گزیده صحبتهای ضرغامی در گفتوگویی که در پایگاه خبری - تحلیلی مثلث منتشر شده، در زیر آمده است:
- مهمترین مسئولیت من که مرتبط با سازمان است، معاونت سینمایی ارشاد بود. شاید یکی از دلایلی که انتخاب را برای رهبر معظم انقلاب سهل کرد، سابقه من در حوزه سینمایی کشور بود که ایشان قضاوت روشنی درخصوص آن مدیریت داشتند. آن مسئولیت و سابقه مربوط به دوره آقای میرسلیم میشد. زمانی که آقای لاریجانی به وزارت ارشاد رفتند، من به دلیل سابقه دوستی که با ایشان داشتم، به این وزارتخانه رفتم؛ در واقع ما با هم وارد وزارت ارشاد شدیم. شاید از تغییر شکل اتاق آقای خاتمی - وزیر پیشین ارشاد - که بسیار تاریک بود و پردههای ضخیمی داشت، شروع کردیم تا آوردن یک ویدئو به اتاق آقای لاریجانی؛ در حالیکه در آن زمان، بسیاری از افراد با ویدئو آشنا نبودند. من طرز کار ویدئو را به آقای لاریجانی گفتم و یک نوار گذاشتیم و ایشان قسمتی از یک فیلم را تماشا کرد. ما از اینجا همکاریمان را شروع کردیم و بسیاری از امور ارشاد در اختیار من بود.
- در آن زمان آقای نوبخت که نماینده مجلس بودند، تبصرهای تحت عنوان تبصره 55 برای بخش فرهنگ با کمک ما طراحی کردند و در قانون بودجه آوردند. براین اساس، ما توانستیم اعتباراتی را از بخشهای مختلف بگیریم. وقتی آقای لاریجانی از وزارت ارشاد رفت، آقای میرسلیم از من خواست معاونت سینمایی را بپذیرم. در آن زمان، تیم 10 ساله آقای بهشتی و آقای انوار که دوره مدیریت طولانی داشتند و مدیریت آنها در دوره آقای لاریجانی ادامه یافته بود به تازگی از وزارت ارشاد رفته بودند. آقای انوار، آقای مسجدجامعی و آقای خوشرو در سه مسئولیت سینمایی، فرهنگی و هنری فعالیت میکردند که در دوره آقای لاریجانی تغییر نکردند، اما آقای میرسلیم تیم معاونان وزارت ارشاد را تغییر دادند. در دوره آقای میرسلیم، معاونتهای تولیدی که بار اصلی را بر دوش میکشیدند تغییر کردند. معاونتهای دیگر ستادی بودند. البته آقای لاریجانی، آقای ابطحی را که معاون بینالملل بود، تغییر داده و آقای علی جنتی را به این سمت منصوب کرده بود.
- حضرت آقا هم محبت کردند و با وجود اینکه در دوره معاونت سینمایی هرگز خدمت ایشان نرسیده بودم، در دیدار با مسئولان وزارت ارشاد، اولین جملهای که خطاب به آقای میرسلیم فرمودند این بود که برخی کارهای خوب شما باعث دلگرمی ما شده است؛ من جمله انتخاب معاون سینمایی. ایشان چند جمله دیگر هم بیان کردند و من متوجه شدم که حضرتآقا چقدر دقیق، مسائلی را که در حوزه سینما وجود دارد، دنبال میکنند. بنابراین سابقه من برای انتخاب رئیس سازمان به آن دوره بازمیگردد. اما بعد از دوم خرداد 76 که ما از وزارت ارشاد رفتیم، من در صداوسیما دعوت به همکاری نشدم. شاید یک علت این اتفاق، فضای بسیار سنگینی بود که حاکم شده بود و آقای لاریجانی و همکارانشان این موضوع را درک میکردند. بنابراین من با اصرار آقای شمخانی به وزارت دفاع رفتم؛ به هیچوجه نه خودم قبول داشتم و نه خانوادهام قبول داشتند. من با اصرار آقای شمخانی به وزارت دفاع رفتم و برای پذیرش آن مسئولیت، چهار بار با من صحبت کردند. زمانی که آقای شمخانی این مسئولیت را برای من قطعی کرد، برای جریان اصلاحات بسیار سخت و گران آمد. حتی من شنیدم که آقای بهزاد نبوی به وزارت دفاع رفت، با آقای شمخانی برخورد کرد و گفت که دولت اصلاحات، یکپارچه و یکدست است؛ شما میدانید چه کسی را به اینجا میآورید؟ من به آقای شمخانی گفتم که اگر به شما فشار میآورند، من اصراری ندارم در این مسئولیت بمانم اما ایشان در آن قصه، مردانگی خوبی از خود نشان داد؛ هر چه که بود، تصمیم گرفته بود و محکم ایستاد. البته من مشکلی با آقای خاتمی نداشتم؛ همواره به ایشان احترام میگذاشتم و ایشان هم بهطور لسانی و هم عملی به من لطف داشتند. وقتی من معاون پارلمانی شدم، آقای موسوی لاری از شدت عصبانیت اعلام کرد که فلانی را از لیست معاونان پارلمانی حذف کنید؛ بنابراین به مدت ششماه من را به جلسات معاونان پارلمانی که برای هماهنگی با مجلس تشکیل میشد، دعوت نمیکردند. حتی در لیستی که از طریق تلکس میفرستادند و معاونان پارلمانی را دعوت میکردند، وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح حذف شده بود. دوستانی هستند که وقتی از قدرت کنار میروند، ادعای فراجناحی بودن دارند و به جریان اصولگرا خرده میگیرند اما وقتی به قدرت میرسند چنین رفتارهایی را بروز میدهند. برای من مهم نبود که در این جلسات شرکت کنم؛ چراکه در مجلس، از همه آنها فعالتر بودم و خودشان هم این را میدانستند. روزی یادداشتی برای آقای خاتمی نوشتم که هنوز هم آن را نگه داشتهام. من به ایشان گفتم که ما کارمان را انجام میدهیم اما معاون شما، چنین اقدام کودکانهای کرده که با مشی شما همخوانی ندارد. وقتی آقای خاتمی این یادداشت را خواند، ناراحت شد و با آقای موسویلاری برخورد تندی کرد و آنها از هفته بعد من را دعوت کردند. من چند دقیقه دیرتر به جلسه رسیدم و دوستانی که در جلسه بودند، صلوات فرستادند! بعد از اینکه من نشستم، آقای موسویلاری گفت که ما خیلی تبریک میگوییم و مشتاق بودیم که در این جلسات، خدمت آقای ضرغامی برسیم؛ من هم گفتم ما بیشتر از شما! (خنده)
- اجازه دهید نکتهای درباره آقای شمخانی عرض کنم؛ آقای شمخانی یک نیروی ارزشی اصیل است و وارد جناحبندیها نشده است اما علاقه خاصی به جریانهای اصلاحطلب دارد. گاهی اوقات این علاقه خاص ایشان، فرصتی شده که بتواند در تغییر جریانات، فرصت خدمت پیدا کند. ما در آن چهار سالی که همکاری میکردیم، بنده عملا یک مشاور فعال سیاسی - عقیدتی برای ایشان بودم. البته آن دوره چهارساله، مجموعه خاطراتی دارد که شاید یکی از مهمترین آنها جریان استیضاح مهاجرانی در مجلس بود. دولت به وزرا فشار آورده بود که باید همگی به مجلس بروید و فعال باشید و از وزیر ارشاد دفاع کنید. ادامه جلسه استیضاح به بعدازظهر موکول شد و حساسیت فوقالعادهای پیدا کرد. وقتی در صحن علنی بودم آقای شمخانی با من تماس گرفت و گفت که فشار زیادی روی من است. حتی آقای ابطحی به من فشار میآورد که شما وزیر کابینه هستید و حتما باید بروید. من به او گفتم شما بهعنوان سردار سپاه با این همه عقبه انقلابی و حزباللهی نباید موید این فضای فرهنگی و سیاسی باشید. گفتم که من کاری به مهاجرانی ندارم اما شما فقط خودت نیستی و بچههای رزمنده را نمایندگی میکنی. بعد از مقداری توضیح، آقای شمخانی قبول کرد و گفت من فقط بیایم و در مجلس حضور پیدا کنم تا از میزان فشارها روی من کم بشود؛ از یکی از دربهای مجلس وارد بشوم، چند دقیقهای در راهروها با برخی افراد صحبت کنم و از درب دیگر مجلس را ترک کنم. گفتم کار پسندیدهای است. البته شاید هم خودم این پیشنهاد را به آقای شمخانی دادم. حتی یک شوخی هم با این ایشان کردم و وضعیت ایشان و حضور در مجلس را با فرد دارای عذر شرعی و مسجد مقایسه کردم که از یک در بیایید و از یک در خارج شوید! آقای شمخانی آمد و با چند نفر از نمایندگان خوزستان صحبت کرد و بعد هم از مجلس رفت.
- (در پاسخ به این پرسش که برخی میگفتند که نامزدی آقای شمخانی یکی از برنامههای اصلاحطلبان برای ایجاد تفرق و تشتت در آرای اصولگرایان است. آیا چنین چیزی واقعیت داشت؟): نه؛ به هیچ وجه اینطور نبود. اصلا آقای شمخانی چنین روحیهای ندارد و واقعا فکر میکرد که رئیسجمهور میشود. آقای شمخانی روحیه شجاعانه خاصی دارد که بارزترین نمونه این روحیه، ماجرای انتخاب من بود. آقای شمخانی واقعا بهطور جدی نامزد انتخابات شد اما به هیچوجه حریف نبود. او یک نیروی نظامی بود؛ حتی بعدا به دلیل تخریبها، زمانیکه در یک گفتوگوی تلویزیونی میخواست به اصلاحطلبان جواب بدهد، لباس نظامی پوشید. وقتی این کار را انجام داد من گفتم که آقای شمخانی قید همه چیز را زده و فقط میخواهد جواب بدهد. اتفاقا من توصیه میکنم که آن گفتوگوی تلویزیونی آقای شمخانی را بخوانید؛ چراکه نقد خوبی نسبت به جریان اصلاحطلب است. مضمون آن سخنرانی این بود که ما با شما مشکلی نداریم و دوست و همکار هستیم؛ حالا که آمدهایم و کاندیدا شدهایم، شما باید ما را اینگونه تخریب کنید؟! اما آقای شمخانی حتی در خوزستان هم رای خوبی نیاورد و رایاش نسبت به نفر اول، کمتر بود. بعد از چهار سال، آقای لاریجانی اصرار زیادی کردند که من به صداوسیما بروم؛ چراکه اصلاحطلبان مجلس ششم را در اختیار گرفته بودند. اما من نرفتم؛ خود آقای لاریجانی هم به خاطر دارند که من نمیرفتم. حتی ایشان چندین بار تماس گرفتند و صحبت کردند اما من واقعا نمیخواستم بروم؛ یعنی انگیزهای نداشتم. خاطرم هست که یکبار همراه با خانواده حوالی میدان هفتتیر بودیم و من در حال رانندگی بودم. آقای لاریجانی با من تماس گرفت و من در حالیکه رانندگی میکردم، با ایشان صحبت کردم. آقای لاریجانی باز هم اصرار کرد که من به صداوسیما بروم و با ایشان همکاری کنم اما من قبول نمیکردم. خانم بنده گفت که فلانی اگر احساس میکنی که نیاز است، چرا اینطور رفتار میکنی؟! باید قبول کنی! بعدها آقای لاریجانی جملهای گفتند با این مضمون که آقا فرمودهاند چرا فلانی به صداوسیما نمیآید؟ یا چرا او را به صداوسیما دعوت نمیکنید؟ وقتی ایشان این صحبتها را از حضرت آقا نقل کردند، من بدون اینکه چک کنم، گفتم که اگر احساس میکنید که نگاه حضرت آقا این است که من بیایم و کمک کنم، الساعه میآیم؛ بدین ترتیب به معاونت پارلمانی و استانهای صداوسیما رفتم. مجلس ششم، مجلس بسیار سختی بود اما من رابطه خوبی با ادارهکنندگان مجلس داشتم؛ از رئیس مجلس گرفته تا بدنه اصلاحطلبان. هنوز هم اگر از روسای این جریان بپرسید، این مساله را تایید میکنند؛ یعنی سعی کردم فضای رفاقتی فراهم کنم. انصافا حمایتها و پشتیبانیهایی که آقای کروبی از ما و صداوسیما میکرد و همچین رفاقتی که با ما برقرار کرد، قابلتوجه بود. حتی زمانیکه میخواستند بودجههای صداوسیما را کاهش دهند، آقای کروبی جلسه خصوصی گذاشت، با اصلاحطلبان برخورد کرد و از ما و از بودجه صداوسیما دفاع کرد. روزی یکی از نمایندگان حرف تندی زد ولی آقای کروبی گفت که این حرف، غلط است و صداوسیما باید همینگونه عمل کند. دو، سه نفر به نشانه اعتراض از جای خود بلند شدند اما آقای کروبی در برابر آنها ایستاد و حتی گفت که بینی و بینالله، وقتی نگاه میکنم میبینم که قانونا حق با صداوسیماست. این صحبتها موجب فریاد اعتراض چند نفر شد و جلسه به هم خورد؛ البته آبستراکسیون رسمی نشد اما صحن متشنج شد و حتی عدهای صحن علنی را ترک کردند. آقای کروبی اینگونه از صداوسیما حمایت میکردند و من در مباحث مجلس بعد ندیدم که کسی مثل آقای کروبی از صداوسیما حمایت عملی و زبانی کند؛ البته صداوسیما در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، مدیریت خاص خود را داشت و آنطور که لازم بود، عمل میکرد. میخواهم عرض کنم که برخورد آقای کروبی با صداوسیما برخورد خوبی بود و من این رفاقت را تا دوران فتنه ادامه دادم. من بارها در خصوص جلساتی که با آقای کروبی داشتم، صحبت کردهام و معتقدم که آقای کروبی فریب خورد. البته شاید «فریب»، عبارت رسایی نباشد اما آقای کروبی واقعا چارهای نداشت جز اینکه دنبالهرو آقای موسوی بشود. موسوی فضایی ایجاد کرده بود که حتی آقای خاتمی را که خودش را لیدر جریان اصلاحات میدانست، بهدنبال خود کشاند. من تردید ندارم رفتارهایی که موسوی در پیش گرفت و فضای تندی که ایجاد کرد، هرگز موردنظر آقای خاتمی نبود اما خاتمی دیگر نتوانست خودش را نگه دارد و استقلال خود را حفظ کند؛ این نظر شخصی من است. بدین ترتیب، آقای خاتمی را دنبالهرو موسوی شد؛ موسوی رفت و او را هم بهدنبال خود کشید و برد. ما در مجلس ششم از رئیس تا بدنه نمایندگان و اعضای کمیسیونها ارتباطات خوبی داشتیم؛ اگر با افرادی مثل خانم راکعی یا اصلاحطلبانی مثل آقای تابش که هنوز هم در مجلس هستند، صحبت کنید، برای شما خواهند گفت که در آن زمان چه رابطهای بود.
- همه بچههای سازمان میدانند که من همواره از آقای لاریجانی بهعنوان سلف صالح یاد میکنم. اظهار ارادت من به ایشان، برقرار است و از دستاوردهای ایشان به نیکی یاد میکنم. در طول دوره مسئولیت من، گاهی اوقات پیش میآمد که آقای محمد هاشمی یا آقای لاریجانی برای من مطلبی مینوشتند؛ مثلا نیرویی را توصیه میکردند یا فردی را که به آنها مراجعه کرده بود، به من معرفی میکردند. من بدون هیچ تردیدی، زیر نامهشان مینوشتم که عین دستورات یا اوامر آقای محمد هاشمی یا آقای لاریجانی انجام شود. بچههای سازمان هم این مساله را میدانستند. اینکه من میگویم اصلا مهم نیست اما گاهی در جمهوری اسلامی به قدری میبینیم که خلافش رویه شده، برایمان عجیب به نظر میرسد.
- من با آقای خاتمی ارتباط داشتم و با هم تماس میگرفتیم. من راجع به مسائل سینمایی، دو بار به ایشان نامه نوشتم، موارد جدی را به ایشان گفتم و آقای خاتمی هم واقعا همراهی کردند، ناراحت شدند و تذکر دادند؛ به هر حال، آقای خاتمی یک روحانی معتقد بودند. گاهی برخی افراد میگویند روحانی متدین! من نمیدانم این دیگر چه صیغهای است؟! (خنده) ما پای منبر روحانیون بزرگ شدهایم.
- تحقیق و تفحص مجلس ششم، راجع به عملکرد سازمان بود اما من فکر میکنم ریشه تحقیق و تفحص این بود که یک روز آقای لاریجانی به کمیسیون فرهنگی رفت و درباره مسائل فرهنگی توضیح داد. یکی از نمایندگان - که اگر اشتباه نکنم آقای افخمی بود - از ایشان پرسید که شما چقدر درآمد دارید؟ آقای لاریجانی گفتند که 15 میلیارد درآمد داریم. آقای کردان در آن جلسه گفتند که نه! 12 میلیارد درآمد داریم. همین اختلاف سه میلیاردی که میان رئیس و معاون پیش آمد، باعث شد که جرقه تحقیق و تفحص زده شود؛ اصلا عدهای علاقهمند شدند که بدانند درآمد صداوسیما 12 میلیارد است یا 15 میلیارد. در دورهای که تحقیق و تفحص آغاز شد، حرکت مفصلی علیه سازمان شکل گرفت که ما باید اقدامات بسیاری در مجلس انجام میدادیم. من اجازه میخواهم که از کنار این مساله عبور کنم؛ چراکه در آن دوره مرحوم آقای کردان از طرف آقای لاریجانی ماموریت پیدا کرد که این مساله را پیگیری کند. مدیریت اصلی کار تحقیقوتفحص برعهده آقای کردان بود اما از لحاظ هماهنگیهای کلی، همکاری با مجلس و... بنده فعال بودم.
- منظور آقای احمدینژاد از خس و خاشاک هم 13 میلیون نفری که به آقای موسوی رای دادند، نبود؛ قطعا نبود. منظور آقای احمدینژاد معدود افرادی بود که شعارهای ساختارشکنانه داده و به اموال عمومی آسیب وارد کرده بودند؛ من بعدها به آقای احمدینژاد گفتم که شما باید ببینید که در چه فضایی این حرف را میزنید؟ به ایشان گفتم اگر در آن شرایط میگفتی که من دست این 13 میلیون نفر را میفشارم، با کمک هم کشور را میسازیم و همه کسانی که به من رای دادهاند برای سلامتی آن 13 میلیون نفر صلوات بفرستند، فتنه در آن ابعاد اتفاق نمیافتاد. انسان باید به کانتکس و بستری که در فضای سیاسی ایجاد شده، نگاه کند. اگر کلمهای را استفاده کنید که حتی منظورتان هم آن برداشتی نباشد که برخی افراد و جریانات کردهاند، شما را به یک مسیر دیگر میبرد.
- آقای سرافراز از دوستان قدیمی ماست و رابطه ما به بیرون از سازمان مربوط میشود. ایشان در دوره آقای لاریجانی، معاون برونمرزی سازمان بودند. زمانیکه من به سازمان آمدم، تصمیم گرفتم مدیرانی را که میشناختم و میدانستم تجربه و شایستگیهای لازم را دارند، تعویض نکنم اما در عین حال معتقد بودم که باید تحولاتی در حوزه برونمرزی انجام گیرد؛ اقداماتی چون راهاندازی شبکههای پرس تی وی، هیسپانتیوی، آی فیلم، کوثر و ... از جمله اقدامات مهم برونمرزی در این دوره بود. در کتاب «راوی صادق» نیز فصلی با موضوع فعالیتهای معاونت برونمرزی تدوین شده است. در طول این 10 سال، آقای سرافراز و مدیران حوزه برونمرزی، زحمات بسیاری کشیدند و تحولات مورد نظر من را به خوبی انجام دادند. آقای سرافراز از لحاظ کمی و کیفی توانست ماموریتهای محوله را به خوبی انجام دهد و من کاملا از ایشان رضایت داشتم. در مورد مدیر بعدی، تصمیمگیری با رهبری است و مدیران مختلفی که میتوانند در این مسئولیت قرار بگیرند، جمعبندی میشود، نقاط قوت و ضعف افراد دریافت شده و نظر کارشناسی خدمت رهبری ارائه میشود اما در نهایت این رهبری است که تصمیم میگیرد. بنابراین، آقای سرافراز براساس همان مطلبی که من در روزنامه جامجم تحتعنوان «چرا سرافراز» نوشتم انتخاب شدند؛ ملاک همان است، هنوز هم به آن مسائل اعتقاد دارم و امیدوارم باتوجه به سابقه طولانی که دارند بتوانند در دوره جدید سازمان را نسبت به گذشته ارتقا دهند.
- فقط چند روز زودتر متوجه شدم که آقای سرافراز به ریاست سازمان انتخاب شدهاند. از کارشناسان مختلف راجع به افراد سوال میشود و من هم مثل بقیه نقاط قوت و ضعف نامزدهای مختلف را ارائه کردم. در دورهای هم که بنده انتخاب شدم، همینطور بود، منتها تصمیم نهایی را رهبری میگیرند. خاطرم هست که روزی طنزی از آقای مجید صالحی در شبکه نسیم پخش شد که میگفت «عزت دیگه وقت رفتنه» من احساس کردم که میتواند بهترین عنوان برای روز رفتن من باشد. حتی در بخشی از آن به شاگرد راننده میگوید که دست چقدر زیاد شده... (خنده) آن همان زمانی بود که واقعا دست زیاد شده بود و افراد مختلفی از درون و بیرون سازمان مطرح میشدند. البته واکنش دوستان بسیار جالبتر بود؛ دوستانی که مطرح بودند، پایین نشسته بودند و وقتی گفته میشد که دست زیاد شده است، همگی میخندیدند. اما واقعا تا آن روز هم هنوز برای من روشن نبود و من نمیدانستم که کدامیک از دوستان انتخاب میشوند اما چند روز قبل از اعلام حکم، از این مساله مطلع شدم. از اینرو، جلساتی با آقای سرافراز داشتیم؛ ما سه جلسه با هم داشتیم و جلسه سوم ما زمانی بود حکم ایشان از شبکه خبر پخش شد. قبل از آن من با پخش سیما تماس گرفته بودم و گفته بودم که یک عکس خوب از آقای سرافراز انتخاب کنید. خود آقای سرافراز هم آنجا بود که من تذکر میدادم. در دوره گذشته که یک عکس زشت از ما نشان دادند. البته من و آقای سرافراز همدیگر را میبینیم و در طول هفته، دو، سه جلسه مشترک داریم و اگر نکاتی به ذهنم برسد، به ایشان منتقل میکنم. اما در عین حال هیچ دخالتی در امور مربوط به مدیریت ندارم و خصوصا در رابطه با انتصابات، هیچ پیشنهادی ندادهام؛ یک مدیر میتواند و اختیار دارد که نیروهای خود را انتخاب کند.
- من 10 سال و نیم در این مسئولیت حضور داشتم که دو سال و نیم آن مربوط به ریاستجمهوری آقای روحانی و آقای خاتمی است. فکر میکنم تنها کسی که سه رئیسجمهور پشت سر هم را تجربه کرده، من هستم. من جوانترین عضو کابینه آقای خاتمی بودم اما در دوره آقای احمدینژاد، آقای بذرپاش این رکورد را شکست. من با این سه رئیسجمهور کار کردم؛ معتقدم که صداوسیما در جمهوری اسلامی جایگاهی پیدا کرده که لنگر تعادل نظام شده و کشور را در ریل درست راهبردی نظام قرار میدهد؛ اگر راهبردهای اصلی نظام و انقلاب که از سوی رهبری تعیین میشود، در جایی به خطر بیفتد، این صداوسیماست که آن را روی ریل خود نگه میدارد. از اینرو، صداوسیما بر اساس سیاستهای رهبری رابطه قوا را تنظیم میکنند.
- گاهی اوقات، برخی از سران قوا احساس میکنند که صداوسیما مطلبی را خلاف نظر آنها مطرح میکند. میگویند که صداوسیما چه کاره است که به آنها تعریض میکند؟ ما در رسانه ملی رئیسجمهور را به همان اندازهای که در قانون اساسی بیان شده، مورد توجه قرار میدهیم؛ اتفاقا این مقام بسیار هم بالاست. اما اگر میان رئیس قوهمجریه و رئیس قوهمقننه اختلاف پیش آمد، این ما هستیم که تنظیم میکنیم. صداوسیما نقش مهمی در رگلاژ و تنظیم رابطه میان قوا براساس سیاستهای ابلاغی رهبری در جامعه دارد و میتواند بدگویی یک قوه نسبت به قوه دیگر را تنظیم کند یا اصلا آن را پخش نکند. اگر یک رئیس قوه خواست بیشتر از حدش استفاده کند، این صداوسیماست که میتواند آن را تنظیم کند.
- در دولت آقای احمدینژاد ما خدمات دولت را پوشش میدادیم و البته انتقاداتی هم نسبت به عملکرد دولت داشتیم. خوب است گروهی بیایند و درباره نقدهای صداوسیما بر دولت آقای احمدینژاد تحقیق کنند و ببینند آن نقدها بیشتر است یا نقدی که در دوره من نسبت به آقای روحانی انجام شد. حتما در آن دوره بیشتر است، تیزتر است و موارد بسیار زیاد است. در دوره چهارم سفرهای استانی آقای احمدینژاد، این احساس در صداوسیما ایجاد شد که ممکن است این سفرها کارکرد انتخاباتی داشته باشد بنابراین سیاست دیگری درباره اخبار آن سفرها در پیش گرفتیم. دیگر سفری انجام نشد. این یک حرف جدی است که من علیه آقای احمدینژاد میزنم ما با افراد کاری نداریم؛ ما با رهبری و نظام کار داریم. در رابطه با این موضوعات هم از رهبری سوال نمیکردیم؛ من همیشه معتقد به اجتهاد رسانهای بودهام و معتقدم در رسانه ملی، مدیر باید چارچوبها را بشناسد و اجتهاد کند. گاهی اوقات جز رئیس صداوسیما هیچکس شرعی بودن یا نبودن یک اقدام را نمیداند. وقتی در مسابقات والیبال جهانی بازی ایران با کشورهای بزرگ پخش میشد، تشخیص میدادیم برخی از نکات نظارتی را مورد اغماض قرار دهیم چون اصل بازی برای مردم خیلی مهم بود.
- اما در مورد بازی آمریکا و آرژانتین که بازی خیلی مهمیبود و نتیجه آن تکلیف صعود ما را مشخص میکرد، چنین اغماضی را نمیتوانستم انجام دهم و حجت شرعی برای پخش نامناسب تماشاگران نداشتم. ما شبکه HD را راهاندازی کردیم که مسابقات ورزشی را با کیفیت بهتر ببینند. یکبار شبکه سه در حال پخش یکی از مسابقات ورزشی بود و من این مسابقه را تماشا میکردم. در ذهن خودم، این مساله را تجزیه و تحلیل کردم و وظیفه شرعی خودم را در نظر گرفتم. بدین ترتیب، اعلام کردم که شبکه سه آن مسابقه را پخش کند اما شبکه HD، پخش این مسابقه را قطع کند. وقتی مردم مشاهده کردند که پخش این مسابقه از شبکه HD قطع شد، شبکه سه را تماشا کردند. کسی نمیدانست که دقیقا چه بود اما من دیدم که تصاویر در حال پخش، تصاویر نامانوسی در جمهوری اسلامی ایران است و برای پخش آنها در شبکه HD با رزولوشن و کیفیت بالا مجوز ندارم؛ یعنی بین خودم و خدای خودم، مجوزی نمیدیدم و به همین دلیل، جلوی آن را گرفتم.
- در حوزه سیاست نیز همینطور است. مقام معظم رهبری چارچوبها را برای ما مشخص کردهاند اما در نهایت این ما هستیم که تصمیم میگیریم. این نکته را میتوانید به حوادث دوران فتنه و دلخوریهای آقای سیدحسن خمینی و نامه ایشان هم تعمیم بدهید. من برخلاف میل باطنیام و با وجود علاقهای که به ایشان داشتم و دارم، آن پاسخ روشن را دادم؛ چراکه در تاریخ ثبت میشد و این رفاقتی نبود که ما بگوییم کوتاه میآییم. من طی این ده سال از هیچ ارگان، نشریه و رسانهای شکایت نکردم. حتی روز اول که آمدم شکایتهای زیادی مانده بود و من اعلام کردم که همه شکایتها را پس بگیرند. حتی آقای محمدرضا خاتمی و برخی افراد دیگر تماس گرفتند و تشکر کردند. تصمیم ما بر این بود که تا روز آخر از کسی شکایت نکنیم؛ با وجود بیمهریها، کملطفیها و دروغپردازیها از کسی شکایت نکردیم. حتی گاهی اوقات، مطالب خلاف واقع مینوشتند و ما به آنها جوابیهای میدادیم تا منتشر کنند اما این کار را انجام نمیدادند. مهم نیست که ما بگوییم چه کار کردهایم. من در مقدمه کتاب راوی صادق نوشتهام که نقش صداوسیما در اداره کشور بیبدیل است. آقای روحانی در روزهای اول، اشتباهی مرتکب شده بود و میگفت که شما چه کارهاید؟ حکم شما را رهبری میدهند و شما زیر نظر شورای نظارت هستید و هر چه آنها میگویند باید گوش کنید. ما گفتیم که قانون تغییر کرده است و گویا شما بیخبر هستید. بر فرض هر چه شورای نظارت بگوید ما گوش بدهیم؛ آیا میتوانیم از هماکنون به بعد، هرچه شورای نظارت میگوید انجام دهیم؟ آیا این مساله شدنی است؟ شورای نظارت، شش نفر از سه دستگاه هستند. کافی است که آن چهار نفر بخواهند از لحاظ سیاسی با آقای روحانی برخورد کنند.
- (درباره ماجرای تأخیر در مصاحبه رئیسجمهور): من قبل از گفتوگوی زنده رئیسجمهور گفتم که درست است که ما باید مجری را تعیین کنیم اما هر کسی را که بگویید، میپذیریم. نه شما اعلام کنید و نه شما به او بگویید؛ به ما بگویید که ما او را توجیه کنیم که چه کار بکند و چه کار نکند. سری اول، آن سه نفر را آوردند و گفتوگوی بسیار بدی شد. حتی آن سه نفر آمدند، مصاحبه کردند و اعلام کردند که دیگر به چنین برنامهای نخواهند رفت. بار دوم من در جلسه هیات دولت، بهطور خصوصی از آقای روحانی پرسیدم چه کسی مدنظر شماست؟ بگویید تا او را بخواهیم و با او صحبت کنیم. گفت که مهم نیست اما برخی از بچهها روی برخی افراد نظر دارند، گفتم؛ چه کسانی؟ گفت؛ فلانی و فلانی. گفتم برویم و با آنها صحبت کنیم. اتفاقا یک روز یکی از اینها - آقای روحانینژاد - را صدا کردم تا با او صحبت کنیم. به او گفتم؛ ایشان رئیسجمهور است و احترام دارد. ایشان تا آن دوره خبرنگار بود؛ در حالیکه مجری گفتوگوی زنده تلویزیونی با رئیسجمهور یک جایگاهی دارد. اینها مسائلی است که باید گفته شود. باید احترام بگذاری، در میان صحبت رئیسجمهور وارد نشوی و شأن رئیسجمهور را حفظ کنی. حتی برای این کار، کلاسی برای مجری برنامه تشکیل دادیم. اینها خیال میکردند که وقتی ما یک مجری برای این برنامه در نظر میگیریم، به او میگوییم که برو، بزن! اما بعدها متوجه شدند و الان هر کسی را معرفی کنید، قبول میکنند. ما که در این حوزه حرفهای، جایگاه رئیسجمهور را میدانیم. آن شب با وجود هماهنگیهایی که انجام شده بود، ناگهان به ما اعلام کردند که نیمساعت قبل از آغاز گفتوگو، خانم پوریامین از مجریان زن صداوسیما را صدا کردهاند تا مجری گفتوگو با رئیسجمهور باشد. من گفتم که قرار نبود ایشان برود و ما با فرد دیگری بستهایم؛ اینطور نمیشود. صداوسیما مستقل است، رئیس دارد و اوست که در این باره تصمیم میگیرد؛ البته رئیسجمهور هم محترم است. این مساله را منتقل کردیم اما آنها جدی نگرفتند. برنامه سر زمان مقرر آغاز شد و آمدند و در حالیکه همهچیز آماده بود، این برنامه پخش نشد. عدهای زنگ زدند و پیگیری یا سفارش کردند اما من گفتم که اتفاقا اینجا از جمله مواردی است که حرمت رسانه ملی و ماموریتی که دارد، نباید مخدوش شود. انتخاب مجری به عهده صداوسیماست و اگر فرد خاصی مدنظر شماست، بگویید که با شما همکاری کنیم؛ اما اینکه فرد خاصی را ببرید، ایزوله کنید و با او حرف بزنید، به نفع شما نیست. آنها فکر کردند که ما شوخی میکنیم و مسئولان دفتر رئیسجمهور چندین بار تماس گرفتند. من با هیچکدام از آنها صحبت نکردم؛ حتی آقای صادق، آقای فریدون و آقای آشنا. شاید فقط آقای نهاوندیان خیلی اصرار کرد و من به ایشان گفتم که با شما هیچ بحثی ندارم؛ اگر این خانم بیرون برود، برنامه پخش میشود. آقای روحانی هم که دیده بود اینطور است، ناراحت شده بود. حتی با دفتر رهبری تماس گرفته بودند و دو بار با آقای حجازی صحبت کرده بودند. آقای حجازی هم حرفی که به من زد این بود که آیا چنین صحبتی پیش آمده است؟ شما مستقل هستید، قانون دارید و هر برداشتی که خودتان دارید، انجام دهید. منظور من همان اجتهاد رسانهای است. برخی تصورشان بر این است که صداوسیما نشسته است و به او میگویند که فلان کار را بکن و فلان کار را نکن، در حالیکه هرگز اینطور نیست. من بهخاطر ندارم که در طول این 10 سال و نیم درخصوص سیاستها و اقدامات اصلی گفته باشند که باید این کار را انجام بدهی یا ندهی. البته ممکن است در خصوص سیاستهای کلی صحبت کنیم و در راستای مصالح ملی به جمعبندی برسیم اما هرگز اینگونه نبوده که بخواهند بهطور موردی بحث کنند. آقای حجازی به من گفتند استدلال آقای رئیسجمهور این بوده اما شما خودتان بررسی کنید و اقدام مناسب را انجام بدهید. گفتم حالا که رئیسجمهور با دفتر رهبری صحبت کرده و کار مقداری به تاخیر افتاده است، روشن شده کاری میخواهد انجام شود که از نظر ما خلاف قانون است و با کسب نظر شورای نظارت مشکل حل میشد. اصلا در دوره فتنه، تمام بحث ما این بود که کار خلاف قانون صورت نگیرد. برای مثال در انتخابات سال گذشته، ما 14 کاندیدای احتمالی از جمله آقای روحانی را دعوت کردیم و جلسهای تشکیل دادیم؛ البته بحثهای مطرحشده در جلسه محرمانه بود و هنوز نوار آن جلسه در اختیار بنده است. یکی از اهداف بنده در آن جلسه این بود که به آنها بگویم اوضاع چگونه است، شما باید چنین فیلمی بسازید و کارهای خود را از هماکنون شروع کنید؛ یعنی یک کمک و محبتی به همه آنها کردیم. نکته مهمتر این بود که بار دیگر قانون را با آنها مرور کنیم؛ چون انتخابات 88 را دیده بودیم، میخواستیم به آنها بگوییم که این بار مراقب باشید و قانون را رعایت کنید. جالب اینجا بود که با همه اینها مصاحبه کردیم و «قالوا بلی» را از همه آنها گرفتیم.
- (درباره ماجرای وساطت در خانهنشینی احمدینژاد): در ماجرای عزل آقای مصلحی، آقای احمدینژاد تصمیم گرفت وزیر اطلاعات را تغییر دهد و رهبری با وجود اینکه هیچگاه در عزل و نصبها دخالت نمیکنند، وارد ماجرا شدند و دستور دادند که به دلیل حساسیت وزارت اطلاعات، وزیر تغییر نکند. آقای احمدینژاد باید این دستور را روی چشمش میگذاشت و به آن عمل میکرد. البته دیگران هم در انتشار این خبر، رفتار خاصی را در پیش گرفتند و او را تحریک کردند. البته اینها دلیل موجهی نبود. اساسا وقتی رهبری امر و نهی میکنند، محبت میکنند. وقتی رهبری قابل میدانند و اعتنا میکنند و میگویند این کار را بکن یا نکن، این بزرگترین افتخار برای یک مسئول است. من با همه وجود به این مسائل معتقدم. برخی میگویند چرا فلان تذکر علنی شد؟ بله؛ بسیاری از تذکرات به صورت خصوصی داده میشود. آقای رئیسجمهور! وقتی رهبری به تو میگوید این کار را بکن یا این کار را نکن، افتخار کن؛ چراکه مقام ولایت به تو اعتنا کرده است. آقای احمدینژاد در بزنگاه نتوانست این را متوجه شود؛ از اینرو عصبانی شد و رفت و خانهنشین شد. در واقع، او محبت آقا را درک نکرد اما من یقین داشتم بعد از چند روز برمیگردد. چند بار هم به خانهاش رفتم و با او صحبت کردم؛ با من درد دل کرد و سبک شد. بعد از مدتی هم خودش در هیات دولت حاضر شد و هیچ ربطی هم به من نداشت؛ همه میدانند که اکثریت اعضای دولت آقای احمدینژاد، نیروهای انقلابی، مومن، متعهد و موفق بودند اما متاسفانه گاهی در قبال آنها بیمحبتی میشود و امکان ارائه یک گزارش کار از دوره وزارت خود را در فضای رسانهای کشور ندارند. هرچند احمدینژاد به سرکار بازگشت اما با این کار دولت را دچار حاشیه کرد. ما هم بستنی خریدیم و رسانهها همه مسائل را فراموش کردند و بستنی، محور شد. (خنده) ما ضرباتی از این اقدام احمدینژاد خوردیم که واقعا حیف بود از آن دولتی که آنقدر خدمات ارائه کرده بود.
- (درباره برخی گمانهزنیهایی در رابطه با آینده سیاسی ضرغامی یا تصمیم برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری): من هم این خبر را در سایتها دیدم و تکذیب کردم.