چهارشنبه ۰۵ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۳ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۳

مصاف سلاطین عیاش و پابرهنگان سلحشور

«سعودی‌ها»، واژه‌ای بود که روز پنجشنبه چندین بار در سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی به جای «عربستان» یا «عربستان سعودی» به کار برده شد.
کد خبر : ۲۳۷۰۹۲
صراط: سعدالله زارعی در ستون یادداشت های کیهان نوشت: «سعودی‌ها»، واژه‌ای بود که روز پنجشنبه چندین بار در سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی به جای «عربستان» یا «عربستان سعودی» به کار برده شد. در واقع رژیم آل سعود از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تاکنون به ندرت با این صراحت و تاکید از سوی رهبری انقلاب مورد خطاب و عتاب قرار گرفته است. رهبر معظم انقلاب در این میان از موضع حسن همجواری از بسیاری از موضوعات عبور می‌کردند و در همین سخنرانی هم به آن اشاره‌ای داشتند «این را همیشه می‌گفتیم که سعودی‌ها در کار سیاست خارجی‌شان یک وقار و متانتی نشان می‌دهند.» از این منظر موضع صریح و قاطع و استفاده از عباراتی نظیر «قطعا بینی سعودی‌ها به خاک مالیده خواهد شد»، بیانگر شرایط جدید منطقه است.

رژیم سعودی از دو هفته پیش بدون آنکه بهانه‌ای وجود داشته باشد، مردم مظلوم یمن را زیر بمباران‌های وحشیانه قرار داده و بدون آنکه به نتیجه‌ای دست پیدا کند هزاران زن و کودک و پیر و جوان یمنی را به خاک و خون کشیده و به زیرساخت‌های محدود این کشور لطمه فراوانی وارد کرده است. این همان رویداد جدیدی است که از نظر جهان اسلام و رهبر بیدار آن، جنایت‌‌آمیز و غیرقابل بخشش می‌باشد. موضع صریح رهبر معظم انقلاب اسلامی بیانگر آن است که دفاع از مظلوم و کشور تحت تهاجم یمن، فراتر از ملاحظاتی است که دیپلمات‌ها نوعا به آن مبتلا می‌باشند. روی دیگر ماجرا این است که ایران برای دورماندن از تیرهای تهمت آمریکا و عوامل آن، منفعل عمل نمی‌کند و به کمک برادران خود و «جوان‌های علاقه‌مند و معتقدین به منهاج امیر‌المؤمنین سلام‌الله علیه» می‌شتابد.

دو هفته پس از عملیات هوایی علیه مردم یمن، مشخص شد که آن ائتلاف منطقه‌ای که مقامات سعودی مدعی آن بودند، تحقق نیافته و میلیاردها دلاری که آنان برای محقق کردن این ائتلاف به میدان آورده بودند، نتوانسته است به پیدایی جبهه‌ای با محوریت سعودی‌ها منجر شود. ریاض گمان می‌کرد که با خلق یک 11 سپتامبر در یمن و خطرناک معرفی کردن سیطره انصارالله بر این کشور می‌تواند یک جبهه عربی اسلامی سنی با حضور کشورهای بالنسبه قدرتمندتر عربی اسلامی نظیر ترکیه، پاکستان، مصر و سودان به وجود آورده و ضمن تأمین منافع قدرت‌های غربی و صهیونیست‌ها و در نتیجه برخورداری از حمایت آنان، جبهه مقاومت اسلامی را با چالش جدی مواجه کرده و به انزوا سوق دهد. اما علی‌رغم آنکه ریاض در روزهای اول با قول مساعد این کشورها مواجه گردید و ظاهرا نقشه راهی هم برای آن به تصویب اجلاس قاهره رسید اما در عمل اکثر این کشورها خود را کنار کشیده و حضور خود را به شروطی مرتبط کردند. پاکستان که به دلیل روابط خاص نوازشریف با آل سعود بیش از دیگران در کانون توجه عملیاتی ریاض قرار داشت در نهایت «اعلام بی‌طرفی» کرد. ترکیه راه‌حل نظامی را مردود دانست و در جریان سفر به ایران روی یک نقشه راه سیاسی که متضمن حقوق نیروهای انقلاب هم باشد، صحبت کرد، سودان علی‌رغم حضور اولیه، با سقوط یکی از هواپیماهای نظامی‌اش غیرفعال شد و مصر اگرچه بر آمادگی برای ورود به عملیات نظامی زمینی- که قاعدتا منظور آن هلی‌برن تعدادی نیروی نظامی در پشت جبهه مأرب، تنها منطقه تحت سیطره مشترک القاعده و میلیشیای هادی، می‌باشد - تاکید کرد ولی در عمل کاری انجام نداد و این درحالی است که بسیاری از احزاب و شخصیت‌های برجسته مصری نظیر حسنین هیکل، ابوالفتوح، عمر موسی، محمد البرادعی و حمدین صباحی با شرکت مصر در عملیات آل سعود علیه یمن مخالفت کردند و خبرهای درون ارتش مصر نیز بر بی‌انگیزگی ارتش برای همکاری با ارتش سعودی حکایت می‌کند. با این وصف حمله نظامی عربستان به یمن اگر برای شکل‌دهی به یک جریان قدرتمند سنی برای مقابله با انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت دنبال شده، شکست خورده و اگر برای غلبه بر انصارالله یمن هم طراحی گردیده، نتیجه‌ای دربر نداشته است.

شکست سعودی‌ها در عین حال یک موهبت مهم برای جبهه مقاومت می‌باشد. مسلما ناتوانی سعودی‌ها در این صحنه، نیروهای سیاسی وابسته به این رژیم در منطقه را سرخورده می‌کند و امید آنان به موفقیت در سایر پرونده‌ها را نیز تضعیف می‌نماید. این در حالی است که عملیات علیه یمن، اقدامات انصارالله علیه مناطق و تأسیسات سعودی‌ها را موجه می‌گرداند. باید اضافه کرد که در شعاع 200 کیلومتری شمال یمن ده‌ها مرکز حساس نظامی و غیرنظامی وجود دارند که حمله تلافی‌جویانه انصارالله و ارتش یمن می‌تواند مخاطرات امنیتی آل‌سعود را در مناطق منتهی به دریای سرخ افزایش دهد.

مشکل عمده عربستان در شکل‌دهی به یک جبهه ضدایرانی این است که بسیاری از دولت‌ها و ملت‌های منطقه می‌دانند که ایران‌هراسی یک پروژه امنیتی است که سرویس‌های اطلاعاتی غرب به منظور ایمن‌سازی مناطق و تأسیسات تحت سیطره غرب از خطر تهاجم انقلاب اسلامی و نیروها و جریانات مرتبط با آن، طراحی کرده‌اند. اکثر دولت‌های منطقه این پروژه‌ را برای خود هزینه‌ساز دانسته و با امنیت و منافع خود در تضاد می‌بینند به عنوان مثال اگر نیم‌نگاهی به پاکستان و ترکیه بیندازیم درمی‌یابیم که این دو کشور از سوی دولت‌ها و ملت‌های مخالفشان محاصره شده و تنها، مرزهایشان با ایران دارای امنیت و آرامش است. پاکستان از سوی هند و طالبان و القاعده در شرایط محاصره است و مرزهای ترکیه از سوی عراق، سوریه، یونان، قبرس و... تهدید می‌شوند.

افق اقدامات نظامی عربستان علیه یمن چیست و اقدامات نظامی عربستان علیه یمن چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ شواهد و قرائن می‌گویند اقدام نظامی علیه یمن نمی‌تواند «راه‌حل» تلقی شود بنابراین سعودی‌ها در نهایت ناگزیر به انتخاب یکی از این دو راهند؛ جنگ را بدون آنکه به نتیجه خاصی رسیده باشد، رها کنند و بطور یکجانبه آتش‌بس را اعلام نمایند و یا اینکه واسطه‌هایی را برای پیدا کردن «راه‌حل سیاسی» فعال نمایند و به یک حداقل‌هایی در مواجهه با انقلاب مردمی یمن دست پیدا کنند.

یک گزارش بیانگر آن است که پادشاه عربستان در روز ششم حمله هوایی علیه یمن در جلسه کابینه این کشور شرایطی را برای پایان دادن به تهاجم علیه یمن مطرح کرده است که شامل «بازگشت دولت سابق برای حکومت بر کل یمن، بازگرداندن اسلحه به دولت، عدم تهدید دولت از سوی گروه‌ها و احیاء مذاکرات گروه‌ها و دولت تحت اشراف شورای همکاری خلیج‌فارس» می‌باشد. این اظهارات اگرچه در نگاه اول، تلاش سعودی‌ها برای بازگرداندن یمن به شرایط قبل از وقوع انقلاب دوم یمن به حساب می‌آمد و در واقع احیاء «مبادره خلیجی» است اما در عین حال طرح موضوع «لزوم گفت‌وگو» و دعوت به تشکیل «دولت فراگیر» در این زمان و پس از گذشت 10 روز از عملیات نظامی هوایی، توجه سعودی‌ها به لزوم تغییر دلیل از نظامی- امنیتی به سیاسی را تداعی می‌کند. سعودی در این دوره نتوانست به یک ائتلاف واقعی علیه یمن شکل دهد و حملات هوایی آن هم نتوانست شرایط داخلی یمن را به ضرر انصارالله و متحدان آن تغییر دهد. این خود از یک طرف ناکارآمدی حمله نظامی علیه یمن را به اثبات رساند و از طرف دیگر ناکارآمدی دستگاه نظامی و اطلاعاتی آل سعود را برملا کرد.

ارتش سعودی در این حملات از «هوشمندی» برخوردار نبود. بخشی از عملیات نظامی هوایی سعودی متوجه مناطق سیاسی مثل منازل بعضی از شخصیت‌ها، کاخ‌ها، مراکز اداری و درمانی بود و این تأثیری در ضربه زدن به قدرت مقاومت مردم نداشت. درعین حال ارتش متجاوز سعودی برخلاف روش شناخته شده نظامی به نقاط ضعف یمن حمله نکرد بلکه حملات آن عمدتاً متوجه نقاط قوت یمن بود. حمله مداوم به صنعا، صعده، حدید و إب از منظر نظامی یک خطای استراتژیک به حساب می‌آید چرا که این استانها و به خصوص مراکز آنها بطور کامل در اختیار انصارالله قرار دارد و حمله به آن نمی‌تواند وضعیت را دگرگون کند. براساس منطق نظامی، حمله نظامی هوایی نوعاً باید متوجه مناطقی باشد که مخالفان انصار در آن حضور معتنابهی دارند چراکه در این نوع از عملیات‌ها به دلیل بهم‌ریختگی اوضاع پس از حمله نظامی، مخالفان گروه مسلط اگر توانمند باشند، می‌توانند شرایط را به نفع خود دگرگون نمایند.
علاوه بر این، ارتش سعودی با حمله نظامی به بعضی از مراکز درمانی، کارخانه‌های غذایی و اردوگاه پناهندگان آفریقایی‌تبار «المرزاک» در شمال یمن که به کشته شدن دستکم 45 نفر از آنان منجر شد، فشار سنگینی را بر سیستم سیاسی و نظامی سعودی وارد کرده است و این خود از ناهوشیاری رهبری نظامی در حملات علیه مناطق بمباران شده حکایت دارد.

نکته دیگر این است که ادامه پیشروی انصارالله و ارتش در 4 استان جنوبی- عدن، لحج، ابین و ضالع و سیطره بر آنان در روزهایی که سعودی مشغول بمباران مناطقی در شمال و غرب این کشور بود به خوبی بیان‌کننده آن است که تهاجم هوایی نه تنها نتوانسته است خدشه‌ای بر حاکمیت انصارالله وارد کند بلکه به پیشروی و سرعت بیشتر انصار هم منجر شده است. پیش از این، انصارالله مایل به ورود به مناطق جنوبی یمن نبود. شرایط خاصی که در عدن و مأرب به وجود آمد، انصار را ناگزیر به حرکت به سمت جنوب کرد هم اینک استان مأرب که وسعت آن حدود  17 هزار کیلومترمربع است و نزدیک به 250 هزار نفر جمعیت دارد، از سمت شمال، غرب و جنوب به محاصره ارتش و انصار درآمده است و این آخرین منطقه‌ای است که نیروهای القاعده و بقایای میلیشیای منصور هادی بر آن تسلط دارند.

از یک منظر دیگر، مردم یمن در بین کشورهایی که تحولات سریع سال 2012 را تجربه کرده، وفادارترین ملت به جریان بیداری اسلامی به حساب می‌آید. اگرچه انقلاب 2011 یمن نیز به مانند انقلاب‌های مصر، لیبی و تونس دستخوش تغییرات ماهوی گردید اما مردم یمن با انقلاب دوباره، انقلاب خود را نجات دادند، بازتولید انقلاب و بیداری اسلامی در یمن می‌تواند برای مردم مصر، تونس و لیبی درس‌آموز باشد و آنان را به حرکت دوباره تشویق کند. این موضوع قطعاً نگرانی جدی آمریکا، عربستان و... را درپی می‌آورد.