صراط: حزب جمهوری اسلامی یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ 29 بهمن سال تأسیس شد. به گفته حبیبالله عسگر اولادی امام خمینی(ره) پس از اختلاف درونی در حزب، در روز ۱۱ خرداد با درخواست انحلال این حزب موافقت کرد.
حبیب الله عسگراولادی از سرشناسترین چهرههای انقلاب اسلامی است که از همان روزهای اول پیروزی انقلاب تا همین روزهای آخر حیاتش بود.از بنیانگذاران و رهبران اصلی حزب موتلفه اسلامی و فردی که سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مرید حضرت امام شده بود و شناخت امام خمینی(ره) از وی تا بدان حد بود که امام(ره) سالها بعد، در سالهای ابتدایی دهه شصت در واکنش به استعفای ایشان از دولت میر حسین موسوی در مورد او چنین گفتند: «.... آقای عسگراولادی که ایشان هم نظیر آقای مرحوم عراقی از اول نهضت همراه بود و زحمت کشید و من او را مرد بسیار صالحی، بسیار فداکاری می دانم.»اما حبیب الله عسگراولادی علاوه بر این سوابق، سابقه دیگری هم دارد که شاید تا به حال کمتر به آن پرداخته شده باشد و آن عضویت در حزب جمهوری اسلامی است.
مصاحبهای که در ادامه میخوانید، مصاحبهای منتشر نشده و کوتاه با مرحوم عسگراولادی است که در سال 1391 انجام شده است و بنا به مصالح و دلایل مرحوم عسگراولادی ناتمام ماند.
*حاج آقا شما از چه زمانی به حزب جمهوری پیوستید و به نظر خود شما،چرا شهید بهشتی از شما برای عضویت دعوت کردند؟
ـ من تقریبا از همان ابتدای فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی،برای عضویت دعوت شدم و با نام حزب و اینکه قرار است تشکیل شود آشنا بودم و به خصوص رهبران آن مخصوصا شهید مظلوم و بزرگوار آیتالله بهشتی را از سالها قبل میشناختم.ایشان از شخصیتهای ممتاز نظام بودند که برکات بسیار برای نظام اسلامی داشتند.ما چون از طیف بازار بودیم و ایشان هم شناخت خوبی از ما پیش از انقلاب اسلامی داشتند به همین دلیل دعوت شدیم تا در حزب جمهوری اسلامی در خدمت ایشان و آقایان دیگر باشیم.
*ما در انتخابات اول ریاست جمهوری شاهد آن بودیم که مابین روحانیون سرشناس در حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز تهران اختلافاتی بروز پیدا کرد. به نظر شما دلیل این اختلاف چه بود و چرا بنی صدر رای آورد؟
ـ خوب در آن زمان فضا هنوز خیلی مشخص نشده بود و برخی از افراد همانند بنیصدر توانسته بودند در نظام نفوذ کنند و چهره خود را مخفی نگاه دارند. همین نفوذ هم باعث شده بود تا بتوانند اختلافاتی را در کشور ایجاد کنند.
جامعه روحانیت مبارز هم به دلیل اینکه هنوز در آن زمان شناخت خوبی از بنیصدر نداشت و نتوانسته بود اهداف وی را بشناسد به همین دلیل از بنی صدر در انتخابات حمایت کرد.
حزب جمهوری اسلامی هم در ابتدا از آقای جلال الدین فارسی حمایت کرد و پس از رد صلاحیت آقای فارسی از آقای دکتر حبیبی حمایت کردند که خوب آقای حبیبی نتوانستند اقبال خوبی در جامعه داشته باشند و در انتخابات نفر سوم شدند.نفر دوم آقای مدنی شده بودند. بنی صدر هم به این دلیل رای آورده بود که از خود یک چهره انقلابی و دلسوز کشور ارائه کرده بود و برخی ها فکر میکردند او واقعا آدم دلسوز و انقلابی است و به همین خاطر به او رای دادند و بنی صدر 11 میلیون رای آورد که البته با مرور زمان چهره حقیقی اش برای مردم و جامعه آشکار شد.
*به نظر شما اختلافات بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی در چه چیز بود و چرا آنقدر بنی صدر بر علیه حزب جمهوری اسلامی و به خصوص شهید بهشتی صحبت و سخنرانی می کرد؟
ـ خوب بنی صدر چون چهره حقیقیاش را آشکار نکرده بود و می خواست انقلاب را زمین گیر کند و میدانست شهید آیتالله بهشتی چه نقشی در انقلاب اسلامی دارد به همین دلیل میخواست شهید بهشتی و حزب را بزند تا بتواند تا حد زیادی انقلاب اسلامی را دچار مشکل کند و به همین دلیل دائما بر علیه حزب و رهبران آن که همگی از شاگردان و یاران نزدیک حضرت امام بودند صحبت و سخنرانی می کرد، بر علیه افرادی همانند آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی و در راس آنها شهید مظلوم آیت الله بهشتی.
*حاج آقای عسگراولادی حالا کمی جلوتر بیائیم و برسیم به سال 60 و زمان نخست وزیری آقای مهندس موسوی که حالا شما به عنوان وزیر بازرگانی انتخاب شده بودید. شما ظاهرا با آقای مهندس موسوی در کابینه اول خیلی اختلاف نظر داشتید و این اختلاف نظرها در حزب نیز به شدت وجود داشته است.اگر امکان دارد پیرامون این اختلافات کمی توضیح دهید و اینکه ریشه این اختلافات در چه چیز بوده است؟
ـ مساله بیشتر بر سر دیدگاه های اقتصادی و سیاسی بوده است و بیشتر بر سر مسائل اقتصادی اختلاف نظر داشتیم.
*همان مساله معروف اقتصاد دولتی و اقتصاد آزاد(بازار)؟
ـ بله
*حاج آقا ظاهرا شما بر سر همین اختلاف نظر ها هم استعفا می دهید؟
ـ بله. چون احساس کردم نمیشود دیگر ادامه داد و به صلاح هم نیست.
*دیگر چه کسانی تصمیم به استعفا گرفتند؟
ـ من بودم، آقایان ناطقنوری، ولایتی، محسن رفیقدوست، احمد توکلی، مرتضی نبوی و فکر میکنم آقای پرورش هم بودند.
*یک صحبت معروفی هم همان زمان نقل شده بود از جانب شما 6-7 وزیر که در نامهای خطاب به حضرت امام فرموده بودید:«عده ای در دولت به دنبال دولتی کردن مردم هستند و عدهای به دنبال مردمی کردن دولت... اگر بخواهیم از این بن بستی که دچار آن شده ایم، بیرون بیاییم و قفل اقتصاد کشور باز شود، باید به دنبال مردمی کردن اقتصاد باشیم.» حکایت این نامه و نقل قول چه بود؟چرا کار به اینجا رسید که تصمیم به استعفا گرفتید و به حضرت امام(ره) هم نامه نوشتید؟
ـ انصاف بدهیم ما نمی توانستیم کار کنیم.یعنی اختلاف نظرهایی وجود داشت که مانع از آن میشد که بخواهیم ادامه دهیم. من در دولت حتی با آقای بهزاد نبوی هم اختلاف نظر شدید داشتم.
*در مورد چه چیزی؟
ـ بر سر مساله برنج!
*چطور؟
ـ آقای نبوی سیاستی در مورد موضوع برنج داشتند که من آن را قبول نداشتم و به ایشان هم گفتم،من 25 سال کارم در بازار بوده است و از زیر و بم این مسائل بازار آگاه هستم و میدانم این سیاست ها چه آثاری دارد و به آقای بهزاد نبوی هم گفتم اما ایشان حرفهای من را قبول نداشت! من به ایشان گفتم آقای نبوی شما تازه چند وقت است که مسئولیت گرفتهاید و درگیر این مسائل شدهاید اما من بیشتر از 20 سال است که در این مسائل هستم.
*ماجرای سازمان "بسیج اقتصادی" و بحث ماه مبارک آن سالها را شما در جایی نقل کرده اید.اگر امکان دارد توضیحی هم در این باره بدهید.
ـ یکی از مشکلاتی که وجود داشت مشکل ارزاق ماه مبارک رمضان بود. کشتیهای حامل ارزاق در بنادر جنوبی ما بودند اما کامیونهای وزارت صنایع سنگین که مسئولیت آن با آقای بهزاد نبوی بود سعی زیادی در رفع مشکلات نمیکردند و این فشارش به مردم میآمد.من هم احساس کردم با این شرایط صلاح نیست ادامه بدهم و به همین جهت تصمیم به استعفا گرفتم.
*ظاهرا جلسهای هم برای رفع اختلافات شما با آقای نبوی برگزار شده بود و برخی ها وساطت کردند اما مشکل حل نشد و شما صلاح را در استعفا دید.
ـ بله،خوب اختلاف نظرها جدی بود و نمیشد با آن وضع ادامه داد.
*در حزب هم،با جناح چپیهای نزدیک به آقای موسوی همین اختلافات را داشتید؟
ـ بله بیشتر هم با همین افراد بود و اختلافات هم به مرور زمان جدیتر میشد.
*برخی از وزرای منتقد هم که نام بردید که عضو حزب بودند هم در حزب همین مواضع را داشتند؟
ـ بله مثلا آقای نبوی و ناطق و ولایتی که در حزب هم عضویت داشتند همین اختلاف نظرها را داشتند که به دولت هم کشیده شده بود.
*حاج آقا شما نقش حزب را در معادلات سیاسی آن سالها چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ خوب حزب جمهوری اسلامی،حزبی مهم و تاثیرگذار بود و رهبران آن هم انسان های مومن و بانفوذی بودند که توانستند نقشی مثبت را ایفا نمایند و حزب در عرصه سیاسی کشور موفق و خوب ظاهر شد.
*به نظر شما پس چرا حزب آرام آرام از سال 1360-61 افول کرد و در سال 66 فعالیت های آن متوقف شد؟
ـ به دلیل اختلافاتی که در درون حزب وجود داشت و امام مجبور شدند نامهای بدهند و بگویند فعالیت های حزب متوقف شود.
*شما در سال 64 هم کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شدید و در همان زمان ها بود که بحث تضاد میان برخی از وزرا و نخست وزیر وقت(مهندس موسوی) را مطرح کردید. چرا؟
ـ خوب ما با تیم دولت و نخست وزیر وقت آقای موسوی اختلاف نظر داشتیم و این اختلافات هم دیگر کم کم آشکار شده بود و در جامعه هم مطرح شده بود و چیز پنهان و ناگفتهای نبود. حتی در حزب هم همین گونه بود.
*شما فعالیت های حزب را در مجموع چگونه ارزیابی می کنید؟
ـ حزب جمهوری اسلامی توانست به خوبی ایفای نقش نماید و نقشی سازنده و مثبت در آن برهه زمانی داشته باشد. تا همین حد کافی است. انشاالله وقت دیگری ادامه دهیم.
حبیب الله عسگراولادی از سرشناسترین چهرههای انقلاب اسلامی است که از همان روزهای اول پیروزی انقلاب تا همین روزهای آخر حیاتش بود.از بنیانگذاران و رهبران اصلی حزب موتلفه اسلامی و فردی که سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مرید حضرت امام شده بود و شناخت امام خمینی(ره) از وی تا بدان حد بود که امام(ره) سالها بعد، در سالهای ابتدایی دهه شصت در واکنش به استعفای ایشان از دولت میر حسین موسوی در مورد او چنین گفتند: «.... آقای عسگراولادی که ایشان هم نظیر آقای مرحوم عراقی از اول نهضت همراه بود و زحمت کشید و من او را مرد بسیار صالحی، بسیار فداکاری می دانم.»اما حبیب الله عسگراولادی علاوه بر این سوابق، سابقه دیگری هم دارد که شاید تا به حال کمتر به آن پرداخته شده باشد و آن عضویت در حزب جمهوری اسلامی است.
مصاحبهای که در ادامه میخوانید، مصاحبهای منتشر نشده و کوتاه با مرحوم عسگراولادی است که در سال 1391 انجام شده است و بنا به مصالح و دلایل مرحوم عسگراولادی ناتمام ماند.
*حاج آقا شما از چه زمانی به حزب جمهوری پیوستید و به نظر خود شما،چرا شهید بهشتی از شما برای عضویت دعوت کردند؟
ـ من تقریبا از همان ابتدای فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی،برای عضویت دعوت شدم و با نام حزب و اینکه قرار است تشکیل شود آشنا بودم و به خصوص رهبران آن مخصوصا شهید مظلوم و بزرگوار آیتالله بهشتی را از سالها قبل میشناختم.ایشان از شخصیتهای ممتاز نظام بودند که برکات بسیار برای نظام اسلامی داشتند.ما چون از طیف بازار بودیم و ایشان هم شناخت خوبی از ما پیش از انقلاب اسلامی داشتند به همین دلیل دعوت شدیم تا در حزب جمهوری اسلامی در خدمت ایشان و آقایان دیگر باشیم.
*ما در انتخابات اول ریاست جمهوری شاهد آن بودیم که مابین روحانیون سرشناس در حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز تهران اختلافاتی بروز پیدا کرد. به نظر شما دلیل این اختلاف چه بود و چرا بنی صدر رای آورد؟
ـ خوب در آن زمان فضا هنوز خیلی مشخص نشده بود و برخی از افراد همانند بنیصدر توانسته بودند در نظام نفوذ کنند و چهره خود را مخفی نگاه دارند. همین نفوذ هم باعث شده بود تا بتوانند اختلافاتی را در کشور ایجاد کنند.
جامعه روحانیت مبارز هم به دلیل اینکه هنوز در آن زمان شناخت خوبی از بنیصدر نداشت و نتوانسته بود اهداف وی را بشناسد به همین دلیل از بنی صدر در انتخابات حمایت کرد.
حزب جمهوری اسلامی هم در ابتدا از آقای جلال الدین فارسی حمایت کرد و پس از رد صلاحیت آقای فارسی از آقای دکتر حبیبی حمایت کردند که خوب آقای حبیبی نتوانستند اقبال خوبی در جامعه داشته باشند و در انتخابات نفر سوم شدند.نفر دوم آقای مدنی شده بودند. بنی صدر هم به این دلیل رای آورده بود که از خود یک چهره انقلابی و دلسوز کشور ارائه کرده بود و برخی ها فکر میکردند او واقعا آدم دلسوز و انقلابی است و به همین خاطر به او رای دادند و بنی صدر 11 میلیون رای آورد که البته با مرور زمان چهره حقیقی اش برای مردم و جامعه آشکار شد.
*به نظر شما اختلافات بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی در چه چیز بود و چرا آنقدر بنی صدر بر علیه حزب جمهوری اسلامی و به خصوص شهید بهشتی صحبت و سخنرانی می کرد؟
ـ خوب بنی صدر چون چهره حقیقیاش را آشکار نکرده بود و می خواست انقلاب را زمین گیر کند و میدانست شهید آیتالله بهشتی چه نقشی در انقلاب اسلامی دارد به همین دلیل میخواست شهید بهشتی و حزب را بزند تا بتواند تا حد زیادی انقلاب اسلامی را دچار مشکل کند و به همین دلیل دائما بر علیه حزب و رهبران آن که همگی از شاگردان و یاران نزدیک حضرت امام بودند صحبت و سخنرانی می کرد، بر علیه افرادی همانند آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی و در راس آنها شهید مظلوم آیت الله بهشتی.
*حاج آقای عسگراولادی حالا کمی جلوتر بیائیم و برسیم به سال 60 و زمان نخست وزیری آقای مهندس موسوی که حالا شما به عنوان وزیر بازرگانی انتخاب شده بودید. شما ظاهرا با آقای مهندس موسوی در کابینه اول خیلی اختلاف نظر داشتید و این اختلاف نظرها در حزب نیز به شدت وجود داشته است.اگر امکان دارد پیرامون این اختلافات کمی توضیح دهید و اینکه ریشه این اختلافات در چه چیز بوده است؟
ـ مساله بیشتر بر سر دیدگاه های اقتصادی و سیاسی بوده است و بیشتر بر سر مسائل اقتصادی اختلاف نظر داشتیم.
*همان مساله معروف اقتصاد دولتی و اقتصاد آزاد(بازار)؟
ـ بله
*حاج آقا ظاهرا شما بر سر همین اختلاف نظر ها هم استعفا می دهید؟
ـ بله. چون احساس کردم نمیشود دیگر ادامه داد و به صلاح هم نیست.
*دیگر چه کسانی تصمیم به استعفا گرفتند؟
ـ من بودم، آقایان ناطقنوری، ولایتی، محسن رفیقدوست، احمد توکلی، مرتضی نبوی و فکر میکنم آقای پرورش هم بودند.
*یک صحبت معروفی هم همان زمان نقل شده بود از جانب شما 6-7 وزیر که در نامهای خطاب به حضرت امام فرموده بودید:«عده ای در دولت به دنبال دولتی کردن مردم هستند و عدهای به دنبال مردمی کردن دولت... اگر بخواهیم از این بن بستی که دچار آن شده ایم، بیرون بیاییم و قفل اقتصاد کشور باز شود، باید به دنبال مردمی کردن اقتصاد باشیم.» حکایت این نامه و نقل قول چه بود؟چرا کار به اینجا رسید که تصمیم به استعفا گرفتید و به حضرت امام(ره) هم نامه نوشتید؟
ـ انصاف بدهیم ما نمی توانستیم کار کنیم.یعنی اختلاف نظرهایی وجود داشت که مانع از آن میشد که بخواهیم ادامه دهیم. من در دولت حتی با آقای بهزاد نبوی هم اختلاف نظر شدید داشتم.
*در مورد چه چیزی؟
ـ بر سر مساله برنج!
*چطور؟
ـ آقای نبوی سیاستی در مورد موضوع برنج داشتند که من آن را قبول نداشتم و به ایشان هم گفتم،من 25 سال کارم در بازار بوده است و از زیر و بم این مسائل بازار آگاه هستم و میدانم این سیاست ها چه آثاری دارد و به آقای بهزاد نبوی هم گفتم اما ایشان حرفهای من را قبول نداشت! من به ایشان گفتم آقای نبوی شما تازه چند وقت است که مسئولیت گرفتهاید و درگیر این مسائل شدهاید اما من بیشتر از 20 سال است که در این مسائل هستم.
*ماجرای سازمان "بسیج اقتصادی" و بحث ماه مبارک آن سالها را شما در جایی نقل کرده اید.اگر امکان دارد توضیحی هم در این باره بدهید.
ـ یکی از مشکلاتی که وجود داشت مشکل ارزاق ماه مبارک رمضان بود. کشتیهای حامل ارزاق در بنادر جنوبی ما بودند اما کامیونهای وزارت صنایع سنگین که مسئولیت آن با آقای بهزاد نبوی بود سعی زیادی در رفع مشکلات نمیکردند و این فشارش به مردم میآمد.من هم احساس کردم با این شرایط صلاح نیست ادامه بدهم و به همین جهت تصمیم به استعفا گرفتم.
*ظاهرا جلسهای هم برای رفع اختلافات شما با آقای نبوی برگزار شده بود و برخی ها وساطت کردند اما مشکل حل نشد و شما صلاح را در استعفا دید.
ـ بله،خوب اختلاف نظرها جدی بود و نمیشد با آن وضع ادامه داد.
*در حزب هم،با جناح چپیهای نزدیک به آقای موسوی همین اختلافات را داشتید؟
ـ بله بیشتر هم با همین افراد بود و اختلافات هم به مرور زمان جدیتر میشد.
*برخی از وزرای منتقد هم که نام بردید که عضو حزب بودند هم در حزب همین مواضع را داشتند؟
ـ بله مثلا آقای نبوی و ناطق و ولایتی که در حزب هم عضویت داشتند همین اختلاف نظرها را داشتند که به دولت هم کشیده شده بود.
*حاج آقا شما نقش حزب را در معادلات سیاسی آن سالها چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ خوب حزب جمهوری اسلامی،حزبی مهم و تاثیرگذار بود و رهبران آن هم انسان های مومن و بانفوذی بودند که توانستند نقشی مثبت را ایفا نمایند و حزب در عرصه سیاسی کشور موفق و خوب ظاهر شد.
*به نظر شما پس چرا حزب آرام آرام از سال 1360-61 افول کرد و در سال 66 فعالیت های آن متوقف شد؟
ـ به دلیل اختلافاتی که در درون حزب وجود داشت و امام مجبور شدند نامهای بدهند و بگویند فعالیت های حزب متوقف شود.
*شما در سال 64 هم کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شدید و در همان زمان ها بود که بحث تضاد میان برخی از وزرا و نخست وزیر وقت(مهندس موسوی) را مطرح کردید. چرا؟
ـ خوب ما با تیم دولت و نخست وزیر وقت آقای موسوی اختلاف نظر داشتیم و این اختلافات هم دیگر کم کم آشکار شده بود و در جامعه هم مطرح شده بود و چیز پنهان و ناگفتهای نبود. حتی در حزب هم همین گونه بود.
*شما فعالیت های حزب را در مجموع چگونه ارزیابی می کنید؟
ـ حزب جمهوری اسلامی توانست به خوبی ایفای نقش نماید و نقشی سازنده و مثبت در آن برهه زمانی داشته باشد. تا همین حد کافی است. انشاالله وقت دیگری ادامه دهیم.