظهارات جدید روزنامه اصلاح طلب:
*جریان سیاسی خاص، به زعم مدعای برخورداری از منورالفکری و توجه به مدرنیته در علوم سیاسی و انسانی اما متأسفانه در سوبژه و مبانی به شدت دچار ارتجاع است.
ارتجاعی دگماتیزه که توانسته است چشم بر بخش اعظمی از حقایق پیرامون ایران و مردم ایران ببندد و نسخههایی را تجویز کند که اگر دستی آنها را برای افکار عمومی شفافتر کند چیزی غیر از پسرفت، نسخههای تکراری و ژوراسیک تفکرات آزموده شده در بطن خود ندارد.
اکنون میتوان این سؤال را مطرح کرد که منظور جریان سیاسی خاص که طی دو و نیم سال گذشته علیالدوام بر طبل آن کوبانده است؛ از چیزی به نام «خرابیهای به بار آمده» و «مشکلات اقتصادی» چیست؟!
این چه خرابیای است که مردم از افواه جریان خاص؛ صرفاً نامش را شنیدهاند و کسی مختصاتش را نمیداند؟!
میگویند همان گرانی و تحریم و فساد...
سلّمنا... مگر گرانی و تحریم و فساد در دوران سازندگی و اصلاحات هم نبودند؟!
میگویند تحریمها به این شدت نبودند!
این حرف هم درست نیست به این دلیل که پذیرندهی آن پذیرندهی این معنای مترتب نیز خواهد بود که آمریکا در دوران سازندگی و یا در دوران نخست وزیری موسوی و... در حال ارائه آوانس و تخفیف در زمینه تحریم به ایران بوده است؟!
آیا کسی هست که بپذیرد آمریکا در سالهای رفته و در دورانی که محسن آرمین و سعید حجاریان و معصومه ابتکار و ابراهیم اصغرزاده خواهان دشمنی با آمریکا بودند، از دیوارهای سفارت آمریکا برای تسخیرش بالا رفتند و... در حال ارائه تخفیفات تحریمی به ایران بوده است؟!
میگویند منظور ما از اینهمه خرابی، سوء مدیریت احمدینژاد است.
و نمیگویند که در کدام دورهی تاریخی سوء مدیریت و فساد وجود نداشته است؟! آیا تورّم صد و چند درصدی دوران آقای هاشمی را کسی از یاد برده است؟! و یا نادیده انگاشتن مردم و محرومان و به جایش چسبیدن به چیزی به نام توسعه سیاسی در دوران خاتمی، آیا آنقدر کوچک است که از خاطر کسی برود؟!
صحبت از ارتجاعی منطقکوب است، آنهم از نوع قجریاش... ارتجاعی که همچون اسلافش که استفاده از مواهب نفت ملی را به دلیل بدبویی نفت! به سخره میگرفتند؛ انرژی هستهای ایران را هم حتی به مضحکه و ریشخند گرفته است و ظرفیت داخلی را تا آن تقبیح میکند که آنرا صرفاً با آبگوشت بزپاش! قابل رقابت میداند.
و از اینهمه جالبتر اینکه دولت کنونی را به بازگشت به نسخههای 25 سال قبل و 18 سال قبل فرا میخواند و از چیزی به نام اجبار! هم در این زمینه سخن میگوید.
در یادداشت اشاره شده همچنین ادعای اسقاط برخی موضوعات نیز مطرح شده است. به این معنی که ابژههایی بوده است که در دولت سابق دستمالی شده و کسی را یارای پرداختن دوباره به آنها نیست.
شوربختانه باید گفت که این حرف نیز از تفکری برمیخیزد که شاید معتقد به تکثر حقیقت و نه یکتایی آن است.
به معنای ادعا شده اگر ابتنا شود پس باید حتی اسلام را هم که در دوران معاویه و اذنابش ملعبه شد، اسقاط شده انگاشت و یا اصلاحطلبی را صرفاً به مثابه فتنههای 78 و 88 و مفهومی دستمالی شده و متوقف شده در همین دو رخداد دانست!
در حالی که اینچنین نیست... و زایایی حقیقت در تمام جلواتش همواره توانسته است بشریت را از ناامیدی و تمنّای پسرفت باز دارد.