صراط: در
روزهای انتهایی جشنواره و با معرفی نامزدهای سیمرغ بلورین جشنواره، دیگر
عمده بحثهای کاخ جشنواره درباره کیفیت قضاوتهاست. امسال نیز حضور فیلمی
به تهیه کنندگی فرزند یکی از روزنامههای اصلاح طلب در میان گزینههای
کاندیدای 7 سیمرغ بلورین به شدت حاشیه ساز شده است.
این تهیه کننده که البته مجوز تهیه کنندگی هم ندارد و صرفاً سرمایه گذار
فیلمی با بازی سعید آقاخانی بوده است این شانس را داشته که از همین ابتدای
کار نامش را بهعنوان گزینه دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلم ببیند.
فیلمهای خوبی که نادیده گرفته شدهاند
در
کنار حضور این آقازاده، عدم وجود برخی از آثار نسبتاً شسته رفته جشنواره
در میان کاندیداها نیز حاشیه ساز شده است. "ایران برگر" و "عصر یخبندان" از
جمله این آثار هستند که به لحاظ کیفی تنه به تنه آثاری چون "رخ دیوانه"
میزنند اما سهمی از کاندیداتوری بهترین فیلم ندارند. البته که اوضاع "عصر
یخبندان" از "ایران برگر" بهتر است چون حداقل این شانس را دارد که سیمرغ
مردمی جشنواره را از آن خود کند اما "ایران برگر" به دلایل مختلف و علیرغم
استقبال مخاطبان حتی شانس دریافت سیمرغ مردمی را هم نداشته است.
به اشتراک همسر مرحوم حاتمی
جشنواره
امسال فجر بعد از مدتها چشمش به بازیگری زهرا حاتمی همسر مرحوم علی حاتمی
روشن شد. زهرا حاتمی که بعد از همکاری با همسرش در آثاری چون "هزاردستان"
در هیچ کار دیگری ایفای نقش نکرده بود در یک فیلم شبه روشنفکرانه به نام
"در دنیای تو ساعت چند است" به ایفای نقشی تقریباً معادل واقعی خود پرداخته
است.
حاتمی در این فیلم ایفاگر
شخصیت زنی است که تنها دخترش از ایران مهاجرت کرده و او نیز تنها و بدون
همسر روزگار میگذراند. نقش دختر حاتمی در این فیلم را هم دختر واقعیاش
لیلا حاتمی ایفا کرده است!
احمد رنجه با لهجه کرمانی
نادر
فلاح که اغلب مخاطبان سینما او را به واسطه ایفای نقش مردی میانسال و در
آرزوی ازدواج به نام "احمد رنجه" در کمدی "بی پولی" میشناسند امسال با
تازهترین فیلم کمال تبریزی "طعم شیرین خیال" به جشنواره آمده است.
فلاح
در این فیلم در نقش مردی کرمانی ظاهر شده که صاحب کارخانه شیرینی پزی است و
البته دختر دم بختی دارد که رابطه عجیب و غریب این دختر با استادش برای
خانواده دردسرهایی را رقم می زند.
فلاح
به مانند همیشه و با دقت فراوان نقش اش را ایفا کرده بخصوص که در این نقش
میبایست با لهجه کرمانی حرف میزده و انصافاً هم از پس ادای درست کلمات
برآمده است.
کپی برداری ناشیانه از روی دست نویسنده آمریکایی
با
اینکه در ادبیات سالهای اخیرمان کم نداشتهایم نویسندگانی را که آثارشان
زمینه اقتباس دارد و میتواند به عنوان ماده اولیه نگارش فیلمنامه آثار
سینمایی یا تلویزیونی به کار رود اما همچنان برخی از فیلمنامه نویسان ما
به دنبال کپی برداری از دست آن وریها هستند.
بهرام
توکلی از جمله چنین نویسندگانی است که امسال به عنوان فیلمنامه نویس اثری
به نام "نزدیکتر" را در جشنواره داشت. این اثر که ساخته کارگردانی به نام
مصطفی احمدی است و در بخش فیلم اولیها حضور دارد یک کپی برداری دقیق از
یکی از داستانهای کوتاه تنسی ویلیامز است.
متأسفانه
در این کپی برداری کمترین تلاشی برای همگونی داستان با جغرافیای ایران
صورت نگرفته است و همین شده که نه تنها مخاطب از درک رفتارهای کاراکترهای
مختلف فیلم عاجز است که حتی بازیگران مطرحی مانند پارسا پیروز فر هم یکی از
بدترین بازیهای خود را در این اثر ارائه دادهاند.
این
اتفاق در حالی افتاده که بهرام توکلی در نشستهای خصوصی خود این نکته را
بیان کرده که فیلمنامه اولیه ای که در اختیار او قرار گرفته به فاجعه شبیه
بوده و ایشان بوده که سروشکل خوبی به کار داده است!!!
گیجی هدیه تهرانی!!!
راه
اندازی گروه سینمایی "هنروتجربه" در جشنواره فیلم فجر باعث آن شده است که
در ساعات مفید اکران در کاخ جشنواره فیلمهایی روی پرده برود که بیش از آن
که توجه مخاطبان را موجب شود اسباب خنده آنها را رقم می زند.
از
جمله این آثار "روز مبادا" است که به سبک و سیاق آثاری چون "جادوگر بلر"
یا "فعالیت مافوق طبیعی" ساخته شده است یعنی همه چیز از دریچه دوربین روی
دستی روایت میشود که در دست یکی از کاراکترها که همان کارگردان است قرار
گرفته و همراهی مادر کارگردان با دوربین و مرور زندگی این مادر است که بخش
عمده فیلم را شکل میدهد.
البته
که روایت شخصی و فاقد جاذبه دراماتیک یک مادر خانه دار از دریچه دوربینی
که مدام هم تکان خورده و چشم را آزار میدهد نمیتواند سینمای حرفه ای نام
گیرد اما یک نکته جالب درباره فیلم زمانی است که مادر از دخترش میخواهد که
قید حضور وی در اثر را زده و به سراغ بازیگر حرفه ای برود.
در
این بخش از هدیه تهرانی بازیگر سینما دعوت میشود که در فیلم تجربی این
دختر که حالا بناست مادرش تهیه کننده آن باشد ایفای نقش کند. هدیه تهرانی
برای خواندن فیلمنامه و عقد قرارداد به خانه این مادر میآید و بعد از
خواندن فیلمنامه اولین چیزی که میگوید این است: قصه، گیج است و همین گیجی
باعث شده که من متوجه آن نشوم.